چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
آسمان مثل صبح خاکستری نبود
«... شال پشمیای را که آذر تازه برایش بافته بود، از جارختی برداشت و با یک نخ سیگار کشرفته از پاکت سیگار بهمن و کبریت و زیرسیگاری به ایوان رفت. روی راحتی نشست و دو پا را بالا آورد و توی شکم جمع کرد و شال را دور خودش پیچید. سیگار را روشن کرد و با کیف پکی به آن زد. حالا میشد زیر نور سرد ماهی که گاهی به گاهی پس ابری میرفت، به دو درخت خشکیدهاش خیره شود و فکر کند ببیند میتواند امشب که دیگر واهمه بیدار شدن اسفند را ندارد، از بهمن نترسید. (از متن کتاب پشت جلد کتاب)
چند نام در ادبیات داستانی امروز ما وجود دارند که باتوجه به سوابق گذشتهشان، انتظاری فراتر از نامهای معمولی خورده بر جلد کتابها، ازشان میرود و فرشته مولوی یکی از آنهاست.
وی سالهاست ساکن تورنتو در کاناداست و در این کشور کتابدار یک کتابخانه معروف است و در کنار آن مینویسد و خیلی کمتر، ترجمه میکند. کتابهایش را نشرهای معتبر تهران منتشر میکنند و نویسنده استواری است: بعد از چند سال سکوت، مینویسد و منتشر میکند و روند انتشار کتابهایش ترک نشده است. «دو پردهی فصل» را در نشر افراز و «سگها و آدمها» را در نقش ققنوس منتشر کرد، کتاب «خانهی ابر و باد» را نشر افکار منتشر ساخت و «حالا کی بنفشه میکاری؟» را نشر ققنوس در نمایشگاه کتاب امسال روانه بازار ساخت تا «زرد خاکستری» را نشر روزنه در آیندهای نزدیک منتشر سازد.
حضور مستقیم مولوی در کانادا این انتظار را در خواننده پدید میآورد تا مانند بیشتر نویسندگان مقیم خارج از مرزهای کشور، با «ادبیات مهاجرت» روبهرو باشیم اما فرشته مولوی بیشتر از هر چیزی پرهیز میکند از کانادا بنویسد و بیشتر و بیشتر از گذشته، از ایران و مهمتر از تهران مینویسد. «حالا...؟» نیز رمانی برای تهران است و بیشتر برای محلات شمال و بالای شهر و ورای تصویرگری تهران معاصر البته شاید برای شش یا ده سال پیش تا تهران امروزی - خانوادهای ایران را نقش میزند و به کنکاش در زندگی و روزمرگیهایشان مشغول میشود، درنهایت، از دلِ همین روزمرگیها تراژدی و فاجعه را ورای آرامش و لبخندهای با سیلی سرخ شده نمایان میسازد و رمان گره میخورد و گره میخورد و سخت پیش میرود.
آری، فرشته مولوی سخت مینویسد. نثر خاص خودش را دارد و پر از پیچوتاب. «حالا...؟» نیز از قائده مستثنی نیست. مولوی میخواهد خوانندهاش فعال در صفحات رمان باقی بماند و چیزی را از دست ندهد اما همین خواننده باید با ذهنی باز به کلمات خیره بماند تا تصویرها از ذهن نویسنده به خیالات خواننده منتقل شوند. مولوی همهچیز را خشک و جدی میبیند، حتی بچه این رمان نیز مانند آدمبزرگها فکر میکند و حرف میزند، حتی مثل آدمبزرگها عمل میکند. در این رمان، استفاده بیشتری از دیالوگ نسبت به کتابهای قبلی صورت گرفته و پاراگرافها کوتاهتر و گفتوگوها روانتر هستند اما توصیف جایگاه خودش را دارد و فکرها رمان را پرمیکنند:
«تکه آسمانی که پیش رویش پیدا بود، مثل صبح خاکستری نبود. نه اینکه ابرها رفته باشند یا تنک شده باشند، که فقط نوری پشتشان افتاده بود و کدورتشان را گرفته بود. یاد تکیه کلام مادام افتاد. خب، همین هم خوب بود دیگر که بعد از بیمارستان با پدر رفته بودند کافهقنادی مادام. صبح نرسیده به خانه پدر نقشه کشیده بود تا بروند رستورانی درست و حسابی. پیشنهاد را که داده بود، سر ضرب پدر رد که بود که مگر دیگر رستوران درست و حسابی هم باقی مانده. از در بیمارستان تا ماشین که چند کوچه دورتر پار شده بود، به چانهزنی گذشت تا بالاخره پدر رضایت داد که یک وقتی تا سرد نشده با اسفند بروند کافه نادری و حالا هم سر راه به مادام سری بزنند و به جای ناهار شیر قهوه و کیک بخورند. بیاختیار بلند گفت: هامینم خوبه!» (ص ۱۱۴ کتاب)
«حالا...؟» را انتشارات ققنوس در بهار ۹۱ در ۲۰۸ صفحه و بهای ۶ هزار تومان منتشر کرده است. فرشته مولوی در جدیدترین کتابش دوباره سراغ ایران رفته است و دوباره درباره خانواده صحبت میکند. دوباره شخصیتهایش رنجکشیده هستند و در سکوت تقلا میکنند تا سرزنده باقی بمانند. کتاب سختخوان است ولی در نوع خودش تجربهای است از تصویرهای معاصر خودمان.
گره رمان در یک خانواده سه نفره محکم میشود و راوی زن خانواده درگیریهای خانواده پدری و بیماری پدری را دارد، مشکلات بیماری همسر را دارد و تلاش برای بزرگ کردن فرزندی سرکش. فصلهای رمان دنبالهروی روزهای زندگی همین زن میشوند تا از دلِ مشکلات و سختیها، نگاهی دوباره به زندگی داشته باشیم. زندگی که در صفحات فرشته مولوی سعی نمیکند چیزی غیر از خودش باشد و تقلا نمیکند دروغی بگوید، سعی میکند تصویرگر باشد و نویسنده مانند نقاشی از همین روزها، همراه خواننده باقی میماند تا به آخرین خط برسند، وقتی که نوبت کاشتن بنفشهها رسیده باشد. وقت رسیدن آفتاب باشد و ادامه یافتن زندگی با تمامی و تمامی تقلاها و روزمرگیهایش.
سیدمصطفی رضیئی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست