شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
طرح مسأله دولت رفاه و مسأله مصرف
●اشاره مترجم
۱ـ ژولیت اسكور در متن درخشان ذیل به آسیبشناسی سیاستهای دولت رفاه در زمینهٔ مصرف پرداخته است و گمان میكنم كه در ارائه فرضیات مهمی برای آسیبشناسی سیاستهای موجود توزیع مصرف، كمك كند.
۲ـ دولت رفاه، به یك سیستم حكمرانی اطلاق میشود كه در آن دولت به رغم مفروضات لیبرال در حوزهٔ حیات اجتماعی مداخله میكند و خصوصاً در قبال خدمات مرتبط با بیكاری، بهداشت، آموزش، مسكن و تأمین كالاهای اساسی خود را در متعهد میداند. این سیستم حكمرانی بویژه در انگلستان در دورهٔ پس از جنگ جهانی دوم تا هنگام روی كار آمدن دولت مارگارت تاچر تحقق یافت.
۳ـ دولت رفاه با دشواریهای متعددی مواجه بوده است. خصوصاً دو چالش اساسی را میتوان در این میان مورد توجه قرار داد. در اواسط دههٔ ۱۹۶۰، هزینهٔ سالانهٔ تأمین اجتماعی در بریتانیا به دو میلیارد پوند بالغ گردید و در كنار بودجهٔ دفاعی بالاترین بودجه را به خود اختصاص داد. این وضعیت تا بحران نفتی سال ۱۹۷۳ تحمل شد، اما پس از وقوع این بحران دشواریهای اساسی پدید آمد. در واقع، تضعیف اقتصاد جهانی باعث شد تا در زمینهٔ سیاستهای رفاهی تجدید نظرهای اساسی صورت پذیرد.
۴ـ صرفنظر از دشواریهای اقتصادی فراروی سیاستهای دولت رفاه، برداشتهای نهادگرایانه و اجتماعی، شاخهٔ نیرومند انتقادی دیگری به پارادایم اجتماعی دولت رفاه است. كار ژولیت اسكور را در این چهارچوب اخیر و در تجدید نظر در مفهوم اجتماعی رفاه قابل توجه و الهامبخش خواهید یافت...
●مقدمه
در فرهنگ معاصر امریكایی، مصرف، هر چقدر كه تصورش را بكنید معتبر است. آگهی، معاملات، حراجیها و كارتهای اعتباری، اركان محكم و ریشهدار نحوهٔ زندگی ما هستند. ما در ساعت ناهار خود خرید میكنیم، در تعطیلات مرتب به مراكز فروش میرویم، و پاسی از شب گذشته، با فشار دكمهٔ ماوس آخرین امیال خود را فرو مینشانیم.
با این حال، عشق به خرید كردن، به رغم تمام محبوبیتی كه دارد، باعث حرمان قابل توجهی میشود: بسیاری از امریكاییها از دلمشغولی شدید به خرید و خرج كردن نگرانند. وحشت آنان از این است كه ما داریم ارتباطمان را با ارزشها و شیوههای ارزشمندتر زندگی از دست میدهیم. اما ناراحتی مذكور به ندرت از این حد فراتر میرود. این حرمان هرگز به صورت نقدی معتبر و شیوا منعكس نمیگردد. بر عكس، طی سالهای دههٔ ۶۰ و اوایل سالهای دههٔ ۷۰ میلادی، نقد جامع از فرهنگ مصرفی، بخشی از گفتمان سیاسی ما بود. عناصری از چپ نوین، كه تحت تأثیر مكتب فرانكفورت بودند به همراه جان كنت گالبرایت و منتقدانی دیگر، حكم سنگینی در این باره دادند. آنها استدلال كردند كه فكر امریكاییها دستكاری شدهاند تا در فرهنگ مصرفی تحمیق شدهای مشاركت كنند كه چندان هم باعث رضایت واقعی انسانی نمیشود.
این رهیافت بخصوص، بنا به دلایلی كه تصورش هم دشوار نیست، حتی در میان منتقدان جامعه و فرهنگ امریكایی دوام چندانی نیاورد. چون صحبت دربارهٔ دستكاری فكر یا "نیازهای حقیقی" مردم عادی امریكا بسیار بدبینانه مینمود. در عوض منتقدان، نقطه نظری لیبرالتر اتخاذ كرده و در مقابل نظرات دیگران دربارهٔ موضوعات مربوط به مصرف سر فرود آوردند. منتقدان اجتماعی با هدف اقتصادیتر حداكثرسازی درآمد افراد شاغل، دوباره بر توزیع منابع تأكید كردند. آنها استدلال آوردند كه زندگی خوب را میتوان با تأمین استانداردی راحت از طبقه متوسط به دست آورد. این تصویر كلی در اقتصاد هم شایع بود و حتی افراطیترین اقتصاددانان هم از دیرباز اعتقاد داشتند كه درآمد كلید رفاه است.
آنچه كه بعدها اقتصاد سیاسی نام گرفت، با اینكه تحلیلی قوی از شكاف میان تولید و توزیع دارایی داشت، پروژه روشنفكرانهٔ تحلیل عرصه مصرفی را رها كرد. حالا زیاد نیستند اقتصاددانانی كه به نحوهٔ مصرف ما، و اینكه آیا این مصرف باعث نابرابری، جدایی یا قدرت طبقاتی میشود بیاندیشند. "كالا" بخشی از معادلهای است كه تصور میشود این نظام درست كرده است.
البته بسیاری از امریكاییها نسبت به فرهنگ مصرفی مان موضع انتقاد آمیزی داشتهاند. آنها در زندگی روزمره، در شیوه زندگی، و نحوه بزرگ كردن كودكان خود به این موضع جان میبخشند. اما به قول معروف، رد مصرف، اصولاً در سطحی فردی صورت گرفته است. رد مصرف با تحلیلی روشنفكرانه، و به تبع آن، با سیاست مصرفی جدیای كه مورد قبول عام باشد همراه نیست.
اما وجود چنین سیاستی به شدت لازم شده است. امریكایی معمولی حالا دست یافتن به یك استاندارد زندگی رضایت بخش را دشوارتر از ۲۵ سال قبل میبیند. ساعات كاری بیشتر، امنیت شغلی كمتر، و فشار برای بیشتر خرج كردن افزایش یافته است. آسیب وارده به محیط زیست به واسطه مصرف همچنان ادامه دارد و ما در میان نقصان گسترده مایحتاج عمومی قرار داریم. هر چند رشد اقتصادی كنونی فعلاً از نگرانیهای مصرف كنندگان كاسته، اما بسیاری از امریكاییها نگرانی زیادی درباره توانایی خود در دراز مدت، برای رفع نیازهای اساسی، تأمین یك استاندارد زندگی آبرومندانه برای فرزندانشان، و همگام ماندن با استاندار مصرفیای كه به طور فزاینده بالا میرود، دارند.
منتقدان اجتماعی در پاسخ به این تحولات، توجه خود را همچنان به درآمد معطوف میكنند. یك اقتصاددان به نام دیوید گوردون، در تحلیلی فوق العاده از معضلات سرمایهداری امریكایی معاصر، تحت عنوان "چاق و رذل" بر لزوم مكفی بودن درآمد تأكید میكند. او استدلال میكند، "اكثر خانوادههای امریكایی به زحمت میتوانند این ماه را به آن ماه برسانند به طور میانگین معیشت ناكافی وضعیت رایج در میان خانوادههای امریكایی است".
در همین حال، انستیتو سیاست اقتصادی استدلال میكند عواید مرفهان كه ۲۰ درصد جامعه را تشكیل میدهند، رفاه ۸۰ درصد بقیه را به مخاطره انداخته است. مؤسسهٔ مذكور به همین دلیل توجه خود را بر توزیع درآمد و ثروت مبذول میكند. امروزه افزایش درآمدهای راكد مانده و آن ۳ درصد رشد قوی سالهای دههٔ ۵۰ و ۶۰ میلادی مدتهاست كه از میان رفته است. اشاره مؤسسه مذكور این است كه اگر ما مشكل مصرف داریم، میتوانیم این مشكل را با رساندن درآمد بیشتر به دست افراد بیشتر جامعه حل كنیم. اهداف مورد نظر این مؤسسه توزیع مجدد و دست یافتن به رشد است.
مشكل بتوان در این نظر استثناء قائل شد. این فكر حاوی احترامی عمیق به انتخاب فردی (قسمت لیبرالی) و تعهدی به عدالت و برابری (قسمت مساوات طلبانه) است. خود من سالها به این نظر قائل بودم. اما حالا اعتقاد دارم كه این نظریه بیش از حد آدم را محدود میكند، چون نگاه عمیقی به خود ماهیت مصرف نداشته و آن را مورد مداقه قرار نمیدهد. خلاصه اینكه، من فكر نمیكنم "راه حل" درآمد، حلال برخی از ناكارآمدیهای عمیق رژیم مصرفی كنونی باشد.
میپرسید چرا ؟ اول به خاطر اینكه، مصرف، خودش بخشی از مشكل است. درآمد (راه حل) به اعمال مصرفی بدتر منتهی و منجر به ایجاد طبقه و نابرابری اجتماعی میگردد، و این خود باعث توزیع نابرابر درآمد شده و حتی توزیع درآمد را بدتر میكند. دوم به این دلیل كه، ساختار این نظام طوری است، كه در آن درآمد كافی یك هدف مبهم است. این به دلیل آن است كه مسألهٔ مكفی بودن، با توجه به درآمد دیگران، امری نسبی است. بدون تحلیل خواستهها و نیازهای مصرف كننده، و بدون وجود چارچوبی برای فهم اینكه درآمد مكفی چیست، ممكن است بیست سال بعد به خود بیاییم و ببینیم داریم استدلال كنیم كه مكفی یعنی درآمد متوسط ۱۰۰ هزار دلاری، نه نصف آن. این بحثها اهمیت مفهوم اجتماعی مصرف را نشان میدهد: یعنی شیوههایی كه در آن احساس ما از جایگاه اجتماعی و تعلق همان چیزی میشود كه مصرف میكنیم. اگر این بحث درست باشد، پس باید گفت تلاشها برای دستیابی به برابری و كفایت درآمدهای فردی بدون تغییر دادن الگوهای مصرفی خود به خود به شكست میانجامد.
دست آخر اینكه، وقتی اختلاف درآمد در جهان این همه زیاد است، وقتی اختلاف در میزان استفاده از منابع در جهان این همه شدید است، و وقتی این احتمال قوی وجود دارد كه ما هماكنون داریم فراتر از ظرفیت و توان كشش زیست محیطی كره زمین مصرف میكنیم، در آن صورت دشوار است این بحث را كه مردم ثروتمندترین كشور جهان به چیزهای بیشتری نیاز دارند، به بحثی اخلاقی تبدیل كنیم. در مقالهٔ حاضر، این نقد سوم كمتر مورد توجه قرار خواهد گرفت، آن هم نه از آن رو كه اهمیت كمتری دارد، بلكه به خاطر اینكه نقدی آشناتر است (اما من در قسمت نتیجه گیری مقاله دوباره به آن باز خواهم گشت).
قبول دارم كه عدالت مستلزم جامعهای است كه در آن، برابری به لحاظ درآمد و ثروت، بیشتر باشد. مسأله این است كه آیا هدف ما همچنان باید ایجاد جامعهای باشد كه در آن روابط ما با مصرف تغییر میكند یا نه، یعنی جامعهای كه در آن ما به شیوه "متفاوتی" مصرف میكنیم؟ من در اینجا برای چنین دیدگاهی استدلال میآورم: یعنی برای نقدی از فرهنگ و عمل مصرفی. آخر یك نفر هم باید باشد كه طرفدار برابری حیات باشد، نه فقط برابری "كالا"یی. این كار هم مستلزم داشتن رهیافتی است كه مصرف را كم اهمیت جلوه ندهد، بلكه آن را در قالب جایگاه و مركزیتی كه لایق آن است بشناسد.
۱ـ مصرفگرایی نوین
یك سیاست نوین مصرف باید كار را با بررسی زندگی روزمره و تحولات اخیر در عرصهٔ مصرف آغاز كند. من این تحولات را "مصرفگرایی نوین" تعریف میكنم كه منظورم از آن ارتقاء استاندارهای نحوه زندگی، رایج بودن كالاهای اعتبارآور و چشمگیر، و رقابت برای به دست آوردن آنها و فاصله رو به تزاید میان خواستههای مصرفی و درآمدها است.
مقایسه اجتماعی و مظهر پویای آن (یعنی لزوم "همرنگ زمانه بودن") از دیرباز بخشی از فرهنگ امریكایی بوده است. اصطلاحی كه من برای تعریف آن به كار میبرم "مصرف مقایسهای" است، یعنی این فكر كه انگیزه مصرف عمدتاً یك فرایند مقایسهای یا رقابتی است كه در آن افراد سعی میكنند با استاندارهای گروه اجتماعیای كه با آن شناخته میشوند همگام بمانند. یعنی با گروهی كه به آن "گروه مرجع" میگوییم. هر چند این اصطلاح تازه است، اما این ایده تازه نیست. تورشتاین وبلن، جیمز دوزنبری، فرد هیرش، و رابرت فرنك، همگی دربار÷ اهمیت جایگاه نسبی به عنوان انگیزه غالب در كار پول خرج كردن مطلب نوشتهاند. آنچه كه در این میان تازه است، تعریف دوبارهٔ گروه مرجع است: یعنی احتمال اینكه امروزه میان خانوادههایی كه از امكانات مشابهی برخوردار هستند، مقایسه صورت بگیرد كمتر است. در عوض، نحوه زندگی افراد مرفهتر طبقه متوسط و ثروتمندان به مرجع مهمتری برای مقایسه توزیع درآمد تبدیل شده است. حالا خواستهٔ بیشتر مردم زندگی تجملاتی است نه زندگی راحتتر.
یكی از دلایل این تغییر وضعیت به سمت "همچشمی با طبقه بالاتر"، افت محل زندگی از جایگاه مرجع مقایسه است. در گفتار اقتصادی، محله گروهبندی نسبتا یكدستی است. در سالهای دههٔ ۵۰ و ۶۰ میلادی، وقتی امریكاییها مثلاً خود را با خانوادههایی مثل خانواده آقای جونز مقایسه میكردند، در واقع خود را با هزاران خانوار دیگر مقایسه میكردند كه درآمدی مشابه با آنها داشتند. به دلیل این توجه به محل زندگی، شكاف میان امیال و امكانات چندان هم زیاد نبود.
نویسنده: ژولیت اسكور
پانوشتها:
- Susan Fournier and Michael Guiry.
high definition TV (HDTV)-؛ پژوهشهای اخیر در زمینهٔ تكنولوژیهای تلویزیونی در ژاپن، اروپا، ایالات متحده، منجر به گسترش تكنولوژی HDTV شده است كه بر تصاویر با تراكم ۱۱۲۵ و حتی ۱۲۵۰ خط مبتنی است. این تكنولوژی میتواند بر روی صفحات نمایش بسیار بزرگتر از آنچه اكنون هست نمایش داده شود، بدون آنكه از كیفیت آن كاسته گردد. تا آیندهٔ قابل پیشبینی، گمان میشود كه این تكنولوژی گزینهٔ گران قیمتی خواهد بود، اما احتمالاً در نهایت در سطح گستردهای مورد استفاده قرار خواهد گرفت.م. به نقل از:
David Hesmondhalgh (۲۰۰۵), "Television", in "Microsoft ® Encarta ® Premium Suite ۲۰۰۵", Microsoft Corporation, § E.
- Martha Stewart.
- منبع عمدهٔ اطلاعات ارائه شده در این گفتار را میتوان در كتاب زیر یافت:
The Overspent American: Why We Want What We Don۰۳۹;t Need (HarperPerennial, ۱۹۹۹).
یا با نگارنده تماس گرفت.
توضیح پایانی مترجم: به رغم متن درخشان و قابل ملاحظه، نامستند بودن این متن یك دشواری عمده در آن محسوب میشود. این شیوهٔ ارجاع كه در یك سطر و در انتهای متن انجام میشود به هیچ روی مفید نیست.
مترجم: حامد حاجیحیدری
منبع:فصلنامه راهبرد یاس ، شماره ۵
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست