دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
مجله ویستا

بحثی در تقدم صداقت بر مصلحت


بحثی در تقدم صداقت بر مصلحت

در این نوشته ما به دنبال پاسخ این پرسش هستیم که آیا رهایی از بحران های اجتماعی و سیاسی به مصلحت اندیشی است یا به صداقت و راستگویی

در این نوشته ما به دنبال پاسخ این پرسش هستیم که آیا رهایی از بحران‌های اجتماعی و سیاسی به مصلحت‌اندیشی است یا به صداقت و راستگویی؟اگر اندکی در اخلاق سیاسی برخی سیاستمداران تامل کنیم بیشتر به دنبال تقدم مصلحت بر صداقت هستند و چه بسا که صداقت را در مصلحت ذبح کنند اما به نظر می‌آید که این سلوک سیاسی چه بسا به سقوط نظام سیاسی منجر شود؛ زیرا بر اساس آنچه آموزه‌های دینی بر آن تاکید دارند نجات و رهایی در صداقت است. در واقع مصلحت هم در صداقت است و در صداقت مصلحت هم نهفته است اما در مصلحت صداقت لزوماً نیست چه بسا مصلحت آکنده از دروغ باشد.

سرّ مطلب آن است که صداقت اجتهادبردار نیست؛ زیرا صداقت امری واقعی و عینی است اما در مصلحت اجتهاد به رأی راه پیدا کرده و چه بسا امری موهوم باشد یعنی به توهّم و متوهّم مصلحت است اما در واقع چه بسا مصلحت نباشد. برای مثال درباره آزادی‌های معقول و مشروع از قبیل آزادی بیان، مطبوعات، جراید و... یکی؛ جلوگیری از آزادی را به مصلحت می‌داند و دیگری از آزادی دفاع می‌کند و آزادی را مصلحت تلقی می‌کند. اما صداقت چنین ویژگی ندارد که هر کسی به سلیقه خود با آن برخورد کند بلکه صداقت امری حقیقی و عینی است که همگان آن را درک می‌کنند و می‌فهمند. قاموس اخلاقی اسلام نجات را در راستگویی می‌داند و راستی را می‌ستاید.

صداقت در هیچ گزاره دینی تخصیص نخورده مگر اینکه به پیوستگی و حفظ جان و آبرو منتهی شود. دروغ به گسستگی خانوادگی، اجتماعی و سیاسی منجر می‌شود و در اسلام مشروعیت ندارد و اسلام آن را دارای مصلحت نمی‌داند. البته در این میان در مواردی دروغ مصلحتی تجویز شده است همانند: پیوند بیشتر بین زن و شوهر؛ نجات مومن از کشته شدن یا اسیر شدن؛ حفظ ناموس و آبرو و ثروت مومن؛ اصلاح بین مومنین؛ غلبه در جنگ و ایجاد امنیت و خوشنودی در خانواده.

اینها مواردی است که به ایجاد پیوستگی مساعدت می‌کند و برای استحکام روابط اجتماعی و خانوادگی است. بنابراین اگر دروغ به گسستگی اجتماعی و سیاسی منجر شود جایز نیست و دارای مصلحت هم نیست بلکه حرمت آن مسلّم است. مراد از صداقت، هم در گفتار و هم در رفتار عملی است. صدق گفتاری خبر دادن از هر چیزی است که مطابق با واقع باشد و صدق عملی مطابقت اعمال ظاهری با حالات و صفات باطنی است. درواقع خرد جمعی آن را می‌فهمد و در این صورت است که انسان احوالش بی‌شائبه، فکرش بدون ریب و اعمالش بی‌عیب است. اگر صداقت باشد دیگر تردید جایی نخواهد داشت. صداقت کارخانه اعتمادسازی و دروغ ریشه اعتمادسوزی است.

اعتماد مردم با صداقت حاصل می‌شود؛ زیرا با راستگویان بودن و همراهی با آنان از اوامر قرآنی و الهی است: «یا أیها الذین آمنُوا اتّقُوا‌الله و کونُوا مع الصادقین؛ ‌ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید. » (۱) یا «رجالُ صدقُوا ما عاهدُوا‌الله علیه؛ در میان مومنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند. » (۲) «والّذی جاء بالصّدق و صدّق به اولئک هُم المتّقون؛ اما کسی که سخن راست بیاورد و کسی که آن را تصدیق کند، آنان پرهیزگارانند. » (۳) هم آورنده راستی و هم پذیرنده آن ستوده شده و از مصادیق پرهیزگاران به شمار رفته‌اند. در روایات هم به اهمیت صدق و راستی و کارآیی آن تاکید شده است.

امام صادق(ع) می‌فرماید: «کونوا دُعاة الناسِ بالخیر بغیر السِنتِکم لِیروا مِنکم الاجتهاد والصدق والورع؛ مردم را به نیکی‌ها با غیر زبان دعوت نمایند تا اینکه از شما کوشش، صداقت و پرهیزکاری ببینند این صدق عملی است که در عمل صداقت نشان داده شود. » (۴) خداوند سبحان به فرموده امام صادق(ع) پیامبری را مبعوث نفرمود مگر به خاطر راست گفتاری و برگرداندن امانت‌ها به افراد خوب و بد. (۵) امام علی(ع) در همین زمینه می‌فرماید: محسن کسی است که افعال او گفتارش را تصدیق کند. (۶) و نیز فرمود که زیباترین گفتارها، گفتاری است که اعمال نیکو آن را تصدیق کند. (۷) حاکمان در حاکمیت با این معیار مشخص می‌شوند که آیا با مردم رو راست هستند یا خیر. کاملترین صداقت خالی بودن گفتار از تعریف است تا برداشت دروغ از کلام نشود. اینکه در روایات آمده است که «النجاه فی الصدق» این نجات فقط نجات فردی نیست، بلکه نجات اجتماعی و سیاسی هم در صدق است. اگر صداقت باشد برداشت‌های ناروا و تردیدهای بی‌جا رخت برمی‌بندد اما اگر چیزی شنیده شود و خلاف آن دیده شود تردید افزایی در پی خواهد داشت و تراکم تردید و انفجار اجتماعی را به همراه خود خواهد داشت. مصلحت در صدق و راستی است ابن جوزی کتابی تحت عنوان تلبیس ابلیس دارد که صنف‌های متعددی از جمله حاکمان را مورد بحث قرار داده است. تلبیس‌های ابلیس برای حاکمان متعدد است اما دو تلبیس که مربوط به موضوع می‌شود یادآور می‌شوم:

۱ - از فریب‌های شیطان بر حاکمان و شاهان این است که ایشان را وا می‌دارد به ناروا طبق رأی خود (مصلحت اندیشی) دست ببُریدن و گردن زدن با این پندار که اینها از مقوله «سیاست» است، معنی ضمنی‌اش این می‌شود که گویا شریعت ناقص است و ما با رأی خود تکمیل‌اش می‌نماییم. این از بدترین تلبیس‌هاست؛ زیرا شریعت، سیاست الهی است و محال است خلل داشته و محتاج رأی مخلوق باشد. چنانکه در قرآن می‌خوانیم: «ما فرطنا فی الکتاب من شی ء» (۸) و آنکه مدعی سیاست بالاتر از شریعت است در واقع شریعت را خلل پذیر می‌داند و به کفر نزدیک می‌شود. از عضدالدوله نقل کرده‌اند که شیفته کنیزی بود و همیشه دلش بدو مشغول؛ دستور داد آن کنیز را غرق کردند تا دل مشغولی بدو از کار سلطنت بازش ندارد. این دیوانگی احمقانه است؛ زیرا مسلمان را بی‌گناه کشتن گناهی است نابخشودنی، و هر کس بپندارد که این کار رواست کافر می‌شود و اگر بگوید که شرعاً روا نیست اما طبق مصلحت است، مصلحت را در خلاف شرع می‌داند.

۲ - شیطان، به کار بردن زور و فشار را در بیرون کشیدن اموال از اموال و نیز مصادره تمام اموال شخص خائن در نظر شاهان و حاکمان نیکو جلوه می‌دهد، حال آنکه باید طبق بینه شرعی رفتار نمود. در تلبیس اول شیطان مصلحت را در مقابل شریعت قرار می‌دهد و حاکم با این وسوسه چه بسا بگوید که اینها سیاست و از رمز و رازهای مملکت داری است ولو اینکه چنین مصلحت‌اندیشی در مقابل شریعت قرار می‌گیرد. در تلبیس دوم هم نوعی از مصلحت است اما در قاموس حکومت دینی بدون مجوز شرعی نمی‌توان کسی را حبس و شکنجه کرد و به جرم ثروت داشتن کسی را تهدید نمود. تمام این مقوله‌ها نیازمند به مجوزهای شرعی است نه مصلحت‌اندیشی. در فقه دو امر از امور مهمه به شمار رفته است: یکی خون و دیگر عِرض. در حاکمیتِ دینی مهم‌ترین وظیفه، دفاع از دم و عِرض مردم است.

پی‌نوشت‌ها: ۱. سوره توبه، آیه ۱۱۹. ۲. سوره احزاب، آیه ۲۳. ۳. سوره زمر، آیه ۳۳. ۴. جامع السعادات، ج ۲، ص ۳۳۳. ۵. الکافی ج ۲، ص ۱۱۴. ۶. غررالحکم، ج ۱، ص ۲۹۷. ۷. غررالحکم، ج ۲، ص ۴۰۳. ۸. سوره انعام، آیه ۳۸. ۹.

بهرام دلیر