شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
تعهد کجاست منفعت کجاست

روزی یكی از هنرمندان كه میخواست كتابی درباره «تعهد در تئاتر» منتشر كند، مقالهای در این باب مطالبه كرد و مقاله پیوست شكل گرفت؛ اما دستاندازهای چاپ و نشر، آن را بینتیجه گذاشت. از آن ایام، حدود چهار سال و نیم میگذرد و احتمالاً مفاد آن نه فقط بیات نشده كه شاید تا ده سال آینده هم تَر و تازه به نظر آید. نگارنده از مسبّب تراوش این مقاله سپاسگزار است.
واژه «تعهد» این روزها كمتر خریدار دارد. نمیگویم تعهد از بین رفته است؛ اما مشهود است كه رنگ باخته است. وقتی از تعهد كه یك مفهوم ذهنی است، سخن میگوییم، مجبوریم كه مصداقِ عینیاش را هم ذكر كنیم و وقتی مصداق یا مصداقهایِ عینیاش را ذكر كنیم، محكوم میشویم و دشمنی و تیرگی، جایش را به دوستی و مهربانی میسپارد. برای مُنی كه در میانِ كائناتِ عظما و عظیم، ذرّهای بیش نیستم، دشمنتراشی خوشایند است؟! برای منی كه مصداقم: «بنی آدم، اعضای یكدیگرند/ كه در آفرینش ز یك گوهرند// چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را، نماند قرار!» است، چه سود و منفعتی از چالش و ذكرِ مصداقِ عینی؟! اگر سودی هست، هستم و اگر سودی نیست، ما را چه به «چالشِ» ناخواسته و بُدفرجام! سری كه درد نمیكند، سربند نمیبندند! چرا زودتر از موعد، وعدهگاهِ شومی را رُج بزنم و دستِ آخر، سگرمههایم را درهم بكشم كه: «خودكرده را تدبیر نیست!؟»
شماری از جملهها و احادیث و اوصافِ بالا، بحثِ «تعهد» و امثالهم را از بین برده است.هنرمندِ متعهد در همه حال با هر شریعت و خاستگاهی، آمالش را پی میگیرد و در پیجوییاش، مصادیقِ عینی را، هم همراه میكند. هنرمندِ متعهد، از هر منظر و رویكردی، عملیاتِ هنرمندانهاش را شكل میدهد و در برابرِ نظرگاههایِ مخالفش؛ اگر چه دوست و رفیق، میایستد و استدلالهای خود را بر زبان جاری میكند.هنرمندِ متعهد، لحظهای و لمحهای بر حواشیِ آرمانش، توجه نمیكند و بیش از هر چیز به خاستگاهش اهمیت میدهد. نمیگوییم سلاح به دست بگیریم و هر كس كه در برابرِ آرمانمان قرار گرفت، براندازیم. «اندیشه» و بحث در حیطهٔ خِرد و خِردورزی و انتقالِ منطقهایِ فهمی، مسئلهای است كه بسیار والاتر از جنگِ سرد است و جنگِ سرد، حلاّلِ مشكلات نیست و با سلاح و امثالهم، نمیتوان اندیشه را تغییر داد؛ البته شاید بتوان تا حدّی كنترلش كرد؛ اما این كنترل، مقطعی است و ریشهای نیست و در نهایت، تغییر داده نمیشود.ارسطو در برابرِ استادش افلاطون قیام میكند؛ نمیجنگد؛ اما اندیشهاش را به چالش میگذارد و در عین حال كه حرمتِ استادش را پاس میدارد، نظرگاهش را هم بیان میكند؛ نمیهراسد كه فردا روز، به دشمنِ ناخلف یا شاگردِ ناباب و یا نمكخورده و نمكدانشكن نامیده شود. بحثِ اندیشه و تفكر، تعارف برنمیدارد و باید كه گفت و شنید و از این میان است كه دگردیسی اندیشهها شكل مییابد. اگر قرار بود همه یكجور ببینند و یكجور بیندیشند، امروز باید میراثخوار عرب و عجم میبودیم و نعل به نعل، حرفها و كردههایِ آنان را بلغور و نشخوار میكردیم و اصلِ سوفسطایی را در اوجگاه، ستایش میكردیم و به كار میبستیم. تضاربِ آرا و اندیشه است كه كانت و دكارت و نیچه و كییركیگارد و امثالهم را پدید میآورد و اتفاقاً اینها، وابستگیهای خاصی هم به یكدیگر داشتند و لااقل چالشِ فكری یكی، وامدار دیگری بوده و یكی انگیزشِ گفتار را در دیگری بیدار میكند و اگر نمیبود دیگری، آن یكی، حرفی و تضاربی برای عرضه نداشت.یونسكو مینویسد، آرابال هم مینویسد و دیگران هم مینویسند و سپس در تبیین كردههایشان برمیآیند و اگر چه یك مسلك كلی را میآغازند؛ اما در همین اشتراكِ كلی، تضاربی را، هم با یكدیگر شكل میدهند. «نظرها و جدلهای» یونسكو، سرشار از این تضارب و تبیینهاست و اشتراكِ كلی، منافاتی با چالش فكری او با دیگران ندارد. تعهد او در تبیینِ خاستگاهش شكل میگیرد و در این جهت، شكّی برای چالش با نظرگاههایِ غیر، به خود راه نمیدهد. تئاتر ایران هم نباید از این امر مستثنی باشد. فرهنگِ غرب، فرهنگِ تضارب است و از همین روست كه روزبهروز، اندیشمندی و پیشرفتِ تئوریك در آن سوی مرزها، نمود بیشتری پیدا میكند. اما در جهانِ شرق كه متكی بر فرهنگِ مصالحه، سكوت، دل به دست آوردن، رفاقت و ... است، تضارب رنگ میبازد. نمیتوانیم بپذیریم كه فیالمثل تضاربِ نعلبندیان و مفید در حیطهٔ اجرا و متن، چقدر سازنده و مفید خواهد بود و پیش از آنكه به فایدهاش بیندیشیم به تخریبها و شكستهایِ احتمالیاش میاندیشیم و از همین روست كه بحث و گفتوگو و مجادلهٔ نظری و تئوریك، جایش را به سكوت، رفاقت و ... میدهد و به همین سبب است كه هیچ نظرگاهی، مستدل و تئوریزهشده بروز نمیكند و ثبت نمیشود. استانیسلاوسكی، چخوف را به بحث دعوت میكند؛ از سوی دیگر برشت، كندوكاوِ پیسكاتور را نقّادانه دوباره تبیین میكند و بحثی غیر ارسطویی را میآغازد و چالشها شكل میگیرند تا در نهایت، نظرگاهها نمود پیدا میكنند و از سوی دیگر سنتز جدیدی زاده میشود. فرهنگِ غرب، متكی بر همین داد و دِهشهاست و از همین روست كه مدام بر نظرگاههای نظری و عملیاش افزوده میشود و فرهنگِ شرقِ ایستا و خموش، فقط فخر میفروشد كه گنجینههای غنی داریم و فردوسی، اوجگاه ادبیات است و بضاعت دراماتیك را بالقوه در آثارش نشانده است و ...
فرهنگِ گفتوگو، رخت بربسته است و فرهنگِ مونولوگ، جایگزین آن شده و متأسفانه هرگاه نظری هم برای تبیین شكل گرفته، فقط ساز و دهل بوده و چون یكسر نگاهی جانبدارانه بوده، نتیجه نداده است. برای آنكه نظرگاهی آكادمیك شكل یابد و اصول و تطوّر آن تثبیت شود، نیاز است تا چالش شكل بگیرد و اگر چنین نشود، همان خواهیم بود كه هستیم. چرا كمتر یك بازیگر صاحب سبك یا كارگردان مؤلف و یا یك منتقد و یا یك دراماتورژ با نظرگاه خاص سراغ داریم؟! چرا وقتی از یان كات، بروك، برشت، و اختانكوف، گاتری و ... نام میبریم، اصول و تئوری خاصی در ذهنمان شكل میگیرد؟ چون نظرگاههای عینی و ذهنی آنها در بوتهٔ نقد و چالش، قرار گرفتهاند و نهراسیدند كه بحث به وقوع بپیوندد و یا ابایی نداشتند در كنار شاگردشان بنشینند و نظریات او را هم، جویا شوند و از سوی دیگر، كسانی هم كه رو در رویشان نشستهاند از اینكه نظریاتشان را كه متكی بر دانستهها و آمالی است به زبان آورند، واهمهای نداشتند. هر دو سو، اهلِ بحث بودند و نتیجه آنكه مكتبها و سبكهای مختلف اجرایی و نوشتاری پدید آمده است. نمایشنامهنویسانِ كشورمان معتقدند تا زمانی كه نمایشنامهها به صحنه نرود و بر روی آن بحث و گفتوگو و نقدی صورت نگیرد نمیتوانیم حركتِ خود را در حیطهٔ مدّ نظرمان، سامان دهیم و در غیر این صورت، گویی در خلأ هستیم. پس كجاست این داد و دِهشها؟! چرا بعد از گذشت سالیان سال، كتاب «نمایش در ایران» بهرام بیضایی، مجدد چاپ میشود و همان است كه هست؟! نمیگوییم بیضایی ارج و منزلت ندارد كه دارد و همین بس كه هنوز این كتاب در گروهها و كلاسها و دانشكدههای هنری و تئاتری تدریس میشود و عجبا كه اسكویی، ملكپور و امثالهم هم گاه و بیگاه با ذكر و بدونِ ذكرِ منبع از آن در كتابهایشان بهره میگیرند و گویی این كتاب، وحیِّ مُنزل است و باید تا ابد به آن تمسّك بجوییم! یادمان باشد كه اگر قرار بود به همان كه هست اكتفا كنیم باید امروز شتر سوار میبودیم و با اتكا بر آداب و رسوم گذشتگان، زندگی میكردیم!
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست