شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
نه درمانِ درد, نه رفعِ اتهام
اگر تا دیروز «محرم زینالزاده» را بهعنوان نماینده این ملت میشناختیم، طی سالهای اخیر باید «قربان نجفی»،«همایون ارشادی» و امروز «مسعود رایگان» را در قامت یک شهروند افغانی باور کنیم.
در فیلم «آدمبرفی» ساخته «داوود میرباقری»،دیالوگی هست از «اسی دربهدر»(داریوش ارجمند) به این شرح که:«حکایت ایرونیا تو استانبول،حکایت افغانیا تو ایرونه»، و حکایت افغانیها در کشور ما، روایت دیرینه غربت، سرخوردگی از وطن، مهاجرت و زندگی و کار اجباری در خاک همسایه است. گویا افغانها تنها خودشان به این درد دچار نیستند و هرآنچه به نام آنها سنجاق خورده، به نوعی در قالبی غلط ارائه میشود. مانند چهره و تصوری که سالهاست در فیلمهای سینمای ایران درباره ساکنان سرزمین افغانستان میبینیم؛ تصاویری اغلب مخدوش و مهجور و نهچندان مطابق با ریشه و فرهنگ اصیل آنها. شاید از مهمترین دلایل این ضعف،عدم تحقیق و شناخت کافی از حال و روز افاغنه و تاریخ و پیشینهشان برای نوشتن فیلمنامه و تولید فیلم باشد.گرچه نمیتوان تمام آثار موجود در این زمینه را با یک چوب تاراند. گاهی میان فیلمهای موجود، موارد قابلاعتنایی نیز به چشم میآید. آخرین فیلمیکه در این رابطه به نمایش درآمد، «گلچهره» ساخته «وحید موساییان» بود که متاسفانه باز هم نتوانست به مرز مستندگرایی درباره زندگی افغانها نزدیک شود و تماشاگران را به سالنهای سینما بکشاند.
افغانستان سالها روی آرامش به خود ندیده بود و همیشه محل تاخت و تاز متجاوزان و افراطیان بوده و تازه چند سالی است که با آغاز خروج نظامیان آمریکا، آرامش دارد به آهستگی به این کشور بازمیگردد. همیشه دیده و شنیدهایم هر کجا جنگ باشد،خوراک خبری و فرهنگی به وفور برای خبرنگاران و هنرمندان فراهم است. در سینمای ایران، نخستینبار حال و روز اهالی سرزمین افغانستان را در فیلم «بایسیکلران» دیدیم. پس از این فیلم، نگاههای بیشتری به سمت این سوژه جذاب دوخته و بر تعداد آثار سینمایی با رویکرد افغانیان افزوده شد. تصاویری که کارگردان «بایسیکلران» از افغانها در فیلمهایش ارائه کرد، آکنده از تلخی، رنج و درماندگی بود و البته با نگاهی شبهمستند و در بستری داستانگو از سنتها و زندگی دیروز و امروز آنها.
«مجید مجیدی» در تجربهای تازه و متفاوت، «باران» را کارگردانی کرد که میتوان آن را از موفقترین فیلمهای این ژانر نام برد؛ فیلمیتکاندهنده که توانست با حضور در جشنوارههای جهانی، نگاه دنیا را تا حدودی نسبت به نسل افغانها تغییر دهد، ولی پس از این فیلم،کمتر و به ندرت شاهد فیلم خوب و مهمیدر این حوزه بودیم. هرکس به فراخور حس و حال خود و با هدف تصویرکردن ظلمیکه بر افاغنه رفته و نمایش بیگناهی آنها، فیلمنامهای نوشت و برگی بر این سیاهه افزود، بیآنکه این آثار،کمترین تاثیر یا شباهتی به رویدادهای حقیقی این کشور داشته باشند. چندپارگی مواضع و داوری فیلمسازان درباره آنها مهمترین مشکل در به حاشیهرفتن سیمای افغانها در سینمای ما شد. گاهی در فیلمی،کارگردان بهشدت از آنها دفاع میکرد و افغانها را برادر و برابر با ملت ایران میخواند و جایی دیگر، فیلمسازی آنها را تروریست و جانی جلوه میداد. در فیلم بعدی،آنها جنگزده و بدبخت و بیگذشته بودند و در فیلمیهم، مردمانی با سواد، بافرهنگ، فهیم و دیندار معرفی میشدند. در میان چنین هجمهای، مخاطب نمیدانست باید کدام رویکرد را باور کند. از سویی فیلمهای دیگر کشورهای جهان با کیفیتهای به مراتب بالاتر و فیلمنامههای دقیقتر نیز به این آشفتگی ذهنی تماشاگران ایرانی دامن میزدند.
«حیران» (شالیزه عارفپور)،«من بنلادن نیستم»(احمد طالبینژاد)،«عروس افغان» (ابوالقاسم طالبی)،«جمعه» (حسن یکتاپناه)،«تهران ساعت ۷صبح» (امیرشهاب رضویان)،«روبان قرمز» (ابراهیم حاتمیکیا) و «آخرین ملکه زمین»(محمدرضا عرب) از مشهورترین فیلمهای به نمایش درآمده درباره افغانستان یا با حضور شخصیتی افغانی بودند که هیچکدام نتوانستند به جریان مهمیتبدیل شوند یا اینکه توجه مخاطبان را جلب کنند.«آخرین ملکه زمین» ضعیفترین نمونه از این فیلمها در نوع خود بود اما اپیزود کوتاهی که رضویان در «تهران...» درباره کارگری افغانی و میهن دوستداشتنیاش گنجانده بود،تصویر بهتر،ملموستر و باورپذیرتری بود. جوان افغان این فیلم، نهتنها سیگار نمیکشدکه شاعر و عاشق و مهماننواز هم هست. او گرچه در ایران کار و زندگی میکند، اما خاطرات کوچههای کابل را از یاد نبرده است. با این حال،فیلمهایی که از مضمون افغانستان برخوردارند،بیشتر ارزش محتوایی مییابند و چون در آنها شتابزدگی برای نگارش فیلمنامه و تولید موج میزند،به همان نسبت کیفیت ساختاریشان افول میکند.در چنین فیلمهایی نه بازیهای خوبی میبینیم،نه کارگردانی چشمگیری.قاببندی و دکوپاژها سطحی و ساده و اغلب دور از خلاقیت و ذوق هنری اجرا شدهاند. ضمن اینکه عدهای از بازیگران کمترشناختهشده، برای همیشه در شمایل یک افغان تمامعیار تثبیت شدند.اگر تا دیروز «محرم زینالزاده» را بهعنوان نماینده این ملت میشناختیم، طی سالهای اخیر باید «قربان نجفی»،«همایون ارشادی» و امروز «مسعود رایگان» را در قامت یک شهروند افغانی باور کنیم. نکته قابلاعتنا آنکه وقتی آثار تولیدشده در سینمای ایران را با فیلمهای مشابه در سینمای ملل مقایسه میکنیم،مشخص میشود چندان از آنها عقبتر نیستیم و چنتهمان آنقدرها هم خالی نیست. برای مثال به یاد بیاورید دو فیلم «بادبادک باز»(مارک فورستر) و «اُسامه»(صدیق برمک) را که اولی با وجود اقتباس از رمان «خالدحسینی»،هرگز نتوانست موفقیت کتاب را تکرار کند،در عوض یکی از بهترین بازیهای «همایون ارشادی» را بهعنوان یک بازیگر ایرانی در یک پروژه بینالمللی رقم زد تا جامعه سینمایی ایران به تواناییهای دیگر این هنرپیشه پی ببرد. فیلم «اسامه» که با همکاری سینمای ایران تولید شده بود نیز تصویری متفاوت و تاثیرگذار از حضور طالبان در افغانستان و مداخله آنها در زندگی و امور اجتماعی مردم افغان به دست داد. از اینرو،یکی از مهمترین فیلمهای تولیدشده در این ژانر قلمداد شد که متاسفانه تولید مستقیم سینمای ایران نبود.تفاوت این فیلمها در نوع و شیوه داستانسرایی و شخصیتپردازی با فیلمهای تولید ایران به خوبی مشهود بود. فیلمنامه آثار نامبرده از چفت و بستی واقعگرایانه و منطقی تبعیت میکردند و در نشاندادن حقایق افغانستان درگیر جنگ و حکومت سست و مخرب طالبان به اغراق و افسانهبافی نیفتادند. بخصوص در فیلم «اسامه»،از آنجا که «برمک» خود از دیار افغانستان بود،نمونههای دیداری جغرافیا، بازی،بیان و رفتار بازیگران و اطلاعاتی که در فیلم داده میشد،از شناخت عمیق کارگردان خبر میداد.حال آنکه ما هنوز نتوانستهایم برای یک بار هم شده،فیلمیدرگیرکننده از سیمای این کشور و فرهنگ و مردمش در آثارمان ثبت کنیم. مسئله اصلی در فیلمهای ما آن است که هنوز تکلیفمان روشن نیست و میان نگاه احساسی، دلسوزانه و تراژیک از یکسو و موقعیتهای کمیک و قابلیتهای سرگرمکننده و مفرح از سویی دیگر سرگردانیم. در اغلب فیلمهای سینماییمان، تصویری تلخ و غمبار از سرشت و سرنوشت این آدمها طراحی و تصویر میکنیم اما از آنطرف،در سریالهای شبانه یا فیلمهای کمدی سخیف،لهجه و گویش آنها و اوضاع نابسمانشان را در جامعه ایرانی،دستمایه تمسخر و صحنههای طنز قرار میدهیم یا با سپردن نقشهای کماهمیت به آنها، حاشیهنشینشان میکنیم.در همین رابطه و در گپوگفتی با «احمد طالبینژاد»(کارگردان سینما و خالق«من بنلادن نیستم»)، با دیدگاه و نظرات جالبی مواجه شدیم.وی گفت:«در حقیقت تصویری که از افاغنه نزد مردم ما موجود است،قومی بیفرهنگ،بیسواد،وحشی و آماده بزهکاری است. اغلب افراد در برخورد با افغانیها چنان گارد میگیرند که انگار با یک قاتل بالفطره روبهرویند اما در برخوردهایی که خودم با آنها داشتهام،دیدم که واقعا اینگونه نیستند.»
طالبینژاد در ادامه به خاطرهای بازگو نشده از افغانیها اشاره میکند:«زمانی من در ادارهای کار میکردم که کارگرها و سرکارگرشان،همه افغانی بودند.سرکارگر آنها پیرمردی لاغر و رنجور بود. یک روز که از کنارش میگذشتم،دیدم دارد غزلی از حافظ میخواند!گفتم میدانی این شعر مال کیست؟گفت:«بله،برای حافظ است.»پرسیدم مگر حافظ را میشناسی؟!جواب داد:«بله،حافظ را میشناسم،فردوسی و مولانا و سعدی را هم میشناسم!» بعدا آن پیرمرد برایم تعریف کرد که در دانشگاه کابل،استاد ادبیات بوده،ولی در مهاجرت به ایران فرصت نکرده مدارک تحصیلیاش را بردارد و با خود بیاورد.از اینرو مجبور است به چنین کارهایی بپردازد.»
کارگردان «من بنلادن نیستم» درباره تولید فیلم خودش با محوریت افغانها،توضیح میدهد:«وقتی برای آن فیلم دنبال بازیگر میگشتیم،دوستی به من «قربان نجفی» را معرفی کرد که در واقع خودش مربی تئاتر بچههای افغانی در تهران بود.یک مشاور لهجه هم در فیلم داشتیم به نام «حسن نظری.»نمیخواهم از فیلم خودم دفاع کنم اما میتوانم بگویم غمخوارانهترین تصویری است که تاکنون از وضعیت افغانیها در سینمای ایران ارائه شده. میخواهم بگویم میان ملت افغان هم نویسنده و فیلمساز و کارگردان تئاتر هست.این آدمها ۳۰ سال در کشور خودشان یک لحظه آرامش نداشتهاند.در این مملکت هم نه هویتی دارند،نه رفاهی، ولی در واقع تهران امروز را همین افغانیها ساختهاند!هرکس که افغانی است،لزوما بزهکار و بدطینت نیست.» طالبینژاد فیلمهای «جمعه»،«حیران» و «روبان قرمز» را نزدیکترین تصویر از غربت و تنهایی مردم آن سرزمین میداند.با این همه،جای خرسندی است که فیلم «گلچهره» نیز گرچه اثر دلپذیر و چندان بهتری از سایر فیلمهای مشابه نیست،دستکم تلاش داشته دیدگاه و ذهنیت موجود را عوض کند و تا حدودی هم موفق شده است.
احمدرضا حجارزاده
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران مجلس شورای اسلامی مجلس حجاب دولت جمهوری اسلامی ایران رئیسی رئیس جمهور دولت سیزدهم توماج صالحی گشت ارشاد پاکستان
تهران قتل شهرداری تهران سیل کنکور هواشناسی پلیس سلامت سازمان هواشناسی سازمان سنجش زنان وزارت بهداشت
قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا خودرو دلار بازار خودرو مسکن سایپا بانک مرکزی ارز ایران خودرو تورم
فضای مجازی سینمای ایران سینما سریال پایتخت تلویزیون کیومرث پوراحمد سریال موسیقی رهبر انقلاب فیلم ترانه علیدوستی مهران مدیری
کنکور ۱۴۰۳ اینترنت عبدالرسول پورعباس
رژیم صهیونیستی اسرائیل آمریکا فلسطین غزه جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال استقلال جام حذفی آلومینیوم اراک فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی تراکتور باشگاه پرسپولیس بارسلونا وحید شمسایی لیگ برتر انگلیس
هوش مصنوعی سرطان سامسونگ اپل فناوری ناسا الماس نخبگان بنیاد ملی نخبگان ربات
سازمان غذا و دارو کاهش وزن بارداری مالاریا آلزایمر زوال عقل