شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
مجله ویستا

دهکده ای از آشنایی زدایی ها


دهکده ای از آشنایی زدایی ها

نگاهی به نمایش ”دهکده جهانی خوش آمدی پینوکیو” نوشته ”داریوش رعیت” و کارگردانی ”مسعود موسوی”

آشنایی زدایی یعنی نگاه تازه و نو، به شناخته شده ها و متفاوت کردن آنها، این غریبه کردن هرچند در ابتدا یکی از تکنیک‌های ادبی بود که در مکتب شکل گرایانِ (فرمالیست‌های) روس مطرح شد اما بعدها یکی از مهمترین نظریه‌های این مکتب شد. بنا براین نظریه، وظیفه شاعر، نویسنده و یا هنرمند این است که با غریبه کردن مفاهیم آشنا و مشکل کردن فرم‌ها و افزودن بر دشواری، مدت زمان درک خواننده را طولانی‌تر کرده و لحظه‌ ادراک را به تعویق بیندازد، تا لذت و ذوق ایجاد کند.

چیزی که داریوش رعیت نویسنده نمایش « به دهکده جهانی خوش آمدی پینوکیو» سعی می کند به مدد آن اثرش را متفاوت کند. آشنایی زدایی و ساختار شکنی با استفاده از داستان ها و شخصیت های شناخته شده ادبی و رویکرد و روایت تازه ای که در راستای حقایق جهان امروز است.

این نویسنده با استفاده از داستان شناخته شده «پینوکیو» و بهره گیری از شخصیت های نامی داستان ها، رویدادها و اتفاقات جهانی و برخی از شخصیت های مشهور ادبیات و دنیا مثل: شهرزاد قصه گو، علاء الدین، فاوستوس، دن کیشوت، مک‌لوهان و... با روایتی تازه نگاه خود را به دنیای تلخ و تحقیر آمیز امروز نشان می دهد و با کنار هم گذاشتن انسان و دنیای مدرنیته پر از فناوری امروز، تکنولوژی و فناوری را عامل همه بداقبالی های انسان می شمارد.

اما عنصر نه چندان غریب، آشنایی زدایی مانند بسیاری از اصطلاحات و مفاهیم دیگر در هنر و ادبیات ما در نادرست ترین و سطحی ترین شکل ممکن مورد استفاده قرار گرفته و نه تنها نمی تواند به رسالت بالا بردن زمان درک خواننده برای ‌ ادراک و در نتیجه لذت و ذوق بیشتر تماشاگر بیانجامد، بلکه مفاهیم و عناصر آشنایی ذهن مخاطب را هم زیر سوال می برد. برای اثبات این نظریه باید خلاصه ای از داستان نمایش را شرح داد:

صحنه اول نمایش با مرگ پینوکیو و گریستن فرشته مهربان بر سر جنازه او و مجادله اش با بازپرس جنایی در خصوص این اتفاق آغاز می شود و همان صحنه فلش بکی می شود به گذشته و اتفاقاتی که برای این عروسک انسان شده رخ می دهد. پینوکیو، که هنوز عروسکی چوبی است، به پدر ژپتو می‌گوید شب‌ها خواب فرشته‌ مهربان را می‌بیند که از او می‌پرسد آیا دوست دارد آدم بشود؟ و او می‌گوید که خیلی دوست دارد آدم بشود و ژپتو، این را نشانه‌ی بسیار بدی تعبیر می کند.

اما در طول این روایت، پینوکیو آدم می‌شود. به دنبال شناخت خود و جهان دست به تجربه های متفاوت و سیر و سلوک در جهان می زند؛ اما او دل به هر کس که می‌بندد، می‌میرد. او عاشق دختری آمریکایی می‌شود و دختر در برج‌های تجارت جهانی جان می‌بازد. عاشق دختری افغان می‌شود و او در عملیاتی انتحاری کشته می‌شود. دلباخته‌ دختری بوسنیایی می‌شود و دختر در بمبارانی هزار تکه می‌شود. دل به دختری آفریقایی می‌بندد و دختر مرگش به اندازه‌ نامش سخت است. بنابراین برای یافتن خود و پاسخ این پرسش که چرا همه این افراد که او دوستشان دارد، می میرند به دیدار قهرمانان داستان‌ها، اساطیر و افسانه‌های گوناگون می‌رود. پینوکیو که از این اتفاقات بسیار افسرده شده برای بازیافتن آرامش و فرار از بی رحمی های خشکی به دریا می‌رود و توسط کوسه‌ای خورده می‌شود و در دل کوسه مردی عجیب را ملاقات می‌کند که در پاسخ به این پرسش پینوکیو که: «چرا من عاشق هر کس می‌شوم، او می‌میرد؟» تنها پاسخ می‌دهد: «بگذریم».

پینوکیو از دریا هم ناامید می شود و به دیدار مفیستو در دوزخ می‌رود و مانند فاستوس روحش را به او می‌فروشد در ازای این که قادر باشد هر کاری انجام بدهد بعد از انجام معامله مفیستو به او می‌گوید که قادر به انجام بعضی کارها نخواهد بود. پینوکیو به عنوان اولین خواسته می‌خواهد فاوست را ببیند اما مفیستو به او می‌گوید که این کار ممکن نیست؛ چرا که او خود به فاوست بدل شده است.

سپس پینوکیو به سربازی می رود و تخت آموزش فرماندهانش همه را دشمن می شمارد و تنها دوست خود را تفنگ و مهمات. بنابراین با قتل ناخواسته و اتفاقی فرماندهش برای نخستین بار دستش به خون آلوده می‌شود. در صحنه دیگر شهرزاد قصه‌گو را می‌بیند که با علاء الدین هزار و یکشب در حال خنیاگری است، به او می‌گوید که او را و تمام قصه‌هایش را می‌شناسد؛ چرا که وقتی هنوز عروسکی چوبی بوده پدر ژپتو شب‌ها قصه‌های او را برایش تعریف ‌کرده و حالا می‌خواهد که یکی از این قصه‌ها را از زبان خود شهرزاد بشنود اما شهرزاد که دهانش را مستور کرده، سکوت می کند و علاء الدین خنیاگر به پینوکیو می‌گوید که شهرزاد دیگر نمی‌تواند قصه بگوید؛ چرا که زبانش را بریده‌اند و سپس با اصرار دوباره پینوکیو، شهرزاد که از او خوشش آمده، تصمیم می گیرد آخرین قصه‌اش را برای او بگوید و شنیدن آخرین قصه شهرزاد برای پینوکیو شرطی دارد و آن این است که پینوکیو باید چشم‌هایش را ببندد. پینوکیو شرط را می‌پذیرد و چشم فرو می‌بندد و شهرزاد با خنجری خود را می‌کشد.

در صحنه بعد پینوکیو به ملاقات دن کیشوت که اکنون یک دوره گرد خیابانی است، می رود. دن کیشوت به او می‌گوید: تصمیمش از آدم شدن اشتباه بوده و نباید از دنیای خودش و قصه‌ خودش بیرون می آمده چون قهرمانان قصه‌ها تنها در قصه‌های خودشان هستند که معنی دارند و می‌توانند قهرمان باشند و زندگی کنند و بیرون از متن این قصه‌ها هیچ نیستند. در پایان پینوکیو به مارشال مک ‌لوهان، تئوریسین دهکده جهانی، برخورد می‌کند او سعی می‌کند پینوکیو را فریب دهد و به دهکده جهانی ببرد و برایش از دهکده جهانی یک مدنیه فاضله پر زرق و برق و تفریح می سازد و برای جلب اطمینان پینوکیو که دچار تردید برای رفتن به این دهکده است، مک ‌لوهان هدایایی از فن‌آوری روز مانند یک گوشی تلفن همراه هوشمند، یک آیفون و یک لپ‌تاپ را به او می دهد و او را به دهکده جهانی می برد. با گذشت زمان پینوکیو از بیرحمی دنیای آدمیان به تنگ می‌آید و می‌خواهد به گذشته بازگردد و دوباره همان عروسک چوبی شود؛ بنابراین سر از آسایشگاه روانی در می آورد، آسایشگاهی که مدیرش فرشته‌ مهربان است، فرشته‌ مهربانی که بدون این که خود بخواهد عاشق پینوکیو شده و با این کار از قوانین تخطی کرده چون فرشته‌ها اجازه و امکان عاشق شدن ندارند. پینوکیو که می‌پندارد با غرق شدن در دریا نخواهد مرد، بلکه به گذشته باز خواهد گشت و دوباره عروسک خواهد شد، سه بار به دریا می‌زند و در آخرین تلاشش موفق می‌شود اما می میرد و این بار با پدر ژپتو در خواب و بیداری از خواب بدش می گوید که پس از آدم شدن دست به قتل خواهد زد و وارد دهکده جهانی خواهد شد و روحش را به ابلیس خواهد فروخت و از همه بدتر دیده که فرشته‌ مهربان به همراه یک بازرس بالای سر جنازه‌اش حاضر خواهند شد و بازرس از فرشته درباره‌ علت مرگ پینوکیو سؤالاتی خواهد پرسید و در آخر به پدر ژپتو می‌گوید که دیگر حتا در خواب هم نمی‌خواهد که آدم باشد و دوست دارد تا همیشه همین عروسک باقی بماند. پدر ژپتو به او می‌گوید که این نشانه‌ خوبی است.

در تشریح داستان نمایش « به دهکده جهانی خوش آمدی پینوکیو» می توانیم ببینیم که چگونه همه روایت ها و شخصیت های داستان پینوکیو توسط نویسنده در هم ریخته شده تا ساختاری متفاوت پیدا کند یا این که شخصیت های دیگر داستان ها و افسانه های مشهور ادبیات توسط نمایشنامه نویس بدون تحلیل دقیقی از واکاوی ریشه های عمیق داستانی شان در بستر این روایت کاربرد یافته اند که در تحلیل کلی دور شدن از این ماهیت اصلی بدون عمق فکری و دورن مایه ای، خود موجب شکل گیری دهکده ای از هرج ومرج های افسانه ای و قصه ای در صحنه شده است. جهانی از آشنازدایی های سطحی و بدون داشتن آگاهی از مفاهیم و واکاوی های عمیق آثار. در واقع هرگز با ضعف آگاهی و نداشتن تحلیل صحیح از این داستان ها وشخصیت ها نمی توان به خلق اثری جدید و آشنایی زدایی دست زد و در نتیجه این ضعف، ملغمه ای از اسامی و حکایت ها بدون تفکر و عمق معنایی شکل می گیرد که نه تنها برای مخاطب حظ مفهومی و بصری ندارد، بلکه به اثری آشفته هم تبدیل می شود.

در این نمایش از متن هم که بگذریم در گستره اجرا، نیز نمایش با ضعف های تأویلی و ساختاری مواجه است. ریتم کند نمایش که نوع بازی ها و ضعف های ساختاری متن در آن بی تأثیر نیستند درکنار نداشتن عناصر زیباشناسانه بصری در قالب صحنه آرایی و میزانسن های یک شکل بر میزان کسالت آور بودن اجرا می افزاید و مخاطب را بیش از همیشه با مقوله گذشت زمان مواجه می کند. می توان گفت این اجرا با درهم ریختن نادرست مفاهیم، داستان ها و نشانه های نمایشی، خود دهکده متفاوتی برای مخاطبش می سازد و نمی تواند به او احساس رضایت بخشی از حضور در سالن اجرا بدهد. درست مانند احساس پیشیمانی پینوکیو برای ورود به دهکده جهانی.

فروغ سجادی