چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا

جوان و انس با یکتای زیبا


جوان و انس با یکتای زیبا

از صدر اسلام, خاطرات زیبایی از عبادت های معصومین علیهم السلام در جوانی, همچنین از برخی جوانان عاشق دلداده خدا بر جای مانده که آن ها نه فقط بر مسلمانان و جوانان آن زمان اثر گذاشته, بلکه تاثیر مثبتی بر جوانان ما نیز خواهد داشت

۱) پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: اِن الله یُباهی بالشاب العابد الملائکهٔ: أنظروا الی عََبدی تَرکَ شَهوتَهُ ‏مِن أجلی (۲) خداوند به جوان عابد، نزد فرشتگان مباهات می‌کند و می‌فرماید: به این بنده‌ام بنگرید که ‏چگونه به خاطر من دست از شهوات نفسانی خویش برداشته است.

‏۲) همچنین فرمود: سَبعهٌٔ فی ظِل عرش الله یَوم لا ظلَّ الا ظله... شبابٌ نَشأ فی عبادهٔ الله عز و جل (۳) ‏هفت دسته هستند که در سایه عرش خداوندند، روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه او نیست، ...یکی جوانی ‏که بر عبادت پروردگار تربیت یافته و بزرگ شده باشد.

‏۳) همچنین فرمود: ما مِن شابٍّ یَدع للهُ الدنیا و لَهوَها وَ أحرم شبابَه فی طاعهِٔ الله أعطاهُ اللهُ أجر اثنی و ‏سبعین صدیقاً(۴) هر جوانی که دنیا و سرگرمی‌های بیهوده آن را برای خدا رها کرده، و جوانی خود را در راه ‏اطاعت و بندگی او به پایان برساند، خداوند اجر هفتاد و دو صدیق را به او کرامت می‌کند در برخی دیگر آمده ‏که خداوند اجر نود و دو صدیق را به او می‌دهد.(۵)‏

● خاطراتی از عبادت‌های جوانان

از صدر اسلام، خاطرات زیبایی از عبادت‌های معصومین (علیهم السلام ) در جوانی، همچنین از برخی ‏جوانان عاشق دلداده خدا بر جای مانده که آن‌ها نه فقط بر مسلمانان و جوانان آن زمان اثر گذاشته، بلکه ‏تاثیر مثبتی بر جوانان ما نیز خواهد داشت.

جوان خوش گذرانی در مدینه، همین که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت، روش خود را تغییر ‏داده مشغول عبادت خدا شد.

به او گفتند: اگر در حال حیات پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) چنین کاری کرده بودی، بدون شک چشم آن ‏حضرت روشن می‌گشت.

او در پاسخ گفت من در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه وآله) دو امان نامه از طرف پروردگار داشتم؛ یکی ‏از آن‌ها از من گرفته شد و دیگری مانده است سپس گفت: خدای متعال پیامبر خود را در قرآن کریم مخاطب ‏قرار داده و می‌فرماید: هیچ گاه خدا بندگان را عذاب نمی‌کند در حالی که تو در میان آن‌ها می‌باشی (۶) و ‏حال که پیامبر (صلی الله علیه وآله) از میان ما رفته است. قرآن می‌فرماید: هیچ گاه خدای بندگان را عذاب ‏نمی‌کند در حالی که آنان طلب آمرزش می‌کنند(۷) بدین جهت است که به تلاش و سختی روی آورده‌ام.(۸)‏

● خاطره ای از عبادت امام سجاد

یوسف بن اسباط از پدرش نقل کرده که وارد مسجد کوفه شدم ناگاه چشمم به جوانی در حال سجده افتاد ‏که با خدای خود به مناجات پرداخته و چنین می‌گفت: پیشانی و صورتم برای پروردگارم در سجده به خاک ‏آغشته و این حق او است که من در برابرش چنین کنم پس به سوی او رفتم تا ببینم این جوان کیست؛ ‏دیدم او علی بن حسین (علیه السلام ) است.

هنگام که سپیده صبح نمایان شد برخاسته به سوی او رفتم و عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، تو نیز خود ‏را این گونه آزار می‌رسانی، در حالی که خداوند تو را برتری داده است؟

امام سجاد (علیه السلام ) گریه‌اش گرفت و فرمود: پیامبر فرمود، روز قیامت تمام چشمان گریان است مگر ‏چهار چشم: چشمی که از ترس خدا گریه کرده باشد؛ چشمی که در راه خدا کور باشد؛ چشمی که از ‏محارم خدا (نامحرمان ) فرو پوشانده شود و چشمی که شب را به بیداری و در حال سجده سپری کرده ‏باشد، که خداوند بر فرشتگان مباهات کرده، می‌گوید؛ بنگرید به بنده‌ام که روح او در اختیار من و بدنش در ‏طاعتم است می‌بینید که به خاطر ترس از عذاب و امید به رحمتم چگونه خود را از بستر خواب جدا ساخته، ‏با من در حال راز و نیاز است؛ پس شهادت دهید که من او را آمرزیدم.(۹)‏‏

● گفتگوی شقیق با امام کاظم (ع)

اربلی از شقیق بلخی روایت کرده که در سال ۱۴۹ هجری به حج می‌رفتم چون به قادسیه رسیدم، دیدم ‏مردم بسیاری برای حج رهسپار خانه خدا شده‌اند پس نظرم به جوان خوش رویی که ضعیف و گندم گون ‏بود افتاد که از مردم قدری فاصله گرفته و تنها نشسته بود با خود گفتم: این جوان از طایفه صوفیه است و ‏می‌خواهد سنگینی خود را بر دوش مردم بیندازد به خدا سوگند، نزد او رفته، سرزنشش می‌کنم چون ‏نزدیک او رفتم و چشمم به آن جوان افتاد، به من گفت: ای شقیق، از بسیاری گمان‌ها اجتناب و دوری کنید ‏که برخی از آن گمان‌ها گناه است این را گفت و رفت با خود گفتم این مسئله ساده‌ای نیست و باید حکایت ‏از امر عظیمی داشته باشد؛ چرا که این جوان آن چه در دل من گذشته بود، گفت و نام مرا نیز برد باید این ‏جوان بنده صالح خدا باشد خوب است بروم و از او بخواهم تا مرا حلال کند پس به دنبال او رفتم و هر چه ‏تلاش کردم بر او دست نیافتم این گذشت تا به منزل واقصه (۱۰) رسیدیم بار دیگر آن بزرگوار را آن جا دیدم که ‏نماز می‌خواند در حالی که لرزه بر اندامش افتاده، اشک از چشمانش سرازیر بود گفتم: این همان صاحب ‏من است که در جست و جوی او بودم اکنون بروم و حلالیت بطلبم پس صبر کردم تا از نماز فارغ شد به ‏سوی او رفتم چون مرا دید فرمود: ای شقیق، نشنیده ای که خداوند می‌فرماید: من کسی را که توبه کند و ‏ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد و هدایت گردد، می‌بخشم این را به گفت و رفت. با خود گفتم باید این ‏جوان از ابدال (۱۱) باشد چرا که دو مرتبه آن چه در دل داشتم آشکار کرد پس دیگر او را ندیدم تا به منزل ‏زباله (۱۲) رسیدیم.

ناگاه نظرم به سویش افتاد در حالی که ظرف آبی در دست داشت و در لب چاهی ‏ایستاده، می‌خواست آب بکشد که ناگهان آن ظرف از دستش رها شد و در چاه افتاد. نگاه کردم دیدم سر ‏به سوی آسمان بالا برده می‌گوید: تو پروردگار و خدای منی در هنگام تشنگی‌ام، و تو قوت من هستی، هر ‏وقت غذایی بخواهم. ای خدای من، من غیر از این ظرف را ندارم و آن را از من مگیر.

به خدا سوگند، دیدم که آب چاه جوشید و بالا آمد آن جوان دست به سوی آب برد و ظرف را گرفته، پر از آب ‏کرد و وضو ساخت و چهار رکعت نماز گزارد، پس به طرف تپه ریگزاری رفت. مقداری از آن ریگ‌ها را گرفته، در ‏ظرف ریخت و مقداری آن را تکان داد و از آن آشامید.

چون چنین دیدم نزدیک او رفتم ابتدا سلام کردم و پاسخ شنیدم پس گفتم: از آن چه که خدا به تو مرحمت ‏کرده، به من نیز بده گفت: ای شقیق، همیشه نعمت خداوند در ظاهر و باطن با ما بوده است پس گمان ‏خوب ببر بر پروردگارت.

آن گاه آن ظرف را به دستم داد چون قدری از آن آب آشامیدم دیدم سویق (۱۳) و شکر است و به خدا سوگند ‏که هنوز لذیذتر و خوش بوتر از آن نیاشامیده بودم پس سیر و سیراب شدم به حدی تا چند روز هرگز به غذا ‏میل نداشتم از آن پس وی را ندیدم تا وارد مکه شدم نیمه شبی بود که او را در کنار قبهٔ الشراب (۱۴) دیدم ‏که مشغول عبادت و راز و نیاز است و پیوسته گریه و ناله می‌کند و با خشوع تمام نماز می‌گذارد، تا فجر ‏طلوع کرد پس در مصلای خود نشست و به تسبیح پرداخت و آن گاه از جای برخاست و نماز صبح را ادا کرد ‏و مشغول طواف شد و هفت شوط دور خانه گشته، بیرون رفت من دنبال او رفتم دیدم که پیشکاران و ‏غلامانی بر گرد اویند بر خلاف آن وضعی که در بین راه بود یعنی او مردی بسیار بزرگ و با عظمت بود و ‏مردم اطراف او را گرفته، بر او سلام می‌کردند از کسی پرسیدم، این جوان کیست؟ گفت: این موسی بن ‏جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب است.(۱۵)‏

● فرزند جبیب و امام سجاد (علیه السلام)

حماد بن حبیب کوفی گوید: سالی به قصد حج بیرون رفتم همین که از منزلی به نام زباله کوچ کردیم، بادی ‏سیاه و تاریک وزیدن گرفت؛ بطوری که قافله را از هم پراکنده ساخت و من در آن بیابان سرگردان ماندم. پس ‏خود را به دره‌ای خالی از آب و گیاه رسانده، در پس درختی پناه گرفتم چون تاریکی شب مرا گرفت، جوانی ‏به سوی من می‌آمد که جامه‌های سفیدی بر تن داشت و بوی مشک از او به مشام می‌رسید با خود ‏گفتم: این شخص باید یکی از اولیا خدا باشد پس ترسیدم اگر او متوجه حضور من شود به جای دیگر برود؛ ‏از این رو تا توانستم خود را پنهان کردم جوان مهیای نماز شد و نخست چنین گفت: « یا مَن حاز کلَ شیء ‏ملکوتاً و قهَر کلَ شیء جبروتاً صل علی محمد و آل محمد و اولِج قَلبی فَرح الاقبال علیک و اَلحِقنی بمیدان ‏المطیعین لک » ای آن که به ملک و ملکوت دست یافتی و بر هر چیزی با قهر و غلبه پیروز گشته‌ای، بر ‏محمد و آل محمد درود فرست و دلم را از شادی روی آوردن به پیشگاهت آکنده نما و مرا به جمع پیروان ‏خود رهنمون شو.

و آن گاه وارد نماز شد. چون دیدم که اعضای او آرام گرفت، برخاستم و در همان مکانی که آماده نماز شده ‏بود رفتم دیدم چشمه ای آب می‌جوشد من نیز آماده شدم و پشت سرش ایستادم دیدم گویا محرابی برای ‏من مجسم شد و در حال نماز می‌دیدم که هر وقت به آیه ای می‌رسید که در آن وعده و وعید و بیم و ترس ‏بود، با ناله و سوز آن را تکرار می‌کرد چون تاریکی شب پایان یافت، از جای خود برخاست و گفت: « یا من ‏قصد الضالون فاصابوه مرشدا، و أمه الخائفون فوجدوه معقلا و لجأ الیه العابدون فوجدوه موئلا، متی راحهٔ من ‏نصب لغیرک بدنه و متی فرح من قصد سواک بهمته، الهی قد تقشع الظلام و لم اقض من خدمتک وطرا... ‏صل علی محمد و آل محمد و افعل بی أولی الامرین بک، یا ارحم الراحمین » ای آن که چون جویندگان آهنگ ‏او کردند، وی را راهنما یافتند و چون بیم ناکان به او روی آوردند، مأوایش دیدند و هنگامی که پرستش ‏کنندگان به او پناه آورند او را پناهنده یافتند؛ آسودگی کسی که خود را برای جز تو کاهید، چه زمانی است ‏و شادمانی اندوهناکی که برای یافتن جز تو کمر همت بست، چه وقت است؟ بار پروردگارا، شب رو به پایان ‏است اما هنوز بخشی از تکالیف خود را نسبت به تو انجام نداده ام؛ بر محمد و آل محمد درود فرست و آن ‏چه را که شاسته آنم برایم انجام ده ای مهربان‌ترین مهربانان.

بسیار نگران شدم که مبادا او از نظرم ناپید شود و امرش بر من پوشیده ماند پس محکم او را گرفتم عرض ‏کردم: تو را سوگند می‌دهم به کسی که ملال و خستگی و رنج و تعب از تو بر گرفته و لذت رهبت را در کام ‏تو نهاده، بر من رحمت آور و مرا در جناح مرحمت و عنایتت جای ده که من در این بیابان گم شده ام و ‏آرزومندم که به کردار تو روم و به گفتار تو شوم.

فرمود: اگر توکل تو از روی صدق و راستی باشد، گم نخواهی شد، لیک به دنبال من باش.

پس به کنار همان درخت آمد و دست مرا گرفت، من نیز چنان که راه می‌رفتم چنین به نظرم رسید که زمین ‏در زیر قدم هایم حرکت می‌کند همین که صبح طلوع کرد به من فرمود: بشارت باد تو را که این جا مکه ‏معظمه است.

با شنیدن صدای ضجه حجاج، به آن جوان عرض کردم، تو را سوگند می‌دهم به آن که امیدواری به او در روز ‏قیامت، تو کیستی؟

فرمود: اکنون که سوگند دادی، من علی بن حسین بن علی بن ابی طالب هستم.(۱۶)‏

۱- صدیق به کسی گفته می‌شود که بسیار راستگو باشد و برخی گفته‌اند: صدیق کسی است که روش ‍ ‏و عادت او راست گفتن است (مجمع البحرین، ص ۴۰۳) در قرآن کریم در سوره نسأ آیه ۶۹ این واژه در کنار ‏انبیأ و شهدا و صالحین قرار گرفته است خداوند به آن‌ها نعمت‌های فراوانی ارزانی داشته است برای ‏آگاهی بیش‌تر به تفسیر کلمه صدیق در کتب تفسیری مراجعه شود.

‏۲- میزان الحکمهٔ، ج ۲، ص ۱۴۰۱؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۲۸۲

‏۳- غوالی اللئالی، ج ۲ ص ۷۲، بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۲۶۱

‏۴- امالی طوسی، ص ۵۳۵، مکارم الاخلاق، ص ۴۶۶؛ کنز العمال، ج ۱۵، ص ۷۸۵.

‏۵- مشکاهٔ الانوار، ص ۱۷۱

‏۶- سوره انفال، آیه ۳۳

‏۷- سوره انفال، آیه ۳۳

‏۸- مشکاهٔ الانوار، ص ۱۷۱

‏۹- بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹۹

‏۱۰- یکی از منزل گاهای بین راه مکه. (مجمع البحرین، ص ۳۲۶)

‏۱۱- گروهی از نیکان هستند که هیچ گاه زمین از وجود آن‌ها خالی نمی‌شود و هرگاه یکی از آنان بمیرد ‏خداوند دیگری را جایگزین می‌کند (مجمع البحرین، ص ۴۲۵

‏۱۲- یکی از منزلگاه‌های مشهور راه مکه و کوفه است که بین واقصه و ثعلبیه قرار گرفته است (معجم ‏البلدان، ج ۳، ص ۱۲۹)

‏۱۳- غذایی از آرد گندم یا جو بو داده (مجمع البحرین، ص ۴۰۱)

‏۱۴- کنار اطاقک زمزم

‏۱۵- کشف الغمهٔ، ج ۳، ص ۳

‏۱۶- الخرایج و الجرایح ج ۱، ص ۲۶۶؛ منتهی الامال، ج ۲، ص ۱۱

‏۱۷- نهج البلاغه تحقیق دکتر صبحی صالح، ص ۴۲۱، شماره ۴۷‏

محمد رضا نصرتی

http://tebb.blogfa.com