شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
شبهات قاسطین در فتنه صفین
![شبهات قاسطین در فتنه صفین](/web/imgs/16/152/kjq6e1.jpeg)
حضرت علی(ع)و معاویه دو قطب مخالف یكدیگر بودند; چون در هدف با یكدیگر تضاد داشتند. با به خلافت رسیدن حضرت علی(ع)، معاویه كه امارت خود را بر شام تمام شده می دانست، برای ایجاد اشكال در حكومت علی(ع)و بقای خود، دست به اقداماتی زد.
●تحریف و بدعت در دین
دشمنی بنی امیّه با بنی هاشم ریشه در زمان های پیش از اسلام داشت و همیشه بنی امیّه نسبت به بنی هاشم رشك و كینه میورزیدند. زمانی كه شریعت مقدّس اسلام به دست پیامبر(صلی الله علیه وآله)، كه از بنی هاشم بود، بنیان نهاده شد، نزاع سختی را قریش و در رأس آن ها بنی امیّه با پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دین نوپای او آغاز نمودند. اما با مقاومت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و یارانش و گسترش اسلام در سراسر جزیرهٔ العرب، بنی امیّه و قریش در انزوا قرار گرفتند و به ناچار، تسلیم شدند و به اسلام گرویدند، ولی مترصّد فرصتی بودند تا دوباره به جایگاه خود برگردند، اما نه به شكل جاهلیت پیش از اسلام; زیرا می دانستند كه مسلمانان مقاومت خواهند نمود، بلكه با تظاهر به مسلمانی و در لباس دین اهداف خود را دنبال كردند. این فرصت با به خلافت رسیدن عثمان، كه از بنی امیّه بود، فراهم شد; چنان كه ابوسفیان در جمع خصوصی بنی امیّه پس از خلافت عثمان گفته بود: «گوی خلافت را دست به دست بگردانید كه نه بهشتی در كار است و نه جهنّمی.»۱
عثمان بسیاری از بنی امیّه را به قدرت رساند و به معاویه، كه از زمان خلیفه دوم به حكومت شام رسیده بود، اختیارات بیش تری داد. معاویه در گام اول، به تحریف و واژگونه نشان دادن دین در نزد مردم كم اطلاع شام اقدام نمود و در تحریف دین، تا آن جا پیش رفت كه علّامه امینی می نویسد: «معاویه وقتی با سپاه خود به صفین می رفت، در بین راه، در روز چهارشنبه با آن ها نماز جمعه خواند.»۲
او آن چنان در تحریف دین، از كم اطلاعی مردم شام سوء استفاده كرد كه وقتی نماز جمعه را در روز چهارشنبه خواند، حتی یك نفر نپرسید كه چه مناسبتی بین چهارشنبه و نماز جمعه است.
شافعی از قول زهری آورده است كه «در نماز عید قربان و فطر، اذان گفته نمی شد تا آن كه معاویه آن را در شام بدعت گذاشت، در حالی كه نماز عید فطر و قربان نه اذان دارند و نه اقامه، و اختلافی نیست كه ساختگی و من درآوردی است.»۳
اگر بخواهیم بدعت های معاویه در شام را برشمریم، بسیار است. معاویه در هر چه به نحوی بوی سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله)می داد، دست برد.
ابن كثیر در تاریخش می نویسد كه زهری می گوید: «سنّت بر این قرار داشت كه دیه افراد اقلّیت های مذهبی تحت حمایت مسلمانان برابر با دیه مسلمانان باشد. معاویه نخستین كسی بود كه آن را كم كرده و به نصف رساند و نصف آن را خود برداشت.»۴
«نخستین كسی كه بدعت دشنام دادن به خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله)را گذاشت، معاویه بود.»۵
علّامه امینی می نویسد: «پسر هندجگرخوار نمی توانست تحمّل كند كه یكی از سنّت های پیامبر(صلی الله علیه وآله) همچنان رایج و برقرار باشد و او تباهش نساخته و لگدمال ننموده باشد و در نتیجه، از سرنافرمانی و بدخواهی بر آن شد كه سنّت نماز جمعه را تغییر دهد. او بسیاری از خلاف كاری ها را مرتكب شد و در تباهی دین و شریعت تلاش نمود و مسلمانان را به فساد كشاند.»۶
او با هدف انتقام گرفتن از بنی هاشم، دست به تحریف دین زد، خلافت را تبدیل به سلطنت موروثی نمود، باب سبّ و لعن بر خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) را گشود; چنان كه سیدشرف الدین می نویسد: «معاویه گروهی از صحابه و تابعین را واداشت تا احادیث زننده ای در نكوهش علی(علیه السلام)، كه موجب سرزنش و بی زاری از وی باشد، جعل نمایند و برای آن ها مقرّری تعیین نمود تا این كار را از روی میل و رغبت انجام دهند.»۷
معاویه وقتی با حیله و نیرنگ و سپس با زور، حكومت مطلق بر تمام بلاد اسلامی را به دست آورد، تمام تلاش خود را در جهت هدم اسلام ناب به كار برد و چنان خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله)و دوست داران اهل بیت(علیهم السلام)را تحت فشار و شكنجه قرار داد كه دیگر كسی جرأت ابراز ارادت به آن ها را نداشت.
مطرّف پسر مغیرهٔ بن شعبه مطلبی را از پدرش نقل می كند كه حكایت از ماهیت درونی معاویه دارد: مغیره می گوید: به معاویه گفتم: اكنون كه به مراد خود رسیده ای و حكومت را قبضه كرده ای، چه می شد كه در این آخر عمر، با مردم با عدالت و نیكی رفتار می كردی و با بنی هاشم این قدر بدرفتاری نمی نمودی; چون آن ها بالاخره، خویشان تو هستند و علاوه بر این، اكنون در وضعی نیستند كه خطری از ناحیه آن ها متوجه حكومت تو گردد؟ معاویه گفت: هیهات! هیهات! ابوبكر خلافت كرد و عدالت گستری نمود و پس از مرگش فقط نامی از او باقی ماند. عمر نیز به مدت ده سال خلاقت كرد و زحمت ها كشید، پس از مرگش جز نامی از او باقی نماند. سپس برادر ما عثمان، كه كسی در شرافت نسب به پای او نمی رسید، به حكومت رسید، اما به محض آن كه مُرد، نامش نیز دفن شد. ولی هر روز در جهان اسلام، پنج بار به نام این مرد هاشمی (پیامبر(صلی الله علیه وآله)) فریاد می كنند و می گویند: "اَشهدُ اَنَّ محمداً رسول اللّه.» اكنون با این وضع چه راهی باقی مانده است، جز آن كه نام او نیز بمیرد و دفن شود؟»۸این گفتار ماهیت واقعی معاویه را آشكار می سازد و همه هدف معاویه در همین جمله آخر خلاصه می شد.
●شبهه خونخواهی عثمان
حضرت علی(علیه السلام)و معاویه دو قطب مخالف یكدیگر بودند; چون در هدف با یكدیگر تضاد داشتند. با به خلافت رسیدن حضرت علی(علیه السلام)، معاویه كه امارت خود را بر شام تمام شده می دانست، برای ایجاد اشكال در حكومت علی(علیه السلام)و بقای خود، دست به اقداماتی زد:
او ابتدا با تحریك طلحه و زبیر۹ برای تصرّف كوفه و بصره، پیش از استقرار حكومت امام(علیه السلام) توانست مقداری از نیرو و توانایی امام(علیه السلام) را كاهش دهد و زمان را به نفع خود پیش ببرد. جنگ جمل اگرچه با پیروزی قاطع امام(علیه السلام)به پایان رسید، اما بیش ترین نفع در این جنگ عاید معاویه شد. او بدون این كه نیرویی برای این جنگ بفرستد و بدون صرف هیچ هزینه ای، با تحریك طلحه و زبیر در ایجاد جنگ، هم مقداری از توانایی امام(علیه السلام) را كاهش داد و هم رقیبانی نظیر طلحه و زبیر از سر راهش برداشته شدند.
معاویه از همان روز پس از قتل عثمان، قتل او را بهانه قرار داد و به شبهه افكنی پرداخت و با توسّل به همین شبهه، اقدام به جمع آوری نیرو نمود. نصربن مزاحم می نویسد: «معاویه برای مردم شام خطبه خواند و گفت: ای مردم، من نماینده امیرمؤمنان عمربن خطاب و عثمان بن عفان بر شما هستم و هرگز هیچ یك از شما را به كار زشتی وانداشته ام. من ولیّ (خون) عثمان هستم كه بی گناه كشته شد و خداوند می گوید: "كسی كه خون مظلومی را بریزد، ما به ولیّ مقتول حكومت و تسلّط بر قاتل دادیم..."۱۰ آن گاه مردم شام بپا خاستند و به خون خواهی عثمان پاسخش گفتند و بر این قرار، با او بیعت كردند و به وی اطمینان دادند كه در این راه، از جان و مال خویش می گذرند.»۱۱
ابومسلم خولانی با مرد دیگری به نزد معاویه آمدند و گفتند: «به چه علت می خواهی با علی بجنگی؟ تو نه مصاحبت و خویشاوندی (با پیامبر(صلی الله علیه وآله)) را داری و نه هجرت و سابقه ای برابر با او. معاویه گفت: من از آن رو با علی جنگ نمی كنم كه مدعی صحابی بودن و هجرت و قرابت و سابقه ای برابر با او هستم، ولی شما به من بگویید: آیا نمی دانید كه عثمان مظلومانه كشته شد؟ گفتند: چرا. گفت: پس باید او قاتلان عثمان را به ما واگذار كند تا آن ها را قصاص كنیم. آن گاه میان ما و علی جنگی نخواهد بود.»۱۲
معاویه در نامه هایی كه برای حضرت علی(علیه السلام) می نوشت، امام(علیه السلام) را متهم به دست داشتن در قتل عثمان می نمود و امام(علیه السلام)را به پناه دادن به قاتلان عثمان متهم می ساخت.۱۳
اما آیا واقعاً آنچه معاویه مدعی آن بود و علی(علیه السلام) را به آن متهم می كرد وارد بود یا نه؟ امام(علیه السلام) در جواب نامه ای به معاویه چنین می نویسد: «به خدا قسم، اگر خردمندانه بیندیشی و خواهش های نفسانی را كنار بگذاری، در می یابی كه من پاك دامن ترین مردم در ماجرای قتل عثمان می باشم. تو خود می دانی كه من در این حادثه درگیر نبودم.»۱۴
پس چرا معاویه این شبهه را مطرح می كرد؟ مسلّماً هدف دیگری را دنبال می كرد.
●نقش معاویه در قتل عثمان
معاویه پس از مرگ برادرش یزید از سوی خلیفه دوم به امارت شام منصوب شد۱۵ و با تمام مسامحاتی كه عمر نسبت به اعمال وی داشت، از خلیفه حساب می برد و دست به عصا راه می رفت. ولی با روی كار آمدن عثمان، دست معاویه در اجرای سیاست های مورد نظرش باز شد. او در زمان خلافت عثمان، با اختیارات گسترده ای كه داشت، برای پیشبرد اهدافش، نهایت استفاده را برد. اما وقتی احساس كرد خون بر زمین ریخته عثمان او را در رسیدن به هدفش كمك بیش تری می كند، در فراهم شدن زمینه چنین امری، قدم برداشت.
وقتی كار بر عثمان تنگ شد و شورشیان محاصره خانه او را تنگ تر كردند، عثمان برای نجات خود از امرای تحت امرش در خواست كمك كرد و نامه ای برای معاویه فرستاد و از او كمك خواست.۱۶ معاویه خرابی اوضاع را به خوبی درك می كرد; «شاید در انتظار این بود كه با مرگ عثمان و از میان رفتن رقیبی نیرومند همچون او، قدمی به كرسی خلافت نزدیك تر گردد. از این رو، با وجود همه حقوقی كه عثمان بر او داشت، در فرستادن كمك، هیچ تعجیلی نمی نمود و سستی خود را این گونه توجیه می كرد كه من از مخالفت كردن با عموم صحابه و یاران پیغمبر خشنود نیستم.»۱۷علّامه عسكری از بلاذری نقل می كند: «هنگامی كه عثمان به معاویه نامه نوشت و از او مدد خواست، معاویه یزید بن اسد قسری را با گروهی سرباز، به سوی مدینه روانه نمود و به او فرمان داد: هنگامی كه به سرزمین ذاخشب (چند فرسنگی مدینه) رسیدی، همان جا اطراق كن و دیگر حركت نكن. مبادا نزد خود تصّور نمایی كه شاهد جریانات و حوادث پایتخت اسلام هستی و چیزهایی دیده و دانسته ای كه معاویه به خاطر عدم حضور نمی داند. در واقع، من شاهد و حاضر هستم و تو غایب! لشكر در نزدیك مدینه آن قدر درنگ كرد تا عثمان به قتل رسید و چون آشوب ها پایان گرفت، معاویه لشكر شام را به سوی خویش فراخواند، در حالی كه هیچ كار مثبتی انجام نداده بود.»۱۸
امام(علیه السلام) در نامه ای به معاویه چنین می نویسد: «كدام یك از من و تو بیش تر با او دشمنی كردیم و راه هایی را كه به قتل او منتهی می شد، بیش تر نشان دادیم; آن كس كه بی دریغ در صدد یاری او بر آمد، اما عثمان به موجب یك سوء ظن بی جا، خود طالب سكوت او شد و كناره گیری او را خواست؟ یا آن كه عثمان از او (معاویه) یاری خواست و او به دفع الوقت گذارند و موجبات مرگ او را برانگیخت تا مرگش فرا رسید؟»۱۹
ابن عباس نیز در نامه ای برای معاویه در این باره چنین می نویسد: «به خدا سوگند كه تو چشم انتظار قتل عثمان بودی و با این كه وضعش برایت كاملاً روشن بود، نگذاشتی مردم قلمروت به دفاعش بیایند، در حالی كه نامه سراسر استمدادش به تو رسید و اعتنایی به آن ننمودی، با آن كه می دانستی محاصره كنندگان تا او را نكشند، دست بردار نیستند تا آن كه همان طور كه می خواستی، به قتل رسید.»۲۰
علّامه امینی می نویسد: «از اسناد تاریخی چنین بر می آید كه خودداری معاویه از دفاع عثمان، اثری مهم در قتل وی داشته است. معاویه با وجود امكانات بسیار و فرمان دهی بر سپاهی عظیم، از انجام فرمان خلیفه سرپیچیده و چندان تأخیر روا داشته كه كار از كار گذشته است. به همین دلیل است كه علی(علیه السلام) به او می گوید: به خدا قسم، پسر عمویت را كسی جز تو نكشته است.»۲۱
از این مجموعه، نتیجه می گیریم كه معاویه یك هدف داشت كه هر وسیله ای را برای نیل بدان مباح می دانست: او آنچه كه در حیات عثمان می توانست به دست بیاورد، به دست آورد و با شورش مردم بر ضد عثمان احساس كرد كه مرگ او بیش تر به نفع اوست تا حیاتش. بدین روی، نه تنها خود هیچ اقدامی در جهت دفع این شورش نكرد، بلكه به استمدادهای عثمان نیز پاسخی نداد تا شورشیان او را به قتل رساندند.
نویسنده:محمدرضا احمدی ندوشن
پی نوشت ها
۱ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۴۵
۲علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۶ / علامه امینی، الغدیر، ج ۱۰، ص ۲۳۹ و ۲۳۸
۳ علّامه امینی، همان، ج ۱۰، ص ۲۳۰ به نقل از: شافعی در كتاب الامّ، ج ۱، ص ۲۰۸
۴ علّامه امینی، همان، ج ۱۰، ص ۲۴۲، به نقل از: ابن كثیر، تاریخ ابن كثیر، ج۸، ص ۱۳۹
۵علّامه امینی، همان، ج ۱۰، ص ۲۵۶
۶ علّامه امینی، همان، ج ۱۰، ص ۲۳۸ / همان، ترجمه جلال الدین فارسی،چ پنجم، تهران، بنیاد بعثت، ۱۳۷۴، ج ۱۹، ص ۳۰۶
۷ سیدعبدالحسین شرف الدین، اجتهاد در مقابل نص، چاپ هشتم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۵، ص ۵۷۲ / ابن ابی الحدید، همان، ج ۱، ص ۳۵۸
۸ علی بن حسین مسعودی، همان، ج ۲، ص ۴۵۳ـ۴۵۵ / سیدمرتضی عسكری، نقش ائمه در احیاء دین، ج ۱۶، ص ۶۷/ ابن ابی الحدید، همان، ج ۱، ص ۴۶۳
۹ ابن ابی الحدید، همان، ج ۱، ص ۲۳۱
۱۰ اسراء/۳۳
۱۱ نصربن مزاحم، قعهٔ صفین، چاپ دوم، قم منشورات مكتبهٔ آیهٔ اللّه المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ق، ص ۳۲ و ۳۱ / ابن ابی الحدید، همان، ج ۳، ص ۸ ـ۷۷
۱۲ نصربن مزاحم، همان، ص ۸۵ / ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۵، ص ۷۳
۱۳ نصربن مزاحم، همان، ص ۷۸
۱۴ نهج البلاغه، نامه ۶
۱۵ محمد محمدی ری شهری، موسوعهٔ الامام علی بن ابی طالب، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۱ ق، ج ۵، ص ۲۸۹ به نقل از: البدایهٔ و النهایهٔ، ج ۸، ص ۱۲۲
۱۶ محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۵۲
۱۷ سیدمرتضی عسكری، نقش عایشه در تاریخ اسلام، نهم، تهران، منیر، ۱۳۷۷ ش، ج ۳، ص ۸۹ـ۹۰
۱۸ ابن ابی الحدید، همان، ج ۸، ص ۵۸ / سیدمرتضی عسكری، همان، ج ۳، ص ۹۰
۱۹ نهج البلاغه، نامه ۳۷
۲۰علّامه امینی، همان، ج ۹، ص ۱۷۹ / بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دارالفكر، ۱۴۱۷ ق، ج ۵، ص ۱۱۴
۲۱ علّامه امینی، همان، ج ۹، ص ۱۸۱
۲۲ نصربن مزاحم، همان، ص ۲۱۰ / ابن ابی الحدید، همان، ج ۱، ص ۳۴۲ / علّامه امینی، همان، ج ۹، ص ۱۷۹
۲۳ علّامه امینی، همان، ج ۹، ص ۱۸۱
۲۴علّامه عسكری، همان، ج ۳، ص ۱۲۴
۲۵ نصربن مزاحم، همان، ص ۲۱۷
۲۶ نصربن مزاحم، همان، ص ۲۲۱ـ۲۲۰
۲۷ علّامه امینی، همان، ج ۹، ص ۴۳، به نقل از: تفسیر زمخشری، ج ۲، ص ۱۷۶ و تفسیر الرازی، ج ۵، ص ۳۶۵ و كنز العمّال، ج ۶، ص ۱۸۴
۲۸ علّامه امینی، ج ۹، ص ۴۴، به نقل از: طبقات ابن سعد، ج ۳، ص ۱۸۷
۲۹ محمدبن جریر طبری، همان، بیروت، روائع التراث العربی، بی تا، ج ۵، ص ۵۸
۳۰ نصربن مزاحم، همان، ص ۳۳۵
۳۱ نصربن مزاحم، همان، ص ۳۴۱ / عبدالفتاح عبدالمقصود، الامام علی بن ابی طالب، ترجمه محمدمهدی جعفری، تهران، شركت سهامی انتشار، ۱۳۵۱، ج ۵، ص ۶۳ـ۶۵
۳۲ نصربن مزاحم، همان، ص ۳۴۱/ عبدالفتاح عبدالمقصود، همان، ج ۵، ص ۵۹
۳۳ ابن ابی الحدید،همان،ج۲۰،ص۳۳۴
۳۴ ابن ابی الحدید،همان،ج۲۰،ص۳۳۴
۳۵ نصربن مزاحم، همان، ص ۴۷۷ و ۴۷۶ / ابن ابی الحدید، همان، ج ۲، ص ۲۱۰/ ابن قتیبهٔ دینوری، همان، ج ۱، ص ۱۱۵ / علی بن الحسین الهاشمی، وقعهٔ النهروان او الخوارج، بیروت، مؤسسهٔ المفید، ۱۴۱۳ هـ
۳۶ نصربن مزاحم، همان، ص ۴۷۸ / ابن ابی الحدید، همان، ج ۲، ص ۲۱۳ و ۲۱۱
منبع:ماهنامه معرفت ، شماره ۵۸
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست