یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
عقل از دیدگاه اخباریان شیعه
اخباریان عالمان و فقیهانی نصگرا بودند كه در دامان تفكر شیعی پدید آمدند. این گروه با اندیشه عقلگرایانه اصولیان و متكلّمان به ستیزه برخاستند و در سرزنش عقل و نكوهش عالمان عقلگرا، عنان بیان و بنان را رها ساختند. در این نوشتار، ضمن بیان تاریخچه اخباریگری و منشأ پیدایش این طرز تفكر و برخی دیگر از مسائل مربوط به عقل و جایگاه آن نزد اخباریان، كوشیدهایم صحّت و سقم ادلّه آنان را در طرد و انكار حجّیت عقل و عدم شناسایی دلیل عقلی، كه یكی از منابع معرفت دینی است، بررسی كنیم.
● تاریخچه اخباریگری
اخباریگری و قشریمسلكی از چه زمانی در میان فقیهان شیعه پیدا شد؟ آیا در زمان حضور امامان معصوم علیهمالسلام یا دست كم، در دهههای نخست پس از عصر غیبت چنین گرایشی وجود داشته است، یا آنگونه كه برخی از بزرگان معتقدند،(۱) ملاّمحمد امین استرآبادی، مبدع و مبتكر این اندیشه بوده است؟ برای ارائه پاسخی مستدل و قابل دفاع، لازم است قدری در باب تاریخ فقه شیعه و گرایشهای گوناگون فقهی در مكتب اهل بیت علیهمالسلام بیندیشیم تا روشن شود كه از چه زمانی ظاهرگرایی افراطی میان فقیهان و عالمان شیعی پدید آمد و چه مراحل و ادواری را پشت سر گذاشت.
شاید چنین تصور شود كه مباحث استدلالی و عقلانی درباره آموزههای دینی و مسائل علم اصول فقه، پس از عصر غیبت و به علل و انگیزههای گوناگون درون مذهبی و برون مذهبی مطرح شدند و پیش از آن، به دلیل حضور امامان معصوم علیهمالسلام و امكان دستیابی به آنان، به علم كلام و اجتهاد نیازی نبود؛ زیرا شیعیان میتوانستند به آسانی از مطمئنترین راه، یعنی پرسش از امامان، معارف و احكام دینی خویش را به دست آورند؛ بنابراین، كلام و فقه شیعه تا اواخر قرن سوم هجری، یعنی پایان عصر حضور امامان، بیشتر به صورت نقل حدیث بوده و كلام عقلانی و فقه استدلالی، جایگاه چندانی میان شیعیان نداشت.(۲) اما نگاهی گذرا به روایات منقول از امامان معصوم علیهمالسلام و كتابهای رجالی و تاریخی، به خوبی نشان میدهد نه تنها شیوه عقلی و فقه اجتهادی در زمان حضور امامان رواج داشته، بلكه خود امامان علیهمالسلام نیز از راههای گوناگون، شاگردان خویش را به مباحث تعقّلی و استدلالی تشویق میكردهاند. در حوزه مباحث كلامی و اعتقادی، متكلّمانی همچون هشام بن حكم، مؤمن الطاق (محمد بن نعمان) و هشام بن سالم، پیوسته از سوی آن بزرگواران تشویق میشدند. امامان علیهمالسلام در مسائل فقهی نیز در شكوفا كردن نیروی استدلال و اجتهاد شاگردان خویش میكوشیدند.
ارجاع شیعیان به فقیهانی مانند یونس بن عبدالرحمن،(۳) زرارهٔ بن اعین(۴) و محمّد بن مسلم،(۵) از عنایت امامان معصوم علیهمالسلام به این موضوع حكایت دارد.(۶) یكی از شاگردان امام صادق علیهالسلام ، كه انگشتش در اثر برخورد با زمین صدمه دیده و بر آن دستمالی پیچیده بود، از حضرت درباره حكم وضویش پرسید و امام صادق علیهالسلام در پاسخ فرمود:
تعرف هذا و اشباهه مِن كتابِ اللّهِ ـ عزّوجلّ ـ قال اللّهُ تعالی: «و ما جَعلَ علیكم فِی الدّینِ مِن حرجٍ» امسح علیه.(۷)
حكم این مسئله و امثال آن از قرآن كریم دانسته میشود [و نیازی به پرسش ندارد. [خداوند در قرآن میفرماید: «در دین، كار سنگینی و سختی بر شما قرار نداد.» بنابراین، بر همان دستمال دست بكش.
حدیث مشهور «علینا القاءُ الاصولِ اِلیكم و علیكم التفریعُ»(۸) كه با عبارتهای گوناگونی بیان شده، یكی از محكمترین ادلّه مدّعای ماست؛ زیرا امامان علیهمالسلام با صراحت، وظیفه خود را بیان اصول و مبانی كلّی احكام و اعتقادات دانسته و فهم جزئیات و تطبیق احكام كلی بر موارد خاص را برعهده شاگردان خود نهادهاند.
افزون بر اینها، از روایات و شواهد تاریخی به خوبی فهمیده میشود كه در زمان امامان معصوم علیهمالسلام گرایشهای متنوّع و متفاوتی در باب امور اعتقادی و فقهی میان شیعیان وجود داشتهاند.(۹) عدهای از شیعیان ناخشنودی خود را از اندیشهها و آراء هشام بن حكم، به امام صادق و امام كاظم علیهماالسلام ابراز میكردند و امام نیز به فراخور حال مخاطب و وضعیت مجلس، پاسخی بیان میفرمود.(۱۰) برخی دیگر از شیعیان با نوشتن نامه به امامان علیهمالسلام از نظریات ضدّ و نقیض برخی از پیروان اهلبیت علیهمالسلام درباره توحید و صفات باری تعالی شكایت میكردند.(۱۱) علیبن مهزیار، در نامهای به ابیجعفر ثانی علیهالسلام از صحّت نماز خواندن به امامت طرفداران یونس بن عبدالرحمن پرسید.(۱۲) امام رضا علیهالسلام از بَزَنْطی درباره اختلافش با هشام بن حكم در مسائل خداشناسی پرسید و به طور تلویحی هشام را تأیید كرد.(۱۳) عبدالرحمن بن حجّاج، یكی از شاگردان امام صادق علیهالسلام ، هشام بن حكم را كافر میدانست.(۱۴) هشام بن حكم در ردّ مؤمنالطاق كتاب مینوشت.(۱۵) در عین حال، هم هشام و هم مؤمن الطاق(۱۶) مورد تأیید امام صادق علیهالسلام بودند.(۱۷)
به هر حال، گویا تفكر حدیث محوری، كه بیشتر بر نقل احادیث و پرهیز از تعقّل و اجتهاد تأكید داشت، دارای طرفداران فراوانتری بود، اما احادیث و شواهد تاریخی پیشگفته این حقیقت را نشان میدهند كه گرایش به اجتهاد و عقلگرایی نیز میان شاگردان امامان وجود داشته و امامان نیز میكوشیدهاند تا از افراط و تفریط جلوگیری، و شیوهای معتدل برای همگان پایهگذاری كنند. در عین حال، پس از غیبت كبرا، جریان موسوم به «اخباریگری» توانست بر شیوه عقلگرایی و مدافع اجتهاد غلبه یابد.
از كتابهای تاریخی و رجالشناسی به روشنی فهمیده میشود كه اخباریگری در اواخر قرن سوم هجری، میان فقیهان و عالمان شیعی رایج بوده و حتی در همان زمان، بعضی از شهرهای شیعهنشین مانند قم، به طور كامل تحت نفوذ صاحبان این اندیشه قرار داشتهاند، به گونهای كه عالمان اهل حدیث و نصگرای قم با نوبختیان، كه متكلّمانی عقلگرا بودند، به شدت مبارزه كردند. این تفكر به مدت یك قرن، یعنی تا اواخر قرن چهارم هجری، تمام مراكز علمی و فقهی شیعیان را تحت سیطره خود درآورد و به جرأت میتوان گفت كه اكثریت قاطع عالمان شیعی در آن دوران، جزو پیروان این مكتب بودند. البته فقیهان و محدّثان پیرو این مكتب، خود به دو دسته افراطی و معتدل تقسیم میشدند: عدهای مانند ابوالحسین ناشی(۱۸) (م ۳۶۶ ق) هرگونه ارزیابی اسناد روایات را مردود دانسته، همه احادیث را حق و واجبالاتّباع میپنداشتند(۱۹) و برخی دیگر مانند مرحوم كلینی، هرچند محوریّت را به روایات میدادند و حتی گاهی در بیان احكام شرعی از نص عبارات امامان استفاده میكردند، بررسی سندی را جایز شمرده، برای تشخیصِ روایات موثّق از غیرموثّق، ملاك خاصّی داشتند، تا آنكه شیخ مفید (۳۳۸ ـ ۴۱۳ ق) و پس از او سیّد رضی (۳۵۵ ـ ۴۳۶ ق) و شیخ طوسی (م ۴۶۰ ق) با نگارش كتابها و رسالههای متعدد در باب الهیّات و اصول فقه و ردّ آراء نصمحورانه محدّثان، حركت عقلگرایانهای در قلمرو اعتقاد و فقه شیعی پدید آوردند و به تعبیر بهتر، عقلگرایی برخی از متكلّمان و فقیهان عصر حضور امامان را احیا كردند و به تدریج، زمینه انحطاط و زوال تفكّر اخباری را فراهم آوردند، تا جایی كه این مكتب از قرن پنجم به بعد، به طور تقریبی از صحنه اندیشههای اعتقادی و فقهی برچیده شد و تا قرنهای متمادی هرگز نتوانست به صورت مكتب عرض اندام كند.
شیخ مفید در بسیاری از نوشتههای خود به این گروه نصگرا و دشمن عقل و اجتهاد، حملههای تندی كرد و در طعن و نكوهش آنان فراوان سخن گفت.(۲۰) در كتاب المسائل السّرویهٔ، در پاسخ كسی كه از حجّیت قول آنان پرسیده بود، میگوید:
اصحاب حدیث، ریز و درشت احادیث را نقل كرده، به نقل احادیث صحیح بسنده نمیكنند. آنان اهل تحقیق و تأمّل و تفكّر درباره روایات نیستند. احادیث آنان معجونی از صحیح و سقیم است كه جز با تأمّل در اصول و تكیه بر تفكّری حقنما قابل تمییز و تشخیص نیست.(۲۱)
وی به این اندازه بسنده نكرده، در ردّ این مسلك، كتابی با عنوان مقابس الانوار فی الردّ علی اهل الاخبار(۲۲) به رشته تحریر درآورده است.
در آن زمان كه هنوز كاربرد اصطلاح «اخباری» برای این گروه رایج نشده بود، شیخ مفید با عبارتها و اصطلاحات مشابه از آنان یاد میكند. فقط در كتاب اوائل المقالات، به مناسبتهای گوناگون، عناوینی از این قبیل را در معرفی آنان به كار میبرد: «اهل النقل»،(۲۳) «المتعلّقین بظاهر الروایات»،(۲۴) «اصحاب النقل»،(۲۵) «اصحاب الآثار»،(۲۶) «حملهٔ الآثار»،(۲۷) «حشویه»،(۲۸) «نقلهٔ الآثار»،(۲۹) «اصحاب الحدیث»،(۳۰) «حملهٔ الاخبار»،(۳۱) «رواهٔ الحدیث و الآثار»،(۳۲) و «نقلهٔ الاخبار».(۳۳) در مقابل، از گروه دیگری با نامها و صفاتی مانند «علماء الشیعه»،(۳۴) «فقهاء الشیعه»،(۳۵) «نقّاد الآثار»،(۳۶) «متكلّمی الامامیه»،(۳۷) «فقهاء الامامیه»،(۳۸) «محقّقوا النظر من الامامیه»،(۳۹) و «اهل الفقه و الاعتبار»(۴۰) نام میبرد.
اصطلاح «اخباری» در برابر «اصولی» و «كلامی» به ظاهر، برای نخستین بار در اوایل قرن ششم هجری به وسیله شهرستانی در كتاب الملل و النحل(۴۱) به كار گرفته شد و در پی او، عبدالجلیل قزوینی در كتاب النقض این دو اصطلاح را در برابر یكدیگر به كار گرفت.(۴۲)
به هر حال، اندیشه اخباری پس از حملههای تند و شدید شیخ مفید و سیّد رضی، رو به زوال و انحطاط نهاد و هرچند در گوشه و كنار افرادی پیدا میشدند كه هنوز به همان مسلك و اندیشه معتقد بودند،(۴۳) هیچگاه به صورت مكتبی معارض و قابل طرح، نمایان نشد و تأثیر چندانی در روند رو به رشد علم اصول و كلام شیعه نداشت تا آنكه در اوایل قرن یازدهم هجری بار دیگر ملاّمحمد امین استرآبادی (م ۱۰۳۳ یا ۱۰۳۶ ق) با بیانی تازه و شیوهای نو آن را زنده كرد. البته از اوایل قرن دهم، زمینههای احیای آن به وسیله فقیهانی همچون ابن ابی جمهور احسایی و میرزا محمّد استرآبادی فراهم شده بود. در واقع، ملاّمحمد امین استرآبادی با بهرهگیری از آثار پیشینیان، به ویژه با راهنماییهای استاد خود، میرزا محمّد استرآبادی، به احیای این اندیشه پرداخت.
نویسنده:احمد حسین شریفی
پینوشتها
۱. جعفر الخلیلی، موسوعهٔ العتبات المقدّسه، بیروت، مؤسسهٔ الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۷ ق، ج۷، ص ۶۵ / مرتضی مطهّری، تعلیم و تربیت در اسلام، چ ۱۶، تهران، صدرا، ۱۳۶۸، ص ۳۰۶.
۲. احمد صدر و دیگران، دائرهٔ المعارف تشیّع، تهران، سازمان دائرهٔ المعارف تشیّع، ج ۲، (اخباریان)، ۱۳۶۸، ص ۷.
۳. عبدالعزیز بن مهتدی، یكی از وكلای امام رضا علیهالسلام ، از حضرت میپرسد: «انّی لا القاكَ فی كلِّ وقتٍ؛ فعَن مَن آخذ معالمَ دینی؟ قال علیهالسلام : خذ مِن یونس بن عبدالرحمن». (محمد بن الحسن الطوسی، اختیار معرفهٔ الرّجال، ص ۴۸۳، ش ۹۱۰)
۴. همو، رجال الكشّی، تصحیح حسن مصطفوی، مشهد، دانشكده الهیّات و معارف اسلامی، ۱۳۴۷، ص ۱۳۶، ش ۲۱۶.
۵. همان، ص ۱۶۲، ش ۲۷۳.
۶. ر.ك: روحاللّه الموسوی الخمینی، الاجتهاد و التقلید، ص ۱۲۸.
۷. شیخ طوسی، الاستبصار، ج ۱، باب ۴۶ (باب المسح علی الجبائر)، ح ۳.
۸. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج ۲، ۱۴۰۳ ق، ص ۲۴۵، باب ۲۹، روایت ۵۳. در بعضی دیگر از روایات، به ان صورت نقل شده است: «اِنّما علینا اَن نُلقی اِلیكم الاصولَ و علیكم اَن تفرعّوا.» (همان،روایت۵۴وج۱۰۸،ص۹۱.)
۹. ر.ك: اختیار معرفهٔ الرّجال، ص ۱۴۵، ش ۲۲۹.
۱۰. ر.ك: شیخ صدوق، التوحید، باب ۶، ح ۱، ص ۹۷ و ح ۲، ص ۹۷ و ح ۴، ص ۹۸ و ح ۶، ص ۹۹ و ح ۷، ص ۹۹ و ح ۸، ص ۱۰۰ و ح ۲۰، ص ۱۰۴. همچنین ر. ك: بحارالانوار، ج ۳، باب ۱۳، ح ۴۳.
۱۱. بحارالانوار، ج۳،باب۱۳،ح۱۷، ۳۸، ۴۱، ۴۲ و ۴۳.
۱۲. همان، ص ۲۹۲، باب ۱۳، ح ۱۳.
۱۳. همان، ص ۳۰۷، باب ۱۳، ح ۴۵.
۱۴. اختیار معرفهٔ الرّجال، ص ۲۷۹، ش ۵۰۰ / نیز ر. ك: احمد صفایی، هشام بن حكم، ص ۷۵ ـ ۸۰.
۱۵. احمد بن علی النجاشی، الرّجال، بیجا، نشر كتاب، بیتا، ص ۳۳۸ / محمّد بن الحسن الطوسی، الفهرست،قم،منشوراتالشریفالرضی،بیتا،ص۱۷۵.
۱۶. الفهرست، ص ۱۳۱ ـ ۱۳۲، ش ۵۸۳ / محمّد بن علی الاردبیلی، جامع الرواهٔ، ج ۲، ص ۲۰۹ ـ ۲۰۸ / اختیار معرفهٔ الرّجال، ص ۲۷۱، ش ۴۹۰ / همچنین ر. ك: هشام بن حكم، پاورقی، ص ۲۵ ـ ۲۶.
۱۷. الفهرست، ص ۱۷۵ / جامع الرواهٔ، ج ۲، صص ۳۱۳ ـ ۳۱۴.
۱۸. شیخ طوسی در كتاب الفهرست درباره او میگوید: «كان یتكلّمُ علی مذهبِ اهلِ الظاهرِ فِی الفقه.» (الفهرست، ص ۸۹.)
۱۹. مصنّفات الشیخ المفید، ج ۵ (تصحیح الاعتقاد)، ص ۸۸.
۲۰. برای نمونه، ر.ك: همان، ج ۵ (تصحیح الاعتقاد)، ص ۸۸.
۲۱. همان، ج ۷ (المسائل السرویهٔ)، ص ۷۳.
۲۲. آقا بزرگ طهرانی، الذریعهٔ الی تصانیف الشیعهٔ، نجف، مكتبهٔ صاحب الذریعهٔ العامّهٔ، ج ۲۱، ۱۳۹۲ق، ص ۳۷۵، ش ۵۵۳۴.
۲۳. مصنّفات الشیخ المفید، ج ۴ (اوائل المقالات)، ص ۶۴.
۲۴. همان، ص ۶۵.
۲۵. همان، ص ۷۰.
۲۶. همان.
۲۷. همان، ص ۷۲.
۲۸. همان، ص ۷۴.
۲۹. همان، ص ۷۶.
۳۰. همان، ص ۷۷.
۳۱. همان.
۳۲. همان، ج ۴، (اوائل المقالات) ص ۸۸.
۳۳. همان، ص ۹۴.
۳۴. همان، ج ۹ (الردّ علی اهل العدد...)، ص ۲۵.
۳۵. همان، ص ۱۷.
۳۶. همان، ص ۱۹.
۳۷. همان، ج ۴ (اوائل المقالات)، ص ۷۵، ۷۶، ۷۷، ۷۹ و ۸۲.
۳۸. همان، ص ۶۴، ۷۰، ۷۲، ۷۷، ۸۳ و ۸۸.
۳۹. همان، ص ۷۴.
۴۰. همان، ص ۸۲.
۴۱. محمد بن عبدالكریم الشهرستانی، الملل و النحل، ط. الثالثهٔ، قم، منشورات الشریف الرضی، ج ۱، ۱۳۶۷، ص ۱۵۴.
۴۲. محمدعبدالحسن الغراوی، مصادر الاستنباط بین الاصولیین و الاخباریین، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۳ ق، ص ۵۱ ـ ۵۵.
۴۳. برای مثال، اینكه محقّق حلّی (م ۶۷۶ ق) افراد را از فرو افتادن در دام آنان برحذر داشته و سخنان آنان را سبب طعن بر عالمان شیعه میداند، گواه آن است كه در زمان وی، هنوز طرفدارانی داشتهاند. (ر.ك: جعفربن حسن الحلّی، المعتبر فی شرح المختصر، قم، مؤسسه سیدالشهداء، ج ۱، ۱۳۶۴، ص ۲۱ و ۲۹)
۴۴. محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، قم، اسماعیلیان، ۱۳۹۰، ج ۱، ص ۱۲۰.
۴۵. محمد امین استرآبادی، فوائد المدنیّهٔ، ص ۲۷۷ـ ۲۷۸.
۴۶. در فوائد المدنیّهٔ، ص ۱۷، درباره استادش میگوید: «امّا آخرُ مشایخی فی فنِ الفقهِ و الحدیث و الرجال و هو مولانا العلاّمهُٔ المحقّقُ و الفیلسوفُ المدقُّق افضلُ المحدّثینَ و اعلمُ المتأخّرینَ باحوالِ الرجالِ و اورعهم المیرزا محمّد الاسترآبادی المجاورُ بحرمِ اللّهِ، المدفونُ عند خدیجهِٔ الكبری.» در ادامه میافزاید: از اوایل سال ۱۰۱۵ تا ۱۰۲۵ از محضر او استفاده كردم و اندیشههای خود مبنی بر احیای سنّت پیشینیان و ابطال مسلك مجتهدان را با وی در میان میگذاشتم.
۴۷. كیخسرو اسفندیار بن آذر كیوان، دبستان مذاهب، تهران، كتابخانه طهوری، ۱۳۶۲، ج ۱، ص ۲۴۹.
۴۸. همان، ج ۱، ص ۱۳۷.
۴۹. ابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه و فقهاء، تهران، سمت، ۱۳۷۵، ص ۲۳۶ ـ ۲۳۸.
۵۰. ر. ك: محسن الفیض الكاشانی، الحق المبین فی تحقیق كیفیهٔ التفقّه فی الدین، بیجا، سازمان چاپ دانشگاه، ۱۳۴۹، ص ۱۲ ـ ۱۳ (ضمیمه كتاب الاصول الاصلیهٔ).
۵۱. محمد بن الحسن الحرّ العاملی، وسائل الشیعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج ۲۰، ص ۱۰۵.
۵۲. ر. ك: محمدباقر خوانساری، روضات الجنات، ج ۱، ص ۱۳۷.
۵۳. صدر المتألّهین محمد الشیرازی، الحكمهٔ المتعالیهٔ فی الاسفار العقلیهٔ الاربعهٔ، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۱۰ ق، ج ۱، ص ۵ ـ ۶.
۵۴. همو، مفاتیح الغیب، ص ۴.
۵۵.همو، شرح اصول الكافی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۷، ص۳۸۷ـ۳۸۸.
۵۶. همان، ص ۳۸۸.
۵۷. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، قم، منشورات مكتبه آیهٔ العظمیمرعشینجفی،۱۴۰۴ق،ج۱،ص۱۷.
۵۸. ر.ك: مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص ۳۱۱.
۵۹. محمدباقر الصدر، المجموعهٔ الكاملهٔ لمؤلّفات السید محمدباقر الصدر، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۱۰ ق، ج ۳ (دروس فی علم الاصول)، ص ۵۰.
۶۰. او این رأی آیهٔاللّه بروجردی را سخنی «بسیار جالب» وصف میكند. ر. ك: مرتضی مطهّری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص ۳۱۰.
۶۱. همو، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا، ۱۳۷۴، ج ۱، ص ۱۵۰.
۶۲.محمدامیناسترآبادی،فوائدالمدنیّهٔ،ص۱۲۹ـ۱۳۱.
۶۳. المجموعهٔ الكاملهٔ لمؤلفات السید محمدباقر الصدر، ج ۳ (دروس فی علم الاصول)، ص ۵۰ ـ ۵۱.
۶۴. جعفر الخلیلی، موسوعهٔ العتبات المقدّسه، ج ۷، ص ۶۵ ـ ۶۶.
۶۵. فوائد المدنیه، ص ۲۹ / و نیز ر. ك: دبستان مذاهب، ج ۱، ص ۲۴۸ / محمد امین استرآبادی، رساله دانشنامه قطب شاهی
۶۶. الفهرست، ص ۱۳۴، ش ۵۹۰. حتی عدهای او را به دلیل استفاده از قیاس، به سنّیگری متّهم كردهاند. (ر. ك: حسین مدرّس طباطبایی، مقدّمهای بر فقه شیعه، قم، انتشارات، بیتا، صص ۴۳ ـ ۴۱ / كاظم موسوی بجنوردی، دائرهٔ المعارف بزرگ اسلامی، تهران،مركز دائرهٔ المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۳، ج۳ (ابن جنید اسكافی). نجاشی، رجالشناس معروف، كتاب كشف التمویه و الالباس علی اغمار الشیعهٔ امر القیاس را از جمله مصنفات او به شمار میآورد. (احمد بن علی النجاشی، الرّجال، ص ۳۰۱.)
۶۷. فوائد المدنیه، ص ۵۶.
۶۸. همان، ص ۴۰.
۶۹. دائرهٔ المعارف تشیّع، ج ۲ (اخباریه)، ص ۷ / جلالالدین السیوطی، الوسائل الی معرفهٔ الاوائل، تحقیق ابراهیم العدوی و علی محمد عمر، مكتبهٔ الخافجی، بیتا، ص ۱۱۷. او میگوید: «اوّل مَن صَنّف فی اصول الفقه، الامام الشافعی».
۷۰. برای توضیح بیشتر، ر. ك: السید حسن الصدر، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص ۳۱۰ ـ ۳۱۱.
۷۱. احمد بن علی النجاشی، الرّجال، ص ۳۸۸.
۷۲. نجاشی نام این كتاب را «علل الحدیث» میگوید.(احمدبنعلی النجاشی، الرّجال، ص ۳۴۹.)
۷۳. الذریعهٔ الی تصانیفالشیعهٔ،ج۲،ص۱۷۷،ش۶۵۱.
۷۴. همان، ص ۱۷۸، ش ۶۵۵.
۷۵. روضات الجنات، ج ۱، ص۱۳۰. او میگوید: این مسلك در اشاعره ریشه دارد.
۷۶. ر. ك: السید نعمهٔاللّه الموسوی الجزائری، الانوار النعمانیّه، تبریز، الحاج هادی بنی هانیه، بیتا، ج ۳، ص ۱۱۳ ـ ۱۳۳ / محمد بن الحسن الحرّ العاملی، الفوائد الطوسیّه، ص ۳۵۰ ـ ۳۵۵ و ص ۴۱۷ ـ ۴۲۸ / یوسف بن احمد البحرانی، الحدائق الناضرهٔ، نجف، دارلكتب الاسلامیهٔ، ۱۳۷۶ ق، ج ۱، ص ۱۳۳ ـ ۱۲۵ / یوسف بن احمد البحرانی، الدرر النّجفیه، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، بیتا، ص ۱۴۵ ـ ۱۴۸ / الفوائد المدنیّهٔ، ص ۲۹ و صص ۴۴ ـ ۴۷.
۷۷. بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۴۰۵.
۷۸. همان، ج ۲، ص ۱۱۸، باب ۱۶، ح ۲۴.
۷۹. همان، ص ۳۰۲، باب ۳۴، ح ۳۵.
۸۰. همان، ص ۱۱۴، باب ۱۶، ح ۶.
۸۱. همان، ص ۲۹۹، باب ۳۴، ح ۲۵.
۸۲. همان، ج ۹۲، ص ۱۱۴، باب ۱۰، روایت ۱۴.
۸۳. همان، ج ۲، ص ۳۰۳، باب ۳۴، ح ۴۱.
۸۴. برای مثال، علاّمه مجلسی در شرح حدیثِ «لاتقس اِنّ اوّلَ مَن قاس ابلیسُ لعنه اللّه...» میفرماید: «... المراد اَنّ طریق العقل مِمّا یقع فیه الخطأ كثیرا فلایجوز الاتّكال علیه فی امور الدین بل یجب الرجوع فی جمیع ذلك الی اوصیاء سید المرسلین ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ و هذا هو الظاهر فی اكثر اخبار هذا الباب، فالمراد بالقیاس هنا، القیاس اللغوی» [و نه قیاس فقهی. [(بحارالانوار، ج ۲، ص ۴۸۸، باب ۳۴، ذیل ح ۵.)
۸۵. ر. ك: همان، ج ۲، ص ۲۸۶ ـ ۲۹۶، باب ۳۴.
۸۶. برای توضیح بیشتر، ر. ك: عبداللّه جوادی آملی، تسنیم تفسیر قرآن كریم، قم، اسراء، ۱۳۶۷، ج ۱، ص ۱۷۵ ـ ۱۹۰.
۸۷. بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۱۴ (پاورقی علاّمه طباطبائی)
۸۸. تسنیم تفسیر قرآن كریم، ج ۱، ص ۱۷۸.
۸۹. همان، ص ۱۸۹.
۹۰. «سید نعمتاللّه جزایری در منبع الحیاهٔ و ملاّرضی قزوینی در لسان الخواص، اختلافات عمده میان اخباریان و اصولیان را ذكر كردهاند. همچنین عبداللّه بن صالح سماهیجی بحرانی در منیهٔ الممارسین، چهل فرق... را برشمرده است. شیخ جعفر كاشف الغطاء در الحق المبین فرقهای میان اخباریان و اصولیان را بررسی، و نیز میرزا محمد اخباری در كتاب الطهر الفاصل به ۵۹ فرق اشاره كرده است. سید محمّد دزفولی در فاروق الحق، اختلافات را به ۸۶ رسانیده و حرّ عاملی نیز در فائده ۹۲ از الفوائد الطوسّیه به ذكر اختلافات این دو گروه پرداخته است.» (كاظم موسوی بجنوردی، دائرهٔ المعارف بزرگ اسلامی، ج ۷ (اخباریان)، ص ۱۶۲.)
۹۱. تسنیم تفسیر قرآن كریم، ج ۱، ص ۱۹۲.
۹۲. فوائد المدنیه، ص ۱۷.
۹۳. همان، ص ۴۷ ـ ۴۸.
۹۴. دائرهٔ المعارف تشیّع، ج ۲ (اخباریّه)، ص ۱۱ (به نقل از مقدّمه كتاب ریاض الجنان).
۹۵. ر. ك: محمّد بن ادریس الحلّی، السرائر، قم، النشر الاسلامی، ۱۴۱۰ ق، ج ۱، ص ۵۰ ـ ۵۱.
۹۶. رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره صفوی، قم، انصاریان، ۱۳۷۰، ص ۲۶۱. او متن رساله علاّمه مجلسی را عینا نقل كرده است.
۹۷. بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۱۴.
۹۸. همان، ص ۳۱۴، (پاورقی علاّمه طباطبائی).
۹۹. محسن الفیض الكاشانی، الحق المبین فی تحقیق كیفیهٔ التفقّه فی الدین، بیجا، سازمان چاپ دانشگاه، ۱۳۴۹، (ضمیمه كتاب الاصول الاصلیهٔ) ص ۱۲ ـ ۱۳.
۱۰۰. همو، علمالیقین فی اصول الدین، قم، بیدار، ۱۳۵۸، ج ۱، ص ۱ ـ ۴.
۱۰۱. محمد بن الحسن الحرّ العاملی، الفوائد الطوسیّه، قم، المطبعهٔ العلمیهٔ، ۱۴۰۳، فایده ۷۹، ص ۳۵۴.
۱۰۲. بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۳۰۶.
۱۰۳. السید نعمتاللّه الموسوی الجزائری، الانوار النعمانیّه، ج ۳، ص ۱۲۷.
۱۰۴. یوسف بن احمد البحرانی، الحدائق الناضره، ج ۱، ص ۱۳۲ / یوسف بن احمد البحرانی، الدرّر النجفیّهٔ، ص ۱۴۸.
۱۰۵. الحدائق الناضره، ج ۱، ص ۱۳۲.
۱۰۶. محمد بن یعقوب كلینی، الكافی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، بیتا، ج ۸، ص ۱۱۷، باب ۸، روایت ۹۲.
۱۰۷. همان، ج ۱، ص ۵۶، روایت ۱۱.
۱۰۸. همان، روایت ۱۰.
۱۰۹. همان، ج ۲، ص ۴۶، روایت ۱.
۱۱۰. «لو تقوّل علینا بعضَ الاقاویل لاخَذنا منه بالیمین ثُمّ لقطعنا مِنهُ الوتینِ». (حاقه: ۴۴)
۱۱۱. الكافی،ج۱،ص۶۰ (كتاب العقل والجهلَ)،ح۱۲.
۱۱۲. بحارالانوار، ج ۱۱، باب ۳، روایت ۱، ص ۷۰.
۱۱۳. محمد حسین الطباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۵، ص ۲۵۵.
۱۱۴. الدرّر النجفیّه، ص ۱۴۷.
۱۱۵. محمدرضا المظفّر، اصول الفقه، بیجا، نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۵ ق، ج ۲، صص ۱۱۲ ـ ۱۰۹.
۱۱۶. علاّمه حلّی، السرائر، ج ۱، ص ۴۶.
۱۱۷. جعفر بن حسن الحّلی، المعتبر فی شرح المختصر، قم، مؤسسه سیدالشهداء، ۱۳۶۴، ج ۱، ص ۲۸ ـ ۳۲.
۱۱۸. منظور از «لحن الخطاب»، همان دلالت اقتضاست؛ یعنی در جایی كه قرینهای عقلی بر حذف كلمهای از كلامی دلالت كند، به گونهای كه عدم لحاظ آن كلمه محذوف، صحّت یا صدق آن كلام را دچار مشكل كند، مثل: «واسئل القریهٔ» كه قرینه عقلی دلالت میكند، كلمه «اهل» در اینجا حذف شده است و یا «جاء ربك» ای: «جاء امر ربّك.»
۱۱۹. منظور از «فحوی الخطاب» همان مفهوم موافقت كلام است. برای مثال، «لاتقل لهما اُفٍ» (اسراء: ۲۳)، به پدر و مادر افّ نگو، به طریق اولی بر آن دلالت دارد كه زدن آنها نیز جایز نیست.
۱۲۰. منظور از «دلیل الخطاب» همان مفهوم مخالفت كلام از قبیل مفهوم شرط و غایت و امثال آن است؛ مثل «فی ك سائمهٔ الغنم الزكاهٔ».
۱۲۱. متأسفانه این مبحث در كتابهای سطوح عالی حوزههای علمیه نیز مانند رسائل و كفایه، به صورت جدّی مطرح نشده است، گرچه برخی از اصولیان متأخّر عنایت بیشتری به این مبحث كردهاند.
۱۲۲. الحدائق الناضره، ج ۱، ص ۱۲۵ و ۴۰ ـ ۴۱.
۱۲۳. الانوار النعمانیّه، ج ۳.
۱۲۴. ر. ك: الحدائق الناضره، ج ۱، ص ۱۲۸ و ۱۲۹ / الدرّر النجفیّه، ص ۱۴۷.
۱۲۵. فوائد المدنیه، ص ۱۲۹ ۱۳۱.
۱۲۶. اصول الفقه، ج ۲، ص ۱۱۲.
۱۲۷. مرتضی الانصاری، فرائد الاصول، قم، مطبوعات دینی، الثانیهٔ، ۱۳۷۰، ص ۲.
۱۲۸. همان.
۱۲۹. عبداللّه جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، قم، اسراء، ۱۳۷۵، ص ۴۰ ـ ۴۱.
۱۳۰. برای نمونه ر. ك: الحدائق الناضره، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست