چهارشنبه, ۱۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 5 March, 2025
مجله ویستا

پازل ناتمام


پازل ناتمام

تنوع بازیگران و ایده جذاب توانست مسیر انحرافی را به اثری دیدنی تبدیل کند

وقتی سریال‌ها و فیلم‌های ایرانی را با نمونه‌های خارجی مقایسه می‌کنیم، بیشتر اوقات جای جلوه‌های ویژه پرخرج و پرزحمت و اکشن‌های توجه‌برانگیز را خالی می‌بینیم. به خاطر کمبود امکانات و متخصصان برای طراحی و اجرای جلوه‌های ویژه عظیم، معمولا فیلمسازان سراغ سوژه‌های دردسرسازی که لازمه تولید آنها دکورهای پیچیده و جلوه‌های ویژه بزرگ است، نمی‌روند.

همین کمبودها باعث شده دست سینما و تلویزیون ما برای ارائه فیلم‌ها و سریال‌های تخیلی و اکشن‌های پرافت‌وخیز خالی باشد و کاری که بتواند با نمونه‌های خارجی قابل قیاس باشد کمتر تولید ‌شود. به همین دلیل وقتی قسمت اول سریال «مسیر انحرافی» به کارگردانی بهرنگ توفیقی از تلویزیون پخش شد، روزنه امیدی برای بیننده به وجود آمد که شاید شاهد سریالی متفاوت باشد؛ سریالی که در آن از جلوه‌های ویژه نوآورانه استفاده شده است.

در قسمت اول سریال وقتی پیمان (پوریا پورسرخ) خواب می‌بیند هواپیمایی که قرار است سوارش شوند سقوط کرده، تمام عوامل، از بازیگران فرعی تا اصلی، کارگردان، تدوینگر و مسوول جلوه‌های ویژه، تمام تلاششان را کرده بودند تا تصویری از یک سقوط واقعی را به نمایش بگذارند.

به نظر می‌رسد برای ارائه این تصویر واقعی، تحقیقات گسترده‌ای انجام و از نمونه‌های خارجی هم الهام گرفته شده بود. اما از قسمت دوم، وقتی به واقع هواپیما دچار سقوط می‌شود، کیفیت واقعی نشان دادن تصاویر کمی افت کرد و در بعضی ثانیه‌ها می‌شد ردپای حرکت تصنعی نرم‌افزار را دید. این نکته از باورپذیربودن اتفاق می‌کاهد، تأثیر حادثه‌ای بزرگ را کمرنگ می‌کند و از نقاط ضعف جلوه‌های ویژه محسوب می‌شود. اما بهتر است به جای این که فقط ضعف‌ها را ببینیم و دنبال مقصر میان عوامل بگردیم، به بضاعت سینما و تلویزیون ایران توجه کنیم.

درست است که ما نمونه‌هایی بسیار دقیق‌تر، باورپذیرتر و موفق‌تری از حادثه سقوط هواپیما را در سریال‌ها و فیلم‌های خارجی دیده‌ایم، اما آیا برای مثال بودجه و امکاناتی که در اختیار عوامل ساخت سریال «گمشدگان» قرار داشت، در اختیار سازندگان مسیر انحرافی هم بود؟ آیا این مقایسه در شرایطی مساوی یا حتی متناسب با هم انجام می‌شود؟ واقعیت این است که دست زدن به چنین ایده‌هایی و داشتن تقاضاهای بزرگی مثل سقوط هواپیما در سینما و تلویزیون کشورمان آنقدر سختی به دنبال دارد که بیشتر فیلمسازها ترجیح می‌دهند اصلا سراغ آنها نروند.

به همین خاطر است که بیشتر سریال‌ها، یک فضای بسته را به عنوان مکان محوری کار انتخاب می‌کنند و نماهای خارجی را هم به تصاویری از کوچه و خیابان محدود می‌کنند. کمتر می‌بینیم حتی گروهی به خودشان این زحمت را بدهند که مثل سازندگان مسیر انحرافی خانه و کاشانه را رها کنند و به جنگل یا بیابان یا مکان دورافتاده‌ای برای ساخت سریال بروند.

اما سازندگان این سریال، جسارت زیادی به خرج دادند و ریسک بزرگی کردند که اولا با امکانات موجود سعی کردند یک سقوط را تا جایی که امکان دارد واقعی به تصویر بکشند و ثانیا از قالب تکراری یک مکان سربسته مثل آپارتمان ـ که آن هم به خاطر کمبود لوکیشن، معمولا تکراری است ـ خارج شوند. دل به دریازدن‌ها و ریسک‌پذیری‌های سازندگان در انتخاب‌هایی که داشته‌اند، باعث شد مخاطب دوست داشته باشد سرنوشت آدم‌هایی را که در ناکجاآباد سقوط کرده‌اند، دنبال کند.

در واقع یکی دو قسمت اول، دلایل کافی برای دنبال کردن سریال را به مخاطب داد؛ اما بعد از این که مخاطب انتخاب کرد کار را دنبال کند، باید چیزی برای ارائه کردن داشت.

نمی‌توان انتظار داشت چون گروهی زحمت زیادی برای یک کار کشیده‌اند و سعی کرده‌اند چارچوب‌ها و محدودیت‌های ساخت را کمی تغییر دهند، مخاطب باید تا آخرین قسمت سریال آن را دوست داشته باشد و دنبال کند. بعد از شروع قابل قبول و نسبتا توجه‌برانگیز سریال، چند قسمت بدون وجود داستانی مهم یا جذاب پیش می‌رود.

مردمی در ناکجاآبادی ـ که به‌رغم تصورشان معلوم نیست حتما جزیره باشد چون تصویری از دریا یا اقیانوس هم دیده نمی‌شود ـ فرود می‌آیند و پس از آن تا چند قسمت از چاله‌ای به گودالی و از گودالی به کلبه‌ای پرتاب می‌شوند، در گل و لجن می‌افتند و سر و رویشان کثیف می‌شود. بخش‌های بسیاری از سریال شامل تصویری از ۳-۲ نفر از بازیگران است که روبه‌روی هم می‌ایستند و از مهارت‌های بازیگری خودشان و لحن فیلمنامه استفاده می‌کنند تا حرف‌های کمیک بزنند و شرایطی طنزآمیز ایجاد کنند.

از اینجای سریال، داستان به کندی پیش می‌رود. در هر قسمت جز یکی دو اتفاق نه چندان مهم، چیزی پیش نمی‌آید که برای مردم این ناکجاآباد سرنوشت‌ساز باشد. می‌توان قسمت‌هایی از آنچه بر آنها می‌گذرد را حذف کرد بدون این که به سریال آسیبی وارد شود، می‌توان بخش‌های بسیاری را کوتاه کرد چون جز خنداندن مخاطب که آن هم بدرستی انجام نمی‌شود نقش دیگری ندارد و به این صورت است که فیلمنامه نمی‌تواند مخاطبی را که در قسمت‌های اول جذب شده بود، نگه دارد و با خود همراه کند. درست است که احتمالا امکانات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری زیادی در اختیار این گروه همانند دیگران نیست تا بتواند جلوه‌های ویژه آنچنانی را به نمایش درآورد، اما امکانات دیگری برای آنها وجود دارد و امکانات دیگری را هم می‌توانند فراهم کنند. برای مثال می‌شد فیلمنامه قرص و محکم‌تری را برای چنین کاری تدارک دید. جدا از این که داستان گاهی تکراری است و ریتم کندی دارد، شخصیت‌ها هم چندان بدرستی شناسانده نمی‌شوند.

حضور تعداد زیادی بازیگر مطرح و شناخته شده در این سریال، هم برای فیلمساز جزو امکانات محسوب می‌شد و هم حتی برگ برنده. به یاد بیاورید جمع‌کردن تنها بخشی از این بازیگران در کنار هم، به شرط وجود فیلمنامه و کارگردانی خوب، پیش از این منجر به نمونه‌های موفقی از کمدی در سینما و تلویزیون شده است.

با این که تکه‌های پازل مسیر انحرافی مثل بازیگرانش شناخته‌شده، مثل ایده اولیه جذاب و مثل جلوه‌های ویژه جدید، جسورانه و خلاقانه است، اما در کنار هم بدرستی جا نمی‌افتد و تصویر کاملی ارائه نمی‌دهد.

مسلما برای ساخت این سریال زحمت، تلاش و وقت زیادی صرف شده، اما فراموش نکنیم برای این که مخاطب باتمام قسمت‌های یک سریال همراه شود، وقتش را برای دیدن آن تنظیم کند و با اشتیاق به تماشای آن بنشیند، مهم‌ترین عامل، داشتن حرفی برای گفتن است و تنها سرگرم‌کردن مخاطب کافی نیست.

شروینه شجری کهن