یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

پرنده ها و کوچ به سرزمین های گرم


پرنده ها و کوچ به سرزمین های گرم

یکی بود، یکی نبود، دختر کوچکی بود که خیلی دوست داشت به پرنده ها آب و دونه بده و مثل اونا پرواز کند. خلاصه او خیلی دوست داشت که بدونه وقتی هوا سرد می شه پرنده ها چه می کنند و به کجا …

یکی بود، یکی نبود، دختر کوچکی بود که خیلی دوست داشت به پرنده ها آب و دونه بده و مثل اونا پرواز کند. خلاصه او خیلی دوست داشت که بدونه وقتی هوا سرد می شه پرنده ها چه می کنند و به کجا پناه می برند. یک روز که مثل همیشه خرده نون های ته سفره را جمع می کرد تا کنار باغچه برای پرنده ها بذاره، به مامانش گفت: توی یکی از کتاب هام نوشته که وقتی هوا سرد می شه، خیلی از حیوانات کوچولو مثل سنجاب، خرگوش، جوجه تیغی و روباه، خواب زمستانی دارند. یعنی در مدتی که هوا سرده، می خوابند و بعد از گرم شدن هوا از خواب بیدار می شن، پس پرنده ها چه کار می کنند؟ آیا اونا هم زمستان ها می خوابن و در بهار دوباره بیدار می شن؟

مامان گفت: نه دختر عزیزم، پرنده ها خواب زمستانی ندارند. اونا در ماه های پاییز به جاهایی پرواز می کنند که هوا گرم تره و به این کار پرنده ها می گن «کوچ». پرنده ها از جاهایی مثل استان ما که هوا زودتر سرد می شه، به جاهایی پرواز می کنند که هوا در آن جاها گرم تره مثل کشورهایی که در کنار و یا نزدیک خط استوا قرار دارند و یا استان هایی مثل استان های شمال کشور ما که هوا در آن جاها خیلی سرد نمی شه. دختر کوچولوی قصه ما گفت: پس چرا گنجشک ها هنوز کوچ نکردن؟ ببین طفلکی چطور از سرما می لرزه و هی لابه لای برگ ها می ره تا گرم بشه.

مادر گفت: پرنده هایی که کوچ نمی کنن می تونن خودشون رو گرم کنن، این گنجشک هم باید کوچ می کرد شاید یادش رفته و یا از دیگرون عقب مونده ولی دیر یا زود پرواز می کنه تا به بقیه برسه. دختر کوچولوی قصه ما با خودش گفت: شاید این پرنده های کوچولو که یادشون رفته به مناطق گرم تر سفر کنند و یا از روی خونه ما می گذرند تا به جاهای گرم تر برن، احتیاج به آب و دونه داشته باشند. چه خوبه که همه اون ها بیان توی حیاط خونه ما و یا روی بالکن بشینن تا به اونا آب و دونه بدم. دختر کوچولو از فکری که داشت خوشش اومد و با سرعت دست به کار شد. از مادر اجازه گرفت و چند تا ظرف رو که از اونا استفاده نمی شد، با خرده نون خشک پر کرد و اونا رو روی بالکن خونه و توی حیاط گذاشت و به انتظار اومدن گنجشک ها نشست.

اول یک گنجشک وارد حیاط شد و شروع به نوک زدن به خرده نون ها کرد، بعد یکی دیگه و بعد از چند لحظه باز یکی دیگه. بعد از مدتی یک پرنده سیاه اومد که نوک بلند و قرمزی داشت و بعد از لحظه ای دیگه یک پرنده کوچک با دم درازی اومد که مرتب دمشو تکان می داد. از همه زیباتر پرنده ای بود که روی سینه اش یک لکه بزرگ و خوشگل به رنگ قرمز داشت. مادر گفت به این پرنده می گن سینه سرخ و خیلی زیباست. حیاط خونه پرشده بود از پرنده و دختر قصه ما با خودش گفت: حالا پرنده ها می دونن که هنگام کوچ، یه کسی هست که براشون آب و دونه بریزه و اون ها می تونن توی حیاط خونه ها استراحت کنند و بعد به سرزمین های گرم تر برن. بچه های عزیز، شما هم می تونین خرده نون های ته سفره و یا نون های خشکی رو که دارید خرد کنید و برای پرنده ها بریزید.