چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
نور و نقش آن در هنر اسلامی
● رنگ و نور
رنگها هر یک بنابر ممیزات خویش متضمن معنایی سمبولیک هستند. حالات روحانی و نفسانی آدمی و نحوه تحقق وجود موجودات و امور در عالم همواره با بیان سمبولیک در ساحت هنر توأم بوده است. در سمبولیسم طبیعی رنگها بسیار ساده در کار میآیند، چنانکه سبز و سفید و آبی و بیرنگ مظاهر تازگی، پاکی، آسمان و بی تعقلی است. اما در هنر دینی و اساطیری حد مظهریت رنگها از این فراتر میرود. فیالمثل در فرهنگ اسلامی سمبولیسم رنگ سبز (۱) متضمن عالیترین معانی عرفانی است و بهاین صورت بالاخص در اطراف نام حضرت خضر(ع) تجلی میکند. خضر سبزپوش جاوید است. عطار در منطقالطیر از قول طوطی میگوید:
خضر مرغانم از آنم سبزپوش
تا توانم کرد آب خضر نوش
و مقصود از «آب خضر» البته «آب حیات» است. طوطی سبزپوش که به مصداق سخن سعدی ره از عالم صورت به عالم معنی نبرده، در نقش سالکی جلوهگر میشود که کار است که علت و مایه اصلی رنگ «رودخانه زرد» و «دریای زرد» را که نام دیگر دریای چین است، تشکیل میدهد. این رنگ دلآگانه مظهر معانی تقدس قرار گرفته است، چنانکه راهبان بـــودایـی خود را در لباس زردرنگ زعفرانی میپوشانند.
سکنی گزیدن در عالم اسلامی، هر امر دینی و دنیوی را برای آدمی رنگی ایمانی میزند. از اینرو در نقاشی، هنرمند به نحوی تحت سیطره کل متعالی اسلام است، هر چند که اساساً نقاشی در عصر اسلامی کمتر مضامین دینی دارد.(۲)
حضور این کل، صورت خیالی هنرمند مسلمان را از طریقه صورتگری یونانی دور کرده و فضایی مثالی در پردههای نقاشی او ظاهر ساخته بود. به همین طریق راه و رسم تعلیم صورتگری نیز میبایست از این فضا متأثر باشد و چنین نیز شد. بدین طریق که نیکان را قیاس از خود میگیرد و سبزی ظاهر خویش را با سرسبزی معنوی خضر مقایسه میکند و در جستجوی زندگی جاوید است. بنابراین رنگ سبز سمبــولیسم جـاودانگــی و نیکویی است که صورتش از عالم طبیعت و محسوس اخـــذ شده، امــا معنایش از عالم معانی و نامحسوس.
رنگ سرخ که رنگ خون است از گذشته چونان سمبولی برای تجدید حیات در کار آمده است. (۳) در عین حال خشم و غضب و جنگ و جهاد نیز با زبان خون ظاهر شده است و شیاطین و دیوسیرتان در لباسی قرمز رنگ در نظر آمدهاند. علیرغم این تلقی ثانوی رنگ سرخ از حیث زیبایی گاه سرآمد رنگها محسوب گردید، چنانکه در زبان روسی مفاهیم سرخ و زیبا بسیار به هم نزدیکند. بدینسان نوعی سمبولیسم دوگانه از رنگ سرخ القا شده است که در مورد رنگ سیاه نیز صدق میکند.
تقـدس رنگ زرد را در شرق دور از نظر طبیعــی مــولود خاک حاصلخیز لوئس(Loess) که قسمتهای وسیعی از غرب و شمالغـرب چین را میپوشاند دانستهاند. همین خاک به تدریج راه و رسم و آداب خاصی که حاکی از نحوی غلبه صبغه رمزی و معنوی برای کار بود باطن این هنر و صنعت را به سوی امر قدسی کشاند. ظاهر به تناسب باطن از رسوم و آداب متعارف میگذشت. استاد در این طریق راز و رمز کار تصویری را به اقتضای روحیه و قابلیت معنوی شاگرد به او میآموخت تا مرحلهای که به او اجازه میداد خود به ابداع یافتها و عــالم درون و باطنی خود بپردازد. هر مرحله از این مراحل از رنگسایی تا طلاکاری و آماده کردن قلم و کاغذ با نشانه و رمزی ترتیب پیدا میکرد. شاگرد در اینجا چون سالک بود و استاد چون مراد و قطب و پیر او، و کار چون سیر و سلوکی معنوی، و بسان مراحلی از ریاضت که به دنبالش سالک مراتب معنوی و منازل و مقامات روحانی عالم هنری را طی میکند. نور و رنگ نیز در حکــم رمــزی برای سیـر و سلـوک بهکار میآمد، چنانکه صوفیه از آن برای بیان عوالم بهره گرفتهاند. از نظرگاه شارح «گلشن راز» سیاهی و تاریکی که در مرتبـــهای برای ارباب کشف شهـــود و در دیده بصیرت سالک ظاهر میشود، همانا نور ذات مطلق است. بدینصورت که از غایت نزدیکی، تاریکی در چشم بصیرت سالک پیدا میآید و در درون تاریکی، نـور ذات که مقتضی فنا است آب حیـات بقا بالله که موجب حیـات سرمدی است پنهان است.
هرکو نه بدین مقام جا کرد
دعــوی قلنــدری خطا کرد
این فقر حقیقتی است الحـق
آنجاست سواد وجــه مطلق
شمشیر فنا در این نیام است
آن نور سیه درین مقام است(۴)
نور سیاه به گفته عینالقضات در «تمهیدات» نور ابلیس است که از آن، زلف این شاهد عبارت کردهاند و نسبت با نور الهی ظلمت خوانند و در مقایسه چون مهتاب است در برابر آفتاب. (۵) نجمالدین کبری «نورسیاه یا ظلمت را از عالم قهر خداوندی و مظهر صفات جلال حق» میداند چنانکه عرفا قائلند ظهور نور وجود مطلق را مراتبی است. اولین مرتبه که آفتاب جمال حق در حجاب عزت وجلال محجوب است، عبارت است از «هویت غیب» نور سیاه در این مرتبه ظاهر است که سالک دیگر فانی میشود و از شرح آن عاجـز و قاصـر است در برابر این نور صفات جــلال، نور صفات جمال است. نجم رازی در این باره چنین میگوید که «چون نظر کنی هر کجا در دو عالم، نور و ظلمت است از پــرتـو انـوار صفـات لطف و قهــر اوست... خلقالسمـوات والارض و جعلالظلمات والنور ... خواجه علیهالسلام در استدعا «ارناالاشیاءکماهی» ظهور انـوار صفات لطف و قهــر میطلبید. زیرا که هز چیز را که در دو عالم وجودی است یا از پرتو انوار صفات لطف اوست یا از پرتو انوار صفات قهر او، و الّا هیچ چیز را وجود حقیقی که قایم به ذات خود بود نیست، و وجود حقیقی حضــرت لایـزالی و لمیـزلی راست، چنــانکه فــرمـود: «هوالاول والاخر والظاهر والباطن».
دل مغز حقیقت است، تن پوست ببین
در کسوت روح صورت دوست ببین
هر چیز که آن نشان هستی دارد
یا سایه نور اوست یا اوست ببین(۶)
نور سیاه از نهایت قرب به حق برای آدمی ظاهر میشود و این حکایت از نهایت ظهور جمال حق میکند که سالک از شدت ظهور میسوزد و از اینروست که گفتهاند جمال و جلال ظهور و بطون یکدیگر و نور ذات مقتضی اختفاء اسماء و صفات الهی است.
چون مبصر با بصر نزدیک گردد
بصر ز ادراک او تاریک گردد
مناسب این مقام، شیخ محمد لاهیجی از مشاهدات قلبی و احوالات خود در باب رنگها چنین ذکر میکند: «دیدم که در عالم لطیف نورانیام و کوه و صحرا تمام از الوان انوار است از سرخ و زرد و سفید و کبود و این فقیر واله این انوار، و از غایت ذوق و حضور شیدا و بیخودم. به یک بار دیدم که همه عالم را نور سیاه فرو گرفت و آسمان و زمین و هوا هرچه بود تمام همین نور سیاه شد و این فقیر در آن نور سیاه فانی مطلق و بیشعور شدم؛ بعد از آن به خود آمدم.» پس رنگ و نور سیاه مظهر حالی از احوالات است که در مرتبه مواجهه با جلال الهی دست میدهد.(۷)
کار هنری، هنگامی که به مثابه سیر و سلوک معنوی تلقی میشود، هر رنگی با تغییر حالات سالک همراه است. هنرمند چنان خود را در کار غرق میکند که دیگر نمیتوان ظاهر کار را بدون در نظر گرفتن باطن آن که مواجید اوست دریافت. از طرفی چون هر رنگ و نوری مظهر عالمی تلقی گردیده، سالک خویش را در هر مرحله از کار در منزل و مقامی روحانی میبیند و رابطه روحی با جهان غیبی پیدا میکند. سالک در طی مراحل سلوک رنگها و پردههای رنگین را که هر یک ظهور عالمی از عوالم است در صورت خیالی خویش میبیند.
با تمام این مراتب باید بدین نکته توجه داشت که از آنجا که هنرمند با مواد سروکار دارد و صورتهای خیالی او نمیتواند از این مواد و ابزارها رهایی یابد، هیچگاه نمیتوان سیر و سلوک نقاش را چون سیر و سلوک عارف دانست. به تعبیری میتوان پایة مادی و اساس این جهانی یا به تعبیری صورت نازل عرفان را درکار هنری- در آنجا که کار هنری به صــور مختلف با مـــواد و محسـوسات و به عبـارتی کثــرات ارتباط دارد؛ به ترتیب متنازل از شعر تا صنایع مستظرفه دید و هنگامی که هنــــرمند از صــور مادی و جسمانـی رهایی پیدا میکند قدم به عرصه عــرفان مینهد، بدینمعنی هنر جسم و تن عرفان و عرفان روح و جان هنـــــر میگردد. به عبارت اُخری از هنر خاص به هنر عام انتقال مییابد.
● تکرار نقوش
یکی از ممیزات عالم اساطیری شرق و عالم دینی مسیحی و اسلامی تکرار طرح و نقش و الحان در آثــار هنـــری آنها است. این وضع در همه هنرهای اساطیری و دینی مشترک است. بنابراین باید بینش واحدی وجود داشته باشد تا همه هنــرمندان با وجـــود گــذر هزاران سال همــواره یک نقش را با قـدری تغییر نامحسوس ابداع کنند.
این بینش در نگاه هنرمندان اعصار گذشته نسبت به زمان و تاریخ و ماهیت اثر هنری حضور پیدا میکند، بدین معنی که هنرمند از زمان، احساسی مکانیکی و تدریجی که در افق مکان تکوین یابد و نابود شود، ندارد. بلکه زمان و مکان چون انسان واجد مراتبی است که هر مرتبه دانی جلوة امر عالی است. انسان همواره نسبت به زمان و مکان احساس بستگی میکند اما این احساس امری تاریخی است. گاه چنان تصوری از زمان و مکان در او پیدا میشود که با زمان و مکان در دوره دیگر متفاوت است.
به هر تقدیر زمان و مکان در نگاه انسان مفهومی تاریخی دارد. چنانکه تاریخ نیز سیر معنوی انسان در زمان و مکان و از آنجا در عوالم است. بدین معنی انسان همواره کون در زمان و مکان دارد و در هر دوره احساس او از عالم متفاوت میشود. به همین جهت نیز پیشینیان سیر تاریخ را ادواری تلقی میکردند. هندوان به چهار دوره تاریخی کریتا، تریتا، دواپارا و کالی که هر دوره ممیزات خاص خود را دارد قایل بودند. در دوره اول که همان عصر طلایی یا کمال است، حقایق ودایی (کتاب مقدس) نیازی به تفسیر و تعبیر نداشتند.(۸)
آدمیان حقـــایق آنها را با مکاشفه درک میکردند ولیکن بر اثر گردش دائمی چرخ گیتی و پیدایش ادوار بعدی که هر یک در حکم سقوط و فقدان تدریجی معنویت بوده، علوم شهودی رو به فناء رفتند و آیینه دل غبار آلوده شد و پلیدیهای گوناگون نفسانی، آدمی را از درک حقایقی که نیاکان دوران عصر طلایی بدان شاعر بودند، بازداشت.(۹)
در اساطیـر یونان چنـانکه «هسیود» طرح میکند و در تفکر چینی و ایرانی و مصری و بینالنهرینی نیر از عصر طلایی و در مقابل آن از عصر آهن سخن به میان آمده است. در این نظرگاه همانطوری که عصــر طلایـی کاملترین ادوار است. کاملترین آثار فکری، هنری و تدابیر سیاسی و اعمال اخلاقی و حماسی نیز در این دوره بهوجود آمده است. پس برای هر کس هر نظــر و عمل و ابداعی که در این عصر وقـوع حاصل کرده، حقیقــیتـرین و به عبارتی نزدیکترین امور به حقیقت است. هنرمند با تأسی به نمونه اصلی و نقش و نگارهای عرشی (Archetype) اثر هنری که در گذشته ابداع شده و «صورت نوعی ازلی» آثار هنری محسوب میشود، سعی به تقرب به این نمونه دارد. پس او به گذشتة طلایی که هنرمند به حقیقت تقرب داشته نزدیک میشود و رو به سوی آن دارد و به این جهت نقشی که میزند یا هر اثری که ابداع میکند از نظری تکرار محسوب میشود، در حالی که در واقع الهام جدیدی در سعی هنرمند برای تقرب به حقیقت و صورت نوعی ازلی در کار است که هنرمند در دورهای متأخر نسبت به آن دچار بُعد و دوری است. او در اینجا سعی میکند به مبدأ نزدیک شود و به معرفت نیاکان عصرطلایی خویش و به بهشت گم شده و فراموش گشته تقرب جوید.(۱۰)
در مقابل این بینش و نگاه دینی و میتولوژیک، هنرمند دوره جدید همه چیز را در افق پیشرفت و سیر تکاملی میبیند، مشکل هنرمندان جدید انحراف و دوری تدریجی از مبدأ حقایق الهی نیست. آنان عصر طلایی را در آینده میجویند. به همین سبب نیز هر چه از عصر رنسانس دور میشود تفاوت میان سبکهای جدید بسیار فزونی مییابد. اگر مقایسهای میان مکتب هرات و تبریز یا مکاتب هندی و چینی در نقاشی و پیکرتراشی و معماری با تفاوت سبک کلاسیک و رومانتیـک و کوبیسم داشته باشیم، آنگاه درمییابیم که چگونه هنرمندان دورة جدید همواره در حال گریز از گذشته و رویآوردن به سوی آینده اند.
پی نوشت ها:
۱) در ادیــان طبیعی نخستین عصـر اساطیرالاولین معانی بسیار بهصورت طبیعت برای انسان تجلی کرده بود. خدایانی از قبیل آدونیس یونانیان و اتیس رومیان و تموز بابلیان همگی خدایان گیاهان به معنای وسیع کلمه بودهاند. اوزیریس مصر باستان نیز در اصل خدای کشاورزی بوده است. ضمناً علایم و آثار تعبیرات و مراسم کهن بهصورتی نو مجدداً در کار آمده است. مثلاً رویانیدن سبزههایی که ایرانیان برای عید نوروز تهیه میکنند در یونان باستان نیز معمول بوده و یونانیان نیز مانند ما بعد از چندی آن سبزهها را به آب میانداختهاند. در یونان باستان سبزیهای مزبور را باغچههای آدونیس مینامیدهاند.
۲) بر خلاف هنر مسیحی که مسیح و قدیسین و انبیاء نمونههای اصلی مضامین محسوب میشدند، در اسلام تصویر چهره انبیا و اولیاء علیالخصوص حضرت نبی(ص) و ائمه معصومین(ع) تحریم شده بود که آثار آن را درعدم تشخیص چهره آنان میتوان ملاحظه کرد.
۳) در گورستانهای قدیم در قبرهایی جنازههایی یافت شده که آنها را با گل اُخری که رنگ قرمز دارد پوشاندهاند. و این ظاهراً حاکی از نوعی دید جهت تسهیل تجدید حیات مردگان در جهان دیگر بوده است.
۴) شرح گلشن راز، ص۹۵ – ۹۶ .
۵) تمهیدات، ص ۱۱۹.
۶) مرصادالعباد، ص۳۰۹ و ۶۸۳ .
۷) رنگ سیاه و عرف عام با تیرگی و پریشانی روزگار و فلاکت و بدبختی قرین است. اما حضور آن در آداب و رسوم مختلف حکایت از معنی دوگانه آن میکند. لباس برخی روحانیان مسلمان و مسیحی و لباس تیره کاهنان بابلی که قبایی به شکل ماهی سیاه بود از معنای مثبت آن حکایت میکند. در محافل اشرافی قدیم رنگ سیاه رنگ رسمی لباسها بوده است. خلعت سیاه از این زمره است. انبوهی از درختان و کوهها در ادبیات کهن با تعبیر سیاه بیان شدهاند، همچنان جمع کثیر که به «سواد اعظم» تعبیر شده. پوشش سیاه در عزا و عروسی و علمهایسیاه صرفاً به معنی مرگ نیست، بلکه به معنی تجدید حیات دنیوی و اُخروی و مظهر انقلاب روحی انسانهاست که در حال « محو» حاصل میشود. روی سیاه حاجی فیروز نیز نشانه و نمودار تجدید حیات طبیعت بوده است. سیاهپوشی در برخــی اقــوام معنایی قریب به معتقدات اسلامی دربارة سبزپوشی خضر دارد. چنانکه در متن اشاره رفت در ادبیات و عرفان اسلامی رنگ سیاه نشانه تعالی است. چنانکه آب حیات در ظلمات بهدست میآید و مقام شب قدر نشانه تعالی شب از روز است. شب هنگام خلوت است و روز هنگام جلوت.
۸) این شرح شبیه به روایاتی است که در باب درک حقیقت قرآن چون نوشیدن آب برای آدمیان پس از ظهور حضرت مهدی(عج) آمده است.
۹) ادیان و مکتبهای فلسفی هند، داریوش شایگان، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶، ص ۴۰و۴۱.
۱۰) فکری که به طور ضمنی در این اعتقاد وجود دارد، این است که فقط نخستین ظهور هر چیز، معنیدار و معتبر است، نه تجلیات پیاپی آن، و آن نخستین ظهور در عالم غیب رخ داده است، چنانکه در بیان نظری موسیقی مشاهده کردیم. این نوع تلقی را در فرهنگهای شفاهی شبه اساطیری کنونی نیز میتوان یافت. فیالمثل درkimberley نقاشیهای روی تختهسنگها، که میگویند بهدست نیاکان اساطیری نقش شدهاند، مجدداً، به نیت دوباره به کار انداختن قـــدرت خــلاق آنها، درست به همانگونه که این قدرت نخستین بار در زمانهای اساطیـری، یعنی در آغاز جهان، پـــدیدار گشته بود، تــــرسیم میشوند. برای تفصیـل مطلب رجـــوع شود به چشماندازهای اسطـوره میرچا الیاده، ترجمه جلال ستاری، توس، ۱۳۶۲ ، ص ۵۱.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست