پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آینه های رو به رو


آینه های رو به رو

این روزها کمتر جوانی به تجربه قدیمی ترهایی که می گویند زندگی را از صفر شروع کرده اند و اول زندگی هیچ نداشته اند اعتماد می کند و تن به ازدواج می دهد

این روزها کمتر جوانی به تجربه قدیمی‌ترهایی که می‌گویند زندگی را از صفر شروع کرده‌اند و اول زندگی هیچ نداشته‌اند اعتماد می‌کند و تن به ازدواج می‌دهد، آنها در این روزگار وانفسا امنیت خانه پدر و مادر را به ریسک تجربه زندگی مستقل، ازدواج و فرزنددار شدن ترجیح می‌دهند، درست مثل مربیان و مدیران فوتبال ما که افسانه، «بنزین سبز» را به فراموشی سپرده‌اند و ترجیح می‌دهند به جای جوان‌های امتحان پس نداده، تیم‌شان را با کهنه‌سربازهای پا به سن گذاشته ببندند. شاید یک دوران طولانی رشد و ثبات هم نرخ رشد جمعیت ایران را به حالت طبیعی بازگرداند و هم راه تغییر نسل و جوان شدن فوتبال ایران را هموار کند.

۲- در فوتبال ایران دیگر ستاره متولد نمی‌شود. لیگ ایران هر سال به ظاهر با نظمی بیش از گذشته برگزار می‌شود، وضعیت چمن ورزشگاه‌ها‌ بسا نسبت به گذشته بسیار بهتر شده باشد و پول هم همچون سیلابی بنیان‌افکن وارد این ورزش شده است، اما میزان تولید استعداد و معرفی پدیده در این فوتبال چیزی نزدیک به صفر است. نسل طلایی فوتبال ایران بازنشسته شده و کیفیت بازیکنان نسبت به دهه‌های گذشته افت محسوسی پیدا کرده است. تا همین فصل پیش علی کریمی، فرهاد مجیدی و رضا عنایتی گل‌های سرسبد لیگ برتر فوتبال کشور بودند، مردانی که در دنیای فوتبال کهنسال محسوب می‌شوند. اما پیر شدن چهره‌ها، ستاره‌ها و اسطوره‌ها تنها مختص فوتبال ایران نیست. هنوز در ادبیات ایران همه منتظر انتشار آخرین رمان محمود دولت‌آبادی که چندسالی است پا به ۷۰ سالگی گذاشته هستند. هنوز هوشنگ گلشیری و احمد شاملو بیش از هر نویسنده و شاعر زنده‌یی بر صدر تیترها و صفحات ادبی نشریات کشور قرار دارند. کشوری که همیشه سرزمین شعر بوده دیگر شاعر زنده بزرگی که کمتر از ۸۰ سالش باشد، ندارد. در موسیقی ایران، نسل طلایی اساتید بزرگ یکی‌یکی با مرگ‌های ناغافل از دست می‌شوند و آنها که هنوز هستند و عمرشان به سلامت باد، بدون شک جانشینی نخواهند داشت. حتی در سیاست هم میانگین سنی سیاستمداران ایران بسیار بالاست. چهره‌های فرهمند نسل اول انقلاب یکی پس از دیگری پا به کهنسالی می‌گذارند، بدون آنکه نسل جدیدی با همان ابعاد و ظرفیت در دورنمای جایگزینی آنها به چشم بخورد.

۳- فوتبال ایران با خارجی‌ها به جام جهانی می‌رود. شاید طعنه‌آمیز باشد که در هر سه جام جهانی اخیری که در آن شرکت کرده‌ایم یک خارجی تیم ملی ایران را به جام جهانی رسانده است و اگر نقش انکار نشدنی مرحوم ایویچ در آماده‌سازی تیم درخشان ۹۸ را بپذیریم، هر سه بار هم با مربیان خارجی مهیای حضور در جام جهانی شده‌ایم. یعنی تیم ملی ایران هر بار تنها وقتی علم روز فوتبال جهان را به تفکرات نه چندان روز آمد مربیان بومی ترجیح داده راهی به جام جهانی یافته است. نکته‌یی که شاید اگر در سطوح مدیریتی چه در فوتبال و ورزش و چه در سایر عرصه‌ها جدی گرفته شود، بتواند بسیاری از مشکلات کشور را در مسیر حل شدن قرار دهد. بحث اینجا ملیت و محل تولد نیست، توجه به دانش و علم مدیریت روز است. گاهی شاید بد نباشد به جای تکیه بر دانسته‌ها و مفروضات خود، در را باز کنیم تا یک ایده و فکر تازه ما را به ساحل موفقیت برساند.

۴- فوتبال ایران برنامه ندارد. دیگر همه دنیا می‌دانند که روند آماده‌سازی تیم ملی فوتبال ایران چیزی نزدیک به فاجعه بود. برنامه نداشتن فوتبال ایران آنقدر تکرار شده که بازگویی‌اش تنها توضیح واضحات خواهد بود. اما مگر تنها فوتبال ایران بی‌برنامه است و بی‌برنامگی وصله‌یی است که تنها به کفاشیان و فدراسیون تحت ریاستش می‌چسبد؟ به قول معروف همه‌چیزمان به همه‌چیزمان می‌آید. فوتبال بی‌برنامه ایران آیینه‌یی تمام‌نما از زندگی به سبک ایرانی است. ما نه در زندگی فردی و نه گروهی، نه در بخش خصوصی و نه در سازمان‌های عریض و طویل دولتی، نه در ورزش و نه در اقتصاد و فرهنگ و...، هیچ جا برنامه مدون و بلندمدت نداریم.

۵- ستاره‌های فوتبال ایران لژیونرها هستند. تیم ملی ایران با گل‌های «گوچی» به جام جهانی رسید. بازیکنی که اگر در ایران بود الان به نام رضا قوچان‌نژاد و به عنوان بازیکن تعویضی سیاه‌جامگان مشهد یا اگر خوش‌اقبال‌تر بود مثلا ذوب‌آهن اصفهان یا راه آهن تهران جام جهانی را از خانه تماشا می‌کرد. اما حالا دست تقدیر طوری رقم خورده که امید ایران در جام جهانی به شایستگی بیش از هر چیز به ساق‌های او و اشکان دژاگه دوخته شود. حدیث فرار مغزها در کشورمان حدیث مکرر است. سازمان‌مند نبودن و ‌ای بسا گاهی به رسمیت شناخته نشدن روند شناسایی، رشد و گردش نخبگان نه‌تنها «مغزهای» ایرانی، بلکه بسیاری از استعدادهای متوسط را هم فراری می‌دهد. آنهایی که اینجا برای یافتن شغلی و نانی و سقفی، روز و شب در مرارتاند و «با قامت و اندامی متوسط» راهی غربت می‌شوند و آنجا اگر نه به یک «غول زیبا» که دست کم به یک محقق، پزشک، مهندس، ورزشکار و در یک کلام شهروند بسیار مفید، موفق و‌ای بسا خوشبخت بدل می‌شوند. تا وقتی که تاثیر عواملی غیر از تلاش، استعداد و شایستگی، مانند همان بند «پ» معروف یا فاکتورهای ایدئولوژیک و سیاسی در روند رشد حرفه‌یی آن هم در مشاغلی به‌شدت تخصصی مانند فوتبال موثر باشد راه شکوفایی استعدادهای بی‌نظیری که در گوشه‌گوشه این کشور وجود دارند، همچنان ناهموار بوده و داستان فرار مغزها و استعدادهای کشور ادامه خواهد داشت.