چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
درباره تئاتر «دایره پینوكیو»
روزگار كودكی ما با دیدن كارتون «پینوكیو»ی والتدیسنی سپری شد. من از همان زمان با این عروسك آدمنمای چوبی خنگ شیطان مشكل داشتم. بدبخت مجبور بود كه میان دو قطب خیر و شر یكی را انتخاب كند. همیشه هم دل به قطب شر ماجرا میسپرد. یعنی حرف گربهنره و روباه مكار را گوش میكرد، بعد حسابی مجازات میشد و در نهایت فرشته مهربان، كه چندان هم مهربان نبود، ظاهر میشد و پینوكیو را به راه راست هدایت میكرد.
این كارتون یك جوری تولید افسردگی میكرد. همیشه هم یك زاهد پاكیزهسرشتی سر راهش بود، كه نقشش را «جینا» آن جوجه زرد جیغجیغو ایفا میكرد، و نمیگذاشت آب خوش شیطنت از گلوی عروسك پایین برود. آخر قصه كه دیگر نوبر بود. بعد از آن سفر ادیسهوار و پر از فلاكت و بدبختی، پینوكیو بالاخره تبدیل به آدم میشد ـ كه ایكاش نمیشد ـ و سر تسلیم فرود میآورد كه مثل آدم حرف گوشكن باشد و دیگر شیطنت نكند و پدر ژپتوی مفلوك را اذیت نكند و یك زندگی عادی و پرملال و بی شور و هیجان را پیگیرد.
آن دماغ كذایی پینوكیو و آن چوب جادویی فرشته مهربان، لولوی سر خرمن دوران كودكی ما بود. تا بترسیم و مبادا كه سراغ كار بد برویم. فقط خدا را شكر كه كمپانی معظم والتدیسنی كاراكتر روباه مكار و گربهنره را جذاب طراحی كرده بود و البته دوبله بامزه فارسی این دو شخصیت دوستداشتنی و صدای خوبی كه روی آنها گذاشته بودند را هم نباید فراموش كرد. بچه كه بودم نمیفهمیدم مشكلم با پینوكیو چیست. حالا كمی قضیه فرق میكند. برای همین هم وقتی علیرضا اشراقی به من پیشنهاد كرد كه نمایش «دایره پینوكیو» را ببینم و چیزی دربارهاش بنویسم، از در سرپیچی و طغیان وارد شدم. اما حالا چنین نظری ندارم. چون روایتی متفاوت است با آن پینوكیویی كه میشناختیمش.
متاسفانه این نمایش برای بزرگسالان است و نه برای كودكان، و متاسفانه ـ گمان میكنم ـ خیلی از تماشاگران هم نمیفهمند كه حرف حساب كارگردان و دراماتورژ و بازیگران چیست. و این یكی از كاستیها و عیبهای نمایش «دایره پینوكیو» است. قبل از اینكه برداشت خودم را از این نمایش بگویم، اشاره میكنم به موسیقی شنیدنی و تحسینبرانگیز «فرشاد فزونی» كه پابهپای اجرای زنده نمایش میآید و بهخوبی حس و حال بازیها را تداعی میكند.
موسیقیای متفاوت و پر از صداهای ناآشنا و غریب و درآمیخته با تمهای آفریقایی و تبتی كه البته حس همدلی تماشاگر را برمیانگیزاند. همچنین باید اشاره كنم كه طراح نور تئاتر «دایره پینوكیو» هم «آتیلا پسیانی» است و از قضا طراحی و اجرای نور این نمایش هم كار خوب و قابل قبولی است. بازیهای خانم «ناز شادمان» و «خسرو محمودی» (كه هر دو نقش پینوكیو را بازی میكنند) نیز دیدنی است و هر دو بهخوبی از پس حركات پانتومیم با ریتمهای تند و البته آیرونیك برمیآیند. طراحی لباس چنگی به دلم نزد.
مخصوصاً كه دیدن لباس خانم شادمان مرا به خنده واداشت. او با آن چهره و میمیك خاص صورتش و با آن كلاه و كوله و لباس كتان خاكستری مرا یاد تیپ دخترهای محصل چینی در دوران مائو میانداخت. از اینها كه بگذریم، میرسیم به دوكلام حرف حسابی كه نمایش «دایره پینوكیو» میخواست در چنته داشته باشد. این دو كلام را هم پینوكیو خیلی تند و سریع در صحنه میگوید: «واقعیت این است: واقعیتی وجود ندارد.»
گفتم كه نمایش «دایره پینوكیو» برای بزرگسالهاست؛ یعنی كسانی كه در كودكی داستانش را خوانده و یا كارتونش را دیدهاند و حالا قرار است تصوری كه از كاراكتر پینوكیو دارند، به هم بریزد و فرو بپاشد و با روایتی متناقض و جدید از آن روبهرو شوند. در این نمایش هم همانند داستان اصلی، پینوكیو به یك سفر ادیسهوار میرود. منتها این بار با جینای جوجه و فرشته مهربان و روباه مكار و گربهنره روبهرو نمیشود، بلكه با موجوداتی جدید سر و كار دارد. یكیشان كریستوف كلمبوس كاشف قاره امریكا است.
دیگری ویلیام بلیك، كه كابویی هفتتیركش است. یكی دیگر زن اغواگری است كه سیب سرخ هوسی را در دست دارد و گاه گاز میزند. هر یك از این آدمها در یك دایره ایستادهاند. هر دایره ترسیمشده روی زمین نشاندهنده قلمرو یك شخصیت انسانی است. آدمها اسیر دایره خود هستند. در درون آن زندگی ملالانگیز و یكنواخت و تكراری خود را سپری میكنند و میچرخند و میچرخند. نه راهی به پس دارند و نه به پیش. انگار كه همه ملعبه دست زمانهاند. آدم یاد این بیت خیام میافتد كه «در دایرهای که آمد و رفتن ماست/ او را نه بدایت نه نهایت پیداست». پینوكیو به دایره آدمها سرك میكشد، میخواهد آن را بشناسد.
فكر میكند میتواند اینگونه خودش را بشناسد و دایره خودش را پیدا كند. فكر نمیكنم كارگردان و دراماتورژ نمایش خواسته باشند به «آندره ژید» و كتاب «مائدههای زمینی»اش ارجاع دهند. اما انگار كه پینوكیوی نمایش ناخودآگاه پند پایانی مائدههای زمینی را میپذیرد. اینكه ناچار او هم دایرهای دارد. اما باید دایره خودش را داشته باشد، نه دایره تقلیدی از دیگران را. دایرهای كه فقط مختص و مال او باشد. به قول صائب تبریزی: «چند در دایره مردم عاقل باشم/ تخته مشق صد اندیشه باطل باشم».
پینوكیو در سفر و رویاروییاش با آدمها میخواهد خودش را بشناسد و بداند كه آیا آدمك چوبی هست یا نه؟ در داستان اصلی پینوكیو ما با این دوگانه سیاه و سفید روبهرو بودیم: یا آدمی یا آدمك چوبی هستی كه یعنی آدم نیستی. یا جانداری یا بیجان. در پایان آن داستان البته تكلیف پینوكیو روشن میشد و او به جرگه آدمها و جاندارها میپیوست. اما در این نمایش قرار است این دوقطبی شكسته شود. در پایان نمایش پینوكیو به این نتیجه میرسد كه نه آدم است و نه آدمك چوبی، بلكه او خودش است. خودی كه خارج از چارچوب مفاهیم و لغات رسمی و معمولی است كه برای تعریف یك شخص به كار برده میشود.
پینوكیوی نمایش بهعمد میخواهد كه مشروعیت واژهها را زیر سوال ببرد. برای همین هم با آنها به طنز بازی میكند. مثلاً بارها و بارها واژه پینوكیو را تكهتكه میكند. او میخواهد نشان دهد كه معنای كامل و از پیش تعیینشدهای برای چیزها وجود ندارد. در اینجا او از یك ترفند جالب استفاده میكند. همه ما به یاد داریم كه پینوكیو هر وقت دروغ میگفت دماغش دراز میشد. دروغ یعنی چیزی كه راست نیست، حقیقت نیست، یا مطابق با واقع نیست.
اما پینوکیوی نمایش هر چیزی كه میگوید باز هم دماغش دراز میشود. میگوید من پینوکیو هستم، دماغش دراز میشود. میگوید من پینوکیو نیستم، باز هم دماغش دراز میشود. حرفی میزند و بعد ضد و نقیضش را میگوید اما در هر دو حالت انگار كه دروغ میگوید چرا كه ناچار با دماغ دراز مواجه میشود. انگار كه میخواهد بگوید هر راستی، میتواند دروغ باشد و هر دروغی راست. انگار كه هیچ چیز نمیتواند كاملاً مطابق با واقعیت باشد تا راست جلوه كند. پینوكیوی نمایش میخواهد به عجز و ناتوانی زبان اشاره كند، میخواهد بگوید كلام قاصر است.
خوب! پینوكیوی نمایشی كه كارگردانش «نسیم احمدپور» و «علیاصغر دشتی» هستند، بهمراتب بهتر از پینوكیوی داستان «كارلو كلودی» ایتالیایی است. این پینوكیو از جهان بسیط خیر و شر مطلق بیرون آمده و فهمیده كه درون هر شری كمی خیر هست و بالعكس و درون هر راستی كمی دروغ هست و بالعكس.
فهمیده كه نباید برای زندگی كردن ملبس به لباس دیگران شود و باید «آن» خودش را بجوید. نمایش «دایره پینوكیو» ملغمهای است از اندیشههای فلاسفهای چون «ویتگنشتاین» و «دریدا» و چند تنی دیگر. اما متاسفانه نمیتواند درد دل خودش را راحت با تماشاگر در میان بگذارد. خیلی از تماشاگران گاه به حركات پانتومیم و دیالوگهای بازیگران میخندند، اما بعید میدانم كه بعد از پایان نمایش بتوانند از شخصیت پینوكیوی جدیدی كه قرار بود با آن مواجه شوند، سخن بگویند.
اشاره كنم گروه تئاتر «دن كیشوت» ـ كه این نمایش كار آنهاست ـ علاقه عجیبی به زیر سوال بردن شخصیتهای داستانهای شناختهشده ما دارند. دوست دارند روایتهای متفاوت و تازهای از آنها ارائه دهند. این كار را اولین بار با «شازده كوچولو» كردند. بعد با خود «دن كیشوت» كه اتفاقاً چند اجرا هم در كشور اسپانیا داشت و حالا با پینوكیو.
این گروه تئاتر مخصوصاً قهرمانهایی را دستمایه كارش قرار میدهد كه مخاطب با آنها آشناست و پیشفرضهای منسجمی دربارهشان دارد. میدانم چه لذت شیطنتآمیزی دارد كه پیشفرضها و تصورات آدمها را بشكنیم و طرحی نو دراندازیم. امیدوارم كه كارهای بعدی این گروه بهتر و سلیستر از این نمایششان باشد.
مرتضی بخشوده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست