دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

آسیب های فرهنگی دوره پهلوی


آسیب های فرهنگی دوره پهلوی

جعل و تحریف وقایع درراستای تمجید از دربار

درخصوص فرهنگ ایرانیان معطوف به عرصه سیاست در دوره پهلوی این نکته قابل توجه است که عمدتا از روح حوزه فرهنگ (عقلانیت ارتباطی) خالی بوده و تحت تاثیر فرهنگ قدرت حاکم بازتولید شده است. به همین لحاظ فرهنگ سیاسی ایران در این دوره پر از دروغگویی ها، چاپلوسی ها و جعل و تحریف وقایع و حقایق است. برخی نویسندگان به چنین گرایشی سیاسی نام “فرهنگ درباری” داده اند. فرهنگ درباری معاصر، به نوبه خود (با توجه به تغییرات صورت گرفته در نظام سیاسی ایران و شکل گیری دولت شبه مدرن سلطانی)، آمیزه ای ناهمگون از سه فرهنگ سنتی، وارداتی و دولتی است. به عنوان مثال، مورخان درباری معمولا در راستای تمجید یک سویه از رژیم های موجود و به قصد برخوردار شدن از مواهب مادی سلاطین بجای واقع گویی بی طرفانه، به تحریف تاریخ می پرداختند. گفته شده است که اسماعیل رایین و ابراهیم صفایی با اجازه و زمینه سازی دربار پهلوی کتاب های خود را در جهت تبرئه رژیم و متهم کردن روشنفکران و رجال سیاسی مخالف تحریر کرده اند.

در سطح توده مردم، مهم ترین آسیب فرهنگی ناشی از سلطه یک جانبه قدرت سیاسی بر نظام اجتماعی ایران در این دوره، تداوم استضعاف فکری در عرصه سیاسی است. تملق گویی، سلطه پذیری، تسلیم طلبی، همرنگ جماعت شدن، بی اعتمادی، سیاست گریزی، خود سانسوری، سوء ظن، ضعف وجدان ملی، ناجی پروری و پذیرش شاه به عنوان موهبت الهی جلوه های مختلف فقدان کنش ارتباطی و گسترش آن در لایه های زیرین اجتماعی را نشان می دهد. بیان و کردار حاکمان پهلوی القا کننده اطاعت تعبدی از حکومت به عنوان فضیلتی اخلاقی بود. پرداختن به امر سیاسی از روی تعقل و استقلال فکری به وسیله مردم و گروه های مختلف به گناهی نابخشودنی تبدیل شد و از این طریق تحول سیاسی- فرهنگی در جهت عقلانی شدن جامعه و مشارکت عقلانی - ارادی افول کرد.

واسط شدن انحصاری قدرت سیاسی در تعاملات اجتماعی، به آن چنان انتظاراتی دامن می زد که در اصطلاح جامعه شناختی از آن به فرهنگ رفتاری و سیاسی تبعی تعبیر شده است. بر این اساس تلقی عمومی این است که بازیگر اصلی قدرت سیاسی تافته ای جدابافته است و به عنوان موجود فوق العاده رتق و فتق امور ریز و درشت، از هر قسم که باشد با عنایت ساحت ملوکانه به صورتی معجزه آسا صورت خواهد گرفت و همین امر روحیه عافیت طلبی را در توده مردم رواج می داد. بازیگران قدرت سیاسی (آن ها که در هرم عمودی ساخت قدرت ذیل پادشاه قرار می گیرند) نیز برای ماندن بر اریکه قدرت با گرایش ها و جهت گیری های محافظه کارانه و عافیت طلبانه، به مردم و جامعه روحیه چاکر منشی، نفع طلبی، گریز از سیاست و بی اعتنایی را تحمیل می کنند. ازغندی به درستی اشاره می کند که: “در مجموع، در دوران سلطنت رضاشاه و محمدرضا شاه، حاکمیت بلامنازع آن ها و سلطه همه جانبه نظام سیاسی، هویت خاصی به فرهنگ سیاسی مردم داده بود که از طریق اسطوره هایی چون سلطنت “موهبت الهی” است و “خدا، شاه، میهن” و تکیه بر ناسیونالیسم شووینیستی و نمادهایی چون “تاج، تخت، سلطنت” نمایان می ساخت. این تفکر افراطی و ذهنی پادشاهان نه تنها جامعه و مردم را تحت تاثیر قرار می داد، بلکه بر رفتار نخبگان دوصد چندان تاثیر داشت.

در عمل، هر یک از نخبگان سیاسی با عنایت به میزان رابطه ی که با شخص اول مملکت داشتند، از خلق و خوی او متاثر می شدند، به طوری که خود به یک “شاه کوچک” تبدیل می گردیدند “نظام سیاسی و عناصر تشکیل دهنده آن، یعنی شاه و نخبگان سیاسی، در کنار ایجاد وضعیت مناسب تحکیم موقعیت خود، خالق موقعیتی هستند که یکایک شهروندان اخلاق و روحیات آن ها را بدون کوچک ترین واکنش بپذیرند... و به یک شاه کوچک تبدیل گردند”.

از آثار دیگر سلطه سیاست بر فرهنگ گسترش ادبیات تمجیدی از صاحبان قدرت و مشخصا محمدرضا پهلوی در این دوره است. نفوذ کلمه “شاه” در ادبیات فارسی از جایگاه خاصی برخوردار است: “شاه دانه”. “شاه کلید”، “شاهرخ”، “شاه توت”، “شاه بلوط”، “شاهکار”، “شاهرگ”، “شاهرود”، “شهمیر”، “شاه پسند”. به طور کلی واژه “شاه” در ضرب المثل های ایرانی به وفور دیده می شود: “شاه خدای کوچک است”، “شاه سایه خداست”، “صلاح مملکت خویش خسروان دانند”، “هرکسی از نظر مرحمت شاه افتد هرکجا پای نهد یک سره در چاه افتد”. تعابیری که برای محمدرضا به کار گرفته می شد، قابل توجه است: “پادشاه پاک زاد”، “پادشاه یزدان پناه”، “رهبری بس خردمند”، “شاهنشاهی عظیم الشان”، “شاهنشاه آریامهر”، “صاحب فر و جاه”، “رهبر بزرگ”، “ناجی و داهی بزرگ”،

“اعلی حضرت همایون”، “شاه پدر ملت”، “شاه مظهر اراده و مشیت خداوندی”، “شاه همچون نقطه پرگار”، “شاه شاهان ایران زمین”، “شاهنشاه منجی ملک و ملت ایران”، “شاهنشاه محبوب ایران”، “شاهنشاه ایران کوروش قرن بیستم” و غیره.

به طور کلی، ادبیات تمجیدی مسلط در قالب های مختلف از جمله در قالب شعر، با بهره گیری از آموزه های قدرت سیاسی، از وضعیت حاکم بر کشور حمایت می کردند. شاعران مداح بخش مهمی از اشعار خود را به تمجید از شاه و خاندان سلطنتش اختصاص دادند. به علاوه، عناصر اندیشه سیاسی حاکم بر عصر پهلوی از قبیل ملی گرایی باستان گرایی و مدرنیزاسیون، در اشعار این گروه انعکاس می یافت. حوادث سیاسی از دیدگاه حکومتی تعبیر و تفسیر می شد: برگزاری جشن های۲۵۰۰ ساله مایه فخر و نشانگر عظمت ایران و به نفع ملت و کشور تعبیر می شد. در مورد کودتای۲۸ مرداد و اصلاحات ارضی از هیچ تعریف و تمجیدی کوتاهی نمی کردند. ایرانی که این گروه ترسیم می کنند، سرزمینی است که تحت عنایت ملوکانه، آباد گشته و از کشورهای پیشرفته، متمدن و قدرتمند جهان به شمار می رود. از شاعرانی که در این دوره به حکومت پادشاهی گرایش داشتند، می توان ماشاالله هداوند، رهی معیری، صادق سرمد و ... را نام برد.

به هر ترتیب ادبیات به مثابه بخشی از ساختارهای بیرونی حوزه فرهنگ، از عقلانیت حاکم بر این حوزه (عقلانیت انتقادی) خالی بود و از این رهگذر کنش های استراتژیک جای کنش های ارتباطی را پر کرده بود.

اشعار سیاسی درون یک نظام اجتماعی متعادل ازجمله ابزارهای مناسب برای بالا بردن عقلانیت ارتباطی شهروندان از طریق نقد حاکمیت و انتقاد از اوضاع سیاسی - اجتماعی و بیان کننده نقیض واقع، به شمار می رود؛ اما در جامعه سیاست زده ایران دوره پهلوی اشعار سیاسی از بهره فرهنگی خالی بوده و در راستای گرایشات سیاسی موجود، برجسته شدن روح سیاسی در جامعه را دامن می زدند. و اشعار انتقادی اولا در حاشیه بودند و ثانیا در لفافه بیان می شدند. به غیر از شعرهای سلطنت طلبانه، اشعار سیاسی این دوره را در نگاهی کلی می توان به اشعار سیاسی چ‘ گرا، ملی گرا و اسلام گرا تقسیم نمود. شعرهای سیاسی چ‘ گرایان استبدادستیز بودند، اما رهایی بخشی در آن ها صرفا در تقدیس مطلق عمل انقلابی خلاصه می شد و جلوه انتقادی - عقلانی را که مظاهر سلطه را برملا کند کمتر دیده می شد. از شاعران چ‘ گرا رضا براهی، فروغ فرخزاد، علی حلاجیان، شمس لنگرودی، مرتضی کاخی، ضیا موحد و ناصر موذن به مضامین استبدادستیزانه رو آوردند. شاهرخ مسکوب، نیما یوشیج، شمس لنگرودی، صفر فدایی نیا و تقی پور نامداریان، به مضامین انقلابی توجه کرده اند. سلطان پور، هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو، ژاله چالنگی و صفر فدایی نیا به وصف آزادی پرداخته اند. در شعرهای ناصر موذن، جعفر کوش آبادی و م . ر . کاشانی اسطوره های رهایی برجسته شده اند. خسرو گلسرخی، شاهرخ مسکوب، محمدحسین شهریار و علی شمالیان، انقلاب های دیگر را در اشعار خود معرفی می کنند. عده ای هم (محمدجعفر یاحقی، شمس لنگرودی، مرتضی کاخی، محمدتقی خاوری و مرضیه احمدی الکویی) مضامین عدالت خواهی را در شعر خود گنجانده اند.

در مجموعه شعرها و شاعران ملی گرا، میهن پرستی، اسطوره های ملی و تاریخی، بیگانه ستیزی، زبان فارسی و استبدادستیزی به چشم می خورد. اما از منظر مقاله حاضر، این انتقاد جدی بر این مجموعه وارد است که آنان مجموعه شعرهای خود را بیرون از جهان زیست ایرانی برخوردار از منبع دینی - مذهبی بسط و گسترش دادند و نمی توانست در انگیزش عمومی آن چنان که باید موثر واقع شود و از طرف دیگر به عقلانیتی که بر بخش خود آگاهی جهان زیست ایرانی افزوده گردد و بر توانایی ارتباطی کنشگران ایرانی درون جهان زیست بیفزاید، منجر نمی شد. این دسته از شاعران از کاوه آهنگر، نادر، اسکندر، وطن مقدس، آرش کمانگیر، زرتشت، اهورا مزدا به نیکی و از ضحاک، فاتحان عرب، ترک و یونان، به عنوان دشمنان ایران و موجوداتی پست و خوار و وحشی یاد می کردند. آنان با دور زدن مجموعه سنت های دینی و اسطوره های واقعی آن، انتقادهای خود را در زمینی شوره زار می افشاندند. مهدی اخوان ثالث، حمید مصدق، حمیدی شیرازی و فرخ تمیمی از جمله شاعرانی بودند که با دید ملی گرایانه به انتقاد از اوضاع سیاسی دوره پهلوی پرداختند.

شعرهای اسلام گرایان این دوره با جهان زیست مذهبی ایرانیان هماهنگی بیشتری داشت و در نتیجه از مقبولیت زیادی در بین توده های مردم و اقشار فرهیخته جامعه برخوردار بود. مجموعه شعرهای این گروه از آن جهت احساسات توده ها را برمی انگیخت که آنان در جامعه شبه مدرن مبتنی بر منافع یک سویه دولتمداران از اصل خویش دور افتاده بودند و در واقع این اشعار آنان را به جهان زیست شان نزدیک می نمود. بخش وسیعی از اشعار سیاسی این گروه در مدح و بزرگداشت امام خمینی به عنوان رهبر سیاسی مذهبی گفته می شد. این اشعار تجددگرایی به شکل موجود را نفی می کردند. در شعرهای این گروه مبارزه با استبداد، تجلیل از شهیدان، توصیف آزادی، جهان اسلام و اسطوره های مذهبی نیز برجسته اند. عبدالرحیم ذاکر حسین، حمید سبزواری، حبیب الله عباسی، محمدرضا شفیعی کدکنی، مصطفی فیض، علی موسوی گرمارودی، نعمت میرزاده، زینب بروجردی، محمدعلی مردانی و مشفق کاشانی از جمله شاعران اسلام گرای این دوره اند.

در مجموعه اشعار این گروه نیز عنصر عقلانی جلوه چندانی ندارد و بیشتر سنن مذهبی به شکلی احساسی مورد تمسک قرار گرفته است. گسترش بی حد واسط قدرت سیاسی در اجزای ریز و درشت نظام اجتماعی، زمینه بالندگی کنش های ارتباطی و در نتیجه رشد عقلانیت ارتباطی را از بین می برد و در نتیجه حوزه فرهنگ به مثابه تابعی از سیاست، نمی توانست کارویژه خود را به درستی انجام دهد. مشخصا در عرصه ادبیات نگاه انتقادی به شکل رسمی که در تعادل نظام موثر واقع شود، جایگاهی نداشت. شعرهای مخالفان نظام سیاسی از طیف های مختلف در حاشیه قرار داشت و گفتمانی رسمی و مسلط نبود. در فرآیند نظام ارتباطاتی تنها ادبیات تمجیدی بود که عرصه را بر ادبیات انتقادی تنگ کرده و به شکلی یک سویه در رگ های اجتماعی جریان می یافت.

گلناز مقدم فر

منابع

۱ -عزم ملی برای توسعه علم و فرهنگی ایران، رضا منصوری.

۲ -جریان شناسی تاریخ نگاری ها در ایران معاصر، ابوالفضل شکوری.

۳ -بحران نوگرایی و فرهنگ سیاسی در ایران معاصر، علی اصغر کاظمی.