جمعه, ۲۵ خرداد, ۱۴۰۳ / 14 June, 2024
استغاثه طلبکار
![استغاثه طلبکار](/web/imgs/16/96/11wke1.jpeg)
شترداری ، یک نفر شتر به ابوجهل که آن روز از قدرت و نفوذ فوق العاده ای برخوردار بود به نسیه فروخت ، ابوجهل در پرداخت ثمن آن مماطله می کرد و هر بار که مرد بیچاره برای وصول طلب خود مراجعه می کرد با بی اعتنایی او مواجه می گشت و نتیجه ای نمی گرفت.
یکی از فرومایگان ، به تمسخر از مرد طلبکار پرسید : دنبال که می گردی و چه حاجتی داری ؟
گفت : از عمرو بن هشام یعنی ابوجهل بابت فروش شتر طلبکارم (و او از پرداخت وجه آن امتناع می کند.)
گفت : در این شهر مردی هست که از مظلومان دفاع می کند. اگر بخواهی او را به تو نشان دهم.
گفت : آری (سپاسگزار خواهم شد.)
مسخره چی پست (که قصد توهین و تحقیر رسول خدا (ص) را داشت) شخص پیامبر را از دور ، به او نمایاند و گفت : (او محمد است) و ابوجهل از وی حرف شنوی دارد ! برو و از وی یاری بخواه.
او بخوبی می دانست ابوجهل دشمن سرسخت پیامبر است و این در حالی بود که بارها گفته است :
ای کاش روزی فرا رسد و محمد (ص) خواهشی از من داشته باشد ، آن وقت خواهد دید که چگونه او را بازیچه خود قرار دهم و دست رد بر سینه اش کوبم !
مرد بیچاره (که فکر می کرد پشت و پناهی در این شهر یافته است و به راستی حرف محمد نزد ابوجهل بها و ارزش دارد) خـــود را بـه پیامبر رسانید و حاجت خود را بیان کرد و گفت : محمد ! شنیده ام میان تو و ابوجهل رفاقت و صداقت برقرار است. اگر ممکن است بین ما وساطت کنی و پولی که از او طلب دارم بستانی ؟
رسول خدا (ص) (بی درنگ) برخاست و همراه وی به خانه ابوجهل رفت و از او خواست که هر چه زودتر طلب آن مرد را بپردازد !
( کنیه ابوجهل از همان روز توسط پیامبر خدا (ص) بر وی اطلاق شد)
ابوجهل پذیرفت و با سرعت رفت و بدهی خود را تمام و کمال آورد و تقدیم کرد !
دوستانش (که شاهد ماجرا بودند و انتظار چنین چیزی را نداشتند) به وی گفتند :
معلوم می شود که از محمد ترسیدی ؟ (تو که آرزوی چنین روزی را در دل داشتی چه شد که با این سرعت تسلیم وی شدی ؟)
ابوجـهل گـفت : هنگامی که محمد به طرف من آمد دیدم در سمت راست او مردانی مجهز به سرنیزه و همگی گوش به فرمان او ایستاده اند در سمت چپ او دو اژدهای بزرگ دهان گشوده اند و دندانهایشان را به هم می سایند و از چشمانشان لهیب آتش زبانه می کشد. دیدم اگر بخواهم امتناع کنم ، یا توسط آن مردان جنگجو شکمم دریده خواهد شد و یا اینکه طعمه آن دو اژدها خواهم شد.
(این بود که تسلیم شدم و به خواسته او گردن نهادم)
![](/imgs/no-img-200.png)
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
ویزای تضمینی ایتالیا کانادا
انتخابات ریاست جمهوری مسعود پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری 1403 سعید جلیلی قالیباف مصطفی پورمحمدی انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم علیرضا زاکانی ریاست جمهوری انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ محمدباقر قالیباف دولت
سلامت هواشناسی قتل طوفان وزارت بهداشت تهران شهرداری تهران آتش سوزی پلیس قوه قضاییه سرقت آموزش و پرورش
تورم چین یارانه قیمت طلا قیمت دلار مسکن حقوق بازنشستگان سایپا همستر کامبت قیمت خودرو ایران خودرو بازار خودرو
سینما رسانه ملی سریال سینمای ایران کتاب دفاع مقدس فیلم
دانشگاه آزاد اسلامی دانش بنیان مریخ دانشجویان
اسرائیل رژیم صهیونیستی جنگ غزه عراق روسیه آمریکا حزب الله لبنان حماس لبنان فرانسه علی باقری کنی اوکراین
پرسپولیس فوتبال ایران استقلال یورو 2024 باشگاه پرسپولیس تیم ملی فوتبال ایران اوسمار ویرا لیگ برتر تیم ملی ایران تیم ملی بازی
اینترنت ایلان ماسک گوگل هوش مصنوعی اپل خودروهای وارداتی سامسونگ ایرانسل روزنامه
رژیم غذایی مسواک فندق گرمازدگی اضطراب