پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
تلویزیون و سینما همزیستی با کدام شرط
تلویزیون و سینما چگونه میتوانند با همزیستی به حیات خود ادامه دهند؟ چگونه میتوانند به عنوان دو رسانه با تعاریف متفاوت ـ که وظایفی گاه نزدیک به هم دارند ـ در کنار هم باشند اما در کار دیگری تداخل ایجاد نکنند؟ چگونه باید زندگی کنند اما به رقابت بینتیجه تن ندهند؟ آیا جز این است که «احترام به حقوق متقابل» اینجا کارسازتر از هر قانون و فرمول دیگری است؟
وقتی صحبت از همزیستی، آن هم در جامعه اخلاقگرای ایرانی میشود، شاید توقع افراد بر اساس اصول اخلاقی، خود قالبهای عرفی را جایگزین آنچیزهایی کند که قانون و قاعده و تبصرههای کاغذی برایش قرار است تعیین کند و نکرده. چندی پیش به خاطر داریم که «پروین شمشکی» تهیهکننده قدیمی تلویزیون که برای نخستینبار کاراکتر «کلاه قرمزی» را به تلویزیون آورده بود، چگونه از این که حقوق معنویاش بهعنوان کسی که این کاراکتر را به تلویزیون آورده، در تمام سالهایی که این عروسک در سینما خوش درخشیده، نادیده گرفته شدهاست.
● به دنبال راهکارهای اخلاقی
سخن این است که چگونه میتوان، وقتی راهکارهای قانونی وجود ندارد، از عرف و اخلاق مایه گذاشت تا حق و حقوق هنرمند، قربانی خلأ قانون نشود. شاید این بهترین راه برای آنچیزی باشد که همه مدتها به دنبال یافتن آن بودهاند و دست خالی برگشتهاند: اصل قرار گرفتن اخلاق و ارجح دانستن آن بر قاعده و قانون. آیا این روش با فرهنگ منافاتی دارد؟ و آیا اصولا ریشههای این باور با باورهای فرهنگی ما یکی نیست؟
غیرحرفهای کدام است؟ تعامل متقابل یا سوءاستفاده؟ به صرف این که سینماییها برای گذران زندگی و خارج شدن از بحرانها، طعام آماده تلویزیونیها را مصرف کنند، دریغ از یک اجازه و احترام خشک و خالی، اخلاقی است؟ این که سینما، گلایه یک چهره تلویزیونی را نادیده بگیرد، به جایی میرسد؟ یا اصولا مشارکتدادن دستاندرکاران تلویزیون، (به هر روش که شده) غیرمنطقی و نشدنی است؟
● هدفهای مشترک زیر سوال نرود
بحثی پیرامون تأثیرپذیری متقابل سینما و تلویزیون و نقش «اتحاد این دو رسانه» در قدرتمندسازی بخش فرهنگ کشور ندارم. مهم این است که عملکرد به گونهای نباشد که هدفهای مشترک با یک گلایه ساده زیر سوال برود. این که چگونه میتوان رفتارها و توقعات رفتاری را در جایگاهی مطلوب قرار داد، شاید بیش از هر چیز با یادآوری و تأکید بر آنچه میتوان مورد تائید اخلاق و عرف باشد، شدنی باشد.
● منفعتطلبی یا احقاق حق؟
امسال از بابت تعامل و همزیستی سینما و تلویزیون سال ویژه و پر افت و خیزی بوده است. طبق روال، سینمای ایران که شرایطی دشوارتر از تلویزیون دارد، بیشتر به سمت استفاده از موفقیتهای تلویزیونی میرود و تا اینجای کار هم مشکلی نیست. امسال و از اولین روزهای سال ۹۱، فیلمی مانند «فیتیلهایها و ماه پیشونی» روی پرده رفت. فیلمی که به واسطه حضور چهرههای محبوب مخاطب کودک در تلویزیون، ساخته شد و به عنوان برنامه نوروزی هم روانه اکران شد که به دلایل دیگری، اکران موفقیتآمیزی نداشت. «کلاه قرمزی و بچه ننه» هم به عنوان فیلم شاخص و میلیاردی امسال سینما، در این راستا قابل ارزیابی است. چندین و چند نمونه دیگر هم وجود داشته که باز هم بهرهگیری اهالی سینما از دستاوردهای تلویزیون در آنها رویت میشد. آخرین نمونه این ماجرا، ساخته شدن فیلم سینمایی «پنگول» ـ کاراکتر محبوب بچهها در تلویزیون ـ است که این مورد اخیر اتفاقا با حاشیههایی هم روبهرو شده است به طوری که هومن حاجیعبداللهی نیز لب به اعتراض گشوده است و درباره دلایل به تعویق افتادن ساخت فیلم سینمایی بر اساس این عروسک و ماجراهای آن، گفته: «اغلب تهیهکنندگان و سرمایهگذاران که برای ساخت این فیلم سینمایی پا پیش میگذارند، به فکر پرکردن جیب خود هستند و برای نفس وجودی کودکان حرکت نمیکنند. بسیاری از دوستان که در زمره بهترین کارگردانها و تهیهکنندگان سینمای کودک هستند پیشنهاد تولید این فیلم را دادند اما من نمیخواستم منافع تولید این فیلم بدون درنظر گرفتن مقوله کودک و حق معنوی من به عنوان صداپیشه این عروسک نادیده گرفته شود.»
شاید اینجا، سخن حاجیعبداللهی مخالفانی هم داشته باشد. شاید عدهای پا را جای ناحق بگذارند و درخواست او را منفعتطلبانه ارزیابی کنند. اما آیا وقتی قرار است همزیستی تلویزیون و سینما، معیار داشته باشد، میتوان چنین گلایهای را همردیف توقعات و خواستههای شخصی قرار داد؟
«من حنجره خودم را روی این کار گذاشتهام و برای این عروسک زحمت بسیاری کشیدهام. شش سال هر روز یک ساعت روی آنتن بودم و حالا اجازه نمیدهم به هر طریقی، از این عروسک به نفع منافع شخصی استفاده شود.» این سخن صداپیشه «پنگول» نمیتواند نشانه غیرمنطقی بودن خواسته وی باشد چرا که از چیزی پیروی میکند که حقوق معنویاش را تعریف میکند.
رعایتنشدن حق و حقوق برنامهسازان یا دستاندرکاران تلویزیونی توسط دیگر فعالان عرصههای فرهنگی، کماکان به عنوان یک معضل حلناشدنی خود را مینمایاند و به حیات خود ادامه میدهد. حیاتی که در اینگونه مواقع، مطبوع نیست.
● تفاوتهای زیرساختی دو رسانه
تفاوتهای زیرساختی دو رسانه سینما و تلویزیون هم شاید در رقم خوردن حواشی نادرست در زندگی مبتنی بر همزیستی این دو رسانه تأثیر داشته باشد. در تلویزیون معمولا بودجه از سوی رسانه ملی به یک پروژه اختصاص مییابد، هنرمند شاغل در سازمان یا فعال در یک برنامه تلویزیونی، دغدغه خاصی ندارد و به ویژه مثل سینما، شرایط به گونهای نیست که دغدغه برگشت مالی داشته باشد و به این واسطه، به هر قیمتی که شده، درصدد برداشت محصول دیگران باشد. در واقع اگر تهیهکننده سینما، در شرایطی نامطلوب (مثل امسال) قرار دارد، نمیتوان از او توقع داشت که به سینمای کودک (به مثابه یک منجی برای ارتقای فروش گیشه) فکر نکند و اینجاست که الگوبرداری از محصولات موفق تلویزیونی برای او، به یک راهکار امتحان پس داده بدل میشود و نه تنها نباید از وی خرده گرفت که اتفاقا باید از چنین اتفاقی استقبال هم کرد، چرا که هم زمینه همکاریهای متقابل بین سینما و تلویزیون بازتر میشود و هم برای اهالی سینما و تلویزیون بازار کار مشترک و تازهای به وجود میآید.
برخی میگویند: چون ردپایی از کپی رایت و رعایت آن در کشور وجود ندارد، نباید در این زمینه به دنبال مقصر بود. عدهای معتقدند: ما به قوانین بینالمللی و معاهدات در این زمینه نپیوستهایم، پس قرار نیست بابت هر کاری به دنبال یافتن راهکارهای قانونیاش باشیم.
برخیها بر این باورند که در این اوضاع و احوال، هر کس بدون مدرک نمیتواند ادعا کند که کار او اصل بوده و کار دیگری فرع! و البته بسیاری افراد، بویژه از آن دسته که حق و حقوق مادی و معنویشان در معرض نابودی قرار گرفته، همواره گلایه دارند و شکایتهایشان هم معمولا منطقی است.
● شرایط منتهی به انصراف
زیرپا گذاشته شدن حق و حقوق «رسانه ملی» که به نوعی چشم و چراغ برنامهسازان و هنرمندان جوان رادیو و تلویزیون است، از جمله مسائلی است که همواره مثل یک معادله مطرح بوده و دست نخورده و حل نشده هم باقی مانده! موضوعی که همواره مورد سوال هنرمندان و دستاندرکاران فعال در این رسانه بزرگ بوده اما متأسفانه شرایطی برای یافتن پاسخ پرسشها فراهم نیست یا به عبارت بهتر، شرایط و اوضاع به گونهای است که اگر هم پرسشی در این زمینه موجود باشد، آن که پرسشگر است باید از خواسته خود چشم بپوشد و از آنچه میخواهد مطرح کند، منصرف شود!
نادیده گرفتن حقوق معنوی افراد و گروههایی که آثاری که از ایدههای آنان در دراز مدت به بردمیلیونی و میلیاردی میرسد، هنوز هم یک مسأله است. به عنوان مثال دو عروسک «کلاه قرمزی و پسرخاله» از جمله پدیدههای تلویزیونی بودند که از طریق ایرج طهماسب و حمید جبلی به سینما راه یافتند و حالا به عنوان یک چهره سینمایی مطرح هستند. البته ناگفته نماند حق زحمت و تلاش صاحبان سینمایی این دو عروسک محفوظ و غیرقابلانکار است اما آنچه مسلم است قبل از این دو هنرمند قطعا افراد دیگری وجود داشتند که خالق این دو عروسک بودند و آنها را از انبارهای خاک گرفته صدا و سیما درآوردند و به هیبت چهرههایی تلویزیونی بدل ساختند.
ترس از مورد سوءاستفاده قرار گرفتن و نادیده گرفته شدن حق مادی و معنوی یک هنرمند تلویزیونی و تلویزیون در عرصههای مختلف فرهنگ و هنری، در حالی کماکان به عنوان یک دغدغه مطرح میشود که ظاهرا هیچ مسئول سازمانی، مسئولیت این مهم را نمیپذیرد و هنرمندان همچنان گرفتار ماجراهای ناشی از نبود الزام رعایت قانون کپیرایت در کشور هستند. قانونی که نبودش لطمههای جبران ناپذیری را به زندگی آنها وارد کرده است.
مهرانه مهرپویا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست