چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

تا بیکران دوردست


تا بیکران دوردست

در عالم هنر و تفکر و اندیشه, همه دوست دارند که شاهد قدرت مضاعف باشند

در عالم هنر و تفکر و اندیشه، همه دوست دارند که شاهد قدرت مضاعف باشند. روبرویی دو هنرمند.، تعامل دو هنرمند. یک هنرمند بزرگ هواداران خود را دارد که عده آن ها زیاد است و آثارش همواره مورد توجه خیل علاقه مندان هنرش قرار می گیرد. اما وقتی که هنرمند دیگری در همان ابعاد و با مراتب دیگری از بزرگی در کار و سبک و گفتار مستقل هنری اش کنار هنرمند اول قرار می گیرد، عرصه تعامل و ابعاد آن وسیع تر می شود، و در نتیجه آن نگاه ها مضاعف می شود.

خصوصا در عرصه موسیقی، احساسی که از پیوند بالفعل دو هنرمند بزرگ و در یک صحنه به عمل میآید هویت جذاب تری دارد. آنجاست که رنگ ها و صداها و به عبارتی رنگ صدای سازها و نگرش و احساس دو هنرمند در هم می آویزد و آدم با شنوایی خود رنگ را می بیند و می فهمد. انعکاسی که از ارتعاش زخمه تارها و ضربه دست ها و غلتیدن و نوازش آرشه ها در فضا پخش می شود تنها صدای ساز نیست; شخصیت ساز است، و شخصیت هنرمند است. و هنر سیالی که در فضا و بر شانه لحظه ها جاری می شود، تجربه و تحصیل است. آنگاه تالیف تازه ای را شنیده و رنگ تازه ای را دیده ای; و همه اینها از درک درونی و نهانی انسان است که حلقه تازه ای از ادراک را در می یابد و در آن لحظه به عمقی رسیده یا به اوجی پریده است.

اما من به تازگی بیش از این ها را تجربه کردم. از دیدن و شنیدن کار دو هنرمند بزرگ به وجد آمدم و به نوای دو ساز از دو فرهنگ و دو هویت، آن هم یکجا گوش دادم.

من نوازنده ای را دیدم که دستش بر ساز می رقصید. اردال ارزنچان نوازنده اهل ترکیه، برای اولین بار در صحنه ای ایرانی و در مقابل تماشاگران ایرانی می نواخت. او در ابتدا تنها به صحنه آمد و دقایقی تکنوازی کرد. صدای سازش باقلاما، گویی صدای هر چیز نیکویی بود که از ترکیه بر می خاست. ارزنچان، هر جای سیم های سازش را که دلش می خواست به ارتعاش در می آورد. گویی دستش در طول ساز می دوید. و سازش گاهی فریاد می زد، گاهی می خندید و گاهی شور می گرفت.

پس از تکنوازی، ارزنچان رفت و بار دیگر همراه با هنرمند پر آوازه ما به روی صحنه برگشت. کیهان کلهر با کمانچه اش آمد. من هرگز باور نمی کنم که کمانچه کلهر عضوی از وجودش نیست. حتی بیش از آن: متعلق به روحش است. او آرشه را که با ملایم ترین جنبش به روی ساز می کشید گویی با صدای آرام و تاثیر گذاری در گوش آدمی نجوا می کرد و وقتی که صدای رسا و پر طنین آن بلند می شد، گویی جهانیان را صدا می زد که: "های! بشنوید با شما هستم". آن کمانچه با صدای محزونش به راستی که نماینده درد و ناله های شریف انسانی است.

کلهر، تمام طول اجرا را بر روی دو پا، بر زمین سفت نشسته بود. و اگر دست ارزنچان به روی ساز می رقصید، در عوض تمام تن او همنوا با موسیقی به رقص در آمده بود. در بیشتر لحظات- و تقریبا نزدیک به تمام لحظات- چشمانش بسته بود و موهای جو گندمی اش که بر پیشانی ریخته بود گهگاه چنان تاب دل انگیزی می خورد که من فکر می کردم اگرچه چشمانش را بسته در عوض حتی موهایش به درک این موسیقی اقرار دارد. آری، موسیقی چشم معنویت است. یاد کلام پر شور مولانای عزیز می افتم که می گوید:

مطرب مهتاب رو، آنچه شنیدی بگو

ما همگان محرمیم، آنچه بدیدی بگو

باری، کمانچه، این ساز کاملا ایرانی در کنار باقلامای کاملا ترکی گفت وگویی داشتند. هر آنچه ارزنچان با ساز می گفت، کلهر با صدای سازش تایید می کرد و گفته دیگری بر آن می افزود و گفتگو جریان داشت. هر دو ساز با هم ناله می کردند، فریاد می زدند، آه می کشیدند، لبخند دلربایی به یکدیگر می زدند و هر دو با گفتار و لهجه بومی شان درک یگانه و صریحی از احساسات انسانی و معنوی داشتند.

موسیقی رنگ است، نور است. موسیقی کلام اندیشمندانه ای می تواند باشد که گفتگوی بین قرن ها، نسل ها، ملت ها و فرهنگ ها را رقم می زند. دو ساز از دو بوم و قوم، با پیشینه ای دیرین، گویی صدایی از تاریخ را می نوازد اما با گفت وگویی نو، گفت وگوی دو ملت و دو فرهنگ. حتی می توان گفت که این دستاورد بیش از دو است. چراکه احساساتی که از موسیقی بر می خیزد، با هر رنگ و نوایی، پیوندی نهانی و زبانی با همه مردم جهان دارد. همانطوری که گفتیم: کمانچه کلهر جهانیان را صدا می زد. صدا می زد تا بینشی را به آن ها بیفزاید.

کیهان کلهر، که از نوآوری هایش در موسیقی بسیار گفته و شنیده ایم، این بار هم حرف تازه و کار تازه ای داشت که تماشاگران را به وجد آورد. یکی از کارهای برجسته و جذاب او بر روی صحنه این بود که او بر آن ساز کوچک، به مانند یک ساز کوبه ای، ضرباتی سریع و موزون و دلنشین وارد کرد. که اتفاقا در پایان اجرا در مورد آن حرکت از او پرسیدم و او اظهار کرد که این کار ابداع خودش است و هنوز اسمی برای آن حرکت انتخاب نکرده.

استاد مسلم موسیقی ما به قدری خوشرو بود که گویی در پایین صحنه یک دوست صمیمی است. همینطور ارزنچان هم بسیار خوشرو و دوست داشتنی بود. حیف که نه او زبانم را می فهمید و نه من زبان او را. اما زبان موسیقی اش را به واسطه درک درونی، خوب فهمیدم.

این دو هنرمند پیش از این آلبوم مشترکی با نام "تا بیکران دوردست" منتشر کرده بودند. کسانی که شاهد این اجرای زنده نبودند می توانند به این آلبوم گوش دهند تا به فضای زیبای این نوع موسیقی دست پیدا کنند. کیهان کلهر با کارنامه هنری اش این را به اثبات رسانده که نه تنها یک موسیقیدان بزرگ و یک نوازنده چیره دست است، بلکه استاد پیوند ملت ها، فرهنگ ها و تمدن هاست و نیز قادر است تا پیوندی نو بین سازهای بومی برقرار کند; سازهایی که متعلق به نقاط مختلف جهان و هر دوره ای از تاریخ باشند.

نویسنده : حمیدرضا تهرانی