جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آنسان که غم را آوار گرفت


آنسان که غم را آوار گرفت

ما از چه چیز ...
تو ای زندگی
که مدام بدنبال تو می گردیم
ویک ریز در تعقیب نان تو
تا آریم بدست ...
نان را از هر طرف که بخوانی نان است
اما نمی دانم آیا صداقت همین است ...
و یا که نه
سال هاست بدنبال …

ما از چه چیز ...

تو ای زندگی

که مدام بدنبال تو می گردیم

ویک ریز در تعقیب نان تو

تا آریم بدست ...

نان را از هر طرف که بخوانی نان است

اما نمی دانم آیا صداقت همین است ...

و یا که نه

سال هاست بدنبال دروغ آنیم

اعتماد از وجود خود تردید دارد

گرنه این روز با چراغ دستی

در دامنه ی لنگ ظهر قدم نمی زند

آه ...

آنسان که غم را آوار گرفت

حتا اشک ها نیز خندیدند

ما از چه چیز ...

تو ای زندگی

سال هاست که چشم ها را در قفس

زندانی کرده ایم

تا گذشت و مرام خورشید را نبینیم

خورشیدی که از دیر باز

چشم بر چشم نگذاشته

و پیوسته زندگی می سازد

آهای مردم لنگ ظهر است

آن شبی که با شما در یک تختخواب

در خواب بود

ساعت هاست که بیدار شده

شاید تو ای زندگی

از غفلت چشم ها چنین و چونانی ها ؟

اما سپیده ی ما هرگز بر هم نگذاشته پلک

از چی از بهر کی ؟

که سال هاست بدنبال نان تو می گردیم

که قرن هاست بدنبال نام تو

ما آخرش بر هم می گذاریم چشم

و آن دگر که هنوز در شکم مادر

و یا در پشت پدر است به انتظار

آری که ما روزی آن گردیم

ما عاقبت بر هم می گذاریم چمدان سفر را

ولی آن دیگر هنور در پشت تولد

چشم به راه

تا که متولد شود

آری که ما روزی آن باشیم

من از چه چیز ...

تو ای زندگی

که جرم ما پدر بودن است

اما در شگفتم

که تو مادران را بدنبال خود نکشانده ای

آری آری

نان نان است

ولی درد بی نانی را از هر طرف که بخوانیم درد

ها بگو تو ای زندگی

ما از چه چیز ... ؟

شعر از استاد عابدین پاپی