پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا

نظریه نهادی در علوم سیاسی نهادگرایی جدید


نظریه نهادی در علوم سیاسی نهادگرایی جدید

یك تحول در آغاز دهه ۱۹۸۰ بازگشتی در توجه به نهادهای رسمی و غیر رسمی بخش عمومی و نقش مهمی كه ساختارها بازی می كند را ایجاد كرد توضیحات نهادی در خط مشی مطالعات حكومتی باقی ماند, اما نهادگرایان كاربردشان برای تشریح سطح فردی رفتار را احیا كردند

●مقدمه‏

كتاب، حاصل سه تا چهار سال كار فكری مؤلف، بی. گای پیترز، درباره طبیعت نهادهای سیاسی و نقش نظریه نهادی در علوم سیاسی است. از نگاه نویسنده، تمركز بر روی رفتار فردی برای توضیح چشم‏اندازهای اقتصادی، جامعه‏شناسی و روان‏شناسی به راحتی در تحمل بار سنگین فهم و توضیح آنچه در جهان سیاست و حكومت اتفاق می‏افتد، ناكافی است، از این رو گفت‏وگوی از نهاد و تأكید بر آن ضرورت و اهمیت می‏یابد.

هدف عمده كتاب حاضر، تلاش برای تبیین برخی مسائل عمده در نظریه نهادی معاصر در علوم سیاسی با طرح یك سری پرسش برای تبیین نظریه نهادی است. این كتاب كه هنوز به فارسی بر گردانده نشده، به طور مستقل به تبیین نظریه نهادی اختصاص یافته است. عمده رهیافت های نظریه نهادی كه در كتاب مذكور بحث و بررسی شده عبارتند از: نهادگرایی هنجاری، نهادگرایی انتخاب عقلایی، نهادگرایی تاریخی، نهادگرایی تجربی، نهادگرایی بین‏المللی و نهادگرایی انجمنی. برای این منظور نویسنده پرسش‏های چندی را طرح كرده است؛ تمامی این پرسش‏ها به شأن علمی نظریه نهادی و به همین‏سان به سودمندی آن برای توصیف واقعی رفتار سیاسی اشاره دارد. اثر مورد بحث در نه فصل سامان یافته است:

فصل یكم، نهادگرایی قدیم و جدید؛

فصل دوم، ریشه های نهادگرایی جدید: نهادگرایی هنجاری؛

فصل سوم، نظریه انتخاب عقلایی و نظریه نهادی؛

فصل چهارم، میراث گذشته: نهادگرایی تاریخی؛

فصل پنجم، نهادگرایی تجربی؛

فصل ششم، نهادگرایی جامعه شناختی؛

فصل هفتم، نهادهای بازنمایی كننده منافع؛

فصل هشتم، نهادگرایی نهادها؛

فصل نهم، یك یا چند نهادگرایی.

فصل نخست اثر حاضر بیشتر تمهیداتی برای معرفی نظریه نهادی و مسائل پیرامون آن است. به ویژه كه در این فصل، از نهادگرایی قدیم و جدید و نشانه های هر یك بحث شده است. همچنین چكیده‏ای از انواع دیگر نهادگرایی نیز آمده است. نویسنده در ابتدا به طور فشرده به چشم‏اندازهای نظریه های نهادی در علوم سیاسی و جامعه‏شناسی اشاره كرده و در ادامه این چشم‏اندازها را مورد بررسی قرار داده است. پرسش‏های مورد اشاره در بالا، در هر كدام از چشم‏اندازهای مورد نظر طرح شده و نظریه بر این اساس مورد سنجش قرار گرفته است.

به عقیده نویسنده، ریشه علوم سیاسی در مطالعه نهادهاست. در طول دوره بعد از جنگ جهانی دوم، دانش علوم سیاسی از آن ریشه‏هایش بحثی به میان نیاورد و بیشتر بر فرضیات فردگرایانه رفتارگرایی و انتخاب عقلایی معطوف گردید. هر دو این رهیافت‏ها بر این فرض استوار بودند كه افراد، به مثابه افراد، به طور خودمختارانه عمل می‏كنند كه مبتنی بر نشانه‏های روان‏شناسی - اجتماعی یا محاسبه عقلانی از سود شخصی‏شان است. در هر نظریه، افراد توسط نهادهای رسمی یا غیر رسمی جهت گیری نمی شدند، بلكه انتخاب‏هایشان به دست خود آنها ساخته می‏شد.

یك تحول در آغاز دهه ۱۹۸۰ بازگشتی در توجه به نهادهای رسمی و غیر رسمی بخش عمومی و نقش مهمی كه ساختارها بازی می‏كند را ایجاد كرد. توضیحات نهادی در خط مشی مطالعات حكومتی باقی ماند، اما نهادگرایان كاربردشان برای تشریح سطح فردی رفتار را احیا كردند. نهادگرایی جدید ویژگی‏های زیادی از قرائت قدیمی‏تر این رهیافت را برای فهم سیاست منعكس كرد، اما پیشرفتی هم در مطالعه سیاست در تعدادی از جهت‏گیری‏های تجربی و نظری جدید به وجود آمد؛ از این رو بسیاری از فرضیات تفكر نهادی قدیمی‏تر را ثمربخش ساخت؛ برای مثال نهادگرایی قدیمی بحث می‏كند كه سیستم‏های ریاستی به طور قابل توجهی از سیستم‏های پارلمانی مبتنی بر ساختارها و قوانین رسمی متفاوت است. نهادگرایی جدید البته فراتر از این می‏رود و معتقد است در چگونگی دو شیوه سازماندهی زندگی سیاسی تفاوت وجود دارد و از تفاوت ترجیحات سیستم بحث می كند.

البته هنوز مباحثات دامنه داری در این زمینه در جریان است. در واقع بایستی چارچوبی برای مرزهای این رهیافت ها وجود داشته باشد. همچنان كه گفته شده، چندین رهیافت بایستی بیشتر به عنوان مكمل دیده شوند، به جای این كه شرح‏های رقیبی برای پدیده سیاسی به شمار روند. البته به اعتقاد نویسنده، هیچ كدام از این رهیافت‏ها به طور كامل نمی‏توانند همه اعمال سیاسی را توضیح دهند و شاید نباید هیچ یك تلاش كنند كه چنین كاری را انجام دهند. عالمان می‏توانند قدرت تجزیه و تحلیل بالاتری در برخی پرسش‏های به كار گرفته شده رهیافت یا دیگر رهیافت‏ها به دست آورند. علاوه بر این، رفتارگرایان و طرفداران تحلیل انتخاب عقلایی افراد را به طور كامل بازیگران خودمختاری در نظر می‏گیرند كه جدا از جهت‏گیری نهادها، تنها در مخاطرات و نیازشان متأثر از نهادها هستند.

افزون بر این، نهادگرایی جدید موجودی بیشتر خنثی است با تعدد انواع خاصی از رهیافت ها. این رهیافت‏ها برای نهادها بایستی به مثابه مكمل دیده شود، حتی اگر طرفداران یك یا چند رهیافت اغلب ادعای برتری جایگاهشان را بكنند.تمركز اولیه این كتاب بر نهادگرایی جدید در علوم سیاسی و دیگر رشته‏های علوم اجتماعی است. این عبارت به این معناست كه نخست یك نهادگرایی قدیمی وجود داشت و دوم این كه قرائت جدید به طور چشم‏گیری از قرائت قدیمی متمایز است. روش‏شناسی به كار گرفته شده توسط نهادگرایی قدیمی این است كه مشاهده گر می‏كوشد جهان سیاسی اطراف خود را در اصطلاحات غیر انتزاعی توصیف كند و بفهمد.

۱. نهادگرایی قدیم (۳)

به اعتقاد نویسنده، نهادگرایی قدیم حتی به دوران باستان و نخستین تفكر نظام مند درباره تفكر سیاسی بر می‏گردد. پرسش‏های اولیه طرح شده توسط عالمان به توجه به طبیعت نهادهای حاكم گرایش داشت كه می‏توانست رفتار افراد - هم حكومت كنندگان و هم حكومت شوندگان - را به سمت اهداف بهتر طبیعت متغیر و ناپایدار رفتار فردی و نیاز به هدایت آن رفتار به سمت اهداف جمعی نیازمند به شكل‏گیری نهادهای سیاسی بنا كند. فلاسفه سیاسی اولیه پس ازشناسایی و تحلیل موفقیت این نهادها در حكومت، توصیه به طراحی دیگر نهادهای مبتنی بر مشاهده را آغاز كردند، گرچه این توصیه‏ها تقریباً در اصطلاحات هنجاری بیان می‏شد، آنها آغاز علوم سیاسی را از طریق تحلیل نظام مند نهادها و تأثیرشان بر جامعه شكل دادند.

سنت مشابه تحلیل نهادی با دیگر متفكران سیاسی تداوم یافت. برخی متفكران تلاش كردند نقش نهادهای حاكم در جامعه بزرگ‏تر را مشخص و اصطلاحات ارگانیك را بیان كنند. توماس هابز كه در طول فروپاشی زندگی سیاسی طی جنگ مدنی انگلستان می زیست، از ضرورت وجود نهادهای قوی برای حفظ نوع بشر سخن گفت. جان لاك یك مفهوم قراردادی‏تر از نهادهای عمومی را توسعه داد و مسیری را به سمت ساختارهای دموكراتیك‏تر آغاز كرد. منتسكیو نیاز به تعادل در ساختارهای سیاسی را شناسایی كرد و به عنوان بنیان‏گذار دكترین تفكیك قوای امریكا برای ضعیف كردن حكومت‏های اقتدارگرا خدمت نمود. این فهرست از متفكران سیاسی بزرگ می‏تواند توسعه یابد، اما نكته بنیادی به طور مشابهی باقی ماند: تفكر سیاسی، ریشه‏هایش در تحلیل و طراحی نهادهاست.

اگر با جهش چند قرنی به اواخر قرن نوزدهم سیر كنیم، به دوره‏ای می‏رسیم كه در آن علوم سیاسی در آغاز تمایز به عنوان یك رشته دانشگاهی است. پیش از آن، علوم سیاسی یك طرفدار تاریخ یا شاید فلسفه اخلاق بود. اهمیت هر دو درس از گذشته به خاطر آرمان‏های هنجاری در فهم پدیده سیاسی است. همان گونه كه این رشته، شكل‏گیری را آغاز كرد، پرسش‏های اساسی‏اش نهادی و هنجاری باقی ماند. علوم سیاسی در مورد جنبه‏های رسمی حكومت درگیر قانون بود و توجهش مستقیماً متوجه دستگاه حكومت بود. علاوه بر این بسیاری از اهدافش هنجاری بودند.

سنت سیاسی انگلیسی - امریكایی، نقش كمتری برای دولت نسبت به سنت سیاسی اروپایی نشان می‏دهد، اما نهادگرایان اروپایی هنوز به نهادهای رسمی حكومت توجه می‏كردند؛ برای مثال در ایالت متحده وودرو ویلسون، یكی از نخستین رئیس جمهوران، عضو انجمن علوم سیاسی امریكا در طی ۱۸۸۰ بود. كار آكادمیك وی بر نقش نهادها در ایالات متحده و به طور مقایسه‏ای متمركز بود. رساله مشهورش در ۱۸۸۷ درباره بوروكراسی، به آنچه حكومت امریكایی می‏توانست از حكومت اروپایی بیاموزد، اشاره دارد. حتی اگر حكومت‏های اروپایی فقدان خصلت مشاركتی ایالات متحده را آشكار می‏كرد، با این حال حكومت ویلسون فرصتی برای دانشمندان سیاسی امریكایی بود كه مسائل «حكومت تقسیم شده» یا تفكیك قوا را، كه قبلاً آغاز شده بود، در مقایسه با حكومت پارلمانتاری در نظر بگیرند. ویلسون در طی زندگی‏اش به عنوان یك سیاست‏مدار عمل‏گرا، اما یك رهبر روشنفكر جنبش مترقی باقی ماند. گرچه تفكر و عمل سیاسی امریكایی نسبت به اروپای قاره‏ای، كمتر بر دولت متمركز بوده است، ما باید به دو كار بزرگ نهادگرایی قدیمی امریكایی كه بر روی دولت كار شده بود اشاره كنیم: یكی توسط ویلسون بود با عنوان معمولی «دولت: عناصر تاریخی و عملی سیاست؛ یك نمای كلی از تاریخ و اجرای نهادی» و دیگری كار وولسی بود با عنوان «علوم سیاسی یا تلقی عملی و نظری دولت». به طور آشكار این شخصیت‏های آكادمیك، علوم سیاسی را به عنوان مطالعه دولت و تمرین تحلیل رسمی و قانونی تلقی می‏كردند.

این عنوان‏ها و محتوای كارها به دو جنبه مهم زندگی روشنفكری امریكایی اشاره می‏كند: نخست تأثیر دانشگاه‏های آلمانی بر توسعه دانشگاه‏های امریكایی است. كتاب ویلسون در بسیاری شیوه‏ها محتوای نظریه نهادی و قانونی آلمان آن زمان است؛ دوم و به طور نسبی‏تر برای بحث ما در این جا این است كه دولت می‏توانست به علوم سیاسی امریكایی بازگردانده شود. ریشه‏ها در آن جا به سبب هجوم برای توضیح رفتار سیاسی سطح خرد، به طور گسترده‏ای متروك مانده بود.

در اروپا طبیعت شكل‏گیری علوم سیاسی كمی متفاوت از ایالات متحده بود. به لحاظ گستردگی، تمایز آن این بود كه علوم سیاسی مرتبطتر با سایر حوزه‏های مطالعه باقی ماند و حتی به كندی به عنوان یك بخش جداگانه از تحقیق شكل گرفت. مطالعه پدیده سیاسی به عنوان یك مؤلفه از سایر حوزه‏های تحقیق باقی ماند. به طور جوهری، حكومت درباره شكل‏گیری و اعمال قانون از طریق نهادهای عمومی با سیاست‏ها درگیر بود. وابستگی عالمانه به تحلیل قانون و نهادهای رسمی به وسیله طبیعت كمتر مشاركتیِ بیشتر حكومت‏های اروپایی آن زمان تقویت شد.علاوه بر این، گرچه غالباً امریكایی‏ها حكومت‏های خودشان را تحسین می‏كردند، اما حكومت‏های اروپایی به طور پایدارتری نسبت به حكومت امریكایی به قانون علاقه‏مند بودند. یك بررسی از تعلیم و استخدام خدمت‏گزاران مدنی و حتی سیاست‏مداران در بیشتر كشورهای اروپای قاره‏ای نشان می‏دهد كه وظیفه خدمت‏گزار مدنی به روشنی به وسیله قانون تعریف می‏شود و وظیفه‏اش اجرای قانون در وضعیت‏های خاص است. نقش بوروكراسی عمومی در بسیاری نظام‏های سیاسی اروپایی بیشتر شبیه یك داور است تا یك مدیر عمومی علاوه بر این در این مفهوم از دولت، قانون بیشتر یك نهاد رسمی حكومت است كه یك مجموعه ارزش‏ها و هنجارهای آشكار را برای جامعه توسعه می‏دهد و تحمیل می‏كند. در بیشتر كشورهای اروپای قاره‏ای (به ویژه آن بخش هایی كه تفكر آلمانی مسلط است) توجه حاكم به نهادهای رسمی به این معنا است كه علوم سیاسی دولت را مطالعه می‏كند. بر این اساس امروزه دولت به درستی یك عنصرمتافیزیكی است كه قانون و نهادهای حكومت را شامل می‏شود. همچنین در این سنت دولت به طورارگانیكی با جامعه مرتبط می‏شود و جامعه به طور چشم‏گیری از طبیعت دولت متأثر است؛ برای مثال ساختارهای اجتماعی، مشروعیتشان را با شناسایی به وسیله دولت دریافت می‏كنند به جای این كه تجسم مردم باشند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 6 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.