شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

چرا جنبش های منطقه بیداری انسانی نیست


چرا جنبش های منطقه بیداری انسانی نیست

موضوعی که قرار است در بابش صحبت کنیم, اگر نگوییم خطیرترین موضوع, قطعاً جزو دو سه موضوع خطیری است که رویاروی جهان اسلام و بالاخص شما که در عرصه بین الملل هستید, می باشد و آن موضوع جنبش های جهان اسلام است

موضوعی که قرار است در بابش صحبت کنیم، اگر نگوییم خطیرترین موضوع، قطعاً جزو دو سه موضوع خطیری است که رویاروی جهان اسلام و بالاخص شما که در عرصه بین الملل هستید، می باشد و آن موضوع جنبش های جهان اسلام است.

البته من فکر می کنم یک موضوع مرتبط دیگری که به همان اندازه مهم است، وجود دارد که به طور ضمنی به بحث در خصوص آن هم می پردازیم.

در بحث جنبش های جهان اسلام هرکس موضع خود را در برابر آن مشخص کرده ولی به نظر می رسد به طور مستند موضع خود را مستحکم نکرده باشد.

موضوع ما هویت جنبش های جهان اسلام یا ابهام هویتی این جنبش ها است. صرفنظر از پاسخ، این مسئله شایسته تدقیق و توجه بیشتر است باید به این سئوال پاسخ داد این ابهام از کجا آمده و ریشه آن از کجاست؟ پاسخ به این سئوال ها به ما کمک می کند مسیر خودمان و مسیر آینده را بهتر بشناسیم.

در خصوص این جنبش ها ما انتظاراتی داشتیم و یا اینکه از ما انتظاراتی وجود داشته که به آن ها پاسخ داده نشده است به قدری که برخی در باب ماهیت این جنبش ها ایجاد شبهه کرده اند.

● در یک وضعیت خطیر تاریخی قرار داریم

در همین جا من این مسئله را به موضوع «تجدید ساختار سلطه» ربط می دهم این مسئله به یک شرایط تاریخی مرتبط است و آن را نباید ساده فرض کرد.

ما در یک وضعیت خطیر تاریخی قرار داریم و در حال راه رفتن بر روی یک لبه هستیم، جهان جدید این ظرفیت را دارد که به تجدید ساختار سلطه منتهی شود که رهایی از آن ممکن نباشد از این روست که باید مسئله را جدی گرفت.

صرف نظر از پاسخ باید دید چرا این ابهام به وجود آمده است؟ و هویت این جنبش ها چیست؟ و چرا آن خلوصی را که ما انتظار داریم در این جنبش ها موجود نیست و دچار آلودگی ها هستند؟

من در خصوص ویژگی خاص این جنبش ها در فرضیاتی که وجود دارد دو فرض جدی را می بینم که بیشتر توهمات آدم هاست تا واقعیات.

● رد فرضیه بیداری انسانی

یکی از آن فرض ها، فرض »بیداری انسانی« است که معتقدان به آن باید هیچ تلقی درستی از انسان و تحولات انسانی نداشته باشند. حتی مفهوم فطرت هم نمی تواند این تحولات را توضیح دهد؛ برای داشتن جنبش زمینه چینی های بسیاری باید فراهم شود و این طور نیست که انسان ها در پی نارضایتی از وضعیتشان جنبش راه بیاندازند، تاریخ پر است از سکون ها، جمودها و انحطاط ها.

شاید بحث فطرت و انسانیت در این حد موثر باشد که بگوییم «انسان نمی تواند تحت هر شرایطی زندگی کند و در مقابل سختی ها دست به واکنش خواهد زد» فقط در همین حد. این مسئله امکان شور آفرینی دارد اما امکان سامان دهی طولانی مدت را خیر.

جنبش های اجتماعی و حرکت تاریخ ساز وجوه ایجابی دارد که برای شکل گیری آن در تاریخ زمینه های بسیاری نیاز است به همین دلیل باید گفت فرض بیداری انسانی برای این جریانات مناسب نیست و مفهوم کنگ و مبهمی است.

● رد فرضیه فشار های اقتصادی

یک فرضیه دیگر، فرضیه مارکسیستی است که دلیل وقوع جنبش ها را به فشارهای اقتصادی برمی گرداند گرچه کسی این فرض را به طور جدی مطرح نکرده است.

همیشه جا برای محرک های اقتصادی است اما اینکه عوامل اقتصادی محرکی غایی و نهایی باشد اینطور نیست.

مطابق شاخص های سازمان ملل هیچ کدام از این کشورها در موقعیتی نبودند که مشکل اقتصادی جدی داشته باشند و این نشانگر این است که پیشرفت اقتصادی ثبات نمی آورد. لذا این ها نشان می دهد که این فرض، فرض غلطی است.

یک فرض دیگر این است که می گوید جنبش های موجود، جنبش های دموکراسی خواه هستند که تحت تاثیر غرب اتفاق افتاده اند که عامل طرح این فرض انقلاب های رنگی در جهان بوده است.

علی رغم اینکه این فرض مبنای جدی ندارد اما می تواند به دلیل نقش خاص رسانه ای غرب در طرح این فرض مطرح باشد.

این امر پرتوی به تاریخ مسلمین برای من انداخته است؛ با کمال تاسف و اندوه بسیار باید گفت، کل تاریخ ۲۰۰ ساله مسلمین تاکنون و تمام تحولات ما بازی غرب بوده و بازی موفق غرب هم بوده است.

در واقع مطابق این فرض ما در مقابل این مسئله قرار گرفته ایم که با یک بازی موفق غرب مواجه هستیم. تمام تحولات، مثل تحولات حالا، اقدامات حساب شده برای تجدید ساختار سلطه بوده و جز اینکه نیروهای مسلمین را در آن برهه هدر داده اند هیچ فایده ای دیگری نداشته است، مثل وهابیت.

بسیاری از این تحولات به قصد ایجاد یک جهان انسانی تر بوده ولی در عمل یک شکل تازه از سلطه را بروز داده است، این اتفاق هم همان است و ما بازی خورده ایم.

ما همه با این مفاهیم بازی خورده ایم امروز هیچ کسی نیست که دموکراسی و حقوق بشر را رد کند. غرب مفاهیمی را به ما می دهد که امکان مخالفت با آن وجود ندارد و محصول آن هم چیزی نیست که به کار ما بیاید، این فرض محتملی است.

به لحاظ نظری فرض معتبری نیست ولی به دلایل سیاسی می تواند فرض محققی شود؛ یعنی جنبش های اجتماعی برای ایجادشان نیازمند بسترهایی مثل انبوه ظلم تاریخی، سازماندهی و غیره هستند.

لذا می بینیم دموکراسی خواهی اصلاً ما به ازای عینی در جهان ما ندارد ولی در عین حال غرب به دلیل قدرتمندی اش در پیگیری مهندسی این تحولات می تواند روی آن مانور دهد.

پس همه فرض ها رد شد و تنها فرض دموکراسی لیبرال باقی ماند و اینکه تحولات اجتماعی موجود دنبال بسط تاریخی تجدد هستند.

اینکه من گفتم در ۲۰۰ سال اخیر در ذیل بازی غربی ها بودیم یعنی ما در تاریخ کسی نیستیم یعنی هیچ کس کسی نیست. چین هم در حال بازی خوردن است از ظاهری ترین تا عمیق ترین چیزهایش متاثر از غرب است، کل تاریخ ذیل تاریخ غرب بوده است.

این فرض که این جنبش حاصل دموکراسی خواهی است نشان می دهد تاریخ ساری و جاری، تاریخ غرب است.

این تئوری می گوید تاریخ تجدد تاریخ مسلط و همچنان می تواند خود را بسط دهد و سرنوشت بشر را ذیل خود تعریف کند.

اگر انقلاب اسلامی ایران وجود نداشت

فرض دیگر این است که این جنبش ها مبین یک تاریخ تازه است و در راستای احیای مجدد اسلام هستند و خاصاً تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران هستند اگر انقلاب اسلامی ایران وجود نداشت، هیچ یک از این تحولات اتفاق نمی افتاد.

● انقلاب یا جنبش در جهان انسانی طبیعی نیست

برای رد قبول این فرض یا اثبات آن شیوه های مختلفی وجود دارد من مسئله را به شکلی مطرح کردم که برای فهم آن باید درک متفاوتی از جنبش ها داشت.

در نگاه معمول شورش امری عادی است اما با این نوع نگاه نمی توان در چارچوبی که من مسئله را مطرح کردم مسئله را فهم کرد. نه تنها انقلاب یا جنبش در جهان انسانی طبیعی نیست بلکه نفس او هم برای بشر طبیعی نیست یعنی اعتراض کردن(اعتراض های اجتماعی) شیوه معمول بشر نیست یعنی در بخش اعظم تاریخ، بشر در خیلی از موارد اعتراض نمی کرده و در خیلی از موارد ما شاهد رهبانیت، انزوا و ... بوده ایم.

اینکه انسان اعتراض کند به خیلی از چیزها بستگی دارد، اعتراض به این شکل، خاص این ۲۰۰ سال اخیر و محصول مدرنیته است؛ بله در تاریخ سلسله های می آمدند و می رفتند ولی آن نوع حرکت ها از جنس جنبش های جدید نیستند.

اینکه بشر در تاریخ اعتراض کند، با چه ایده آل ها و آرمان هایی، سیر این، تابع تاریخ مسلط است. اینکه از اول اعتراض رخ دهد نبوده و ما شاهد رهبانیت، عرفان، خودکشی ها دسته جمعی هستیم که در ۲۰۰ سال اخیر و حتی ۱۰ سال اخیر هم اتفاق افتاده است.

به طور مشخص اگر به تاریخ اخیر که تحت تاثیر مدرنیته بوده است نگاه کنیم می بینیم این اعتراض ها تابع انقلاب های کبیر هستند. بعد انقلاب فرانسه همه انقلاب ها متاثر از آن هستند، نهضت مشروطه، تحولات مصر و ... تابع نیروهای تاریخی انقلاب فرانسه رخ داده اند.

البته باید توجه کنیم در این بحث، منظور من بحث الگو بودن نیست بحث این است که اینها نیروی اجتماعی را در تاریخ آزاد می کنند. البته این فرض ما به ازای حقیقی هم دارد و این حقیقت هم همین است.

ما انقلاب مارکسیستی هم داشتیم که توانست برود و نصف جهان را هم بگیرد وقتی می گوییم تاریخ عینی بحث فراتر از کتب است و بحث نیرو مطرح است.

پس مشاهده کردیم سه فرض در این بین وجود دارد:

۱-این جنبش ها تابع تاریخ انقلاب کبیر شوروی هستند.

۲-این جنبش ها تابع انقلاب فرانسه و تاریخ تجدد هستند.

۳-این جنبش ها تابع و معلول انقلاب اسلامی ایران می باشند.

تجدد بعد از انقلاب شوروی شکل متفاوتی به خود گرفت و بقیه جنبش ها به یک معنا انقلاب شوروی را در خود تکرار کردند. آخرین انقلاب از این نوع انقلاب نیکاراگوئه در ۱۹۷۸-۱۹۷۹ و همزمان با انقلاب ایران بود و هرچقدر جلوتر می رویم ظرفیت حرکت آفرینی این انقلاب ها از دست می رود.

چون فرصت نیست از بیان ادله رد سایر فرضیه ها می گذرم و به بیان ادله اثباتی و ایجابی این فرض که این انقلاب ها از دل اسلام و انقلاب اسلامی به عنوان احیاء کننده اسلام بیرون آمده اند، می پردازم.

نه تنها این انقلاب ها متاثر از انقلاب اسلامی هستند بلکه اصلاً در فقدان انقلاب اسلامی ممکن نبودند.

این طور نیست که فرض شود با هر اعتراضی انقلاب رخ می دهد. من یک مثال می زنم و بحث را دنبال می کنم یک وقتی در انگلیس بعد از انقلاب اسلامی ایران اعتراضی از طرف یکی از کلیساهای انگلیس رخ داد که موضع گیری آن متاثر از انقلاب اسلامی بود چرا که در آن فضا تا آن موقع اصلاً دین موضوعیتی نداشت لذا می بینیم در آن شرایط نه تنها اسلام بلکه همه ادیان احیاء شدند و چنین شد که هرکس برای خودش شانیتی فرض کرد. در حالی که اصلاً قبلاً کسی نمی توانست مسلمان بودن خود را علنی بیان کند.

چه کسی دین را به صحنه تاریخ برگرداند، باید قبول کرد این نیازمند یک نیروی تاریخی است. بحث من این است که به ادله مختلف انقلاب اسلامی یکی از آن انقلاب های کبیر است و انقلابی به این وسعت در تاریخ بشر اتفاق نیفتاده است. (بحث من جدای از انقلاب انبیاء می باشد)

انقلاب ما از نبی هم فراتر می رود، هیچ اتفاقی در این سال ها نیفتاده است که محصول انقلاب اسلامی ایران نباشد این اثر تاریخی انقلاب اسلامی را به شکل های مختلف می توان اثبات کرد قبل از انقلاب اسلامی هیچ دینی در صحنه اجتماع نبود.

● انقلاب اسلامی تعیین کننده تاریخ معاصر

قبل از انقلاب کسانی بودند که برای ورود دین به صحنه اجتماع با استدلال تلاش کنند اما تاریخ که با استدلال عوض نمی شود تاریخ با نیروهای اجتماعی عوض می شود. انقلاب اسلامی تعیین کننده تاریخ معاصر است.

تا قبل انقلاب راهبرد تمام انقلاب ها اسلحه بود اما این سیاست بعد از انقلاب اسلامی ایران تغییر کرد، امروزه در یمن به ازای هر یک نفر، سه اسلحه وجود دارد؛ اما در آنجا درگیری ها مسلحانه نمی شود در لیبی هم اگر مسلحانه شد به این خاطر بود که غربی ها دخالت داشتند در سوریه هم مشکلاتی که وجود دارد به خاطر برگشت به راهبردهای نامقبول قبل از انقلاب است.

حضور زنان در حرکت های جهان اسلام ادله دیگری در اثبات فرض متاثر بودن این انقلاب ها از انقلاب اسلامی ایران است قبل از انقلاب ایران حضور زنان در صحنه های اجتماعی با تنش بسیاری حرکت بود.

● نیروی تاریخی انقلاب اسلامی

یک سئوالی که ممکن است به وجود بیاید این است که چرا ما نباید مبدع این حرکت ها را خود این کشورها بدانیم؟ باید گفت این نیروها خود نمی توانند تاثیرگذار باشند و به استناد شواهد تاریخی نمی توانند تحت تاثیر غرب هم باشند جریان های اسلامی در این کشورها در موضع انفعال هستند و نمی توانند مبدع باشند.

بی تردید هیج نیروی تاریخی دیگری غیر از انقلاب اسلامی در جهان اسلام موجود نیست. سرنخ این جنبش ها دست نیروهای اسلامی است چرا که این حادثه ای در این جنبش ها نیست که توسط جریان های چپ و راست آغاز شده باشد.

اگر نیروهای حقوق بشر خواهانه بودند اینها می بایست سردمدار حرکت بودند در حالیکه اینها در پی حرکت نیروهای مسلمان اند که دست به اقدام می زنند.

● ابهام هویتی انقلاب های منطقه

پس چرا حالا اینطور است؟ این ابهام هویتی از کجا می آید؟ اگر نیروی عمده جریان اسلامی است- این نافی نقش نیروهای لیبرال و سکولار نیست بلکه نفی این است که تاریخ غرب اینجا نقش ایفا می کند- چرا شاهد این وضع عجیب و ابهام هویتی هستیم، این بحث مستقلی می طلبد ولی مجمل می شود گفت، کل تاریخ خاورمیانه محصول چالش هایی است که نیروی انقلاب اسلامی ایجاد کرده است.

غرب پس از ظهور سی سال گذشته انقلاب اسلامی مهار انقلاب اسلامی را در منطقه در زمینه های سیاسی، اجتماعی و بالاخص در زمینه های فرهنگی آغاز کرده است.

● توازن اجتماعی، فرهنگی جهان اسلام

غرب توانسته است به میزان زیادی توازن اجتماعی، فرهنگی جهان اسلام را به نحوی به هم بریزد که محصولش وضعیتی است که الان می بینید.

غرب از طریق ۲ کار توانسته است اسلام را تبدیل به خطر کند که یکی از آن ها کار بر روی نیروهای اسلامی اعم از ما، طالبان و القاعده بوده و از این طریق توانسته اسلام را تبدیل به یک خطر کند.

منطق تعارض با القاعده جا افتاده است بخش مهمی از ابهام هویتی معلول این است؛ یعنی غرب توانسته است با کار تبلیغی - فرهنگی به این ابهام دامن بزند.

اقدامات جریان القاعده و تکفیری ها ما به ازایش تردید است که باعث انفعال جریان اسلامی شود. این به شدت به الگوی ایرانی در جهان اسلام ضربه زده و نه تنها ضربه بلکه به آن خصم هم داشته اند.

● برگشت جریان اسلامی از اسلام

خب شما چه توقعی دارید، مسئله را شوخی و سیاسی ندانید. جریان اسلامی از اسلام بر می گردد، چرا؟

بخش های سکولار به نیروهای فعال تبدیل شده به میزانی که جریان اسلامی را منفعل کرده است، این تردیدها ما به ازای واقعی دارد بخشی از آن حاصل کار غرب است شما باید کار جدی بکنید تا این توازن به هم زده شود.

● نهضت های گذشته

اسلام را از این موضع منفعل خارج کنید و متوجه باشید ما در یک برهه تاریخی خاص قرار داریم. باید نگاهتان به تاریخ گذشته را تصحیح کنید هیچ کدام از نهضت های گذشته دارای ارزش نبوده اند باید از این حالت انفعال بیرون بیاییم.



همچنین مشاهده کنید