یکشنبه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 16 March, 2025
سوسوی «پسران اختران»

«نافهگشایی»
و غَرَض از آن:
«نگاه كرد به حالم، نگاه كرد به مِی
به گریه گفتمش: آری، طبیب من! آری!»
و حالیا، باری سخن میرود از آن همه فَروهَرهای روشناپروری كه در آستانهٔ پنجاه و سه سالگی، میگویند كه باز هم دوباره به نمك زخم قلب قادر طهماسبی بداخم، سرایت تازهای كردهاند و اینك «فرید اصفهانی» را از حال و هوای ده ـ پانزده سال انزوای خودنخواسته و ای چه بسا كه گاهی نیز خودخواسته، آمدهاند به سان هاتفانی غیبی اما دست بر سینه و عندالمطالبه حلقه در گوش نیوشا و حاضر در غیبت، بالاخره«فرید اصفهانی» آن شاعر مألوف حماسههای عاشقانه و این عاشقانههای مبین حماسی را، از خلوت و خمول اندیشه؛ بیرون آوردهاند و در میدانگاه تفرجهای كلامی و اجابت سخنان معنیپرور آن، میتكانند در آینه، گرد و غبار نشسته و ریخته روی هر دو زلفِ شانههای شاعر را و تنفسی تازه و دمبهدم را به او یادآور و تلقین میشوند. تلقین به ذوق تازهای از فریدای در ابتدا هَل عَطی، و تلقین به درك مكالمهای از جنس و جان آن.تلقین به حمل باكرهای از جسم و جََنَم آن در سُویدای نقطهٔ دل. نوباوه و بُناوه. و جا خوش كرده در خوشنشین نه قوی دژ كلمه. باری ای دوست! دیدیم و هیچ از آن اثری نبود كه شنیدیم هم پیش از این و بر خلاف آنچه میپنداشتیم! شمشیر تو، بیغلاف هم، خوبتر است!
تلقین اراده و لزوم آن برای اوج گرفتنهای دوباره و غیر عادی آن یكتا شاعری كه در غزلها و مثنویهایش، از عهده برآمده است، اكثر آنچه را كه از عهده هرگونه و هر اندازه شاعر نوع دیگری برنیامده است. و نیز فرید، دستی در سرودن اشعار كوتاه و بلند نیمایی دارد كه آن نیز در جای خود محل رجوع و یادآوری هر صاحبتماشایی میتواند قرار بگیرد و روبهروی هر طرفی واقع شود. خلاصه آنكه هم به تعبیر كلاسیك و هم به روایت نو، و با اجازهٔ اكتسابی از خیلیها، باید نوشت كه: او شاعری است متمایز و صد البته ممتاز. آری متمایز و ممتاز در كار خود كه دانش شعر فارسی و بر صفت آن، شاعری سراسر ایرانی است. جانت بالا بیاید ساقی! بریز لامصب مرضی! چیزی كه نداری! بیقراریام را ندیده بگیر و آرامكی دست به كار شو. دلم را پاك كن و دستانم را از روی شانههای خاك بلند كن و بیاویز تنهٔ این بیتاك را بر چوبهٔ سپیدار، دور تا دور تاجاش هم حلقهٔ آتش یعنی شعور ما، یك جا دست كم و لااقل یك برای همیشه، متلاشی شود و از انواع ترفندها و نقشهكشیها و دسیسهچینیها، یعنی اینكه برای یك بار هم كه شده بالاخره: حیلت رها كن عاشقا!
غزلِ غزلهای زلیخا
چیزی در غزلهای «فرید» میتپد كه جدای از دستاوردهای زبانی و دایرهٔ فرهنگمداری و نیز عمق عاطفی آنهاست و آن چیز را نامی شایسته اگر بتوانم بر آن اطلاق كنم همان «آن» است. در غزل فرید كه محصول نخست كارگاه آفرینشگری ذهن خیال او به شمار میآید، من، تو و بالاخره همان سوم شخص غایب مفرد یا جمع، متوجه آفاقی زنده و قابل احساس و درك میشود كه همین رسانایی و تأثیرگذاری تا آنجا دخیل است كه مخاطب در منظره خلقشده توسط شاعر، جا و محلی را برای تبادل نظر با شعر و تأمل بر آن مییابد و یافتن همین فرصت و ایجاد این ارتباط خودش یك اثر است؛ یك تأثیر واقعی، ملموس و در نمونههای برتر آن، تعالیدهندهٔ ذهن و شفافیتبخش معاییر زیباییشناسانهٔ اثر و «اثر هنری» همین است دیگر، مگر نه رفقا؟ در ابتدا به صورت متعارف «لحظهٔ دیدار نزدیك است» اما پس از آن برای شاعری همآورد او، لحظهٔ برگزاری و برپایی یك دیدار، خودش عین نزدیكی است و این یگانگی با متن، البته اینجا فقط در محضر و در نزد یكی از طرفین حادث میشود؛ آن یكی شاعر یا مخاطب؟
شعر فرید با همهٔ سختگیها و پختگیهای كار شاعر، كه شخصاً خودش را در چینش و همنشینی واژگانی از زمانهایی دور و نزدیك؛ بیشتر بروز میدهد، در عین حال و در بیشتر اوقات واجد نوعی بازیگوشی گاه غریزی و فطری و گاه آگاهانه و عامدانه است كه حتی گاه در نتیجه آفرینش متن، این «كودك ـ فرزانگی» تا درك و احساس مخاطب نیز تسری مییابد. از آن وقتی كه دیگر، گفتوگو در میان آیینهای درویشی، جایش خالی ماند و خیالش را جمگلی یاران، از سر مبارك و خودتراشیدهٔ خود، بیرون فرستاده بودند و به مسافرت، راهی و راغباش كردند.
در آن وقتی كه
«گفتوگوی» در آیین درویشی نبود
از خود میپرسم كه به راستی شعر او، شباهت به كدام شعر و شاعر امروز و دیروز فارسی میبرد؟ و جوابی نیست كه به ختم این پرسش بینجامد. بار دیگر میپرسیم كه امروزه روز، شعر و غزل چه شاعرانی به شعر و غزل فرید شباهت میبرد؟ و پاسخ، بار دیگر یافت مینشود كه پُر جستهایم ما. شعر او مانند بردار نیست، شباهتپذیر نیست، در گروههای چند نفری شاعران كه شعرهاشان مرجع و مآبی مشخص و روشن دارد، قرار نمیگیرد. و شعر او نه تنها تقلید نمیكند بلكه از تقلید شدن هم تن میزند و همین دو نكته تمایزی ویژه را برای شعر او دست و پا میكند. در شعر او به وضوح میتوان امتزاج سبكهای هندی، عراقی و خراسانی را به همراه بسیاری از دستاوردهای نیمایی و پس از آن رصد كرد و یافت و این خودش، دستاورد اندكی نمیتواند بود؛ چه عراقی شمردن شعر او، همانگونه كه خراسانی یا هندی دانستن آن، از همان ابتدا ابطالپذیر است. نیازی به زحمت حدس زدن ندارد.
ای اشك! ای ستارهٔ دریایی!
امشب چرا به چشم نمیآیی؟
كثرت طوافهای شاعر و ترددهای بسیار او در همه اطراف زبان و نتایج شعری چنین فرآیندی، ظاهراً در این روزگار فقط كار یكی مثل او میتوانست بود كه هست. بگذریم، من امروز باید شهادت بدهم و آن شهادت كه فعلاً با چنین كلماتی وضع شده است، از آن حكایت دارد كه «شعر فرید و مشخصاً غزلها و مثنویهای او» با اینكه در ظاهر، از نظرهایی و به گمان عدهای از فحول علما و محصول چندان لازمی نیست، ولی میبینیم كه در ماوقع، خیلی هم جدی ومتعدی است و اما باید چگونه به بیانات كوتاه اما سادهٔ این شهادت واضح برسم؟ بیت:
شهادت میدهند آیا، لبانت بوسهٔ ما را؟
تلاوت كن بگو: باری، طبابت كن، بگو: چاقو!
«فرید»ی كه تخلص خودش را از عطار نیشابوری و روزبهان فسایی بر گرفته باشد و عاشق منطقالطیر، باید هم از شاهراه جستوجوگری و ردیابیهای بسیارش، در منظرهٔ تكاپوی به تكافو رسیدهاش، ناامید و دستخالی به میدان شعر پارسی بازنگشته باشد. زهی
واردات قلبی عُشّاق، در راهند!
باری، چه خوشمان بیاید و چه نیاید، میخواهد قبولش داشته باشیم یا نداشته باشیم، در هر صورت فرقی نمیكند، شعر فرید، مالامال و سرشار از واردات قلبی و رشحات خوشرنگ رگهای عاطفی اوست. او از اهالی رؤیت است و از همین دیدارها و به تعبیر خودش پروازهاست كه قصه حكایت میكند و همین گرمای بزم شعرش را دوچندان میكند، و مشاهداتش را در آینهٔ این دیدارها و تماشاها تا آنجایی كه گنجای زبان پارسی، بتواند ترجمان انفاس آن باشد و بود ـ و البته با عنایت به دستاوردها و آموختههای آفاقی شاعر در تجربههای ریختشناسانهٔ اثر هنری و بالاتر بردن عیار تناسبهای خوشتراش و نحو خوشنشین كلمات ـ به مخاطب و مصاحب همراه شعر خود تقدیم میكند و دوباره میرود تا در میان واژههای گفته و سفیدیهای ناگفتهٔ میان آنها، به پروازش ادامه دهد و این ماجرا هی تكرار میشود و از نو تازه میشود. اما شعر او هیچ وقت تكراری و مصدع نمیشود، چند بار خواندن آنها نه تنها حوصلهات را سر نمیبرد كه بیش از بیش سرشوقت میآورد:
كوتاه باد دستش از دامن بزرگی
هر كس كه درد ما را كوچك شمرده باشد!
محمد رمضانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست