جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

چاکری نوکر بیگانه


چاکری نوکر بیگانه

نگاهی به زمینه ها و بسترهای روی کار آمدن دولت علم با تأکید بر نقش آمریکا

دولت ایالات متحده آمریکا که از دهه ۱۳۳۰ و به طور مشخص پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به صورت فعالانه وارد عرصه سیاست و حکومت ایران شده بود در اواخر دهة ۱۳۳۰ و اوایل دهه ۱۳۴۰ گزینه هایی را در مورد حکومت ایران مورد آزمایش قرار داد. این دولت ابتدا با حمایتی آشکار از علی امینی از محمد رضا خواست تا وی را به نخست وزیر انتخاب کند. در این برهه سیاستمداران آمریکایی بر این باور بودند که می‏بایست تغییراتی در زمینه های سیاسی و اقتصادی ایران انجام پذیرد تا جلوی وقوع انقلاب کمونیستی مسدود گردد.

اما امینی آن گونه که باید نتوانست انتظارات اربابان خارجی را برآورده کند ضمن اینکه محمد رضا شاه در سفری به ایالات متحده متعهد شد که انتظارات برآورده نشده آمریکا از سوی امینی را شخصاً برآورده خواهد نمود. بدین ترتیب تصمیم گیران سیاست خارجی دولت ایالات متحده به این نتیجه رسیدند که با حمایت از دیکتاتوری محمدرضا فردی را در ایران بر مسند نخست‏وزیری بنشانند که مطیع و در مواقع لازم سرکوبگر باشد. حاصل چنین رویکردی از سوی آمریکا روی کار آمدن اسد الله علم بود.

دولت علم یکی از بی شخصیت ترین کابینه هایی است که در دوران حاکمیت پهلوی در ایران روی کار آمده است. ذیلا ضمن تشریح زمینه ها و بسترهای روی کار آمدن دولت علم، دولت تحت ریاست وی مورد بررسی قرار می‏گیرد.‏

در دهة ۱۳۳۰ ش/ ۱۹۵۰ م، تحولاتی در عرصه جهانی به وقوع پیوست که باعث شد دولت آمریکا سیاست‌هایش در مورد کشورهای تحت سلطه و از جمله ایران را تغییر دهد. تحولاتی نظیر کودتای قاسم در عراق، مبارزات مردم فلسطین، ملی شدن کانال سوئز و ... آمریکایی‌ها را نگران ساخت و ترس غلتیدن کشورهای تحت نفوذ این کشور، در دامان کمونیسم، همچون شَبحی ترسناک بر سیاست خارجی آمریکا سایه انداخت. با پیروزی جان. اف. ‌کندی رهبر حزب دموکرات آمریکا در انتخابات ۱۳۳۹ ش/ ۱۹۶۰ م، این چرخش صورتی جدی‌تر و عملی‌تر به خود گرفت.‏

کندی تحت تأثیر تحولات روی داده و همچنین متأثر از تئوری‌های جامعه‌شناسی توسعه و تئوری‌های نوسازی (مخصوصاً تئوری والت ویتمن روستو) که راه پیشگیری از وقوع انقلاب کمونیستی در کشورهای جهان سوم را نوسازی اجتماعی، سیاسی و انجام برخی اصلاحات اجتماعی سیاسی مخصوصاً اصلاحات ارضی می‌دانستند، دولت‌های تحت نفوذ و منجمله ایران را تحت فشار قرار داد، تا دست به اصلاحات زده و برخی آزادی‌های سیاسی، اجتماعی را در کشورهایشان تحقق بخشند.‏

نتیجة این سیاست آمریکا در ایران روی کار آمدن دولت امینی بود که سعی داشت اصلاحاتی در ساختار اجتماعی و اقتصادی ایران اجرا نماید، ولی عملکرد دولت امینی و عدم موفقیت وی در اجرای برنامه‌های مدنظر آمریکا و برخی علل و عوامل داخلی و خارجی که جای بحث از آنها در این مقال نمی‌باشد، باعث شد نهایتاً با قولی که شاه در سفر سال ۱۳۴۱ ش خود به آمریکا، به دولتمردان آن کشور داد مبنی بر اینکه بدون حضور امینی هم اصلاحات پیشنهادی‌ آنها را در ایران انجام خواهد داد. آمریکا پشتیبانی خود را از دولت امینی برداشت و بار دیگر با سیاست انگلستان در قبال ایران که مبتنی بر حمایت از دیکتاتور بود همسو گشت.‏

بدین ترتیب هنگامی که نظر موافق آمریکا‌یی‌ها درباره تقویت قدرت شاه جلب شد بهانه کوچکی نظیر اختلاف نظر شاه با امینی درباره بودجه ارتش کافی بود تا امینی وادار به استعفا شود. جیمز بیل در این باره می‌نویسد: "ایالات متحده آمریکا به دو دلیل از امینی پشتیبانی نکرد یکی آنکه امینی همانند سایر پشتیبان بلافصل خود نتوانسته بود پشتیبانی و پایة مردمی مهمی به دست آورد. دوم آنکه برنامه‌های اصلاحی او غیرقابل پیش‌بینی بود. افزون بر این تصمیم‌ گیرندگان آمریکایی به این نتیجه رسیدند که ناآرامی‌های فزاینده در ایران شاید نیاز به واکنش سرکوب کننده و ظالمانه‌تری داشته باشد که علم می‌تواند بهتر از امینی آن را درک کرده و به اجرا در آورد. در این برهه از زمان دولت کندی به روش دوم سیاست خارجی که در مورد کشورهای جهان سوم در نظر گرفته بود روی آورد. نخست اصلاحات و اگر کارگر نشد استفاده از تمام ابزارهای سرکوبی."‏

تا این زمان به نظر می‌رسید برخلاف انگلیسی‌ها که از همان آغاز زمامداری محمدرضا پهلوی، در پی تحیکم دیکتاتوری شاه جدید بودند، آمریکایی‌ها این نگرش را بر حفظ و گسترش نفوذ خود در ایران چندان قابل اعتنا و اعتماد نمی‌دانستند. آمریکایی‌ها نگران این مسئله بودند که مبادا با پشتیبانی زود هنگام از رژیم دیکتاتوری باعث رویگردانی مردم کشور از حاکمیت و گرایش آنان به سوی قدرت سومی نظیر شوروی بشوند. اما هنگامی که پس از حدود دو دهه کشاکش سیاسی به نتیجه دلخواه دست نیافتند با انگلیسی‌ها در مسئله دیکتاتوری بلاشرط محمدرضا به توافق رسیدند. طبق این توافق جدید، آمریکایی‌ها با دیکتاتوری بلاشرط محمدرضا موافقت می‌کردند و در مقابل انگلیسی‌ها قول مساعد می‌دادند که از یک سو اصلاحات پیشنهادی آمریکایی‌ها را بدون نیاز به هیچ مرجع دیگری فقط به دست شاه انجام دهند و از نفوذ و گسترش کمونیسم "توهمی خودشان" در ایران جلوگیری به عمل ‌آوردند.

بنابراین، از "سال ۱۳۴۱ ش به بعد سیاست خارجی، دفاعی و مسائل نفتی را شاه شخصاً سرپرستی می‌کند و متصدیان امر مستقیم به او گزارش می‌دهند و از او دستور می‌گیرند. سران، سیاستمداران و سفیران کشورهای بزرگ و یا مهم از نظر ایران می‌دانند که مسائل اصلی را باید با شاه در میان نهند و تماس با وزارت خارجه و دستگاه‌های دیگر سودی ندارد، به این ترتیب شاه کانون اصلی تدوین سیاست کشور در همه زمینه‌ها می‌شود و قدرتی بی‌سابقه به دست می‌آورد. در چنین شرایطی شاه نیازمند دستیاری است که دستورهای او را ابلاغ کند و تا اندازه‌ای بر اجرای آنها نظارت کند. با مقام‌های خارجی در تماس باشد و نکاتی را که خود نمی‌خواهد بر زبان آورد این دستیار به خارجیان بگوید... و بتوانند کارهایی را که شاه به او ارجاع می‌کند با قاطعیت انجام دهد... و این شخص کسی نیست جز اسدالله علم."

اسدالله علم تمام خصوصیات فرد مورد نظر آمریکایی‌ها و شاه را دارا بود. سلطنت‌ طلب کهنه کاری که خود را "نوکر اعلیحضرت" می‌نامید، با انگلیسی‌ها و آمریکا‌یی‌ها روابط خوبی داشت و معتقد بود برای "اداره ایران دو چیز لازم است؛ زور زیاد و عقل کم." بدین ترتیب پس از استعفای امینی در تاریخ تیر ۱۳۴۱، اسدالله علم طی حکمی در ۲۸ تیر ۱۳۴۱ از سوی شاه به نخست‌وزیری منصوب شد. ‏

اسدالله علم در طول مدتی که بر منصب نخست وزیر تکیه داشت سه بار اقدام به تشکیل و ترمیم کابینه نمود وی اولین هیئت دولت خود را در غیاب مجلسین در تاریخ ۳۰ تیر ۱۳۴۱ به شاه معرفی کرد. اعضای کابینه اول علم عبارت بودند از: دکتر غلامحسین خوشبین؛ وزیر دادگستری، عباس آرام؛ وزیر امور خارجه، سپهبد صادق امیر عزیزی؛ وزیر کشور، سپهبد علی اصغر نقدی؛ وزیر جنگ، عبدالحسین بهنیا؛ وزیر دارایی‌، دکتر پرویز ناتل خانلری؛ وزیر فرهنگ، مهندس داود رجبی؛ وزیر راه، دکتر ابراهیم ریاحی؛ وزیر بهداری، مهندس هوشنگ سمیعی؛ وزیر پست و تلگراف و تلفن، دکتر غلامحسین جهانشاهی؛ وزیر بازرگانی، دکتر حسن ارسنجانی؛ وزیر کشاورزی، عطا الله خسروانی؛ وزیر کار، دکتر طاهر مینایی؛ وزیر صنایع و معادن، نصرالله انتظام و مسعود فروغی به عنوان وزرای مشاور و مهندس صفی اصفیا قائم مقام اسدالله علم در سازمان برنامه و بودجه. کابینه اول علم تا ۲۹ بهمن ۱۳۴۱ ادامه یافت.‏

در روز ۲۹ بهمن ۱۳۴۱ علم ضمن استعفای تشریفاتی خطاب به شاه نوشت: "پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه، با تقدیم عرض سپاسگزاری از مراحم بی‌منتها[ی] شاهانه استعفای دولت را به پیشگاه همایونی تقدیم می‌دارد. این دولت مفتخر است که در مدت هفت ماه تصدی خود اوامر ملوکانه را در راه تحول اجتماعی عمیقی که کشور در حال رشد و تکوین است به مرحله اجرا در‌ آورده و امیدوار است که خدمات صادقانه‌ای که انجام گرفته مورد توجه ذات شاهانه و قبول ملت ایران واقع شده باشد جان نثار نخست‌وزیر اسدالله علم"‏بدین ترتیب کابینه دوم علم، که در واقع در حکم ترمیم کابینه اول بود روز سه‌شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۴۱ به شاه معرفی شد و چون هنوز انتخابات دوره بیست ‌و یکم مجلس شورای ملی انجام نشده بود، هیئت دولت جدید علم نیز از مجلس رأی اعتماد نگرفت. تغییرات کابینه دوم علم عبارت بودند از: دکتر محمد باهری وزیر دادگستری، به جای غلامحسین خوشبین، دکتر مهدی پیراسته وزیر کشور به جای سپهبد صادق عزیزی، نصرالله معینیان وزیر راه به جای مهندس داوود رجبی، در کابینه جدید وزارت‌های بازرگانی و صنایع و معادن در هم ادغام شده و دکتر علی نقی‌ علیخانی وزیر آن شد. پست قائم‌‌مقامی نخست‌وزیر در سازمان برنامه و بودجه حذف شد. وزرای مشاور نخست‌وزیر نیز بر کنار شدند و به جای آنها به ترتیب جهانگیر تفضلی، دکتر غلامحسین خوشبین و سپهبد صادق امیر عزیزی به عنوان وزرای سه گانه مشاوران منصوب شدند.‏

گشایش دوره بیست‌ویکم مجلس شورای ملی که نمایندگانش با نفوذ و دخالت مستقیم شاه و علم به مجلس راه یافته بودند. بهانه‌ای به دست علم داد تا در ترکیب هیئت دولت و پست‌های وزارت تغییراتی پدید آورد. بنابراین سومین کابینه وی تشکیل شد. تغییرات کابینه سوم و پایانی علم به این ترتیب بود: سپهبد اسدالله صنعیی وزیر جنگ، به جای سپهبد علی‌اصغر نقدی، غلامرضا برزگر معاون و مسئول وزارت دارایی به جای عبدالحسین بهنیا، مهندس حسن شالچیان وزیر راه به جای نصرالله معینیان، وزارت بازرگانی و صنایع و معادن که در کابینه دوم در یکدیگر ادغام شده بود در کابینه سوم منحل شد و به جای آن وزارت اقتصاد تأسیس شد و دکتر علینقی عالیخانی وزیر وزارتخانه منحل شده پیشین به عنوان وزیر اقتصاد منصوب شد.‏

از مهم‌ترین تغییرات کابینه سوم عزل دکتر حسن ارسنجانی وزیر کشاورزی بود. دکتر ارسنجانی طراح و مجری اصلی برنامه اصلاحات ارضی از زمان نخست‌وزیری امینی در پست وزارت کشاورزی انجام وظیفه می‌کرد، در دو کابینه پیشین علم کماکان در منصب وزارت کشاورزی ابقا شد اما ادامة حضور وی در پست وزارت کشاورزی از سوی شاه و علم به مصلحت تشخیص داده نشد.‏

آنچه در مورد عزل ارسنجانی اهمیت دارد این است‌ که: علم و شاه از همان آغاز به کار هیئت دولت علم قصد داشتند ارسنجانی را کنار گذارند ولی جایگزین مناسبی برای وی نیافتند. بویژه اینکه اصلاحات ارضی هنوز در آغاز راه بود و طرح‌های در دست اقدام بدون حضور وی محکوم به شکست بود. اما ادامة حضور وی با توجه به سیاست‌های دولت که در جهت دیکتاتوری شاه بود و می‌خواست شاه تنها قهرمان اصلاحات در کشور قلمداد شود محلی از اعراب نداشت. "با بیرون راندن ارسنجانی از گود، دیگر حریف سرشناسی که بتواند خودی نشان بدهد در میان نبود.

اصلاحات اجتماعی یک رهبر داشت و آن هم شاه بود. هر گونه پیروزی، افتخاری را در این زمینه می‌بایست به حساب او گذاشت."‏ در مورد دولت علم و اعضای هیئت دولت وی اظهارنظرهای گوناگون و زیادی شده است. غلامرضا نجاتی در این باره می‌نویسد. "اعضای کابینه او از جناح‌های مختلفی بودند شامل: نخبگان قدیمی، افرادی فاقد شهرت و سابقه خدمت در امور سیاسی، یا مظنون به همکاری با سازمان جاسوس ‏MI۶‎‏ بریتانیا، و یا وابسته به لندن و واشنگتن، عضو ساواک و نیز مردانی که سابقه عضویت در حزب توده داشتند.

برخی از آنها نیز در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها همکاری کرده بودند." اعضای نهضت آزادی در نشریه داخلی خود در این باره چنین اظهار نظر می‌کنند: "ما معتقدیم که بی‌شخصیتی درجاتی دارد و وزرایی که در این تحول وارد کابینه شده‌اند رکورد بی‌شخصیتی را شکسته‌اند، به طوری که حتی خودشان هم خجالت می‌کشند که در همین حکومت بی‌سر و ته خود را وزیر بخوانند." علی امینی نیز در جواب سئوالی که برای آینده و عکس‌العمل علم نسبت به اعمال دولت خودتان چه تصوری دارید؟ با خنده گفت: "اگر به جای من یک رجل استخواندار قدیمی با تجربه آمده بود جای نگرانی بود. این شانس من است که باید علم را به جای من بنشانند. چون در جبین این کشتی نور رستگاری نیست." ‏

اما برخلاف نظر امینی و همان‌گونه که سیر تحولات وقایع نشان داد در این برهه خاص که آمریکا قصد داشت اصلاحاتی در ایران انجام پذیرد و آن اصلاحات هم به دست یک نفر باشد و در واقع سیاست آمریکا در ایران بر مبنای حمایت از دیکتاتور قرار گرفته بود به رئیس دولت و وزرایی مطیع و "خانه‌زاد" نیاز بود که البته بتوانند در مقابل مخالفت‌ها و اعتراضات دست به سرکوب زنند. به نظر می‌رسد اظهارنظر جیمز بیل به واقعیت نزدیک‌تر باشد. وی در این باره می‌نویسد:" شاه، دوست قابل اعتماد و ستمکار و بی‌باک خود، اسدالله علم را به جانشینی [امینی] انتخاب کرد. در همان حال که شاه می‌خواست در سکوی هدایت کشتی ایران در آب‌های پرمخاطره به پیش راند می‌توانست به وفاداری علم در کنار خود تکیه و روی آن حساب کند. همراه علم تعدادی خدمه کشتی وارد کابینه شدند که دوران محافظه‌کاری پیش از امینی را به یاد می‌آورند. به استثنای ارسنجانی که هنوز به طور موقت در کابینه بود، بقیه کابینه متشکل از کسانی بود که شاه آنها را برای انجام انقلاب سفید که در نظر داشت لازم می‌دانست."

مصطفی محققی