چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

قربانی استالین زدایی


قربانی استالین زدایی

سالگرد اعدام لاورنتی بریا دستیار اول استالین

شولوخف داستان کوتاهی دارد به نام «آنها که برای میهن شان جنگیدند» که در آن به شرح وقایع دوران استالین پرداخته است. در فصلی از آن یک ماهیگیر از ماهیگیر دیگر می پرسد؛

- درباره رفیق استالین چه فکر می کنی؟ می گویند که او این همه جنایات را زیر سبیلی رد می کرد. آدم های شریف و وفادار را به محکمه کشاند و به مرگ محکوم کرد. چطور امکان داشت رفیق استالین این کارها را انجام دهد؟

- آری، باور کردنش سخت است.

- آیا بریا عامل اصلی این جنایات نبود؟

- آری همه این کارها زیر سر بریا بود.

داستان کوتاه شولوخف بیانگر روح زمانه مردم شوروی است؛ روحی که می توان رد پایش را تا سال های اخیر و در نظرسنجی هایی که گاه نتایجش به نفع استالین تکان دهنده است، دید.

شخصیت بریا، چرایی و چگونگی اعدامش آنقدر مهم است که حداقل در سالروز اعدامش بتوانیم آن را بررسی کنیم.

او به عنوان دست راست استالین، بعد از مرگ او دوران اوج و ذلت را به فاصله ۱۱۲ روز طی کرد. ۱۱۲ روز تمام تلاشش این بود که قدرت استالین را به چنگ آورد و بعد از آن مسوول تمام جنایت های ارباب شناخته شد تا چهره استالین حتی بعد از برملا شدن جنایت هایش بی هیچ خدشه یی به وفاداران و دوستدارانش لبخند بزند.

اما در آستانه کنگره بیستم و آن هنگام که خروشچف می خواست برای کسب اعتماد مردم چهره واقعی استالین را نشان دهد ناچار شد بریا را صرفاً آلت دست استالین معرفی کند و در خاطراتش شولوخف خرده بگیرد و بنویسد او با جاودانه کردن «شرح جنایات بریا» نمی تواند برای خود اعتباری کسب کند چرا که بریا استالین را خلق نکرد بلکه مخلوق استالین بود.

و این جمله خروشچف یک جمله کاملاً سیاسی در یک بستر مشخص زمانی و مکانی است. آن هنگام که او برای توقیف بریا بی هیچ دلیل و مدرکی اطرافیان بریا را با خود همراه کرد چنین جمله یی برایش فاقد هرگونه معنایی بود.

اما هرچه هست اکنون در تاریخ نام خروشچف همه را به یاد کنگره بیستم و شهامت رسوا کردن استالین می اندازد و نام بریا هم یادآور جنایتکار مخوفی که فقط بر سر میزان مخوف بودنش بحث وجود دارد.

هنوز در نوشته هایی که به قصد سرگرمی مخاطبان آثار تاریخی نوشته می شود بریا عامل قتل استالین معرفی می شود؛ کسی که به سرمحافظ استالین دستور داد به او سم تزریق کند اما در کنار این جمله به دنبال پانوشتی نگردید. اما اینکه او مسوول نوشتن قدیس نامه هایی درباره استالین بوده که لحظه عضویت استالین در کمیته مرکزی را نقطه عطف تاریخ حزب نشان دهد قولی معتبر است.

لاورنتی بریا همشهری استالین بود. تا پیش از آنکه استالین او را به مسکو آورد و جانشین یژوف کند نام بریا در هیچ جا اهمیتی نداشت. او خیلی دیر به محفل خصوصی استالین راه یافت اما در مدت کوتاهی تاخیر خود را جبران کرد و توانست اعتماد استالین را به خود جلب و نسبت به دیگرانی که شامل خروشچف و مالنکف و بولگانین و... می شد کم کند.

نقش او در دوره استالین نسبت به سایرین متناقض است. در اسناد بسیاری ابتکار متوقف کردن تصفیه های دهه ۱۹۳۰ به نام او ثبت شده است. در عین حال در سه تصفیه بزرگ دیگر (ماجرای کریمه، مینگرلیان و توطئه پزشکان) نام او به عنوان آلت دست استالین به چشم می خورد.

او پیش از جنگ جهانی دوم نایب رئیس شورای کمیسرهای خلق و هماهنگ کننده عملیات امنیتی شد. وقتی آلمان ها به شوروی حمله کردند استالین بریا را در کمیته کشور گنجانید و او توانست نقش مهمی در تخلیه و اسکان مجدد صنایع هنگام پیشروی نیروهای آلمانی بازی کند.

یک روز پس از پرتاب بمب اتمی امریکا روی هیروشیما استالین بریا را مامور کرد یک پروژه مشابه را سرپرستی کند.

بریا مثل تمام اطرافیان استالین در توطئه و دسیسه چینی استاد بود و تنها یک خطای بزرگ مخالفانش را با هم متحد کرد و آن هم این بود که بریا خودپسندانه قدرتش را به نمایش گذاشت.

در خاطرات خروشچف آمده است بریا به وضوح از مرگ استالین خوشحال شد و به سختی می توانست خوشحالی خود را از مرگ او کنترل کند. «هنوز جسد استالین را در تابوتش نگذاشته بودند که بریا در صور می دمید.» در حالی که اطرافیان استالین بر جنازه او اشک می ریختند بریا به دنبال ماشین فرستاد و همه را در کنار جنازه تنها گذاشت.

خاطرات خروشچف در فصل مربوط به مرگ استالین بیشتر مربوط به بریاست و نشان می دهد او لحظه یی چشم از بریا برنداشته و درست در آن زمان هایی که می نویسد «پاکدلانه می گویم که مرگ استالین را سخت یافتم» بلافاصله از ترس خود از بریا و قدرت یافتن او سخن می گوید.

آنچه شایسته توجه است این است که در رژیم های توتالیتر که سررشته همه نهادها و اشخاص در دست یک نفر است مرگ آن نفر نقطه عطفی تاریخی می شود. تمام آنچه بعد از استالین به وقوع پیوست- آزادسازی زندانیان و اعاده حیثیت از متهمان به خیانتی که خیلی از آنها هنگام به دست آوردن آبرویشان سال ها بود که در اردوگاه های کار جان باخته بودند- بی مردن استالین متصور نیست.

شاید به این دلیل که دیکتاتورها آنقدر در پیاده رو ها فرمان می رانند و انسان به زیر می گیرند که بازگشت شان به جاده اصلی با ادامه راه برایشان فرقی ندارد در هر دو صورت محکوم به فنا می شوند. بامداد روز چهارم مارس ۱۹۵۳ رادیو مسکو اعلام کرد استالین دچار خونریزی مغزی شده. دیکتاتور بزرگ شش و نیم صبح روی زمین افتاده بود و در حالی که خودش را خیس کرده بود و حرف هایی نامفهوم می زد، در اتاقش با هراس باز شد و چشمان حیرت زده رفقایش آنچه را می دید باور نمی کرد. در میان جمعیت بالای سر استالین در حال احتضار تنها همسرش از سر صدق گریه کرد.

بعد از آن در نوشته های به جا مانده تنها شرح دسیسه چینی های رفقا برای حذف یکدیگر را می خوانیم. هر کس سعی دارد خود را قهرمانی جلوه دهد که می خواسته حزب و خلق آسیب دیده را نجات دهد.

در این میان بریا گوی سبقت را از همه می رباید و تمام مخالفانش مجبور به سکوت می شوند و تمام توجه او به هم حزبی هایش حیله گری تعبیر می شود. برخی از مورخان معتقدند در ۱۱۲ روزی که بریا توانست از رقبایش جلو بیفتد کارهای مهمی انجام داد. و اگر رهبری شوروی این اصلاحات و پیشرفت آنها را کاملاً پذیرفته بود، تاریخ اتحاد شوروی، جنبش جهانی کمونیستی و جنگ سرد به طور قابل توجهی می توانست متفاوت باشد. ابتکارات اصلاحی بریا حداقل موارد زیر را شامل می شد.

- عادی سازی روابط با یوگسلاوی که اجازه می داد یوگسلاوی با گسست از اتحاد ضمنی با غرب به سوی کمینفورم بازگشت کند.

- سیاست ملیتی که با «روسی سازی» در مناطق تازه پیوسته اوکراین غربی و دولت های بالتیک مخالفت می کرد، همراه با هدف دستیابی حداقل به برخی خواسته های گروه های ملی گرا - اجرای یک سیاست ملیتی اصلاح شده در مناطق غیرروس از جمله گرجستان و بلاروس

- توانمندسازی و جبران خسارت کسانی که به ناحق از سوی سازمان های قضایی ویژه (تروئیکا و کمیسیون های ویژه NKVD ) در دوران دهه ۱۹۴۰-۱۹۳۰ محکوم شده بودند. این روند تحت نظارت بریا می توانست خیلی متمایز از روندی انجام گیرد که بعداً تحت نظر خروشچف انجام گرفت که طی آن بسیاری از آنهایی را که مسلماً گناهکار بودند «توانمند» ساخت.

- عفو عمومی یک میلیون نفر از کسانی که به خاطر جرائم ضددولتی زندانی شده بودند.

- پایان دادن به تحقیقات «طرح دکتر» همراه با اعتراف به آن که اتهامات ناحق بوده اند. تنبیه مقامات NKVD درگیر در ماجرا از جمله برکناری کرگلف رئیس پیشین NKVD از ریاست و لغو عضویت در کمیته مرکزی

- محدود کردن قدرت کمیسیون ویژه NKVD برای صدور حکم مرگ یا زندان طولانی برای افراد

- در حرکتی نه تنها علیه «کیش» استالین بلکه در برابر «کیش» تمام رهبران؛ ممنوع کردن نمایش تصاویر رهبران در مراسم رسمی. این امر توسط رهبری حزب اندکی بعد از برکناری بریا منسوخ شد.

در همین زمان خروشچف دست به کار سرنگونی بریا شد. او مالنکف را به کناری کشید و به او گفت؛ «رفیق مالنکف خوب گوش کن، مگر نمی بینی که سرانجام کارها به کجا منتهی می شود؟ ما به طرف فاجعه می رویم و بریا دارد چاقوهایش را تیز می کند.»

- درست می گویی اما از من چه کاری ساخته است؟

- حالا وقتش رسیده در برابر او ایستادگی کنیم.

- می خواهی بگویی که فقط من با او مخالفت کنم؟ نه این کارا را نخواهم کرد.

- مشکل کار در اینجاست که تو هرگز به کسی فرصت نمی دهی در جلسات صحبت کند. به محض اینکه بریا پیشنهادی ارائه می کند تو فوراً از صندلی خود بلند می شوی و می گویی «رفیق بریا پیشنهاد خوبی است و من طرفدار آن هستم، آیا کسی مخالف است؟» و بی درنگ آن را به رای گیری می گذاری، پس به ما هم فرصت حرف زدن بده تا ببینی چه پیش خواهد آمد.

از آن پس اگر کسی بخواهد خاطرات خروشچف را به تصویر بکشد هیولاهایی را می بیند که سر در گوش هم فرو کرده اند و با دست بریا را نشان می دهد.

اگر بخواهیم به واقعیت وفادار باشیم باید بگوییم هنگام توقیف بریا هیچ مدرکی علیه او وجود نداشت و به همین دلیل از کلمه توقیف استفاده می شود، نه دستگیری و بعد از توقیف اوست که مهم ترین جرمش تجاوز به ۱۰۰ زن و دختر می شود که به آنها شام یا نوشیدنی می داده است.

بریا ۹ ماه بعد از مرگ استالین تیرباران شد. آناستاس میکویان تنها کسی بود که از بریا دفاع کرد اما کسانی که تا دیروز مداح بریا بودند با سکوت یا حرف هایشان تیرباران او را انتظار کشیدند؛ تیرباران کسی که خود رئیس گارد مسلح کرملین بود اما مذاکره خروشچف با آنها توانست اسلحه ها و وفاداری شان را بی اثر کند.

چند ماه پس از مرگ او آنها که مرتب مجلدات دایره المعارف بزرگ شوروی را دریافت می کردند، یادداشتی یافتند که از آنها می خواست با تیغ ریش تراشی صفحات معینی از جلد قبل را ببرند؛ صفحاتی که مربوط به مقالات بریا بود و این شیوه از تاریخ نگاری میراث استالین بود که در دوران استالین زدایی هم همچنان به قوت خود باقی بود.

بعد از مرگ بریا رقبایش تلاش کردند از او بتی به بزرگی اتهاماتی که متوجه اش کرده بودند، ساخته نشود.

با این همه نام او در ردیف بدنام ترین سیاستمداران روسی به چشم می خورد تا کسانی که هنوز در اعماق وجودشان استالین را مظهر اقتدار روسیه می دانند تمام قتل عام ها را به گردن بریا بیندازند و این ماجرا حتی اگر واقعیت نداشته باشد، هیبتی هولناک به بریا می بخشد. شواردنادزه در خاطراتش می نویسد؛ «مدت ها پس از اعدام بریا سیمونوف نویسنده روسی یک میهمانی کوچک در یک روستای محل اقامت خود برپا می کند که دو تن از میهمانانش عضو کاگ ب بودند. یکی از این ماموران پس از خوردن مشروب زیاد به رودخانه می رود تا شنا کند. این رودخانه کنار قهوه خانه یی بود که آنها مشغول نوشیدن در آن بودند. در زمان حکومت بریا نزدیک این رستوران مجسمه یی از وی نصب شده بود اما بعد از مرگ وی صاحب رستوران این مجسمه را از جا کنده و داخل رودخانه انداخته بود.

به هر حال این میهمان عضو کاگ ب بعد از شیرجه زدن در آب به سطح آب نمی آید. بلافاصله دوستانش دست به کار می شوند و او را که بیهوش شده بود، پیدا کرده و بیرون می آورند و تلاش زیادی می کنند تا او را به هوش آورند. وقتی چشمانش را باز می کند، اولین کاری که می کند دوست همکارش را که او هم عضو کاگ ب بود نزدیک می خواند و در گوشش با ترس و نگرانی می گوید؛ بریا ته رودخانه است، بریا ته رودخانه است. او چندبار این جمله را تکرار کرده و دوباره از هوش می رود. کاشف به عمل می آید که درحالی که بریا مدت ها بود اعدام شده، ولی این کارمند کاگ ب با دیدن مجسمه بریا در ته آب از وحشت بیهوش شده است.»