شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

آرمان های سیاسی یك فیلمساز


آرمان های سیاسی یك فیلمساز

اولیور استون, فیلمسازی كه فیلم هایی همچون پلاتون, وال استریت, جی اف كندی, قاتلین بالفطره, نیكسون و اخیراً «مركز تجارت جهانی» را بر پرده سینماها آورده است جزو معدود كارگردانان عصیانگر و افشاگری است كه امور سیاسی را دستمایه آثار خود قرار می دهند و نگاه انتقادی خود را از پشت دوربین معطوف دولت آمریكا و سیاست های آن می كنند

اولیور استون، فیلمسازی كه فیلم هایی همچون پلاتون، وال استریت، جی.اف.كندی، قاتلین بالفطره، نیكسون و اخیراً «مركز تجارت جهانی» را بر پرده سینماها آورده است جزو معدود كارگردانان عصیانگر و افشاگری است كه امور سیاسی را دستمایه آثار خود قرار می دهند و نگاه انتقادی خود را از پشت دوربین معطوف دولت آمریكا و سیاست های آن می كنند. استون، فیلمسازی كه ۳ بار اسكار گرفته است به كرات موضع سیاسی و انتقادگرای خود را نسبت به دولت آمریكا بخصوص سیاست های اخیر جورج بوش و جنگ آمریكا با عراق اعلام كرده و جزو نخستین فیلمسازانی است كه یازده سپتامبر و تبعات پس از آن را در فیلمی پرفروش و به شیوه ای داستانی روایت كرده است. مصاحبه ای كه در پی خواهید خواند، مصاحبه نشریه گاردین با این فیلمساز درباره تازه ترین فیلم هایش، آرمان های سیاسی او در عالم سینما و جنبه های هنری كارهایش است.

شما همیشه در فیلم هایتان به برخی از مهم ترین مسائل و دغدغه های سیاسی آمریكا از ویتنام تا یازده سپتامبر پرداخته اید. تنها۲ خلأ محسوس فیلم هایی درباره عراق و بوش است. ▪ خیلی ها معتقدند فیلم های بعدی شما كه در صف انتظار برای ساخته شدن به سر می برند یكی درباره عراق و دیگری درباره بوش و یا فیلمی مشتركاً درباره آن هاست. آیا چنین چیزی اتفاق خواهد افتاد؟

البته این یك تعریف بود اما جدا از هر چیزی حس می كنم «مركز تجارت جهانی» (جدیدترین فیلم اولیور استون در سال ۲۰۰۶) مقدمه ای برای ورود به این دنیاست. واقعاً وقتی این گونه وقایع سیاسی روی می دهند به مقطع «پس» از آن علاقه مندم بخصوص پس از یازده سپتامبر یعنی دوازده سپتامبر به بعد. مطمئن نیستم ساخت فیلمی درباره عراق پاسخی به این نیاز درونی باشد اما فكر می كنم ماحصل آن است. برای من خیلی پاسخ ها در جنگ افغانستان نهفته است. فكر می كنم باید ماهیت آن جنگ و این كه چطور جنبه سیاسی و نظامی یافت و همین طور ماهیت جنگ با پاكستان، هند و ایران شفاف شود. این ها سوژه های خوبی هستند. ۱۱ سپتامبر و همه اتفاقات پس از آن به عراق ختم شد اما برای من این اولویت سوم است. در ضمن فیلم های بسیاری درباره عراق چه به صورت مستند و چه به صورت اینترنتی ساخته شده است و به نوعی تلویزیون این واقعه را به انحصار خود درآورده است همان طور كه در مورد یازده سپتامبر اتفاق افتاد.

▪ پیش از آن كه به فیلم «مركز تجارت جهانی» بپردازیم آیا می دانید فیلم بعدی تان چه خواهد بود؟

خیر، و این چیزی است كه در آن با هر فیلمساز دیگری اشتراك دارم. در حال حاضر در مقطعی از تردید هستم. بر روی ۳ یا ۴ پروژه سینمایی كار می كنیم و در حال انجام تحقیقاتی هستیم. فیلمنامه ها را خودمان می نویسیم و یا كسانی را برای نوشتن آن ها استخدام می كنیم. گاهی نوشتن آن ها خیلی زمان می برد و گاهی سریع اتفاق می افتد. به بازیگر، بودجه، استودیو و خیلی چیزهای دیگر احتیاج دارید. همه این جزئیات باید در كنار هم بنشینند و این درست مانند یك تجربه است. از هر ۱۰ پروژه یكی تنها به نتیجه و سرانجام می رسد و ما در این مرحله از كار هستیم كه مرحله دشواری است.

▪ بهتر است با فیلم تازه شما «مركز تجارت جهانی» شروع كنیم. داستان ۲ مردی از اداره پلیس نیویورك كه در جریان سقوط برج های دوقلو در آنجا گیر می افتند. فكر می كنم این فیلم برای بسیاری از كسانی كه كارهای شما را دنبال می كردند غافلگیر كننده و تعجب برانگیز بود. همان طور كه می دانید فرضیه های مختلفی در مورد این حادثه مطرح شده: دولت آمریكا آن را انجام داد، اسرائیل آن را انجام داد، این هواپیما نبود كه به پنتاگون اصابت كرد و ... با این حال شما فیلم خود را با توجه به حقایق و اسناد رسمی اعلام شده درباره این حادثه ساخته اید؟

ما با دقت و وسواس زیاد خود را مقید به روایت داستان این ۴ فرد كردیم. ۲ مرد و همسرانشان و داستان آن ها بسیار موثق و تأیید شده است. همچنین در ساخت این فیلم از ۵۰ـ۴۰ امدادگر كه آن موقع در محل حاضر بودند كمك گرفتیم. ما در این فیلم با اطلاعات و اسناد موثق كار می كنیم؛ با آنچه می دانیم. شاهدان عینی به ما می گفتند: «این اتفاق در آن روز افتاد» با جان مك لاگلین و ویل جیمنو و همسرانشان چندین بار حرف زدم. فكر نمی كنم آن ها هیچ وقت چیزی از بوش یا سیاست به من گفته باشند. اصلاً موضوع صحبت من و آن ها در این باره نبود. در حقیقت مك لاگلین كه قبلاً هم در بمب گذاری سال ۱۹۹۳ مركز تجارت جهانی حضور داشت این بار هم فكر می كرد كه این یك بمب گذاری دستی است. او هیچ وقت فكر نمی كرد با یك هواپیما این حادثه رخ داده باشد. لحظه با شكوهی هست كه ویل جیمنو بیرون می آید و می گوید: «پس ساختمان ها كجا رفتند؟» آنها نمی دانستند. این فیلمی است كه از نگاه آن هایی كه در این ۲۴ ساعت آنجا بودند، روایت می شود. پرداختن به سیاست در این فیلم كار اشتباهی بود. اگر می خواهید داستانتان به این ۲۴ ساعت محدود شود باید به گفته های آن هایی كه در این واقعه گرفتار شدند اكتفا كنید.

متوجه این قضیه می شوم. شما به داستان آن ها وفادار ماندید با این حال اگر قرار بود حدس بزنم شما چه جنبه ای از ۱۱ سپتامبر را برای فیلم شدن انتخاب می كردید قطعاً این جنبه ای را كه اشاره كردید و به عبارتی دیگر این زاویه خاص دید شما به ذهنم خطور نمی كرد. این جنبه خوش بینانه واقعه است و نشان می دهد خیلی از مردم نجات یافتند و كشته نشدند.

مقاطعی در دهه ۹۰ بودند كه وضع خیلی بهتر بود ... آن موقع وقتی كه «ریگان» هنوز بر سر كار بود فیلم «سالوادور» را ساختم كه حكومت ریگان در آمریكای مركزی را به باد حمله و انتقاد گرفته بود. به نظر می آید ۲۰۰۶ دوره بدتری نسبت به ۲۰۰۱ است. آن موقع دنیا نسبت به مرگ عده ای بی گناه در افغانستان و حتی در ۱۱ سپتامبر آمریكا دلسوزی بیشتری نشان می داد اما حالا مشكلات جدی تری داریم. مرگ و میر بیشتر، حملات تروریستی افزون تر و شكست های مشروطه خواه بیشتر در كشور خودم. این موجب رسوایی و بی اعتباری و همین طور بدنامی بیشتر شد، چه اتفاقی افتاده؟ و این برای من خیلی مهم تر و دردناك تر از این است كه در سال ۲۰۰۱ ماجرای ۱۱ سپتامبر توطئه محور بود یا خیر. من خودم چندان اطلاعی ندارم و مطمئنم كه تئوری های مختلفی دراین زمینه مطرح شده است و مطالب بسیاری در رسانه ها و مطبوعات درز كرده و من نمی خواهم در فیلمم به اینها بپردازم. آنچه محرز شده این است كه القاعده به انجام این حمله تروریستی اعتراف كرده است و افتخار آن را به خود نسبت داده است.

پیام فیلم بسیار شفاف است. آنها در ایجاد فضای رعب و وحشت، بی ثباتی و دغدغه روحی - روانی در دنیا موفق بوده اند و واكنش احمقانه جورج بوش هم بر وخامت اوضاع افزوده است. پس آنها پیروز شدند. این داستان درست برعكس كشتن جی.اف.كندی است. در آنجا یك آدم تحصیل نكرده و مجردی را داشتیم كه گفت: «من این كار را نكردم. من یك آدم ساده لوح هستم.» او سپس برای ۴۸ ساعت با پلیس دالاس ناپدید می شود و بعد هم كشته می شود. این داستان عكس آن است. ما هنوز خیلی چیزها را نمی دانیم پس چرا در این فیلم به سیاست بپردازم. اگر قرار بود در سال ۲۰۰۴ فیلمی درباره بوش بسازم امروز از ساختن آن پشیمان می شدم چون امروز اطلاعات خیلی بیشتر از سال ۲۰۰۴ است. هرماه در آمریكا درحدود ۱۰ كتاب درباره جورج بوش و جنگ او با عراق و سیاست های دولت او به چاپ می رسد و هركدام از این كتاب ها بر عمق دانش من از وضع كلی جهان و آنچه اتفاق افتاده می افزاید و نشان می دهد همه چیز به سادگی پیدا كردن بن لادن و تحویل دادن او به دست جورج بوش نیست.

▪ حال به ترتیب زمانی پیش برویم. نكته ای كه می خواهم اشاره كنم این است كه من همیشه برای كارهای شما ۲ مقطع قائل می شوم. قبل از ساخت فیلم پلاتون و بعد از آن. قبل از پلاتون شما چند تجربه فیلمنامه نویسی و كارگردانی هم داشتید. اما در سال ۱۹۸۶ و در ۴۰ سالگی بود كه به عنوان كارگردانی طرازاول مشهور شدید. به اصطلاح كارتان رونق گرفت. آیا در این فاصله اتفاقی افتاد؟

بله. فكر می كنم از دست خودم عصبانی و كلافه شدم. قبل از پلاتون فیلم های Midnight Express ، صورت زخمی را ساختم. پس واقعاً استعداد كارگردانی داشتم اما می خواستم پیشرفت های بیشتری داشته باشم. البته تا آن زمان ۲ شكست كاری هم داشتم. ۲ فیلم ترسناك. موضوع آنها تقریباً شبیه به هم بود وقتی این ۲ فیلم با استقبال مواجه نشدند قسم خوردم كه دیگر فیلم وحشتناك نسازم. من یك سادیست بالفطره نیستم [باخنده] و فكر می كنم باید چنین چیزی باشد تا یك فیلم ترسناك خیلی خیلی خوب بسازید. باید مردم را زهره ترك كنید و باید علاقه به این كار داشته باشد. سال ۸۶ سال سرنوشت سازی بود.

▪ شما در ویتنام خدمت كردید. آیا پیش بینی می كردید ویتنام و جنگ آن به سوژه فیلمسازی شما تبدیل شود؟

فیلم پلاتون به این راحتی ها ساخته نشد. فیلمنامه آن در سال ۷۶ نوشته شد و فیلم آن تا ۱۰ سال با جواب منفی كمپانی های فیلمسازی برای ساخته شدن مواجه شد. این دیگر یك جوك كهنه بود. راستش نخستین موقعیت برای ساخت این فیلم با پیشنهاد تهیه كننده ای به نام جان دالی پیش آمد. او فیلمنامه های سالوادور و پلاتون را خواند و بعد از من پرسید تمایل دارم كدامیك را اول بسازم. همین هم برای من به عنوان یك فیلمساز جوان یك رؤیا بود. اول سالوادور را انتخاب كردم چون تقریباً متقاعدشده بودم «پلاتون» بدشگون بود. پلاتون چندین و چندبار تا مرحله ساخته شدن پیش رفت اما درنهایت ساخته نشده بود. آخرسر هم فیلمنامه نویسی به نام مایكل كامینو - كه فیلمنامه «سال اژدها» را با او نوشتم - بود كه مرا متقاعدكرد فیلمنامه پلاتون را باردیگر بیرون بكشم. خدا به زندگی این تهیه كننده انگلیسی یعنی «جان دالی» خیر و بركت دهد كه حاضر شد ۲ فیلم «پلاتون» و «سالوادور» را بسازد. این ۲ فیلم در مكزیكو به صورت قاچاقی ساخته شدند.

▪ یكی از چیزهایی كه در دو فیلم «پلاتون» و «متولد چهارم ژوئیه» نشان داده می شود و بر آن تأكید می شود شمار زیاد افرادی است كه جنگ ویتنام زندگی آنها را تباه كرد - تعداد خودكشی ها بیشتر از تعداد مرگ و میرها شد. آیا این جنگ چنین تأثیر ویرانگری هم بر شما گذاشت؟

خیلی خوش شانس بودم كه توانستم سه فیلم درباره این جنگ بسازم كه كمك بسیاربزرگی بودند. فكر می كنم امروزه كهنه سربازهای ویتنامی بسیاری باشند كه زندگی عادی خود را سپری می كنند. اما از درون خرد و متلاشی شده اند و مرده اند. آدم هایی كه آدم های دیگر را می كشتند، شهروندان را می كشتند، غیرنظامی ها را می كشتند... ویتنام به دخمه ای از مردگان تبدیل شده بود. تعداد كشتارهای كوركورانه بسیار زیاد بود، شاید بیشتر از عراق. این ماهیت جنگ است. در نگاه به گذشته باید بگویم آدم هایی بودند كه مایل به كشتن هرچیزی بودند و آدم هایی دیگر كه علاقه ای به این كار ندارند اما از سر اجبار آن را انجام می دهند. زندگی گاه این چنین است. خیلی از بچه های عراقی امروزه سربازهای بهتری از آنچه ما بودیم هستند. نفرت از دشمن به حد و مرزی رسیده است كه بسیاری از آنها حتی از غیرنظامیان هم نفرت دارند و تفاوتی قائل نمی شوند.

▪ آیا وقتی به آن دسته از مردم آمریكا، منظورم رئیس جمهور و دار و دسته اش است كه جنگ عراق را به پا كردند فكر می كنید عصبانی می شوید؟

كار از عصبانیت گذشته است. ۲۰۰۲ سالی بود كه واقعاً به خشم آمدم. او پیش از آنكه قطعنامه سازمان ملل منتشر شد سربازانش را داشت به خاورمیانه می فرستاد. آنها در حال حاضر مشغول بررسی دوباره آن مقطع حساس هستند. سخنرانی كالین پاول و همه این حرف ها. با این حال قبل از سخنرانی پاول هم آمریكا باز به عراق سرباز اعزام كرد. وقتی این سربازان به آمریكا فرستاده شدند می دانستند اتفاقی درشرف وقوع است. این مسأله را مشاور سابق كاخ سفید ریچارد كلارك و خیلی های دیگر گوشزد كرده بودند و گفتند كه بوش این جنگ را در ذهنش دارد. او می خواست هرطوری شده آمریكا را با عراق درگیر جنگ كند. این مرا عصبانی می كند چون وقتی جورج بوش اخیراً به ویتنام سفركرد از او پرسیدند: «جنگ ویتنام برای شما چه معنایی داشت؟ و بوش همان مردی است كه همه این فتنه ها را به پا كرد، نقشه جنگ را طراحی كرد و او جواب مسخره ای داد «فكرمی كنم نشان می دهد كه اگر مقاومت كنید پیروز می شوید.» این درسی بود كه او از جنگ ویتنام گرفت!

▪ ۲ فیلم موفق دیگر از شما درباره ترور جان اف كندی و دیگری درباره نیكسون است بجز نیكسون و جورج بوش، تنها رئیس جمهور آمریكا كه به وفور درباره او نوشته شده بیل كلینتون است. آیا تصمیم ندارید فیلمی درباره او بسازید؟

راستش فكر می كنم فیلم «رنگ های اصلی» از مایك نیكولز اثر خوبی درباره كلینتون بود. فكر می كنم این فیلم نگاهی گذرا به دولت كلینتون دارد.

اگر قرار باشد فیلم دیگری درباره یكی از رئیس جمهورها بسازم ترجیح می دهم درباره جورج بوش باشد. می خواستم كاندیدای منچوری را از نو بسازم اما تهیه كننده آن قبول نكرد چون همان موقع بازسازی دیگری در راه بود. می خواستم این بار به جای آنجلا لانزبوری، باربارا بوش باشد. او خانواده بوش را می گرداند و این پسره «جورج» كاندیدای منچوری است. او آدم كوته فكری است كه شست وشوی مغزی شده است.

ترجمه: شیلا ساسانی نیا


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.