سه شنبه, ۲ مرداد, ۱۴۰۳ / 23 July, 2024
مجله ویستا

پدرخوانده ای دیگر از نوع ایتالیایی


پدرخوانده ای دیگر از نوع ایتالیایی

نقد تئاتر پدر خوانده ناپلی

اگر از دیدن نمایش‌هایی که در نهایت از خود، خواهی پرسید: که چه؟ خسته شده اید؛ اگر از دیدن تئاترهای مولتی مدیا خسته شده اید؛ (از همان‌ها که گویی به سینما رفته‌اید.) اگر از سر و صداهای بی جای بازیگران، نماد پردازی‌هایی که هیچ ربطی با شما ندارد و حتما حتما یک ربطی با سیاست و جامعه و آقایان دارد، شعارزدگی و ... خسته شده اید و مدتی است به تماشاخانه‌ها سر نزده اید می‌توانید این روزها پدر خوانده ناپلی را امتحان کنید. نمایشی کلاسیک با مایه ای از طنز ساده و روشن اجتماعی که کمی‌شما را می‌خنداند اما نه از سر لودگی و داستانی که دوست دارید دنبال کنید. در نهایت هم از خود نخواهید پرسید: خب که چی؟ یعنی چی؟ و قطعا کسی به شما نخواهد گفت: نفهمیدی؟ خب مردم همینو تو فرانسه دیدن کلی هم فهمیدن.

و اما.... از راویان شکر شکن و طوطیان خوش سخن نقل است که: نمایش«پدر خوانده ناپلی» نوشته ادواردو دفیلیپو با ترجمه و کارگردانی بابک محمدی اجرای خود را از روز بیست و ششم اردیبهشت ماه در سالن شماره یک مجموعه ایرانشهر آغاز کرد و تا پایان خردادماه ادامه دارد. ادواردو دفیلیپو شاعر، نویسنده، بازیگر و کارگردان شهیر ایتالیایی است و بسیاری از صاحبنظران اورا مولیر زمان می‌دانند. او به سبک خاصی و برای مردم کوچه و بازار می‌نوشت. یکی از مشهورترین نمایش نامه‌های او «پدر خوانده ناپلی» است که در سال ۱۹۶۰ نوشته شده است..

در نمایش «پدر خوانده ناپلی» بازیگرانی چون: مریم سعادت، پرستو گلستانی، نیما پوردهناد، امیر غفارمنش، سیامک حلمی، محمود اکبرشاهی، رضا جهانی، مهدی سلطانی، مجید مشیری، کاظم سیاحی، شیما بخشنده، منصور میرزا بابایی، هایده حائری، محسن دین محمد، کاظم هژیر آزاد، عاطفه معینی، رضا غفارنژاد، ابراهیم ناصری، عباس آقاجانی، نسرین پیش بهار به ایفای نقش می‌پردازند. نمایش «پدر خوانده ناپلی» با مدت زمان ۱۲۰ دقیقه به استثناء روزهای شنبه از ساعت ۲۰ در سالن شماره یک مجموعه تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه می‌رود.

شاید بتوان خلاصه نمایش نامه را این چنین بیان کرد: ماجرای پدر خوانده ای در شهر ناپل است که عمر خویش را صرف حل کردن مشکلات و مسائل مردم شهرش کرده است و همیشه تلاشش چنین بوده که به هر قیمتی از قتل و خون‌ریزی جلوگیری کند. اما در جریان رسیدگی به یکی از این اختلافات ماجرایی رخ می‌دهد که همه چیز را دگرگون می‌کند.

نمایش چنین آغاز می‌شود، صبح زود، مردی را که با اصابت گلوله مجروح شده به خانه پدر خوانده می‌آورند، دکتر فابیو اورا درمان می‌کند و تا زمانی که دون آنتونیو یا همان پدرخوانده از خواب بیدار نشده است همان جا صبر می‌کنند و دون آنتونیو هم به محض بیدار شدن به امور آن‌ها رسیدگی می‌کند و سپس تمام روز را صرف حل کردن اختلاف‌های اهالی شهر می‌کند و این در حالی است که همسرش سخت مجروح شده و او اطلاعی از این موضوع ندارد. اختلاف اصلی که روند داستان را تغییر می‌دهد مربوط به اختلاف دیرینه پدر و پسری است که پدر در مقابل راه حل دون آنتونیو مقاومت می‌کند و منجر به مرگ او می‌شود. پدر خوانده شخصیتی با تجربه، باهوش و بی اعتماد به قوانین اجتماعی است. او حتی رادیو و تلویزیون را دشمن انسان می‌شمارد. او دوست و همدمی‌دارد با نام دکتر فابیو که در حل مسائل به او کمک می‌کند ولی چندان اعتقادی به روش‌های قبیله ای و سنتی ندارد. پدر خوانده نمونه بارز پدرسالارهای همین اطراف خودمان است یا خان‌ها و کدخداهایی که با درایت و هوشمندی اما با روشی که تنها مناسب اجرا شدن در همان محیط ساده و کوچک روستا است دایره مورد حمایت خود را اداره می‌کنند.

داستان این نمایش نامه، به دلیل آن که نمونه‌های مشابهی از زندگی ما در آن وجود دارد، از نظر محتوا به فرهنگ خانواده‌های سنتی ایرانی بسیار نزدیک است. مردم شهر ناپل نیز می‌توانند نماینده جامعه ما باشند. دکتر فابیو چندان موافق فداکاری‌های دون آنتونیو نیست زیرا که اعتقاد دارد مردم بی رحمند و این همه تلاش برای آن‌ها بی فایده است. در نهایت نیز چنین می‌شود و پدر خوانده جان خود را در این راه فدا می‌کند بی آن که مردم بدانند با او چه کرده‌اند. این گویای همان جامعه نخبه کشی است که به جرات می‌توان این جمله را در آن معنا کرد: توده مردم می‌توانند در نهایت بی رحمی‌کسی را بپذیرند و یا نابودش کنند. پدر خوانده با هدف جلوگیری از قتل و خونریزی به هر راهی متوسل می‌شد. او اگر احساس می‌کرد کسی زور گوست همانند او، با بی رحمی‌به زور متوسل می‌شد و در مقابل نیز می‌توانست با عطوفت به حرف‌های ساده لوحانه دختر نو جوانی درباره عشق، گوش دهد.

نباید فراموش کرد که منشا اصلی این ستایش نویسنده اثر است که به خوبی شخصیت‌هایش را پرورش داده است زیرا که لایه‌های مختنلف جامعه را به خوبی شناسایی کرده است. آن چنان که امروز هم می‌توان با شخصیت‌های خلق شده توسط او در سال ۱۹۶۰، ارتباط برقرار کرد. در نظریه‌ها آمده است نویسنده نمایش برای آن که بتواند نمایش خوبی بنویسد باید طبع بازیگری داشته باشد و ادواردو دفیلیپو نیز چنین است. علاوه بر آن مهدی سلطانی به خوبی از پس بازی در این نقش بر آمده و در بسیاری از مواقع، این لحن و رفتار اوست که به بازی دیگران نیز جهت می‌دهد. شیما بخشنده نیز در نقش ریتا، که دختری ساده و عاشق است و کاری جز عشق نمی‌داند را به خوبی به بیننده تقدیم می‌کند و خوب می‌تواند تاثر و شادی مخاطب را برانگیزد.

به هر روی این اثر با ساختاری کاملا کلاسیک و در سه پرده اجرا می‌شود که در نهایت می‌توان خشنود بود و تنها این را گفت که ای کاش آنقدر طولانی نبود. زیرا صحنه‌هایی از نمایش نامه به راحتی قابل حذف کردن بود و می‌شود گاهی با تسامح در امانت خیانت کرد. زیرا مخاطب امروز کمی‌از عدم صبر کافی رنج می‌برد. علاوه بر آن این نمایشنامه مانند اغلب نمایشنامه‌های ایتالیایی و روسی از شخصیت‌ها و پرسوناژهای زیادی بهره می‌برد که این ویژگی را می‌توان تابع شرایط اجتماعی این کشورها توصیف کرد. این نمایش از طنزی ظریف و هوشمندانه برخوردار است که از لودگی خندیدن‌های امروزی به دور است و می‌توان از آن لذتی واقعی برد.

نویسنده : المیرا کاظمی