چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مواضع صریح دکتر ناصر زرافشان در مورد جنگ
در خصوص حمله احتمالی آمریکا در مناقشهی جاری در مورد ایران، سؤال اصلی و پایه این است که هدف واقعی آمریکا در خاورمیانه و ایران چیست؟ زیرا تازمانیکه برای این سؤال یک جواب یقینی و قابل اتکا نداشته باشیم، یا زمانی که ندانیم نیّت واقعی و نهایی حریف در این بحران چیست، خود نیز نمیتوانیم تصمیم بگیریم که در برابر آن چهگونه باید عمل کرد، و بهعبارت دیگر نمیتوانیم در مورد روند جاری هم موضع درستی اتخاذکنیم. ادعای سردمداران سیاست خارجی آمریکا در این زمینه خیلی ساده است. آنها میگویند هدف آمریکا از مداخله در این منطقه گسترش دموکراسی و حقوق بشر است.
بنا به این ادعا، آن نظامی که در حال حاضر بر جهان مسلّط است و آمریکا سرکردگی آنرا بهعهده دارد، هیچ نیت و هدف و منافعدیگری در این منطقه و در پس این مداخلات ندارد. شیفتگان آمریکا در منطقه و در ایران نیز همین گفتهی سادهلوحانه را تکرار میکنند. اما آیا همهی مردم منطقه و ایران آنقدر خام و سادهاندیشند که موضوع را بههمین سادگی تلقیکنند؟ در سطور زیر - تاحدیکه در حوصلهی این مقالهی کوتاه بوده است- کوشیدهام به این سؤال پاسخ دهم. اما یک سؤال دیگر هم مطرح است و آن این است که آیا وقتی حقوق و آزادیهای ملتی سلب و لگدمال شده و بهعلت سلطهی ارتجاع راه توسعه و ترقی آن ملت مسدود میشود، بازپسگرفتن این حقوق و آزادیها و گشودن راه توسعه و پیشرفت آن ملت، وظیفهی یک ملت دیگر یا یک قدرت قهار بیگانه است؟ در کجای تاریخ این وظیفهی یک ملت را، بهجای خود او، ملت یا کشور دیگری انجام داده است؟ هواداران مداخلهی بیگانه که نه معنا و عواقب چنین مداخلهای را درست میشناسند و نه از معنا و عواقب جنگ برای مردم خبر دارند، معادلهی مجعول و عامیانهای را در سطح جامعه تبلیغ میکنند که گویا هرکس در مورد عواقب مداخلهی بیگانه و مخالفت با جنگ و تجاوز نظامی صحبتکند، از موضع جمهوری اسلامی یا حمایت از آن صحبت کرده است.
این ادعایی بیاساس است که مطرحکنندگان آن میخواهند بهکمک آن دست به نوعی "ترور فکر" زده و بیگانهپرستی خود را در پشت آن پنهان سازند. موضع من در برابر جمهوری اسلامی روشن است اما میخواهم بهکسانی که چنین تصوّر خطایی دارند یادآور شوم که طرفهای درگیر در این ماجرا فقط حکومت آمریکا و جمهوری اسلامی نیستند. در این کشمکش طرف سومی هم وجود دارد که گویا قرار است قربانی دست و پا بستهی این کشمکش باشد، گرچه ما لاً پرداخت هزینهها و تحمل زخمها سهم او است نه سهم هیچیک از دو طرف دیگر. این طرف سوم مردم ایران هستند و من میکوشم از موضع این طرف سوم بهماجرا نگاه کنم. موجودیت جامعه چیزی جدا از موجودیت نظامهای سیاسی گوناگونی است که هر یک چند صباحی بر آن حکومت میکنند. نظامهای سیاسی میآیند و میروند و آنچه مستمر و ماندنی است جامعه و مردمند و کسی بهخاطر حاکمیتها جامعه را بهباد نمیدهد. باید از موضع حفظ موجودیت و سرنوشت تاریخی جامعه و مردم مسأله را مورد بررسی قرار داد، و جنگ که ظاهراً هر دو طرف دیگر این کشمکش گوشهی چشمی به آن دارند، برای مردم جز مرگومیر و کشتار، ویرانی، پریشانی، انهدام زیربنای اقتصادی و ثروتهای ملی، قحطی، فقر و فاقه و بیماری و تشدید اختناق ارمغاندیگری ندارد. بهای چنین جنگی را هر کس که شروعکند فقط مردم خواهند پرداخت. از اینرو میخواهم از این موضع آینهای در برابر شیفتگان ناآگاه و سادهاندیش مداخلهی بیگانه بگیرم تا بتوانند آنچه را که اینروزها آشکار و بدون شرمندگی تبلیغ میکنند، بهتر بشناسند.
اما علاوه بر اینان، روی سخنم با آن تودهی وسیعتری هم هست که چون از فشار و اختناق بهجان آمدهاند، در میان آنان این تصّور قوّت گرفته است که شاید مداخلهی بیگانه فرجی باشد. اینان به زبان روشنتر در انتظار نشستهاند که با کشتههای دیگران و با هزینهی دیگران روز بهتری فراهم آید و آنگاه آنان، بیهزینه از آن بهرهمند شوند. این، خیالی باطل است و عقوبتی سخت، کیفر چنین خامطمعی عافیتطلبانهای است. چهگونه میتوان پذیرفت که کشور بیگانهای از آنسوی کرهی خاک به خاورمیانه بیاید، از مردم خود کشته بدهد و از ثروت خود هزینههای نجومی صرفکند برای اینکه ملتدیگری از دموکراسی و حقوق بشر برخوردار شود؟ و اگر چنین فرض سادهلوحانهای پذیرفتی نباشد، پس باید بهدنبال هدفها و انگیزههای واقعی این مداخله باشیم.
نکتهی ظریف و پراهمیتی که معمولاً به آن توجه نمیشود (واین بیتوجهی موجب سوءتفاهم بزرگی میگردد) این است که خواستهی مردم ایران استقرار یک نظام دموکراتیک در کشور است که حقوق و آزادیهای آنها را تأمین و راه توسعه و پیشرفت جامعه را بگشاید و این ارتباطی به اهداف آمریکا که خاورمیانه را بهعنوان بخش حساسی از استراتژی جهانی خود تلقی میکند، ندارد. بهعبارت دیگر آمریکا برای احقاق حقوق مردم ایران به منطقه نیامده بلکه هدف آن کنترل نفت بهوسیلهی نیروی نظامی و تغییر جغرافیایی سیاسی منطقه در جهتی است که با نیازهای استراتژی تازهی لیبرالیسم نو همخوانی داشته باشد.
اما جامعهای که همواره در انتظار باشد تا ببیند دیگران برای او چه تصمیمی گرفتهاند، جامعهای نابالغ است که بهخود این باور را ندارد که میتواند برای خود تصمیم بگیرد و در سرنوشت خود دخالتکند. بسیاری از کسانی که امروز در جای گرم و نرم و امن نشستهاند و مبارزات و خطمشی نسل گذشته را در رژیم پیشین مورد نقد قرار میدهند و آنان را محکوم میکنند، توجه ندارند که نسل گذشته دستکم به توانایی خود برای تغییر نظام اجتماعی حاکم بهطور جدی ایمان داشت و الا جان خود را به کف دست نمیگرفت و بهمیدان نمیرفت. آن نسل اگر در تحقق آرمانهای خویش هم با شکست مواجه شد، لااقل به میدان رفت و شکست خورد. نسل کنونی جرأت و جسارت به میدان رفتن را هم ازدستداده و در انتظار معجزهی دیگران نشسته است. در هر مبارزه احتمال پیروزی و شکست هر دو وجود دارد.
نسل گذشته بلوغ و توانمندی مبارزهکردن و اعتقاد به نیروی خود برای تغییر زندگی خویش را داشت و به این مبارزه دست زد؛ نسل کنونی چشم و امید به دست دیگران بسته، بهآن بلوغ نرسیده که خود را یکطرف مبارزه وعامل تغییر بداند و هنگامی که بهطور جدی به تغییر نظام اجتماعی فکر میکند، چنان این چشمانداز برایش دور و غیرعملی مینماید که گویی دربارهی یک سیارهی دوردست و خیالی فکر میکند. آیا هنر برخی "روشنفکران دینی" که ظرف دو دههی گذشته به ضرب امکانات و تریبونهای همین نظام حاکم بر جریانهای فکری جامعه و جنبش دانشجویی تسلط یافتند، چیزی بیش از این نبوده است که آن ارادهی مبارزهی احتمالی نسل گذشته را خاموش و به فراموشی و انفعال بسپارند و نسلی بیآرمان و بیاعتقاد به نیروی خود بپرورند که مصرفکنندهی سطحی و خام موهومات نولیبرالی است و طی یک فرایند خزنده و تدریجی مالاً سر از اردوی شیفتگان آمریکا در آورده است؟
برای کسی که از امپریالیسم و ماهیت و پیشینهی آن آگاهی و شناخت متعارفی داشته باشد، تشخیص هدفها و انگیزههای مداخلهی جاری آن در این منطقه دشوار نیست، اما نظرات عامیانهی آن گروهی که برای تعیین سرنوشت خویش در انتظار مداخلهی آمریکا نشستهاند و عموماً بر آنچه رادیوها، فرستندههای ماهوارهای، مطبوعات و سایر رسانههای تبلیغاتی امپریالیستی در این زمینه اشاعه میدهند متکی است و امپریالیسم هم بهکمک همین سیاست تبلیغاتی و جوّی که از این طریق در میان مردم عادی بهوجود میآورد، مداخلات خود را توجیه و نفوذ خود را میگسترد. اگر امروز اطلاعات و اظهارنظرهای برخی از مردم کوچه و بازار و حتی برخی فعالان اجتماعی ما در این زمینه در سطح تبلیغات سطحی سیاسی و ژورنالیستی است و در مورد تهاجم کنونی به منطقه، موضوع را صرفاً در سطح شعارها و توجیهات سیاسی و حقوقی (مسألهی دموکراسی و حقوق بشر) میبینند، علت این است که در مورد ماهیت و اهداف این نظام و منافع و سیاستهای آنکه در جهت تأمین آن منافع و مصالح طراحی شده است، در جو نولیبرالی دو دههی گذشته آگاهی کافی به جامعه داده نشده است.
اما نظام سرمایهداری در درجهی اول یک نظام اقتصادی یعنی شیوهی تولید، تجارت، صدور سرمایه و کسب سود است نه یک نظام حقوقی و سیاسی؛ و "اجماع واشنگتن" یعنی استراتژی جدید سرمایهی مالی بینالمللی هم که در حال حاضر بر این نظام غلبه دارد یک استراتژی اقتصادی است که با مشارکت همهی قدرتهای بزرگ سرمایهداری، بهوسیلهی سیستم فدرالرزرو و نهادهای اقتصادی بینالمللی مانند صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی و ... در حال اجرا است. اجرای این استراتژی نیازمند یک جهان لیبرالیزه است، بهاینمعنا که سرمایهی مالی بینالمللی برای انجام فعالیتها و حفظ نرخ سود خود با مرزها و حاکمیتهای ملی گوناگون که هر یک بر بخشی از جهان و منابع و بازارها و نیروی کار موجود در آن سلطه دارند، تعارض دارد؛ زیرا این سرمایهها میخواهند آزادانه و در هر یک از مناطق جهان که منافع بیشتری عاید آنها میسازد فعالیتکنند و بتوانند به منابع نیروی کار و بازار همهی آنها دسترسی داشته باشند و در این زمینه مرزها و حاکمیتهای ملی گوناگون، مانع و مزاحم آنها هستند. فشارهای اقتصادی که صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی و ... برای هماهنگساختن کشورهای مختلف با این استراتژی جدید لیبرالیسم نو بر آن کشورها وارد میآورند (مثلاً برنامههای تعدیل ساختاری)و نیز فشارهای سیاسی و نظامی که دولتهای سرمایهداری برای تحمیل تغییرات مورد نظر خود یا تغییر جغرافیای سیاسی برخی مناطق یا نظام سیاسی برخی کشورها بر آنها وارد میسازند، با این هدف صورت میگیرد که کشورهای مورد بحث عرصه را برای فعالیت سرمایههای مالی و گسترش رژیم مورد بحث به آن مناطق آماده سازند. اما لغو موانع تجاری میان کشورها برخلاف ادعای لیبرالیسم نو، نهتنها نتوانسته موجب ترقی درآمدها و ریشهکنکردن فقر شود، بلکه در دوران اوج این سیاست، نابرابری و فقر بیش از هر زمان دیگری در تاریخ، گسترش یافته است. نتایج پژوهشی که بهوسیلهی برانکو میهاییلوویچ از بانک جهانی در این زمینه بهعمل آمده است، نشان میدهد که تا سال ۱۹۹۸ درآمد ثروتمندترین یک درصد جمعیت جهان، با درآمد فقرترین ۵۷ درصد آن، برابر بوده است. درحالیکه ضریب جهانی جینی (که درجهی نابرابری توزیع درآمد را نشان میدهد) طی همین دوره افزایش یافته و به ۶۶ رسیده است (روزنامهی گاردین ۱۸ ژانویهی ۲۰۰۲) خروارها آمار عینی و نتایج بررسیهای پژوهشی وجود دارد که نشان میدهد این ادعا که سیاستهای نولیبرالی به رشد کمک میکند، از افسانهسازیهای لیبرالیسم نو و مبلغان آن است. بهعلاوه سلطهی بازارهای مالی و مانورهای خارج از نظارت آنها موجب تشدید بیسابقهی بیثباتی اقتصادی در مقیاس جهانی شده و در این رهگذر کشورها و مناطقی که بیش از دیگران عرصهی کاربرد و اجرای سیاستهای لیبرالیسم نو بودهاند، متحمل سنگینترین لطمات شدهاند. مکزیک در ۹۵-۱۹۹۴ آسیای شرقی در ۹۸-۱۹۹۷ روسیه در ۱۹۹۸ و آرژانتین در سال ۲۰۰۱ تاکنون شاخصترین قربانیان سقوط مالی "بازارهای نو پدید" بودهاند که اکنون دیگر یکی از خصلتهای ذاتی و جداییناپذیر این نوع بازارها بهحساب میآید.
مرکز تحقیقات اقتصادی و سیاستگذاریها۱ (CEPR) یک بررسی تطبیقی بین دورهی جهانیسازی (یعنی از سال ۱۹۸۰ تا سال ۲۰۰۰) و دو دههی قبل از آن یعنی دورهی سیاستهای کینزی مدیریت تقاضا (از سال ۱۹۶۰ تا سال ۱۹۸۰) برای مقایسهی دستآوردهای اجرایی طی این دو دوره- بر اساس شاخصهای متعددی مانند رشد درآمد سرانه، متوسط طول عمر، میزان مرگومیر نوزادان، کودکان و افراد بالغ، نسبت افراد با سواد و بیسواد به کل جمعیت و وضع آموزش و پرورش- انجام داده است که کالی نیکوس آنرا در کتاب مانیفست ضدسرمایهداری بهتفضیل نقلکرده و مورد بحث قرار داده است. نتایج این بررسی نشان میدهد که از لحاظ رشد اقتصادی و تقریباً از لحاظ همهی شاخصهای دیگر، طی بیستسال جهانیسازی، افت کاملاً آشکاری در مقایسه با دو دههی قبلی وجود داشته است. جان ویکز در "افسانههای واهی اقتصاد جهانی در سالهای دههی ۱۹۹۰" نتیجهگیری خود را از یافتههای این تحقیق بهشرح زیر بیان میکند: "آن گروههایی از کشورها که سیاستهای جهانیسازی را در بالاترین حد آن بهکار بسته و اجرا کردند (کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه، کشورهای آمریکای لاتین و کشورهای جنوب صحرای آفریقا) در دههی ۱۹۹۰ نسبت به دهههای پیش، کمتر از همه عایدشان شد. موفقترین گروه از سال ۱۹۶۰ به بعد، یعنی گروه شرق و جنوبشرقی آسیا، در سالهای دههی ۱۹۹۰ وارد یک دوره کسادی شدید شد؛ و گروهی که رشد آن در دههی ۱۹۹۰ بدون کسادی بیشتر شد، یعنی گروه آسیای جنوبی، همان گروهی بود که کمتر از همه زیر بار سیاستهای حذف نظارت دولت، لیبرالیزهکردن تجارت و حذف کنترل حساب سرمایه رفته بود.
بهاینترتیب فرضیهای که مدعی است این سیاستها به رشد کمک میکند؛ بههیچوجه تأیید نشد، یعنی این فرضیه یکی از افسانههای جهانیسازی است." استراتژی جدید لیبرالیسم نو مخصوصاً برای اقتصادهای ضعیفتر، زیانبارتر است و بازشدن اقتصاد این کشورها بهروی سرمایههای مالی لطمات جدی به آنها وارد میسازد؛ زیرا این سرمایهها بدون آنکه نقشی جدی در تولید داشته باشند، با شیوههای اسپکولاتیو، رمق این اقتصادها را میمکند. عملکرد این سرمایهی مالی بهطور اعم و "بازارهای نو پدید" و "افزارهای مالی" جدید و روشهای تازهاش که طی دو دههی اخیر ابلاغ کرده است بهطور اخّص، بر متقلبانهترین و انگلیترین شکل روابط اقتصادی مبتنی است که در تاریخ روابط اقتصادی میتوان سراغ کرد. این نظام از طریق سرمایهگذاریهایی که زیر سلطهی بازارهای سهام قرار دارد و نیز فعالیت بازارهای بینالمللی اسناد قرضه (که در آنجا بدهیهای کشورها خرید و فروش میشود و از این طریق حاکمیتهای ملی، کشورهای بدهکار را زیر فشار میگذارند و هر روز آنها را آسیبپذیرتر میسازند) عمل میکند. در فعالیتهای سرمایهیمالی دیگر تولید و تجارت مطرح نیست، بلکه عرصهی مانورهای متقلبانه و اسپکولاتیو مالی است که افزارهای اجرای آنها اوراق بهادار و اوراق "مشتقهی مالی" یعنی مشتی کاغذ است که غالباً فاقد پشتوانهی اقتصادی واقعی بهشکل داراییهای مشهود بوده و تنها وسایلی برای کسب درآمدهای قماری و کار نکردهاند؛ وقتی پیچیدگیهای لفظی و توجیهات شبهنظری که برای ایننوع سفتهبازیها میتراشند را کنار بگذاریم، سرمایهی مالی در بیان ساده و صادقانهسرمایهی مفتبری است که با استفاده از این شیوهها و این افزارها بخش اعظم ثروت اقتصادی تولیدشده بهوسیلهی دیگران را که خود در تولید آنها هیچگونه نقش و دخالتی نداشته است، جذب و تصاحب میکند.
از آنجا که سرمایهی مالی، خود اهل فعالیت تولیدی نیست اما ولع کسب سود آن بهمراتب از سرمایهی تولیدی بیشتر است، میکوشد هرچیز ممکنی - حتی شرایط طبیعی احتمالی آینده- را به یک دارایی مالی و به اوراق بهاداری تبدیلکند که بتوان آنرا خرید و فروش و با آن اسپیکولاسیون کرد. کار این "اوراق بهادارسازی" طی دو دههی اخیر به آنجا رسید که شرکت انرون انرژی- یکی از غولهای مالی دوران لیبرالیسم نو- در زمرهی سایر افزارهای مالی، آبوهوای آتیه را هم ابداعکرد و آنرا وسیلهی کسب سود قرار داد. سرنوشت این شرکت که یکی از طلایهداران اقتصاد نولیبرالی "وال استریت" بود، نمونهی معّرف کل فعالیت سرمایهی مالی در دوران حاضر است. "ارزش گذاری سهام این شرکت از سوی بورس سهام، ظرف مدت یکسال از ۷۰ میلیون دلار عملاً به صفر رسید.
این شرکت با تلفکردن پساندازهای کارمندان خود و در معرض نابودی قراردادن پساندازهای میلیونها نفر از کارگران دیگر که صندوقهای بازنشستگی آنان در انرون سرمایهگذاری کلان کرده بودند، تصویری از یک شبکهی پیچیدهی کلاهبرداری تار عنکبوتی را به نمایش گذارد که از دفاتر مرکزی شرکتهای بزرگ شروع شده و از طریق صنایع بانکداری، حسابداری و بیمه، گسترشیافته و تا واشنگتن عمیقاً ریشه دوانده بود. کاشف بهعمل آمد که حداقل ۲۱۲ نفر از ۲۴۸ عضو کنگره که در کمیتههایی خدمت میکردند که مأمور تحقیق و رسیدگی به این رسوایی مالی شده بودند، از انرون یا مؤسسهی حسابرسی مفتضح شدهی آن، یعنی آرتور اندرسون پول گرفته بودند."
این تصویر کلی و مجمل نظامی است که لیبرالیسم نو، چه با فشارهای اقتصادی و چه با فشارهای سیاسی و نظامی در پی گسترش و تحمیل آن بر همهی جهان است. تعرض برای برداشتن موانعی که بر سر راه گسترش این نظام وجود دارد و تلاش برای جهانیکردن آن، زیرعنوان دموکراسی و حقوقبشر صورت میگیرد. اما دموکراسی و آزادی برآمدهای ماهوی نظام اجتماعی و اقتصادی و نتیجهی رشد تاریخی این نظام و مردم بههمراه آن است؛ کالایی نیست که جدا از نظاماجتماعی، از خارج و بهویژه با نیروی نظامی بتوان آنرا وارد کرد. کسانی که دنبال "واردات" آزادی با زور هستند، چیزی از مفهوم آن دستگیرشان نشده است. تأمل در ماهیت انگلی و فاسد سرمایهی مالی و شیوههای کسب سود آن که در دورهی جهانیسازی چنین سلطهای بر مجموع نظامجهانی سرمایهداری حاصل کرده است، یادآور نظریهی لنین و تأکید بسیار او در مورد ماهیت سرمایهی مالی است. دوستانی که دو سه دههی پیش با لنین و لنینیسم "یهقل دوقل" بازی میکردند و امروز پس از یکی دو دهه تبعید سیاسی و خارجنشینی نسبت بهمواضع گذشتهی خود تردیدکرده و راه رشد سرمایهداری را موعظه میکنند، اگر همان روزگاری که لنین و لنینیسم وِرد زبانشان بود، مفهوم این نظریهی لنین را که میگوید "سرمایهداری در عصر امپریالیسم بهعلت پیدایش اولیگارشی مالی و غلبهی سرمایهی مالی، سرمایهداری انگلصفت و رو به تباهی است" درک کرده بودند، امروز که عملکرد این سرمایهی مالی بیش از هر زمان دیگری با آن تصویر انطباق یافته است، بهاین راحتی از مواضع گذشتهی خود عدول نمیکردند.
اینان نه آنروز واقعاً دریافته بودند که معنای آن اندیشه چیست و نه امروز میفهمند معنای راه رشد سرمایهداری چیست و در شرایط حاضر جهانی، سرمایهداری خارج از نظارت بهکجا میانجامد. این تصویر عمومی مناسباتی است که لیبرالیسم نو بهدنبال تحمیل سلطهی آن بر نیمهی جهان است اما درمورد خاورمیانه بهطور اخص سایر ملاحظات تحتالشعاع مسألهی نفت و اهمیت آن در تحولات آیندهی اقتصاد جهان است. از این لحاظ خاورمیانه یکی از حساسترین بخشهای استراتژی قدرت جهانی آمریکا است. جنگ بر سر سلطه بر منابع انرژی مسألهی سادهای نیست.
تسلط آمریکا بر این منطقه نهتنها برای خود این کشور حیاتی است بلکه چین را بهعنوان یک قدرت نوپدید و روبهرشد و علاوه بر آن، اروپا و ژاپن را در زمینهی حیاتیترین نیاز آنان در بخش انرژی بهطور روزافزونی به یک رژیم نفتی خاورمیانهای که تحت سلطهی آمریکا است، وابسته خواهد ساخت. در مورد کشوری که مصرفکنندهی بیش از ۲۵ درصد تولیدات نفتی جهان است اما خود با کانادا بر روی هم بیش از سهدرصد ذخایر شناختهشدهی نفت جهان را ندارند، این سیاست قابل درک است. آنچه دونالد کاگان صاحبنظر سیاسی دست راستی و استاد دانشگاه ییل در جریان بحران عراق اظهار داشت، موضوع را به روشنی و بهطور موجز بیان میکرد: "هر وقت که ما مسایل و مشکلات اقتصادی داشتهایم. این مسایل و مشکلات در نتیجهی اختلال در تأمین نفت ما بهوجود آمده است. اگر ما نیرویی در عراق داشته باشیم، هیچگونه اختلالی در تأمین نفت ما بهوجود نخواهد آمد."
توجه به این واقعیت که آمریکا با همهی وزن و اهمیتی که در تحولات جهانی دارد،- بهاضافهی کانادا- بر روی هم سهدرصد و اروپای غربی نیز با همهی نقش و اهمیتی که در صحنهی اقتصاد جهانی دارد فقط دو درصد ذخایر شناختهشدهی نفت جهان را در اختیار دارند و اروپای شرقی و اتحاد شوروی سابق که طی پنجاهسال قطرهای نفت از خارج وارد نمیکردند بر روی هم فقط هفتدرصد ذخایر جهانی نفت را دارند، اما منطقهی خاورمیانه یکجا صاحب ۶۵ درصد ذخایر مزبور است، اهمیت این منطقه و ماهیت بحرانهای سیاسی آنرا بهتر آشکار میکند (نمودارضمیمه که در نشریهی ذخایر نفت خام و گاز طبیعی جهان شمارهی اول ژانویهی ۲۰۰۱ درج و در سرمقالهی دسامبر ۲۰۰۲ "مانتلی ریویو" نقل شده است در این زمینه بسیار گویا است.) بهعلاوه توجه به این واقعیت که بنا به پیشبینی وزارت انرژی ایالات متحده در سال ۲۰۰۲ تقاضای جهانی نفت طی بیست سال آینده از ۷۷ میلیون بشکه در روز (که مربوط به زمان این برآورد است) تا ۱۲۰ میلیون بشکه در روز افزایش خواهد یافت که عمدهی این افزایش به آمریکا و چین مربوط میشود،۴ زوایای مسأله را بهتر روشن میکند. البته درهمهی مراحل حیات نظام سرمایهداری منافع و ملاحظات گوناگون اقتصادی سیاسی و نظامی درهمتنیده و با ارتباطات و تأثیرات متقابلی که بر هم دارند، چون یک کل واحد عملکرده و میکنند، اما مسألهی نفت هم در خاورمیانه فقط یک مسألهی اقتصادی نیست و علاوه بر چشمانداز کسب سود هنگفتی که از این منابع عظیم برای شرکتهای بزرگ سرمایهداری وجود دارد، ملاحظات سیاسی و استراتژیک مربوط به این منطقه هم هر یک به نوعی زیر تأثیر مسألهی نفت قرار دارند.
با توجه به آنچه گفته شد، خامی و سادهاندیشی دربارهی روند جاری یا سهلانگاشتن مسأله و در غفلت رهاکردن جامعه عواقب سنگینی دارد و هراس من از آن است که زمانی بهطور واقعی متوجهی آثار و عواقب شومِ جنگ شویم که برای جلوگیری از آن دیگر خیلی دیر شده باشد. از اینرو اکنون وقت آن است که همهی نیروهای میهنپرست و مردمدوست تصورات واهی را کنار گذارند و یکصدا در برابر جنگ و در برابر همهی کسانی که برای ماجراجوییهای نظامی رجزخوانی میکنند، ایستادگی کنند؛ زیرا در شرایط حاضر در چنین چشماندازی جز تشدید اختناق و سرکوب و پسرفت ضددموکراتیک برای مردم چیز دیگری وجود ندارد.
پینوشتها: ۱. The center for economic and poticy research ۲. R.J. shiller, Irrational Exuberance (Prinston, ۲۰۰۱) .P.۱۷۲ ۳. Jay Bookman, ?The President`s Real Goal in Iraq?, Atlanta Journal Constitution, september ۲۹, ۲۰۰۲ ۴. ?U.S. Imperial Ambitions and Iraq? in monthly Review, December ۲۰۰۲ p.
آوای دانشگاه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست