دوشنبه, ۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 27 May, 2024
مجله ویستا

حس عجیب اول مهر


حس عجیب اول مهر

تا حالا دچار بحران پاییزی شدی؟ وقتی روزهای آخر شهریور میشه یه دلشوره عجیب سراسر وجودت رو پرکنه؟ حس می کنی کلی کار باید انجام می دادی ولی ندادی؟
این روزها خیلی حال عجیبی دارم، …

تا حالا دچار بحران پاییزی شدی؟ وقتی روزهای آخر شهریور میشه یه دلشوره عجیب سراسر وجودت رو پرکنه؟ حس می کنی کلی کار باید انجام می دادی ولی ندادی؟

این روزها خیلی حال عجیبی دارم، شاید به این خاطر باشه که این حال و هوا آدم رو یاد خیلی چیزها میندازه، یاد آرزوهای کودکی: بزرگ که بشم چه کارها که نمی کنم... و فکر اینکه بهشون رسیدم یا نه؟! برای رسیدن چی کار کردم، شاید هم آرزوهام عوض شدن...

یاد کتاب، دفتر، جامدادی، مداد رنگی و مداد شمعی که فکر می کردم خیلی گرونه و هیچوقت از مادرم نخواستم برام بخره، خط کشی کردن دفترها با مداد قرمزهای خوشرنگ، نوشتن مشق توی دفترهای کاهی که کاغذ هدر نشه، تمرین دسته جمعی شعر در وا شد و گل آمد، سوسن و سنبل آمد.» انتظار زنگ تفریح و خوردن لقمه های مادر...

یاد ذوق و شوق برای زنگ های انشا و نقاشی که اوج احساساتت رو تخلیه کنی اما افسوس که این زنگ ها معمولاً به کلاسهای جبرانی و درس های عقب افتاده می رفت!!!

خط کشیدن وسط میز و قول و قرار با بغل دستی که وسایل هر کی از خط اون ور تر نره و پایبندی به عهد... قهرهای ۲ دقیقه ای و آشتی های زودهنگام بدون هیچ کدورتی... مهم بودن نوشته شدن اسمم در لیست عالیه نه بدها...

یاد این که با چیزهای کوچیک به خاطر دنیای بزرگی که پشتشه خوشحال می شدم مثل نقاشی دوستم که برای تولدم کشیده بود.

و دیدن فاصله ای که با این حس ها دارم یه اضطراب شیرین برام داره و من رو به این فکر میندازه که چی شد که این فاصله به وجود اومد و چه جوری میشه پرش کرد! میشه دوباره برگشت؟! شاید هنوز دیر نیست... بشه یه فکری به حال این دل کرد شاید هنوز هم جای سادگی و صفا تو دلم باشه، شاید...

الهام محمدی