سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

رمان نویس باید پروبلماتیک باشد یا آدم های رمان


رمان نویس باید پروبلماتیک باشد یا آدم های رمان

قهرمانان هر رمانی بنا بر فرض غیرواقعی اند. یعنی در مقایسه با آدم های اطراف مان، که در سطوح مختلف با آنها زندگی می کنیم، یا به شکلی با آنها ارتباط داریم. مثل آدم های نزدیک مان، دوستان …

قهرمانان هر رمانی بنا بر فرض غیرواقعی اند. یعنی در مقایسه با آدم های اطراف مان، که در سطوح مختلف با آنها زندگی می کنیم، یا به شکلی با آنها ارتباط داریم. مثل آدم های نزدیک مان، دوستان مان، همشهریان مان، کسانی که در رده های انتزاعی تری اند، مثل افراد صاحب مشاغلی که با آنها سروکار داریم و افرادی که نمی شناسیم شان ولی تصمیم هایشان بر سرنوشت ما مستقیم و غیرمستقیم تاثیر می گذارد؛ رئیس جمهور و نمایندگان مجلس و از این قبیل. پارادوکس اینجاست که اینها، یعنی همه آدم های واقعی، از نزدیکان تا آن موجودات انتزاعی که گفتم، در عین واقعی بودن شان، دور از دسترس ما هستند. از درون شان بی خبریم. به واسطه نقش شان و وظایف نقش شان با آنها ارتباط می جوییم.

در ظرایف زندگی شان نمی توانیم چندان پیش برویم. نمی توانیم عمق آنها را بکاویم. پدرمان را، مادرمان را، برادران و خواهران مان را چقدر می شناسیم. دوستان مان را چقدر می شناسیم. چقدر وقت داریم به آنها فکر کنیم. چقدر وقت داریم دغدغه آنها را داشته باشیم. چقدر وقت داریم برایشان وقت بگذاریم. چقدر وقت داریم با آنها همدلی کنیم. همذات شویم و خودمان را چقدر می شناسیم. یعنی هر بار که می خواهیم از خودمان حرف بزنیم یا از اطرافیان مان چه چیزی از آنها یا از خودمان می توانیم بگوییم که ویژگی آنها را و همین یک ویژگی آنها را - آن طور که نتوان کاملاً در دیگری جست اش - بیان کند. اما متقابلاً آن آدم های غیرواقعی را که در رمان با زندگی شان آشنا می شویم، چه خوب می شناسیم. اصلاً نکند این دو ربطی به هم نداشته باشند. نکند دنیای واقعی اصلاً جایی برای شناختن آدم ها نباشد. نکند اصلاً قرار نیست آدم ها کاراکتر داشته باشند، که برایشان خصلتی بجوییم و نسبتی به آنها بدهیم. کاراکتر را نکند فقط باید در رمان جست. این فرق دارد با کارکرد اجتماعی رمان؛ در اینکه ما را به آدم های بهتری تبدیل می کند از این راه که در ما این توان را به وجود می آورد که خودمان را جای دیگران بگذاریم. اول آدم های خیالی رمان ها و بعد آدم های واقعی دنیای عینی.

یعنی همان توان هرمنوتیکی تفسیر اعمال آدمی از این لحاظ که آدم است و شیء نیست. خب این می تواند لازم باشد برای شناخت، اما کافی نیست. چون آن دیگری کمتر پیش می آید که از درونش بگوید؛ مگر در شرایط بحرانی. در حالتی که زخمی خورده است و ضایعه یی بر او عارض شده است؛ یا در حالت مستی اش، سرخوشی اش و در حالتی که از خود بی خود شده است. اما همه آدم ها این توان را ندارند که از خود درون خود بگویند. مگر اینکه به زبان بیان این خود مجهز باشند. یعنی زبانی که رمان خوانی آن را در آدم می پروراند، از یک لحاظ. دانش های دیگر، نیز می توانند این زبان را فراهم کنند. اما آن زبان دیگری است. زبان علم است.

قالب علم است یا گفتمان علم است. زبان رمانی، می تواند آدم رمانی پدید آورد. آن که رمان می خواند و می تواند از درون خود حرف بزند، آیا این نشانه آن نیست که چنین درونی تا حد زیادی با این زبان شکل گرفته است. آیا نشانه این نیست که این درون تا حد زیادی محصول همین خوانده هاست. آیا این زبان نیست که این خود را شکل می دهد. و آیا به همین دلیل نیست که آدم های رمانی تا این حد غیرواقعی اند. یعنی آدم هایی که رمان می خوانند و دنیا را از این دریچه می بینند. دارم چه می گویم. چیز تازه یی نیست. دارم از یک تاثیر یکسویه حرف می زنم. به جای آنکه از تاثیر واقعیت بر رمان حرف بزنم، قضیه را معکوس کرده ام و از تاثیر رمان بر واقعیت حرف می زنم. مسلماً تاثیر متقابل و دیالکتیکی است.

در دوران فئودالی رمان پدید نمی آید، اما البته می توان رمانی درباره آن دوره نوشت. خب در این صورت راحت ترین کار برای رمان نویس این است که درباره آدم های رمان خوان بنویسد. یا درباره آدم هایی که با مسائل رمانی سر و کار دارند. مثلاً پروبلماتیک اند. به تعبیر لوکاچ، مساله دارند. دچار شقاق بین خود و جهان شان اند. در فراغ خانه می سوزند. در آرزوی وحدت از دست رفته عین و ذهن اند. از این دست رمان زیاد داریم. کار دشوار آن است که درباره آدم هایی بنویسم که مساله دار نیستند. آدم های ساده. این البته مستلزم این است که خود رمان نویس پروبلماتیک باشد، نه آدم های رمانش. به عنوان مثال نویسنده اثر بلندی مثل کلیدر، هرچند دارد درباره یک جماعت روستایی یا ایلیاتی می نویسد، اما از افق آگاهی آنها فراتر نمی رود. در نتیجه داستان را به همان سانی می گوید که آنها خود می گویند. (نمی خواهم منکر توانایی های خیره کننده دولت آبادی در ترسیم آدم های به اصطلاح اعماق بشوم. به یاد فصل هایی درخشان از اوسنه بابا سبحان، به او درود می فرستم، و نیز بزمرگی در کلیدر، منظورم نگاه است.)

در این رده می توان خیلی های دیگر را هم جا داد. برای فراروی ما به ابزار طنز نیاز داریم. طنز ابزار فاصله گذاری است. طنز که در رمان نباشد، این فاصله گذاری معدوم است. و در نتیجه فراروی از آدم ها و از دوره شان هم دست نمی دهد. این را حتی می توان در نوشته های نوستالژیک گلشیری هم نشان داد. هرچند آدم های او آدم هایی روشنفکر و اهل کتاب اند؛ بر خلاف آدم های دولت آبادی.

شاپور بهیان