دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

بررسی مفهوم پاکی و ناپاکی از دیدگاه مری داگلاس



      بررسی مفهوم پاکی و ناپاکی از دیدگاه مری داگلاس
مریم قاسمی

تصویر: داگلاس
مقدمه: انسان شناسی نمادین گرایشی است که از اواخر دهه 60  و اوایل دهه 70 عمدتا درون انسان شناسی فرهنگی آمریکا بوجود آمد و بطور کلی از این باور حرکت می کند که فرهنگ مجموعه ای از معانی است که از خلال نمادها و نشانه ها درک و تفسیر می شود و بنابراین برای درک آن باید ابتدا به سراغ تحلیل نمادها رفت(فکوهی، 1382: 254).

مری داگلاس (2007- 1921)  از جمله نظریه پردازان مهم انسان شناسی نمادین و تفسیری است. شهرت وی به دلیل مهمترین کتاب با عنوان "پاکی و خطر" است. در این کتاب وی به دنبال دلایل شکل گرفتن  تابوهاست. یعنی چرا بعضی از فرهنگ ها، بهضی از غذاها، اشیا یا رفتارها را ممنوع می کنند و یا تماس با برخی از افراد را گناه می شمارند؟

داگلاس معتقد است که پدیده ها، اشیا و افراد بطور کلی پاک یا ناپاک نیستند، بلکه ناپاکی آنها به موقعیت شان درون نظامی از معانی و نمادها بستگی دارد(همان، 5-264).

شناسایی و درک مفهوم پاکی و ناپاکی هدف اصلی محقق در این مقاله می باشد.

کلید واژه ها: پاکی، ناپاکی، هاما، بوهونی.

 

تاریخچه

داگلاس در ایتالیا به دنیا آمد ولی در آنجا زندگی نکرد و تقریبا انگلستان محل زندگی اصلی او در طول زندگی اش بود. در طول زندگی مری داگلاس انگلستان تحولات زیادی از جمله جنگ جهانی را تجربه کرد. داگلاس تحصیلات خود را ابتدا در رشته های فلسفه، سیاست و اقتصاد در آکسفورد آغاز کرد ولی طی آشنایی با برخی از مردم شناسان اجتماعی زمان خود، به این رشته علاقمند شد و تغییر رشته داد. او در رشته انسان شناسی به کسب درجه دکترا نائل شد. داگلاس ابتدا کار میدانی خود را در آفریقا در میان قوم له له آغاز کرد. بعد از 15 سال کار میدانی رویکرد او به سمت نظریه و موضوعات مقایسه ای تغییر یافت. بعد از آن او به موضوع مقایسه زندگی اجتماعی مشتاق شده و به تدریج به یک انسان شناس جوامع صنعتی مدرن تبدیل شد.

داگلاس را می توان نسل سوم انسان شناسان به شمار آورد. او شاگرد ایوانز پریچارد بود و نظریاتش تا حدودی تحت تاثیر پریچارد شکل گرفته است. همچنین می توان تاثیر دورکیم بر آراء داگلاس را به خوبی در آثار او مشاهده کرد. همانطور که اشاره شد، معروف ترین کتاب داگلاس «پاکی و خطر» (1966) است که در آن دلایل شکل گرفتن تابو را در جامعه بررسی می کند. کتاب پاکی و خطر متشکل از ده فصل به شرح زیر است:

فصل1: پاکی تشریفاتی و مذهبی، فصل2: بی حرمتی سکولار، فصل3: کراهتت سومین کتاب عهد عتیق، فصل 4: جادو و معجزه، فصل 5: جهان های بدوی، فصل6: قدرت ها و خطرها، فصل7: مرزهای خارجی،        فصل8: مسیرهای درونی، فصل9: سیستم در جنگ با خود،فصل 10: سیستم متلاشی شده و احیا شده.

 نظریات وی را می توان به دو دسته که بسیار به هم وابسته اند تقسیم بندی کرد. در بخش اول که در کتاب پاکی و خطر بیان شده، با ترسیم خطوط مهمی از جمله مرزهای خارجی، خطوط داخلی و حاشیه ها پرداخته و در قالب این چارچوب بندی تابوها و پاکی و ناپاکی و ...را شرح داده است.در بخش دوم با تعریف مفاهیمی مانند شبکه و گروه و در تعامل قرار دادن آن ها با یکدیگر اشکال مختلف روابط اجتماعی را توضیح می دهد. در ایران، نظریات داگلاس نیز مانند دیگر نظریات جدید انسان شناسی در سال های اخیر در حال طرح شدن است. مری داگلاس از جمله انسانشناسانی محسوب می شود که تاثیر به سزایی بر انسان شناسی معاصر گذاشته است. او را می توان جزء کسانی شمرد که باعث ایجاد تحول مهمی در جهت انسان شناسی که فقط به مطالعه اقوام ابتدایی می پرداخت به انسان شناسی که به مطالعه جوامع مدرن و صنعتی نیز می پردازد شمرد.

داگلاس در بررسی جوامع و فرهنگ های انسانی از نمادها استفاده کرده است. نمادها در نظریه او به عنوان عواملی برای به نظم درآوردن بی نظمی های موجود به کار می روند. بدن و تجربه های روزمره و معمولی که توسط بدن صورت می گیرد، در نظریات داگلاس نقش بزرگی را به عنوان نماد بازی می کنند. به نظر او از آنجایی که بدن انسان و فراورده های آن که دربرگیرنده تجربه های عمومی یا پیش پا افتاده اند، باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. هیچ تجربه ای آنقدر بی اهمیت نیست که نتواند در درون آیین مذهبی گنجانده شود و یک معنی عالی نداشته باشد. بیشتر چیزهای شخصی و خصوصی سرچشمه آیین های نمادین و سمبلیک هستند. بیشتر نمادهایی که از ذخیره تجربه های معمولی انسان ها استخراج شده اند، پذیرش شان قطعی تر و وسیع تر است. به عنوان مثال او با استناد به اسطوره های هندی که در آن بدن عاملی نمادین است، تقسیمات کاستی را تبیین می کند.

به نظر او بدن طبیعی ما توسط قوانین جامعه محدود می‏شود و شکل می‏گیرد. برای همین است که ما باید ظاهر مرتب داشته باشیم، در حد مقبولی تمیز باشیم، نوع خاصی لباس بپوشیم. لباس‏های آشفته، موی نامرتب و ... همگی مقاومتی در برابر محدودیت های اجتماع برای تحمیل نظم خود هستند. این آشفتگی‏های ظاهری، شیوه اعتراض رایجی در جوامع امروز است. گرچه حتی میزان و مرز این آشفتگی‏ها با مفاهیمی چون بی بند و باری و ... توسط جامعه تعیین می‏شوند. داگلاس بدن را یک نمونه کوچک (جهان کوچک) از نمونه بزرگ (جهان بزرگ) اجتماع می‏داند. در نظر گرفتن بدن به عنوان یک ارگانیسم سلسله مراتبی و طبقه بندی اعضای مختلف بدن در یک نظم سلسله مراتبی، همگی حاکی از تشابهی است که بین بدن و اجتماع وجود دارد.

پاکی و ناپاکی مفاهیمی هستند که داگلاس برای بیان نظریه خود از آنها استفاده کرده است.

 

مفاهیم پاکی و ناپاکی:

 

در مباحثی که داگلاس مطرح می کند، ناپاکی به منزله نماد بی نظمی و پاکی نماد نظم در سیستم محسوب می شوند. به نظر داگلاس «ناپاکی ... یک اتفاق جدا شده و واحد نیست. وجود ناپاکی بیانگر حضور یک سیستم است». ناپاکی به عنوان یک ابهام در مرز مقولات درک می شود که سرمنشاء بی نظمی است.

ناپاکی در قوم لیل:(هاما)که تمام کثافات بدنی/امور شرم آور تلقی می گرند و در یک فرهنگ به منزله ی نا پاکی وناشایستگی یک رفتار محسوب می شود(مور،95:1389). بنابراین ناپاکی یک رویداد یگانه و مجزا نیست. هر جا نا پاکی وجود داشته باشد نظامی نیز وجود دارد. ناپاکی بر آیند ضمنی یک طبقه بندی سازمان یافته از مواد است.
بنابراین همانگونه که اعتقادات مربوط به نا پاکی را می آزماییم در می یابیم که نوع بر خورد های که متصور می شود خطر ناک است بار نمادین دارند. اما در سطحی جالب تر در آن اعتقادات با زندگی اجتماعی رابطه پیدا می کنند.(یوسفی زاده ،116:1384). بی نظمی ها ممکن است به وسیله ابهام های بی اساس، دلیل های اشتباه، با اجتناب کردن از چیزی، یا با برچسب خطر زدن در یک الگوی واحد به وجود آیند. داگلاس با استفاده از دو اصطلاح بوهونی و هاما که نقطه مقابل هم اند و یکی به منزله پاکی یا شایستگی و دیگری به مثابه ناپاکی یا عمل ناشایست محسوب می شوند، به طبقه بندی نمادهای پاکی و ناپاکی در یک فرهنگ می پردازد. بوهونی[1] به قواعد متداول و مرسومِ مربوط به پاکدامنی گفته می شود که دربرگیرنده شرم و عفت و اگر ما از آلودگی ها پرهیز می کنیم به خاطر ترس ما نیست. در واقع آلودگی تخلف کردن از نظم است و رفع آن یک حرکت منفی نیست اما یک تلاش مثبت برای سازمان دادن محیطی است، فروتنی است. بوهونی همه مراتب روابط خویشاوندی و کارکردهای شخصی را در برمی گیرد. در مقابل، هاما[2] ناپاکی های بدنی را گویند که شرم آور و ننگین است و متضاد بوهونی است. له له ای ها می گویند توهین شدن به یک مرد شبیه کثافت مالیدن به صورت اوست. این مثالی از یک هاماست. اجتناب از هاما به جسدها، خون، مدفوع، کرم، لباس مستعمل و مقاربت جنسی تعمیم می یابد. به عنوان مثال قوم له له از خوردن شیر و تخم مرغ می ترسند، به خاطر اینکه شیر و تخم مرغ تولیدات بدنی هستند و در نتیجه هاما محسوب می شوند. قوانین پاکی تا حدی پیشرفته که غذا را از ناپاکی جدا می کند. طبقه بندی غذاها به غذاهای قابل خوردن و تنفرآور به وسیله تقابل بوهونی و هاما شکل گرفته است. گوشتخواران، چهارپایان کثیف، موش ها، مارها و حیوانات بودار مانند شغال، هاما هستند. این یک سیستم طبقه بندی نماد است که بین تمیزی/کثیفی، انسان/حیوان، زن/مرد، روستا/جنگل، بالای رودخانه/پایین رودخانه و طبقه بندی گستره نمادهای مذهبی و غیر مذهبی تمایز قائل می شود. داگلاس معتقد است که در نظر گرفتن ناپاکی به عنوان چیزی که باید از محل دور شود، دلالت بر دو مفهوم دارد: از یک سو ایجاد ارتباطات دستوری و از سویی تخلف از آن دستورات. او معتقد است ناپاکی دلالت بر یک ساختار اعتقادی دارد و در واقع ایجاد نوعی طبقه بندی برای همه رویدادهاست. در نظریات داگلاس ناپاکی ایجاد خطر و ترس می کند و به تابو تبدیل می شود چون برهم زننده نظم است و این بی نظمی از راه عبور و قطع کردن مرزهایی که در اطراف یک ساختار اجتماعی کشیده شده است پدید می آید و ایجاد رعب و وحشت می کند. مناسک راه حل عبور از تابوها و جایگزین کردن امنیت به جای ترس است. مناسکی که به عقیده داگلاس نه در تمایلات روانشناسانه افراد بلکه در بستر فرهنگی هر جامعه شکل می گیرد. هر نوع گذر از مرز، خارج از مناسک که در فرهنگ نهادینه شده اند، خطر بزرگی به حساب می آید، زیرا می تواند نظم را بار دیگر به بی نظمی تبدیل کند با این درک است که می توان معنی و مفهوم بسیاری از آلودگی ها و ناپاکی ها را درک کرد و به ویژه فهمید که چرا آلودگی ها همواره در نقاط مرزی (مثلا هنگام خروج از کالبد انسانی: خون، عرق، ادرار و ...) بیشترین واهمه و بیشترین اشکال تابویی را ایجاد می کنند: در اینجا می توانیم سوال اصلی را مطرح کنیم؛ چرا فضولات بدن باید نمادی از خطر یا قدرت باشند. اول ما می توانیم این عقیده را کنار بگذاریم که مناسک عمومی، تمایلات مربوط به دوران کودکی را بیان می کنند. در نتیجه نمادگراییِ بدنی قسمتی از ذخیره نمادهای عمومی، و به دلیل تجربیات افراد، عمیقاً برانگیزاننده است. اما مناسک به صورت انتخابی از این ذخیرة مشترک اخذ می شوند. در هر جایی بخشی از این ذخیره به کار گرفته می شود. تبیینات روانشناسانه بنابر ماهیت خود نمی توانند آن چه را که به شکل فرهنگی تمایز ایجاد می کند در نظر بگیرند. دوم، همه مرزها خطرناک اند. ساختارهای اعتقادی در حریم هایشان آسیب پذیرند. ما باید انتظار داشته باشیم که روزنه های بدن خود را نماد نقاط آسیب پذیر بدن سازند. بزاق، خون، شیر، ادرار، مدفوع یا اشک محدوده بدنی را قطع کرده اند. همچنین ناخن، پوست، تکه چیده شده مو و عرق. اشتباه است که مرزهای بدنی را جدا از دیگر مرزها فرض کنیم. دلیلی ندارد برتری در رفتار فردی نسبت به بدن خود و تجربه حسی را بیشتر از فرهنگ فرد و تجربه اجتماعی او در نظر بگیریم. این سرنخی است که می تواند نابرابری هایی را که در رفتار با جنبه های مختلف بدن در مناسک های جهان وجود دارد توضیح دهد. در بعضی جاها ناپاکی مرگ (death pollution) یک مشغله روزمره (daily preoccupation) است در بعضی جاها نه؛ در بعضی جاها مدفوع یک خطر است و در بعضی جاها فقط یک جوک محسوب می شود. در هند غذای طبخ شده و بزاق دهان، آلوده محسوب می شود اما بوشمن ها دانه های هندوانه خارج شده از دهان شان را برای برشته کردن و خوردن جمع می کنند. هر فرهنگ، خطر و مسائل خاص خودش را دارد. نمادگرایی داگلاس بیش از هر کجا در مفهوم مرز متمرکز می شود که حد فاصل میان خود و دیگری است. اما صرفا به مرزهای بیرونی محدود نشده و می تواند مرزهای درونی را نیز در برگیرد: خروج یک کارکرد یا یک حرکت و یک عنصر از جایگاه پنداشته شده اش همواره ایجاد خطر کرده، این خطر به ترس منجر شده و ترس می تواند تا بروز بی نظمی کامل (تعارض و جنگ) پیش رفته و ساختارها و روابط درونی را به کلی بر هم ریزد. ایده جامعه، تصویری است قدرتمند که می تواند به تنهایی بر انسان ها غلبه یافته و آن ها را وادار به کنش کند. این ایده دارای یک شکل است. شکلی که مرزهایی بیرونی دارد، مکان هایی حاشیه ای و ساختاری درونی. داگلاس چهار نوع پاکی و آلودگی بدنی طرح ریزی می کند که مدل های نمادینی از روابط اجتماعی اند: چهار نوع از ناپاکی های اجتماعی ارزش بررسی دارند: اول خطری که تا مرزهای خارجی پیش می رود. دوم خطر ناشی از تخطی کردن از خطوط داخلی سیستم، سوم خطر در حواشی خطوط، چهارم خطر ناشی از تعارضات داخلی هنگامی که برخی از تقاضاهای اصلی در تقابل با برخی دیگر قرار می گیرد به نحوی که در برخی نقاط به نظر می رسد که با خودش در جنگ باشد. برای درک آلودگی بدن و رابطه آن با خطرهای مشخصی که جامعه را تهدید می کنند باید به بررسی زمینه های مربوط به بدن بازگردیم و تلاش کنیم تشخیص دهیم که چه تناسب هایی بین آنها وجود دارد. داگلاس انواع خطراتی که با ناپاکی اعتقادی از بین می روند را چنین تقسیم بندی می کند:                                 
1-خطر وارد کردن بر محدوده های خارجی2-خطر تخلف از خطوط داخلی سیستم 3-خطر در حاشیه های خطوط 4-خطر مخالفت ها یا تناقض های داخلی.                                                                 آلودگی های بدنی در تئوری داگلاس، نمادی از وارد کردن خطر بر محدوده های خارجی است. در هند به دلیل اینکه عضویت کاستی از طریق زنان انتقال می یابد، قوانین مربوط به پاکی و ناپاکی روابط جنسی برای زنان بیشتر از مردان اهمیت دارد. به همین دلیل اگر زنان یک کاست با کاست دیگر ارتباط جنسی داشته باشند ناپاکی قلمداد می شود ولی یک مرد از کاست اشراف راحت تر میتواند رابطه جنسی با زنی از کاست غیر از خودش داشته باشد. همانطور که محدودیت های جنسی می تواند نمادی از نگرانی در مورد عضویت کاستی باشد، انواع آلودگی خون قاعدگی، منی، یا دیگر تولیدات بدن می تواند سمبلی از عضویت دودمانی باشد. داگلاس در مورد خطوط داخلی تهدید کننده پاکی در یک سیستم به تقابل قوانین اخلاقی و قوانین ناپاکی اشاره می کند و معتقد است با اینکه قوانین ناپاکی رابطه نزدیکی با قوانین اخلاقی ندارند اما در صورتی که به طور استراتژیک در امتداد نقاط سخت قوانین اخلاقی قرار داده شوند، قوانین اخلاقی می توانند خطرات آلودگی را تقویت کنند. این در حالیست که باید بدانیم که موقعیت های اخلاقی به آسانی قابل تشخیص نیستند و نمی توان بین خوب و بد براحتی خط کشی کرد. موقعیت های اخلاقی معمولا و بیشتر اوقات مبهم اند. این طبیعت قوانین اخلاقی است و بر اساس بسترهای اجتماعی متفاوت تغییر می کنند. داگلاس با مثالی از نوئرها در برخورد با زنای با محارم که به عقیده آنها باعث نوعی بیماری پوستی می شود، رابطه بین این قوانین را نشان می دهد. نوئرها نمی توانند همیشه بگویند که آن ها مرتکب زنای با محارم شده اند یا نه. اما آن ها اعتقاد دارند که زنای با محارم یک نوع بیماری پوستی ایجاد می کند که می توان با قربانی دادن آن را دفع کرد. اگر آن ها بفهمند که متحمل ضرر می شوند، با قربانی دادن ضرر را جبران می کنند و اگر آن ها گمان کنند که درجه خویشاوندی آنقدر دور است و بنابراین ریسک ناچیز، آنها می توانند این کار را انجام دهند. داگلاس برای قوانین آلودگی کارکردهای مفیداجتماعی قائل است، از جمله ایجاد نوعی تنبیهات غیر شخصی برای اعمال غلط که موجب حمایت از پذیرفته شدن سیستم اخلاقی در جامعه می شود و در نهایت اعتقادات مربوط به ناپاکی می تواند از برنامه های اخلاقی حمایت کند:
1-وقتی یک موقعیت، اخلاقاً بیمار تعریف شده است، یک اعتقاد مربوط به ناپاکی می تواند قاعده ای برای تعیین عواقب آن فراهم آورد، خواه تخلفی صورت گرفته باشد خواه نه.
2-وقتی اصول اخلاقی در تعارض قرار گیرند، یک قاعدة مربوط به ناپاکی می تواند با متمرکز دادنِ اندکی توجه، پریشانی را کاهش دهد.
3-هنگامی که عملی که اخلاقاً نادرست دانسته می شود، خشم اخلاقی را برنمی افروزد، اعتقاد به عواقب مضرِ ناپاکی می تواند جدی بودن جرم را تشدید کند و بر بسیج افکار عمومی به جانب حق، مؤثر باشد.
4-وقتی ضمانت های عملی توان برانگیختن خشم اخلاقی را ندارند، عقاید مربوط به ناپاکی می توانند موانعی  برای اعمال اشتباه فراهم آورند خطر مخالفت ها و تناقضات داخلی از موارد دیگری است که داگلاس برای یک جامعه متصور می شود. او معتقد است وقتی مرزهای خارجی یک جامعه تهدید شوند با حفاظت سربازان از مرزها خطر رفع می شود، وقتی جامعه با افراد شرور تهدید شود به وسیله ی تنبیهات و قوانین کیفری خطر رفع می شود. اما ممکن است یک ساختار مغلوب خودش شود. ممکن است همه ساختارهای اجتماعی بر پایه تناقضات ساخته شده باشند، به یک معنی با خودشان در جنگ باشند.

جمع بندی

داگلاس در کتاب پاکی و خطر « در پی یافتن دلایل شکل گرفتن تابوهاست» ( فکوهی ؛1381 :263). تابوهایی که به نظر می رسد در سطوح مختلف فرهنگ از مادی گرفته تا معنوی وجود دارند. درهمین راستا در خصوص بدن نیز معتقد است، بدن طبیعی ما توسط قوانین جامعه محدود می شود و شکل می گیرد. ما باید ظاهر مرتب داشته باشیم ، در حد مقبولی تمیز باشیم ، نوع خاصی لباس بپوشیم ... لباس های آشفته ، موی نامرتب و... همگی مقاومتی هستند در برابر این فشارهای اجتماع برای تحمیل نظم خود. او وجود چنین قوانینی را در خصوص بدن تابوهایی می داند که آن را محدود می کند و در عوض شکلی قابل پذیرش در اجتماع بدان می دهد.در این صورت بدن واسطه و مدیومی برای بیان است، بنابراین این واسطه یعنی بدن بیش از هرچیز در نزد مری داگلاس ، «آینه ای است که جامعه را در خود منعکس می کند». پس این قوانین باید رعایت شوند.چه این که درصورت عدم رعایت آن ها ، بدن «شروع به حاشیه ای شدن می کند، و هر چیزی که حاشیه ای شود، ناپاک است ، پس ترسناک شده و در ذهن بشر خطر آفرین می شود. « داگلاس هراس از ناپاکی را به عنوان هراس از بی نظمی شناسایی می کند» و بی نظمی چیزی است که باید از آن فرار کرد.  چرا که عامل رفتارهای بحرانی شده و « او را به  شکنندگی موقعیت عادی خود آگاه می سازد.

از جمله منتقدان به کتاب پاکی و خطر داگلاس، اسپیرو است که با اشاره به یکی از جملات داگلاس در این کتاب می نویسد: حوزه های کتاب فراتر از میدان های منظم و نامنظم و خطرات در حواشی اش است. این روش یک مفهوم جدید نیست. حاشیه ها سیستم را تعریف می کنند. پدیده حاشیه ای در عناصری که به تغییر مربوط می شوند غنی هستند اما قدمی برای اثبات بی نظمی دربردارنده نظم و یافتن حاشیه ای بین آن هاست: «خواه ما مانا در پولینزی یا جادوگری در میان آزاند را مطرح کنیم یا نیرو درمانی رویال تاچ، اعتقاد به نسبت دادن نیروی معنوی به اشخاص هیچ وقت بیطرفانه یا آزاد از الگوهای غالب ساختار اجتماعی نیست». اسپیرو معتقد است ابتدای کتاب پاکی و خطر بحث از یک ابهام رنج می برد. در قسمتی این امر که ناپاکی آیینی که عبارتی پایه ای است، به طور شفافی تعریف نشده است. و در جاهای مختلف در قالب معانی مختلفی از جمله موارد زیر به کار رفته است: کثافت، بی نظمی و آشفتگی، ناپاکی و خطر، قدرت،تابو و مناسکی که به آن ها مربوط می شود. نتیجه ابهام کار را برای ارزیابی سخت می کند. مثلا وقتی داگلاس در فصل شش می گوید: « اکنون زمان شناسایی آلودگی است»، یک گیجی و سردرگمی را در مورد مفاهیم قدرت آلوده و اشخاص آلوده ایجاد می کند. مفهوم ساختار در بسیاری از جاهای این کار به عنوان مفهوم کلیدی به کار رفته است. به نظر می رسد بحث بر سر مفاهیم مدرن از کثافت و مفاهیم اولیه از آلودگی دارای پایه و اساس یکسان است در حالیکه داگلاس دلیل می آورد که اگر بتوانیم عقاید را تحت مفاهیم شکل گرفته ای بیاوریم، نمی توانیم کلیدی برای یک توضیح بعدی داشته باشیم.من نمی توانم مفهوم ناپاکی را برای همه موقعیت های آورده شده درک کنم: گذاشتن کفش روی میز، پاشیدن غذا روی لباس، قرار دادن چیزهای طبقه پایین در طبقه بالا، ظاهر شدن لباس زیر در جایی که باید لباس رو مشخص باشد و ما مورد اعتراض واقع می شویم فقط به یک دلیل مشابه و مختصر امکان پذیر نیست. مثال های فوق نمی توانند پایه و اساس طبقه بندی های داگلاس باشند و قانع کننده نیستند. آلودگی در عقاید داگلاس به کدام مرزها نسبت داده می شود؟

 داگلاس هم اینگونه پاسخ می دهد که این موضوع به مرزهای اجتماعی مربوط می شود به نظر او بیشتر ناپاکی آیینی مربوط به بدن است زیرا او بدن را یک نماد اجتماعی می داند. اما ما نمی توانیم شیر، مدفوع، ادرار را به عنوان مناسک قرار دهیم مگر اینکه ما قدرت ها و خطرها را به ساختارهای اجتماعی نسبت داده و در بدن بازتولید کرده باشیم. داگلاس با کمال بی رحمی بر اینکه سیستم اجتماعی یک نماد جهانی است و نه فقط به ناپاکی آیینی بر می گردد بلکه شامل همه مراسم های آیینی می شود، پافشاری می کند.

منابع:

فکوهی، ناصر(1382)، تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، نشر نی.

مور ،جری.دی (1389) ،زندگی و اندیشه ی بزرگان انسان شناسی ، ترجمه هاشم آقا بیگ پوری و جعفر احمدی ،تهران:انتشارات جامعه شناسان.

یوسفی زاده ،محمد علی (1382) ،تاریخ اندیشه و آرا انسان شناسی و مردم شناسی (شاخه ی زرین)،تهران :نشر یسطرون.

سایت انسان شناسی و فرهنگ

 

 

 

 

[1] 0 Buhony

[2] . Hama