چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
فراموشی نیز یک انتخاب است
● نگاهی به رمان « دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد » اثر « شهرام رحیمیان »
سال ها پیش که رمان « مسخ » کافکا را برای چندمین بار میخواندم، از خود میپرسیدم، چه طورقبل از این به ذهن هیچ حشره شناسی نرسیدهبوده که رمانی دربارهی سوسکها بنویسد؟ بعد فکر کردم، به همین قیاس یک جانور شناس هم میتواند رسالهای خیالی دربارهی فیلها یا اورانگوتانها بنویسد، زمین شناس رمانی دربارهی کانیها خلق کند یا هواشناس دربارهی جریانات جوی ... و البته شخصیتهای همهی این داستانها هم اسمی داشتهباشند، عاشق شوند، بمیرند و کارهای انسانی دیگر بکنند. چرا این همه آدم متخصص دربارهی تخصص های خود رمان نمینویسند و اثری همچون مسخ فقط یکی ست؟ اصلا چه تفاوتی میان رسالهی تخیلی یک حشره شناس با رمان مسخ وجود دارد؟ و چه ویژگیهایی باعث میشود نوشتهای مثل مسخ ماندگاری بیشتری از بسیاری نوشتههایی شبیه به خود داشتهباشد؟ ولادیمیر نابوکوف سالها قبل، در نقد بی نظیری که بر رمان مسخ نوشتهبود پاسخ مرا داد و پرسشی ارزشمندتر به من بخشید تا با آن قفل هر داستانی را باز کنم . این پرسش فقط سه کلمه است: ماهیت ادبیات چیست؟؟
با به یاد داشتن چنین پرسشی ست که وقتی رمانی را مثل « دکتر نون زنش را بیشتر ازمصدق دوست دارد» میخوانم، به چشم یک کتاب تاریخی به آن نگاه نمی کنم، حتا اگر مثل چنین مورد خاصی، خود نیز سخت دغدغهی تاریخی داشتهباشم و حوادث واقعی آن بر زندگی من هم مثل هرایرانی دیگری تأثیرگذارده باشد. بنابراین نه دکتر مصدق توی کتاب همان مصدق بزرگ تاریخی است و نه دکتر فاطمی. چنین است که برای دکترنون هم به دنبال ما بهازاء تاریخی نمیگردم . زیرا کتابهای تاریخی و مصاحبه و مقالههای بسیاری وجود دارند که بهتر از رمان آقای رحیمیان اطلاعات دقیق تاریخی را به من می دهند. دکتر نون چیز دیگری باید به من بدهد. چیزی از آن جنس و کیفیت متفاوتی که با رمان مسخ لمسش کردم و به نام ماهیت ادبیت می شناسم.
● مبداء تاریخ :
با وجود همهی شعارهای فرمالیستی که در چند خط بالا دادم، آنچه بیش ازهرچیز دیگر دراین رمان جلب توجه میکند تاریخ و زمان است. یا در واقع زمان داستانیای که رمان نویس خلق می کند. زمان و تاریخی که منحصر به خود اوست. به رغم تمامی عناصر تاریخی و نامهای خاصی که نویسنده در این رمان به کار بردهاست، هیچ تاریخ واقعیای نمیتوان برای این داستان متصور شد. زمانی که در این اثر با آن رو به رو هستیم، زمان حال مطلقی است که گذشته، حال و آینده را در بر می گیرد. دکتر نون در هر لحظه از زمان کلیت تاریخ زندگی خود را رویاروی خویش دارد، او از یک زمان حرکت نمیکند تا به زمان و مکانی دیگر برسد، بلکه همچون تصور انسان بدوی از زمان، به هم زمانی مطلق رسیدهاست. در چنین برداشتی از زمان، مرگ یا زندگی نمی تواند معنایی داشته باشد، زیرا کسی که صد سال پیش هم مردهاست در لحظهی حال حضور دارد.
اگر زمان را از دیدگاه انسان متمدن همچون نخی تصور کنیم که از گذشته تا آینده امتداد یافتهاست، دکتر نون همهی این نخ را توی مشت خود مچاله کردهاست و با چرخاندن این نخ به دور انگشت خود، هر لحظه به طور اتفاقی برشی از زمان را لمس میکند. چنین است که دکتر مصدق در این فضا هرگز نمیمیرد و دکتر نون با وجود آگاهی عمیق و دردناک از مرگ همسرش ،همچنان حضورعینی و ملموس ملک تاج را احساس می کند. چنان که حتا جسد او را از بیمارستان می دزد و می خواهد با آن عشق بازی کند. اما در جهان داستان حتا این عمل دکتر نون جنون آمیز نیست، زیرا برمبنای حقیقت و زمان داستانی خلق شدهاست . این همان تفاوتی است که شهرام رحیمیان با یک روان پزشک و کافکا با یک حشره شناس دارد. زیرا او جهان و زمانی دیگری آفریده است که تنها در فضای ذهنی میان خواننده و کتاب پدیدار میشود.
با این توصیف رمان دکتر نون را میتوان شکلی از تک گفتار ذهنی یا سیلان آگاهی دانست. اما نویسنده به دلیل ساختار بنیادین طرح رمان ناچاراز بیان قصهای زمانمند بودهاست. قصهی عشق دکتر نون و ملک تاج، قصهی شکنجههای بعد از کودتا، قصهی خیانت دکتر نون به مصدق و سرانجام قصهی نابودی درونی دکتر نون. نویسنده باید همهی این قصهها را بیان میکرده و برای خط وربط دادن آنها به یکدیگر ناچار به پیروی از یک سیر زمانی متعارف شدهاست. درهمین جا است که کار او با یک رمان جریان سیال ذهن کلاسیک متامیزمیشود، و عنصر زمانی رمان، در جایگاهی میان زمان ذهنی مطلق و زمان بیرونی و تاریخی قرار میگیرد. در این جایگاه بیشترین جلوهی ادبی داستان در بازیهای زبانی، برشهای زمانی و تقابل میان دکترنون و خودش بروز میکند که در جای خود به آن نیز اشارهای خواهم کرد.
با وجود همهی تلاشی که نویسنده در خلق زمان متایز داستان خود میکند، این رمان بیش از آن که دغدغهی بی زمانی یا ساخت زمان ذهنی را داشته باشد، در پی بیان رنج گم شدن یک انسان در زمانهای تلخ است. در جای جای آن حتا نشانههایی تعبیه شدهاست که مثل تابلوهای کیلومتر شمار کنار جاده، نقش تعیین مکان را در جغرافیای فضای داستانی برعهده دارند. مثلا دستمالی که دکترنون برای جلوگیری از خون ریز به دستش بسته است. ما چون میدانیم او این دستمال را بعد از مرگ همسرش دور دست خود پیچیدهاست، در هر زمان و مکانی که او را با این دستمال میبینیم، درمییابیم که زمان واقعی داستان بعد از مرگ ملک تاج میگذرد. از سوی دیگر یک مبدأ تاریخی در داستان وجود دارد که همه چیز با آن سنجیده میشود و آن روز کودتا و سقوط دکتر مصدق است. برای دکتر نون روز کودتا چون میلاد مسیح مبدأ تاریخ است و هر واقعهای در جهان به دوران قبل یا بعد از کودتا تقسیم میشود. این شاید یکی از داستانیترین عناصر زمانی این رمان باشد. زیرا به خلق جهان مستقل داستانی و تبلور ماهیت ادبی رمان کمک میکند. حادثهای که واقعیترین شکل ممکن یک حادثه است، اما وابسته به جهان داستانی است، زیرا مبدأ تاریخ در جهان داستانی میتوان هر روز یا واقعهای باشد، سوسک شدن گرگوار سامسا، کشف یخ توسط خوزه آرکادیو بوئندیا یا صید ماهی بزرگی توسط پیر مردی در دریا !
● پنجرهای رو به میدان:
هنری جیمز، داستان نویس را مثل آدمی می داند که روی تختی دراتاق خود خوابیدهاست، بعد ناگهان بر میخیزد، به طرف پنجره میرود، آن را باز میکند و به میدانی که پایین پنجره است خیره میشود. هنر داستان نویسی همچون نگریستن از پنجرهی اتاق خود به میدان جهان است. اگر چنین برداشتی را از داستان نویسی بپذیریم، اتاق فضای ذهنی نویسنده و آن پنجرهای که داستان نویس از آن به هستی نگاه میکند، همان عنصر داستانی نظرگاه است. پس بیهوده نیست که بسیاری از منتقدان نظرگاه را مهم ترین عنصر ساختار هر داستان میدانند.
به گمان من برجستهترین شگرد داستانیای که نیرومندترین پتانسیلهای زیباییشناسانه و ادبی زبان را در این رمان آزاد کرده است، درنظرگاه ومجموعهی تمهیدات نظرگاهی آن متجلی میشود . نظرگاه این داستان نوسانی میان نظرگاه اول شخص فاعل و سوم شخص محدود به ذهن دکتر نون است. یا شاید بهتر باشد بگوییم اول شخصی دو پاره شدهاست... دکتر نون گاه خود را از درون میبیند و گاه چون بیگانهای از بیرون، ناظر خویشتن است. رفت و آمد میان این دو نظرگاه، چنان به سرعت و تنگاتنگ صورت میگیرد که گاه در یک جمله شاهد دو نظرگاه هستیم مثل این جمله : « ملکتاج شانه های دکترنون را مالید . موهایم را نوازش کرد و گردنم را بوسید.» به کارگیری چنین شگردی تکه تکه شدن دکتر نون را در وجدان خود مجسم میکند. همچون زمان که تکه تکه میشود، خاطرات که تکه تکه میشوند و نظرگاهی که آدمی را به دو شقه میکند.
ساختار این نظرگاه را میتوان از منظرهای گوناگونی تأویل کرد. انسانی که از بیرون شاهد خویشتن است، آیا میتواند تجسمی از مرگ باشد؟ گویی حیات و جسم بیجان از یکدیگر جدا شدهاند و هر یک دیگری را چون موجودی بیگانه میبیند. دکتر نون انسانی است که دانسته یا نادانسته میخواهد خود را به خاطر خیانتی که مرتکب شدهاست، مجازات کند .از این روی ناظر سمجی را به نام دکتر مصدق در خیال خود خلق میکند تا حتا توی اتاق خواب و هنگام معاشقه با همسرش نیز به او نگاه کند. همین نگاه مزاحم و بی وقفه است که شیرازهی ذهن دکتر نون را متلاشی میکند و او را به مرز جنون میکشد. نگاه ناظر، عذاب دکتر نون است ، بنابراین چقدر پر معناست که در ساختار داستانی نیز خود دکتر نون مشاهده کنندهی خویش است! گویی با دیدن خود عذاب او دوچندان میشود! این شگردیست که در نظرگاه داستان تجلی میکند و با ساختار طرح رمان ارتباطی ارگانیک مییابد، ارتباطاتی که غایت ساختاری زیبایی شناسانه است.
● در ساحت معنا:
در ساحت معنا مناقشه نیست، چون هیچ معنایی مطلق نیست. هر چند همیشه همهی دعواها بر سر معنا صورت میگیرد. معنایی که در افق ذهنی من از این داستان شکل گرفت، استعارهای از برزخ انتخاب بود. این داستان نیز مثل صدها قصه و رمانی که در ذهنم باقی ماندهاند، تلاشی برای یافتن راه حل ِ کنار آمدن با هستی است. چگونه میتوان در جهانی خشن به صلحی شخصی و جداگانه با هستی دست یافت؟ چگونه می توان در زندگیای که جنگ است و دیگرهیچ، لذات زندگی را انتخاب کرد؟ چگونه میتوان در گرداب بلا زیست و زندهماند؟
دکتر نون زنش را دوست دارد ، مصدق را هم دوست دارد، اما نمی تواند هر دوی آن ها را با هم داشتهباشد . تضاد تراژیک داستان ازهمین جا شکل میگیرد. همانطور که میلان کوندرا می گوید زایش تراژدی مربوط به عصریست که انسان از تقسیم جهان میان خیر و شر فراتر میرود و تعارض میان نیروهای خیر را درک میکند. دکتر نون نیز در چنین رویاروییای گرفتار آمدهاست. او لذات زندگی را درک میکند، اما نمیتواند به لذت بردن از زندگی خود ادامه دهد . چنین است که بودن در جهان برای او تبدیل به معمایی غیر قابل حل میشود. آیا باید تاریخ را فراموش کرد؟ با چه نسبتی از ترکیب تعهد و فراموشی میتوان در این گرداب بلا زیست ؟ اصلا چهطور باید تاریخ را فراموش کرد، دکتر نون راه حل را در ویسکی و جنون می یابد اما این نیز راهی برای رستگاری نیست. دکتر نون در یک لحظهی حساس زنش را به دکتر مصدق ترجیح میدهد، او برای آن که شکنجه گران در برابر اوبه همسرش تجاوز نکنند، حاضر میشود در رادیو برعلیه دکتر مصدق مصاحبه کند . سال ها بعد وقتی ملک تاج میمیرد، دکتر نون از بیعدالتی جهان دیوانه میشود. او برای نجات همسرش دکتر مصدق را فروختهاست، اما اینک همسرش مرده و دکتر مصدق چون ملک عذاب او همچنان در کنارش ایستادهاست.
همهی ما میدانیم گریزی از سرنوشت محتوم و تلخ خویش که همان زیست در تعارضهای این جهان است نداریم. همه ما روزی بر سر دو راهی قرار میگیرم و باید انتخاب کنیم. یا باید با آن رو در رو شویم یا همان جا بر سر دو راهی بنشینیم و بکوشیم که همه چیز را فراموش کنیم . همچون روز کودتا که گریزی از آن نیست . یا باید به خیابانها ریخت و برعلیه این یا آن شعار داد یا توی خانه نشست و تصور کرد که کودتایی اتفاق نیفتادهاست. حتا فراموشی نیز یک انتخاب است.
علیرضا محمودی . ایرانمهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست