پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
داستان کاسه چوبی
پیرمردی تصمیم گرفت تا با پسر، عروس و نوه چهار ساله خود زندگی کند. دستان پیرمرد می لرزید. چشمانش خوب نمی دید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام، غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست. پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم، و گرنه تمام خانه را به هم میریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اتاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجاغذا بخورد. بعد از اینکه یک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست، دیگر مجبور بودغذایش را در کاسه چوبی بخورد.
هروقت هم خانواده او را سرزنش می کردند، پدربزرگ فقط اشک می ریخت و هیچ نمی گفت. یک روز عصر، قبل از شام، پدر متـوجه پسر چهـارساله خود شد که داشت با چند تکـه چوب بـازی می کرد. پدر رو به او کرد و گفت: پسرم، داری چی درست می کنی؟
پسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم، که وقتی پیر شدید، در آنها غذا بخورید! و تبسمی کرد و به کارش ادامه داد.
از آن روز به بعد همه خانواده با هم سر یک میز غذا می خوردند
aramesh-e-motlagh.mihanblog.com
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران دولت مجلس شورای اسلامی مجلس تعطیلی شنبه ها تعطیلی شنبه قوه قضائیه دولت سیزدهم شورای نگهبان رهبر انقلاب رئیس جمهور حسن روحانی
مشهد سیل سیل مشهد قوه قضاییه تهران هواشناسی پلیس قتل شهرداری تهران فضای مجازی بارش باران سازمان هواشناسی
خودرو مالیات قیمت خودرو قیمت دلار بازار خودرو قیمت طلا بانک مرکزی دلار مسکن سایپا بورس ایران خودرو
نمایشگاه کتاب کتاب نمایشگاه کتاب تهران فردوسی سحر دولتشاهی شاهنامه سینمای ایران تلویزیون سریال
دانشگاه تهران شورای عالی انقلاب فرهنگی فضا تحقیقات و فناوری
اسرائیل غزه رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه حماس روسیه چین ترکیه اوکراین نوار غزه طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس لیگ برتر بازی جواد نکونام باشگاه استقلال لیگ برتر ایران رئال مادرید لیگ برتر انگلیس فولاد خوزستان مهدی طارمی فولاد
هوش مصنوعی گوگل عیسی زارع پور سرعت اینترنت تبلیغات دوربین موبایل تلفن همراه ناسا
خواب دیابت چاقی کاهش وزن زوال عقل کودک بارداری نمک