چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

از شیخِ اشراق تا شیخِ مقتول


از شیخِ اشراق تا شیخِ مقتول

شیخ شهاب الدین سهروردی که در جایی نزدیک به زنجان زاده شده بود زمانی که به دستور صلاح الدین ایوبی در شهر حلب به قتل رسید تنها ۳۷ سال سن داشت اختلاف بر سر علت مغضوب شدن شیخ شهاب الدین بسیار است

شیخ شهاب الدین سهروردی که در جایی نزدیک به زنجان زاده شده بود زمانی که به دستور صلاح الدین ایوبی در شهر حلب به قتل رسید تنها ۳۷ سال سن داشت. اختلاف بر سر علت مغضوب شدن شیخ شهاب الدین بسیار است. برخی از معاصرانش به او تهمت کفر و الحاد زدند و برخی دیگر او را ساحر و جادو گر نامیدند، اما شاید بتوان گفت این وحشت و سردرگمی در قبال «آیین سیاسی اشراقی» بود که بیش از همه چیز در دل حکومت رعب و وحشت ایجاد کرد و آخرالامر سبب ساز صدور حکم قتلش شد. اما اندیشه سیاسی شیخ اشراق چه بود که چنین سرنوشتی را برای او رقم زد و در نهایت به شیخ شهید مشهور شد؟ مگر از یک جوان سی و چند ساله اهل حکمت بیم چه می رفته است؟

پیش از پاسخ به این پرسش به سراغ ۲ پرسش کلیدی دیگر می رویم. یکی اینکه اندیشه سیاسی شیخ اشراق چه تفاوتی با پیشینیانش، یعنی فارابی، ابن سینا و غزالی داشت؟ و دیگری اینکه اگر اندیشمند را فرزند زمانه خود بدانیم، اوضاع اجتماعی و سیاسی در زمان سهروردی چگونه بود؟

● زمانه ای پر آشوب

در حقیقت از سده چهارم هجری تا سده ششم، چهار اندیشمند یعنی فارابی، ابن سینا، غزالی و سهروردی، چهار پارادایم شاخص را در فضای تمدن اسلامی مطرح می کنند که به رغم همگونی در بسیاری از اصول و مبانی، تفاوت‌های تاثیر گذاری با یکدیگر دارند. این تفاوت‌ها و تباین‌ها بعدتر هر کدام به شاخص و پرچم جریان‌های متفاوت در سپهر سیاسی و اندیشه‌ای بدل می‌شوند و از این باب بسیار مهمند.

فارابی در آغاز سده چهارم و در زمانه‌ای می‌زیست که تمدن اسلامی در اوج قدرت و شکوه بود. در آن زمان سرزمین‌های بسیاری در زیر پرچم اسلام قرار گرفته بود و توسعه جغرافیایی و فرهنگی خلافت در بغداد و مصر چنان بود که به راحتی با تنها خصمشان، یعنی رومیان هماوردی می کردند. در این دوره مسلمانان با قدرت علمی و فرهنگی و نظامی، حکومتی بی‌رقیب را در قلب زمین آن روز سامان داده بودند و قدرتی در دنیای آن روز جرات مقابله با مسلمانان و خلیفه مسلمین را نداشت.

فارابی در چنین زمانه ای، متاثر از اندیشه افلاطون و با تاکید بر فضیلت‌های چهارگانه(حکمت ، شجاعت ، عفت و عدالت) ایده سیاسی مدینه فاضله را تدوین کرد؛ در حالی که بعد از او، ابن سینا که او نیز در چنین زمانه ای می زیست، با تکیه بیشتر بر عنصر شریعت، کوشید تا از عناصر یونانی و حتی ایران باستان که مستمسک فارابی بود، دوری جسته و بر نبوت تاکید ورزد. برای نمونه، ابن سینا در یکی از مقالات کتاب شفا، پس از بیان ضرورت نسبت و عدالت در حیات اجتماعی، معتقد است که جریان یافتن این دو، نیازمند «سان» و «معدل» است و تحقق این دو را در وحی و پیامبر برمی‌شمرد و پیامبر را به اذن خداوند و امر روحی او، سنت گذار و واضع قوانین در امور اجتماعی و مناسبات و شئون زندگی مردم می‌داند.

در زمان حیات غزالی، مسلمانان در نبرد ملازگرد، رومیان را شکست دادند و خلافت بیش از پیش صاحب قدرت و مکنت شد. غزالی با گسست از اصول تسنن مبنی بر محوریت رای، اکثریت و اهل «حل و عقد» و بیعت در حکومت، به برگزیدگی پادشاه روی آورد و کوشید تا به هر روی شالوده ایدئولوژیک خلافت بغداد را فراهم سازد.

در عهد سهروردی اما اوضاع کاملا واژگونه گشته و بیت‌المقدس در تصاحب صلیبیون مسیحی قرار گرفته بود. از این رو بود که اوضاع سیاسی – اجتماعی نیز به طور جدی‌ای در مخالفت با عقلانیت و اصالت خرد، تغییر کرده بود. طرح سیاسی سهروردی مربوط به عصر پر آشوب و انحطاط سیاسی و اجتماعی بود و او با توجه به دوره زوال، آیین خود را سرو سامان داد. سهروردی در زمانی می‌زیست که مسلمین از مسیحیان شکست می‌خوردند، خلافت بغداد به ضعف می‌گرایید، ایوبیان به رهبری صلاح‌الدین به قدرت رسیده بودند و حکومت شیعی یا متمایل به تفکرات شیعه در مصر و حلب را تضعیف کردند.

در چنین شرایطی، سهروردی چهارمین رهیافت سیاسی را با ابتنا بر اندیشه اشراقی و در واکنش به غزالی و با بازسازی اندیشه فارابی و ابن سینا تدوین می‌کند. به‌طور کلی در باب اندیشه سیاسی سهروردی باید گفت که او به مبانی نظری فلسفه سیاسی، آنچنان که پیش از وی فلاسفه عنوان کرده‌اند، نپرداخته است و در آثار خود بخشی را به آن اختصاص نداده است. برای سهروردی، برخلاف فارابی، «مدینه» و انواع آن جایی برای تحقیق ندارد و حتی واژه «مدینه» را تنها در رابطه با شهرهای خیالی به کار می برد، شهرهایی مانند جابلقا، جابرسا «جابرصا» از اقلیم هشتم یا هورقلیا، یعنی مکان هایی که تنها در «عالم خیال» و ورای عالم محسوس، جای دارند. از همین رو، وی هیچ گاه سخنی از «مدینه فاضله» پیش نمی‌کشد. آنچه وی، مثلا درباره مدینه جابلقا، می گوید هیچ ربطی به مدینه فاضله آرمانی در فلسفه سیاسی یونانی ندارد. باز در همین زمینه وی به یکی از مهم‌ترین پرسش های فلسفه سیاسی، یعنی «عدالت چیست» هرگز نمی پردازد. زیرا توجه او به چیز دیگری است. از دیدگاه اشراقی او، معرفت بر مبانی دیگری جز آنچه در فلسفه مشاء مطرح شده استوار است. وی به مسئله انواع حکومت، آنگونه که در کتاب های فلسفه سیاسی مطرح شده بود، نمی پردازد، چون به نظر وی تنها حکومت «الهی» عادلانه و درست است. سهروردی هیچ گاه درباره فضایل، آنگونه که در کتاب های اخلاق و فلسفه سیاسی طرح می شود، نظر نداد. از این رو، هیچ یک یا هیچ بخش جداگانه ای از کتاب ها و رساله های فلسفی سهروردی را نمی توان با نام فلسفه سیاسی، یعنی «سیاسیت مدینه» یا حکمت عملی یا علم نوامیس جدا کرد. (دانشنامه طهور)

● بنیاد اندیشه

«آیین سیاسی اشراقی» در واقع، ترکیبی است از دو بنیاد اندیشه سیاسی اسلامی و ایرانی، یعنی از یک سو تکیه بر نظریه بنیاد نبوت در اسلام و اعتقادات اسلامی در باب معجزات و کرامت انبیاء، ائمه و اولیاء و از دیگر سو تکیه بر باورهای باستانی ایرانی درباره فره پادشاهان.

بنا بر سنت ایرانی، آنگونه که در حکمت اشراق بازگو شده، هر کس که طلب علم کند و به «حکمت متعالیه» دسترسی یابد، به وی فره ایزدی داده می شود و این شخص اگر خود به شخصه به پادشاهی دست نیابد، باید به جهت بسط عدالت، حکمت خود را در خدمت پادشاهان زمان قرار دهد. هرچند که غالب این افراد، جانشان را نیز در راه همین خدمت از دست می دهند.

آیین سیاسی اشراقی بدون شک خود به خودی و انتزاعی به وجود نیامده بلکه ریشه های نظری آن را باید در متون اصلی فلسفه اسلامی بخصوص در آثار فارابی - که نمونه‌ای شاخص از فلسفه سیاسی اسلامی است- و نوشته های ابن سینا- که مهم ترین تاثیر را در منطقیات، طبیعیات، و الهیات حکمت اشراق گذاشته اند- جست. و همچنین نمی توان نقش اثرگذار کتاب هایی مانند کیمیای سعادت، نصیحه الملوک، قابوسنامه، و سیاست نامه نظام الملک را نادیده گرفت که در آن ها به مسئله سیاست و آداب شاهان ایران و آیین پادشاهی ایران به صورت مبسوط پرداخته شده است. نمی توان تردید داشت که سهروردی این کتاب ها را به خوبی می شناخته و بسیاری از نظریات خود را درباره مسئله مشروعیت حکومت برخی از پادشاهان کهن، چون فریدون و کیخسرو از چنین متونی گرفته است.

● حکومت حکیم متاله

بر این پایه می توان گفت که آیین سیاسی اشراقی بیش از هر چیز بیان باورهای همگانی زمان سهروردی بر پایه اعتبار حکومت افراد دانا و حکیم یا به عبارتی همان پادشاه- فیلسوف افلاطونی است. چنین باوری آنگونه که در فلسفه سیاسی اسلامی مطرح شده، در اساس افلاطونی است اما سهروردی ارزش های نمادین شاهان اساطیری ایران را هم با آن پیوند می زند. مثلا، از کیخسرو به عنوان نمونه کاملی از حکومت حکیمانه و عادلانه یاد می کند. اینچنین حکیمِ حاکمی اصل و پایه «آیین سیاسی اشراقی» است.

البته نباید از این مسئله غافل شد که چنین اصلی در فلسفه سیاسی اسلامی چندان بدیع و نو نبوده است. در حقیقت این اصل مدت ها پیش از سهروردی مورد توجه قرار گرفته و به ویژه یکی از ستون های نظام مدینه فاضله فارابی بود.

لوی اشتراوس، در مورد اندیشه فارابی (و ناگزیر درباره اساس فلسفه سیاسی اسلامی) چنین گفته است: «فارابی چنان تحت تاثیر کتاب های جمهوریت افلاطون قرار گرفته بود که طرح نوین ساختمان فلسفه را بر مبنای چهارچوبی سیاسی بیان می کند.» اما سهروردی چنین حکومتی را بر مبنای «امر الله» می داند که از راه الهام به حاکم حکیم می‌رسد. در ساختمان نوینی که سهروردی بر اصول افلاطونی و علم المعرفه اشراقی استوار کرده، معرفت خاص فرآیند اشراق است که به حکمت اشراقی می انجامد و تنها حکیمی متاله می تواند به چنین حکومتی رسیده باشد. اینچنین است که مردم در پرتو سیاست او می توانند در راه عدالت و تحصیل سعادت گام بردارند. حکیم متالهِ سهروردی، فرد فاضل دانایی است که از حکمت ذوقیه و بحثیه، تا سر حد کمال برخوردار است و آن دو نوع حکمت را در وجود خودش به منتهای هماهنگی رسانیده است و صاحب حکمتی است که وی را سیاستمداری عادل می سازد و به وی توانایی اجرای «امر الله» را در مدینه می بخشد. چنین کسانی یعنی حکیمی متاله در عصر خود می توانند روسای کامل باشند و اگر سیاست حکومت در دست آنان باشد آن دوره از زمان «نورانی» خواهد بود.

شاید مهم ترین جنبه «آیین سیاسی اشراقی» چگونگی کسب حکمت توسط «رئیس مدینه» باشد. از دیدگاه فارابی، ریاست مدینه یا حکومت نمی تواند در دست هر کسی باشد. این اصل فلسفه سیاسی را سهروردی کاملا می پذیرد اما اضافه می کند که ریاست مدینه باید در دست انبیاء، پادشاهان ملکوتی یا حکمای متاله قرار بگیرد. اما دو شرط اساسی ریاست را که فارابی عنوان می کند، یعنی یکی طبیعت و فطرت و دیگری هیات و ملکت ارادی را در نظر نمی گیرد. به زعم سهروردی، رئیس مدینه نه به خاطر طبیعت و فطرت، بلکه از راه درک حکمت اشراق به کمال انسانیت رسیده و نفسش به عقل فعال پیوسته است.

در عین حال، میان «رئیس» در فلسفه فارابی و سهروردی تفاوت اصولی وجود دارد. زیرا رئیس اول مدینه فاضله فارابی، افعال و رفتار و صفاتش یکسره دنیوی است، اما حکیمِ متالهِ حاکم و یا «مَلکِ معظم» سهروردی شخصی است که می تواند «مشی علی الماء و الهواء» و «طی الارض» کند و سرانجام «الواصل بالسماء» گردد. در «آیین سیاسی اشراقی» حکمت الهی سالکان و حکمایی خارق العاده است که در خدمت مدینه قرار می گیرد و از این رو در این مورد می توان در آیین سیاسی اشراقی، صفت «الهی » را به مدینه فاضله فارابی افزود.

● اندیشه سیاسی به مثابه زنگ خطر

اکنون می توان به این پرسش پاسخ داد که چرا فرمان قتل سهروردی صادر شد. در حقیقت، اندیشه سیاسی سهروردی به حاکمان زمانه اش می گوید که اگر می‌خواهید حاکمی درست و اصولی باشید و زمان حکومتتان نورانی باشد باید به علم و به ویژه مقاله بپردازید و مرا به عنوان معلمتان بپذیرید تا همان گونه که ارسطو حکمتش را در اختیار اسکندر جوان گذاشته بود، من هم حکمتم را در اختیار شما بگذارم.

سهروردی، چنان که عادت وی است به نمونه های پادشاهان کهن ایرانی نیز اشاره می کند؛ پادشاهانی که به واسطه داشتن فره کیانی فرمانروایی می کرده اند و کسب حکمت یعنی کسب فره نقش اصلی در مشروعیت آن ها داشته است. نکته مهم دیگری که از گفتار سهروردی برمی‌آید آن است که سیاست می تواند بر حکمت یک فرد استوار باشد و چنین فردی، حکیم متالهی است که می‌تواند قطب عالم باشد یا امام مدینه ای فاضله و سیاست زمانه باید بر دانش و حکمت او و بر قدرت و نیروی بی‌مانند وی استوار باشد که از اشراق نتیجه شده و دیگران به چشم خویش آن را می بینند.آیا سهروردی با چنین پیامی آشکارا نمی گوید که شاهزاده‌ای مانند ظاهر، فرزند صلاح الدین- که حاکم حلب بود- اگر بخواهد به عدالت فرمانروایی کند و رئیس طبیعی عالم شود باید نزد حکیمی چون سهروردی شاگردی کند و از علوم الهی بهره گیرد تا صاحب معرفت و حکمت شود؟ پایان این مقال را به شرحی تاریخی از مرگ سهروردی می سپاریم. شهروزی در نزهه الارواح مرگ سهروردی را چنین شرح می دهد:

«سبب کشته شدن او چنان‌که به ما رسیده این است: او چون از روم برآمد و به حلب رسید به حسب اتفاق میان او و ملک ظاهر بن صلاح الدین یوسف که صاحب مصر و یمن و شام بود دیداری دست داد. ملک شیخ را دوست داشت و معتقد شد. علمای حلب بر شیخ جمع آمدند و کلمات او را می شنیدند و او در بحث ها بر عقاید حکما و تصویب آنها پای می فشرد و آرای مخالف حکما را نادرست می شمرد و در آن باب مناظره می کرد و الزام می داد و اسکات می فرمود و در آن هنگام به قوت روح القدس چون عجایب بسیار اظهار می‌ساخت، بر کینه و عداوت ایشان می افزود. پس آن جماعت بر تکفیر و کشتن او اتفاق کردند و چیزهای بزرگ به او نسبت دادند. چنانچه گفتند، او دعوی نبوت می کند و حال آنکه او از این دعوی بری بود. حق، سبحانه و تعالی، حاسدان را زیانکار و بدروزگار سازد. سلطان را بر قتل او تحریک کردند. او [ملک ظاهر] ابا کرد. از جمله آنچه نوشتند به پدر او، صلاح الدین، این بود که اگر این مرد بماند دین و دنیا را بر شما می شوراند و فاسد می گرداند. [صلاح الدین] به پسر خود نوشت که او را بکش، او نکشت. مرتبه دیگر باز نوشت و تهدیدی بر آن افزود که اگر او را نکشی حکومت حلب را از تو بازمی گیرم... چون شیخ را این حکم محقق گشت و حال را آنچنان دید، گفت مرا در خانه محبوس سازید و شراب ندهید تا آنکه به الله، که مبداء کل است واصل شوم»

مصطفی دهقان

منابع:

۱ - تندیس‌های نور؛ اندیشه سیاسی سهروردی،قاسم پورحسن، خردنامه شماره ۲۵

۲ - دانشنامه طهور

۳ - نزهه الارواح



همچنین مشاهده کنید