دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
دنیای پساآمریکایی
درست است که چین در حال شکوفایی است ، روسیه جسورتر میشود و تروریزم خطری تهدید کننده است ، اما اگر آمریکا در حال از دست دادن قدرت خود در فرمانروایی بر جهان است، لااقل هنوز تواناییاش برای رهبری دنیا را از دست نداده است .
امروزه آمریکاییها بسیار غمگین و ناامید ند . نظرسنجی جدیدی که در ماه آوریل انجام شده، نشان میدهد که ۸۱ درصد مردم آمریکا معتقدند که کشور در « مسیری نادرست » قرار گرفته است . در نظرسنجیهایی که در ۲۵ سال اخیر انجام شده و این سؤال در آن مطرح شده ، نظرسنجی ماه پیش بیشترین پاسخ منفی را به همراه داشته است. علاوه بر آن نظرسنجیهای مشابهی که در میان افراد ۳۰ و ۴۰ سال به بالا انجام شده، درجه ناامیدی هشداردهندهتری را نشان میدهد . باید پذیرفت دلایلی برای بدبینی وجود دارند که از این قرارند : رکود اقتصادی نگرانکننده و وحشت از شرایط اقتصادی ، جنگ به ظاهر ناتمام در عراق و خطر تروریزم . اما واقعیتهای موجود همانند : تعداد بیکاران، میزان ضبط اموال، مرگ ناشی از حملات تروریستی ، برای توضیح فضای دلمرده فعلی دلایل قوی و قانعکنندهای نیستند.
نگرانی آمریکاییها از چیزی عمیقتر و از این احساس ناشی می شود که نیروهای مخرب در سراسر جهان جاری هستند . به نظر میرسد که در اغلب صنایع و در تمام جنبههای زندگی، الگوهای قدیمی در حال فروپاشی هستند. آریستوفان در ۲۴۰۰ سال پیش نوشت که: « چرخ ]زمانه[ پادشاه است که زئوس را از میدان به در کرده » حالا برای اولین بار، به نظر میآید که ایالات متحده دیگر مسوولیت سرپرستی دنیا را به عهده ندارد . آمریکاییها شاهدند که دنیای جدیدی در حال سربرآوردن است و از این میترسند که جهان جدید در سرزمینهای دور و به وسیله خارجیان شکل داده شود . به اطراف نگاه کنید . بلندترین ساختمان جهان در تایپه قرار دارد و به زودی در دوبی جای میگیرد . بزرگترین شرکتهای تجاری در پکن واقع شدهاند . بزرگترین پالایشگاه در هند در حال ساخته شدن است . بیشترین حجم سرمایهگذاری در کره زمین، در ابوظبی انجام میگیرد. بزرگترین صنعت فیلمسازی دنیا بالیوود است نه هالیوود . و همه این ها درحالی است که شمایل آمریکا به وسیله ساکنان اصلی آن مورد غصب واقع شده است . بزرگترین چرخ و فلک دنیا در سنگاپور قرار دارد . بزرگترین کازینو در ماکائو واقع است که سال پیش از لحاظ درآمد قمار، لاس وگاس را پشت سر گذاشت. آمریکا دیگر حتی در تفریح مورد علاقهاش یعنی خرید کردن هم اول نیست. زمانی بود که مرکز خرید بزرگ آمریکا در مینه سوتا به خودش افتخار میکرد که بزرگترین مرکز خرید در جهان است اما امروزه حتی در میان دهتای اول هم نیست. در جدیدترین ردهبندی منتشره، از میان ده مرد ثروتمند جهان، فقط دو نفر آنها آمریکایی هستند. البته این فهرست اختیاری و تا حدودی احمقانه است اما در نظر آورید که تنها ده سال پیش، ایالات متحده در اغلب این شاخص ها صاحب مقام نخست بود .
همین واقعیتهای پیش پا افتاده هستند که می توانند نماد انتقال زلزلهوار قدرت و رویکردها باشند . این چیزی است که من زمانی که به گوشه و کنار دنیا سفر میکنم ، آن را حس میکنم . ما هنوز در آمریکا در حال بحث بر روی طبیعت و میزان ضد آمریکاگرایی هستیم. یکی میگوید که مسأله جدی و نگرانکننده است و ما باید دنیا را به عقب برگردانیم . دیگری میگوید این بهای گریزناپذیر قدرت است و بسیاری از این کشورها ، به خصوص فرانسوی ها به طور مبهمی نسبت به ما حسودند. بنابراین ما میتوانیم به راحتی دستاوردهایشان را نادیده بگیریم. اما نکته اساسی این است که زمانی که ما داشتیم در این مورد که چرا آنها از ما متنفرند بحث میکردیم ، آنها در حال رشد بوده اند و اکنون با توجه بیشتر به دیگران، به بخشهای فعالتری از جهان تبدیل شدهاند . دنیا از ضد آمریکاگرایی به پسا آمریکاگرایی تغییر کرده است.
۱) پایان استیلای آمریکایی
در طول دهه ۱۹۸۰ زمانی که من از هند ـ جایی که به دنیا آمدم ـ بازدید میکردم، اغلب هندیان مجذوب آمریکا بودند. باید اعتراف کنم که علاقه آنها به بازیگران قدرتمند سیاسی در واشنگتن یا روشنفکران برجسته کمبریج نبود. اغلب مردم هند از من درباره دونالد ترامپ میپرسیدند که نماد آمریکای پرزرق و برق، ثروتمند و مدرن بود . ترامپ این احساس را در آدمها به وجود میآورد که اگر میخواهید بزرگترین چیزها را بیابید، باید به ایالات متحده نگاه کنید. امروزه غیر از چهرههای دنیای سرگرمی، شخصیتهای آمریکایی ، دیگر آن محبوبیت گذشته را ندارند . اگر میخواهید بدانید چرا ، به تلویزیون هند نگاه کنید یا روزنامههایش را بخوانید . در حال حاضر در هند یک دو جین تاجر ثروتمند تر از دونالد وجود دارند . به طوری که خود هندیها نیز از میلیاردرهای بینزاکت هندی حاضر در بازار مسکن دلزده و بیزارند . در اغلب نقاط دنیا ، در هر کشوری به شکل خودش ، منابع جدید درآمدی در حال به وجود آمدن است .
اما چقدر؟ خوب این واقعیت را در نظر بگیرید که در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۶، صد و بیست و چهار کشور در دنیا رشد اقتصادی بالای ۴ درصد داشتند که این مسأله بیش از ۳۰ کشور آفریقایی را نیز دربر میگیرد. در طول بیش از دو دهه گذشته کشورهای بیرون از جهان صنعتی به گونهای رشد کردهاند که قبلا غیرقابل تصور بوده است. اگرچه فراز و نشیبهایی وجود داشت، اما بدون تردید روند کلی، روندی رو به جلو بوده است . آنتوان فان آتمایل ، مدیر مالی که اصطلاح « بازارهای در حال ورود » ( emerging markets ) را ابداع نموده ، ۲۵ شرکت ، که به احتمال فراوان، شرکتهای بزرگ فراملیتی آینده هستند را مورد شناسایی قرار داده است . فهرست او شامل شرکتهایی از برزیل ، مکزیک ، کره جنوبی و تایوان هر کدام چهار شرکت، سه شرکت از هند، دوتا از چین و یک شرکت از هریک ازکشورهای آرژانتین، شیلی، مالزی و آفریقای جنوبی میباشد . این مسأله دیگر چیزی فراتر از رشد پرهیاهوی چین یا حتی آسیاست . این مربوط به خیزش دیگران است، خیزش بقیة دنیا .
واقعیت این است که ما در عصر سومین جابهجایی بزرگ قدرت در تاریخ جدید جهان ، زیست میکنیم . اولین آن برآمدن دنیای غرب در حوالی قرن پانزدهم میلادی بوده است که با خود دانش ، فنآوری، تجارت، سرمایهداری، انقلاب صنعتی و کشاورزی را به همراه آورده است . این پدیده علاوه بر آن، تسلط ملل غربی بر جهان را نیز موجب شد . دومین جابهجایی قدرت در سالهای پایانی قرن نوزدهم رخ داد که باعث خیزش ایالات متحده شده است . آمریکا به محض صنعتی شدن، به زودی به قدرتمندترین ملت دنیا، حتی قویتر از ترکیب دیگر ملتها تبدیل شد. موقعیت ابرقدرتی آمریکا در تمام زمینهها بدون رقیب باقی ماند، اتفاقی که پیشتر، لااقل از زمان تسلط امپراتوری روم در ۲۰۰۰ سال پیش، به وقوع نپیوسته بود. در طول دوره تسلط آمریکایی، اقتصاد جهانی به طور چشمگیری رشد داشته است که گسترش آن موجب سومین جابهجایی قدرت در عصر مدرن ـ یعنی خیزش دیگران ـ شده است.
باید اعتراف کنیم که ما از لحاظ نظامی و سیاسی ، همچنان در دنیایی تک قطبی به سر میبریم اما از جهات دیگر نظیر ابعاد صنعتی، مالی، اجتماعی و فرهنگی، توازن قوا به هم خورده و از استیلای آمریکایی دور شدهایم. امروزه از جهت جنگ و صلح، اقتصاد و تجارت، عقاید و هنرها، دورنمایی در حال شکلگیری است که با آنچه ما تاکنون در آن به سر بردهایم کاملا متفاوت است. چیزی که توسط مردمان بسیار، از نقاط متعدد تعریف و هدایت میشود.
دنیای پسا آمریکایی، به طور طبیعی دورنمایی ناآرام و بیثبات را برای آمریکاییها در پی دارد اما نباید این گونه باشد ، چراکه چنین جهانی با سقوط آمریکا از یک سو و برآمدن دیگران از سوی دیگر همراه نیست . این نتیجه روند مثبتی است که در طول ۲۰ سال گذشته در حال انجام بوده، تحولاتی که صلح و رونق بی سابقه ای را در فضای بین المللی ایجاد کرده است .
من میدانم این جهانی نیست که مردم میپندارند . به ما گفته شده که در زمانهای تاریک و خطرناک زندگی میکنیم . تروریزم، دولتهای یاغی، تکثیر سلاحهای هستهای، وحشت از شرایط مالی، رکود اقتصادی ، واگذاری امور به طرفهای خارجی ، مهاجران غیرقانونی، همه اینها موجب نگرانی در گفتمان ملی هستند . القاعده، ایران، کره شمالی، چین، روسیه، همگی تهدیدهایی در برخی زمینهها به حساب میآیند. اما به راستی دنیای امروز چقدر آمیخته با خشونت است؟
گروهی از محققین در دانشگاه مریلند آمار مرگ و میر ناشی از خشونت سازمان یافته را بررسی کردهاند . آمارهای آنها نشان میدهد تمام انواع جنگ از میانه دهه ۱۹۸۰ تاکنون کاهش داشته و ما اکنون در پایینترین حد خشونت بینالمللی از دهه ۱۹۵۰ تاکنون به سر میبریم. البته در گزارش ها آمده که مرگ ناشی از تروریزم در سالهای اخیر افزایش یافته است. اما بررسی نزدیکتر نشان میدهد که ۸۰ درصد این تلفات مربوط به افغانستان یا عراق است که مناطق جنگی با ناآرامیهای دائم به حساب میآیند و آمار کلی پایین است . به شواهد نگاه کنید . استیون پینکر، استاد جامع الاطراف دانشگاه هاروارد به خود جرأت داده و گقته است که ما احتمالا در امنترین دوران حیات گونه انسانی به سر میبریم. چرا این طور تصور نشود؟ چرا ما فکر میکنیم که در زمانه هولناکی به سر میبریم؟ بخشی از مشکل به این برمیگردد که به موازات کاهش خشونت، اطلاعات در حال انفجار بوده است . ما در ۲۰ سال گذشته شاهد انقلاب اطلاعات بودهایم که خبرها و مهمتر از آن تصاویری از سراسر دنیا را همواره به سوی ما روانه میکند . روی هم رفته فوریت تصاویر و فشردگی اخبار ۲۴ ساعته ، اضطراب دائم را برای ما تولید نموده است. هر نوع بدی آب و هوا « طوفان دهه » و هر انفجار بمبی، خبر فوری میشود . به خاطر تازگی انقلاب اطلاعات است که همه ما ـ گزارشگران، نویسندگان، خوانندگان و بینندگان ـ تازه داریم میآموزیم که چگونه هر چیزی را سر جای خود بگذاریم .
اما در مقابل ، ما گزارشات روزانه مربوط به کشته شدن دو میلیون انسان در هند و چین در دهه ۱۹۷۰ و از بین رفتن یک میلیون نفر در شنزار جنگ ایران ـ عراق در ده سال پیش را تماشا نکردهایم و از جنگ داخلی کنگو در دهه ۱۹۹۰ که باعث کشته شدن یک میلیون نفر شد ، چیز کمی دیدهایم. اما امروزه هر بمبی که منفجر میشود، هر موشکی که شلیک میشود، هر مرگی که اتفاق میافتد، توسط کسی در جایی ثبت شده و بلافاصله به سراسر دنیا ارسال می شود . به این آمار ، حملات تروریستی را که به صورت اتفاقی و وحشیانه به وقوع میپیوندد را باید اضافه کرد که هر کسی فکر میکند میتوانست برای او اتفاق افتد . در صورتی که در دنیای واقعی ، احتمال این که شما در یک حمله تروریستی کشته شوید بسیار کم است. برای یک آمریکایی این احتمال از غرق شدن در وان حمام هم کمتر است . ولی غالبا مسأله این طور به نظر نمیرسد .
خطراتی که ما با آن مواجه هستیم، جدی هستند. جهادگران اسلامی، گروههای ناخوشایندی هستند که میخواهند به شهروندان در همه جا حمله کنند . اما باید توجه داشت که این جنگجویان و بمبگذاران انتحاری بخش کوچکی از دنیای ۳/۱ میلیاردی جمعیت مسلمان را تشکیل میدهد. البته این تروریستها قادرند آسیبهایی جدی به ما بزنند به خصوص که اگر به سلاحهای هستهای دست یابند. ولی در مجموع تلاشهایی که توسط دولتهای دنیا انجام میشود به طور مؤثری باعث فرار آنها و ردیابی پولهایشان شده است. درست است که جهاد ادامه دارد ولی جهادگران مجبورند متفرق شوند ، در گروههای کوچک محلی کار کنند و از سلاحهای ساده و غیرقابل ردیابی استفاده کنند. تروریست ها دیگر قادر نیستند به اهداف بزرگ و نمادین به خصوص در ایالات متحده ضربه بزنند. به همین خاطر بمبهایی را در کافهها ، بازارها و ایستگاههای مترو منفجر میکنند . مشکل این است که در این موارد، تروریستها ، محلیها و مسلمانان معمولی را میکشند . اگر به نظرسنجیها نگاه کنید خواهید دید که طی پنج سال گذشته در کشورهای مسلمان، حمایت از همه انواع خشونت به نحو چشمگیری کاهش یاقته است.
دسته های ستیزهجو در برخی مناطق مشخص که از حمایت گروههای محلی برخوردارند یا از ویژگی خاصی سود میبرند ، اقدام به تجدید ساختار کردهاند که این مسأله به طور نگرانکنندهای در پاکستان و افغانستان ، جایی که افراطگرایی اسلامی با هویت پشتون درآمیخته ، اتفاق افتاده است . در نتیجه این اقدامات ، این گروهها بیشتر محلی و کمتر جهانی شدهاند . به عنوان نمونه ، القاعده در عراق بیشتر به گروهی ضد شیعه تبدیل شده تا ضد آمریکایی ، و در نهایت این که ، پس از ۱۱/۹ سپتامبر، مرکزیت القاعده، گروه تبهکاری که به وسیله اسامه بن لادن رهبری میشود، نتوانسته به یک حمله بزرگ تروریستی در کشورهای غربی یا عربی که اهداف اصلی به شمار می آیند ، دست بزند . آنها که به انجام حملات تروریستی عادت کرده بودند ، حالا فقط نوارهای ویدیویی پر میکنند . البته یک روز دوباره بخت به آنها رو میکند ، هر چند هفت سال است که از این کار بازداشته شدهاند . به گمان من ، در جنگ میان دولتها و گروههای تروریستی، نیازی نیست که دولتها ناامید باشند.
در این جا به چند نکته در مورد خطراتی که کشورهایی چون ایران، ایجاد کردهاند اشاره می کنم . درست است که این دولتهای یاغی دردسرهای جدی برای ما تولید کرده اند اما کافی است به آنها با دقت نگاه کنید . اقتصاد آمریکا ۶۸ برابر اقتصاد ایران و بودجه نظامی آن ۱۱۰ برابر بودجه نظامی ایران است . اگر ایران به توانایی هستهای دست یابد ، باعث پیچیده شدن جغرافیای سیاسی خاورمیانه خواهد شد . اما هیچ یک از مشکلاتی که با آن مواجه هستیم ، قابل مقایسه با خطر ایجاد شده توسط آلمان در حال رشد نیمه اول قرن بیستم یا شوروی توسعه طلب نیمه دوم این قرن نیست. این دو در آن زمان ، قدرتهای بزرگ جهانی بودهاند که به سمت و سوی تسلط بر جهان پیش میرفتند . اگر حالا سال ۱۹۳۸ باشد ، همانطور که برخی نومحافظهکاران به ما میگویند ، ایران رومانی است نه آلمان.
برخی در میان ما ، تصویر تاریکی از جهانی ترسیم میکنند که در آن دیکتاتورها در راهند . چین و روسیه به همراه دیکتاتورهای نفتی در حال پیشروی هستند . این گروه هشدار میدهند که ما باید از هماکنون خطوط نبرد را ترسیم کنیم و در نبرد بزرگ مانوی ]خیر و شر[ که شاخصه قرن آینده خواهد بود ، درگیر شویم . برخی از لفاظیهای جان مککین نشان میدهد که او به این دیدگاه وحشتناک و ناشی از کج فهمی وفادار است . اما پیش از آن که همگی وقوع جنگ سرد جدیدی را تأیید کنیم، بهتر است نفس عمیقی بکشیم و دیگر چشماندازهای موجود را هم نظاره کنیم. از نظر تاریخی خیزش امروز قدرتهای بزرگ ، تقریبا بیخطر است. در گذشته، زمانی که کشورها ثروتمندتر میشدند، میخواستند قدرتهای نظامی بزرگی هم بشوند و نظم موجود را به هم ریخته و امپراتوری یا فضای نفوذ خودشان را ایجاد کنند. اما از زمان برآمدن ژاپن و آلمان در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ هیچ یک از آنها چنین کاری را انجام نداده و به جای آن سعی کردند که در همین فضای موجود بینالمللی ثروتمندتر شوند . چین و هند نیز به طور واضح در همین مسیر گام بر می دارند . حتی روسیه به عنوان ستیزهجوترین قدرت بزرگ امروزی، در مقایسه با گذشته ظالمانهاش، دردسرهای کمی آفریده است . این واقعیت که ایالات متحده برای اولین بار در تاریخ ، توانسته به رقابت با نفوذ روسیه در اکراین ـ که ۴۸۰۰ مایل از واشنگتن فاصله دارد و مدت ۳۵۰ سال زیر تسلط روسیه بوده ـ برخیزد ، نکاتی را درباره توزان قوا میان غرب و روسیه به ما یاد آور می شود .
روسیه و چین را با وضعیت ۳۵ سال پیششان مقایسه کنید . در آن زمان هر دوی آنها (به خصوص روسیه) قدرتهای بزرگ و خطرناکی بودند که فعالانه علیه ایالات متحده توطئه میکردند، گروههای چریکی در سراسر دنیا را مسلح می کردند ، به تغذیه مالی شورشها و جنگهای داخلی میپرداختند و در سازمان ملل با تمام برنامههای آمریکا مخالفت میکردند . اما امروزه این دو کشور بیش از هر زمانی در یکصد ساله اخیر، جذب اقتصاد و جامعه جهانی شدهاند. آنان در یک منطقه ناآرام خاکستری قرار گرفتهاند که در آن نه دوست و نه دشمن با ایالات متحده و غرب برای حل مسائل همکاری نمیکنند و در برخی موارد نیز مانعتراشی میکنند . اما مشکلات احتمالی که آنها می توانند برایمان درست کنند ، چقدر بزرگ است؟ هزینه نظامی روسیه ۳۵ میلیارد دلار یا ۲۰/۱ پنتاگون است. چین در حدود ۲۰ موشک هستهای دارد که بردش به ایالات متحده میرسد. اما ما ۸۳۰ موشک در اختیار داریم که میتواند کلاهکهای جنگی متعددی را حمل کرده و چین را هدف قرار دهد . خوب حالا در این میان چه کسی باید نگران باشد؟ ضمن اینکه دیکتاتوریهای در حال رشدی چون عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج ]فارس[ متحدان نزدیک آمریکا هستند که زیر چتر حمایت نظامی آمریکا قرار دارند ، سلاحهایش را میخرند، در شرکتهایش سرمایهگذاری کرده و از بسیاری از دستورات آمریکا پیروی میکنند . به علاوه با افزایش بلندپروازیهای ایران ، این کشورها احتمالا به متحدان نزدیکتر ایالات متحده تبدیل خواهند شد مگر آن که آمریکا بیدلیل بخواهد آنها را منزوی کند.
۲) خبرهای خوش
در جولای ۲۰۰۶، چند روز پس از پایان جنگ اسراییل با حزباللّه، با یکی از مقامات بلند پایه دولت اسراییل صحبت میکردم که واقعا نگران امنیت فیزیکی کشورش بود . موشکهای حزباللّه از آنچه که مردم تصور میکردند دورتر پریده بود و پاسخ نظامی اسراییل نیز بیتأثیر بوده است. حزباللّه تا روز آخر جنگ به مانند روز اول موشک انداخته بود. در آن ملاقات از او در مورد وضعیت اقتصادی منطقهای که او کار میکرد، پرسیده بودم. پاسخ او شگفتانگیز بود. مقام اسراییلی به من گفت که: « این مسأله همه ما را گیج کرده است چرا که شاخص بازار سهام در آخر جنگ از روز اول هم بالاتر رفته بود . این وضعیت در مورد شکل ( shekel ) نیز پیش آمده بود . » در واقع دولت ترسیده بود اما بازار نه . و یا جنگ عراق را در نظر آورید که آشفتگی و کژکارکردی عمیق و طولانی را در آن کشور موجب شده است . بیش از دو میلیون نفر آواره به کشورهای همجوار هجوم بردند. این وضع شبیه یک بحران سیاسی بود که به نظر میرسید به سرعت به اطراف گسترش یابد. اما در سفرهایی که در چند سال اخیر به منطقه خاورمیانه داشتم با کمال تعجب دیدم که مشکلات عراق باعث بیثباتی کمی در منطقه شده است. هر کجا که میروی مردم خشمگینانه، سیاست خارجی آمریکا را محکوم میکنند اما اغلب کشورهای خاورمیانه در حال شکوفایی هستند . همسایگان عراق ـ ترکیه، اردن و عربستان سعودی ـ از رونق بیسابقهای برخوردارند . کشورهای حوزه خلیج ]فارس[ سرگرم نوسازی اقتصاد و جامعهشان هستند به طوری که حتی از موزه لور، دانشگاه نیویورک و مدرسه پزشکی کرنل خواستهاند تا شعبههای دورشان را در صحرا برپا سازند. نشانههای کمی از بحران، بیثباتی و بنیادگرایی اسلامی در منطقه به چشم میخورد .
واقعیت پنهان جهان ما ، تحرک زیاد آن است . برای نخستین بار در تاریخ ، اغلب کشورهای دنیا در حال تجربه اقتصادی عقلانی هستند . به عنوان مثال تورم را در نظر بگیرید . در طول ۲۰ سال گذشته تورم فزاینده، مشکلی که بخشهای بزرگی از دنیا، از ترکیه تا برزیل و اندونزی را آشفته کرده بود ، از میان رفت و با اعمال سیاستهای موفق پولی و مالی رام شد . نتایج مشخص و چشمگیرند . تعداد مردمی که با درآمد یک دلار در روز زندگی میکردند از ۴۰ درصد در سال ۱۹۸۱ به ۱۸ درصد در سال ۲۰۰۴ رسیده و تخمین زده میشود تا سال ۲۰۱۵ به ۱۲ درصد برسد . فقر در کشورهایی که ۸۰ درصد جمعیت جهان را دربر میگیرند در حال کاهش است . البته هنوز فقر زیادی در دنیا وجود دارد و از همه نگرانکنندهتر این که در ۵۰ کشوری که در مجموع یک میلیارد نفر جمعیت دارند شرایط خیلی بدی حکمفرماست . اما در هر حال روند کلی هیچگاه تا این حد دلگرمکننده نبوده است . حجم اقتصاد جهانی در ۱۵ سال گذشته دو برابر شده و در حال رسیدن به ۵۴ تریلیون دلار است. اندازه کیک اقتصاد جهانی که کشورهای زیادی در آن حضور دارند، بسیار بزرگ شده و به نیروی غالب زمانه ما تبدیل شده است. جنگ، تروریزم و جنگ های داخلی ، وقفههای موقتی در این مسیر به وجود میآورد اما در نهایت همه آنها در امواج جهانی شدن غرق میشوند . شاید این شرایط زیاد دوام نیاورد ، اما زمانی ارزشش معلوم میشود که درک کنیم جهان در دهههای گذشته چه وضعی داشته است.
۳) ملیگرایی جدید
البته باید اذعان کنیم که رشد جهانی باعث بروز مشکلات بزرگی هم در دنیای امروز شده است . حجم انبوهی از پول که تاجران آن را نقدینگی مینامند ، در گردش است . ترکیب تورم پایین و نقدینگی بالا، نرخ بهره پایین را ایجاد کرده که به نوبه خود باعث حریص شدن مردم یا عمل احمقانه آنها می شود . در دو دهه گذشته شاهد مجموعهای از حبابها در کشورهای شرق آسیا، بازار سهام فناوری ، بخش مسکن، اجارهبها و رهن و بازار نوظهور سهام بودهایم . رشد اقتصادی ، علت یکی از مهمترین وقایع عصر ما، یعنی رشد ناگهانی بهای کالاها هم هست. نفت بشکهای ۱۰۰ دلار، نقطه اوج بشکههاست. تقریبا تمام کالاها در بالاترین حد خود در ۲۰۰ سال اخیر هستند. مواد غذایی که تا همین چند دهه قبل در خطر سقوط قیمت بودند حالا در میانه یک افزایش وحشتناک قرار دارند. هیچ یک از اینها به خاطر کاهش عرضه نیست. در واقع این تقاضای رو به رشد جهانی است که افزایش قیمتها را موجب میشود . این که مردم بیشتر و بیشتر میخورند ، مینوشند، میشویند، رانندگی میکنند و مصرف میکنند ، اثری زلزلهوار بر نظام جهانی داشته است . شاید در نگاه اول اینها مشکلاتی تر و تمیز و شیک به نظر آیند، اما با این وجود عمیق هم هستند.
فوریترین تأثیر رشد جهانی، ظهور منابع جدید اقتصادی در صحنه جهانی است. این حادثه تاریخ است که ثروتمندترین کشورها در چند قرن اخیر، به لحاظ جمعیت، کوچکترین هم بودهاند. دانمارک ۵/۵ میلیون و هلند ۶/۱۶ میلیون نفر جمعیت دارند. ایالات متحده بزرگترین کشور در این مجموعه است که در میان کشورهای پیشرفته صنعتی دست بالا را دارد. کشورهای غولپیکری مانند چین، هند یا برزیل که سالها خواب بودهاند، نتوانستند یا نخواستند به دنیای اقتصادهای کارآمد بپیوندند. اما حالا آنها در حال پیشروی هستند و به طور طبیعی، با توجه به اندازه آنها اثر بزرگی بر نقشه آینده جهان خواهند گذارد. حتی اگر مردم این کشورها فقیر باشند، به عنوان یک ملت، مجموع ثروت آنها بسیار زیاد خواهد شد. یا اگر بخواهیم از منظری دیگر نگاه کنیم، هر عددی هرچند کوچک، وقتی در ۵/۲ میلیارد ضرب شود، حاصل آن عدد بسیار بزرگی خواهد شد. (مجموع جمعیت هند و چین ۵/۲ میلیارد نفر است.)
برآمدن چین و هند، واضحترین جلوه جهان در حال خیزش است. میتوان در کشورهای بزرگ، اثر مؤلفههایی چون اقتصاد در حال رشد، جامعه احیاء شده، فرهنگ پرشور و غرور ملی در حال رشد را دید. هر چند باید دانست که غرور میتواند به چیز زشتتری تبدیل شود. این مسأله را چند سال پیش، زمانی که در یک کافه اینترنت در شانگهای، با یکی از مقامات چینی گپ میزدم، فهمیدم. او لباسهای غربی پوشیده بود، انگلیسی را به روانی صحبت میکرد و تحت تأثیر فرهنگ جهانی پاپ قرار داشت. وی مسلما یکی از محصولات جهانی شدن بود و به زبان ارتباطات و ارزشهای جهانی سخن میگفت. یا لااقل زمانی که ما درباره تایوان، ژاپن و حتی ایالات متحده صحبت میکردیم رفتارش این گونه بود (هرچند ما درباره تبت با هم سخن نگفتیم اما مطمئن هستم اگر صحبت میکردیم او باز هم مانند قبل رفتار میکرد.) واکنش وی در قبال این مسائل لبریز از احساس ، خشونت و نابردباری بود. احساس کردم که در آلمان ۱۹۱۰ هستم و دارم با یک جوان آلمانی که هم امروزی و هم ملیگرایی ثابت قدم است، صحبت میکنم. همین که فرصتهای اقتصادی بیشتر میشوند، ملیگرایی نیز به طور اجتنابناپذیری افزایش مییابد. تصور کنید که کشور شما، قرنها فقیر و حاشیهنشین بوده است و سرانجام این روند تغییر یافته و حالاکشورتان به نمادی از رشد و موفقیت اقتصادی تبدیل شده است. در نتیجه شما خوشحال شده، احساس غرور میکنید و مشتاقید که مردمتان صاحب اعتبار و احترام در صحنه جهانی شوند. در بسیاری از این کشورها ملیگرایی بر اثر عقدههای فروخورده ناشی از پذیرش روایت غربی یا آمریکایی از تاریخ جهان که در آن ، به این کشورها نقش کوچکی داده شده و یا به عنوان بازیگران کوچک نگریسته شدهاند، رشد کرده است. به خصوص زمان زیادی است که روسها از نوع روایت جنگ جهانی دوم خسته و بیتاب شدهاند. روایت آمریکایی از این جنگ، می گوید که ایالات متحده و بریتانیا قهرمانانه نیروهای فاشیسم را شکست دادهاند. از نظر آنها فرود در نرماندی نقطه اوج جنگ و آغازی بر پایان محسوب می شود . اما روسها معتقدند در واقع کل جبهه غربیها یک رویداد فرعی و کماهمیت در جریان جنگ بوده است. سه چهارم نیروهای آلمانی در جبهه شرق درگیر جنگ با نیروهای روسی بودهاند و ۷۰ درصد تلفاتشان را آنجا متحمل شدند. به نسبت دیگر بخشهای درگیر جنگ جهانی دوم، جبهه شرق شامل سرزمین بیشتری بوده است. این دیدگاههای متفاوت همواره وجود داشته است اما امروزه به لطف انقلاب اطلاعات این روایتها در همه جا شرح و بسط داده شده و منتشر شدهاند. زمانی فقط روایتهای گفته شده توسط نیویورک تایمز، تایم، نیوزویک، بی بی سی و سی اِن اِن وجود داشتند اما امروزه شبکهها و کانالهای بومی زیادی به وجود آمدهاند از الجزیره تا ان دی تی وی ( NDTV ) دهلینو و تلهسور آمریکای لاتین. نتیجه این روند این شده که «دیگران» اکنون تصورات و دیدگاههای غرب را مورد نقد و بررسی قرار داده و به ارائه دیدگاههای جایگزین میپردازند. در سال ۲۰۰۶ یک دیپلمات جوان چینی به من گفت: « شما به ما میگویید که ما از دیکتاتوری سودان حمایت میکنیم تا به نفت آن دست یابیم من هم به شما میگویم که چه تفاوتی میان حمایت شما از پادشاهی قرون وسطایی عربستان سعودی با کار ما وجود دارد؟ ما این دورویی را میبینیم و دیگر چیزی نمیگوییم . » واقعیت انکارناپذیر این است که در دنیای پسا آمریکایی ملتهای تازه برخاسته، بسیار قویتر از گذشته به بیان منافع و افکارشان میپردازند. این مسأله معمای تازهای را موجب میشود و آن این است که چگونه میتوانیم دنیایی داشته باشیم با بازیگران متعدد که بتوانند در کنار یکدیگر کار کنند؟ شیوه سنتی همکاریهای بینالمللی در حال از بین رفتن است. اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل را کشورهای فاتح جنگی تشکیل میدهند که ۶۰ سال پیش به اتمام رسیده است. گروه هشت، کشورهای چین، هند و برزیل ـ سه اقتصاد بزرگ دنیا که از سریعترین رشد برخوردارند ـ را شامل نمیشود و هنوز مدعی است که سلسله جنبان اقتصاد دنیا را نمایندگی میکند . به علاوه ، ریاست صندوق بینالمللی پول همواره به طور سنتی در دست اروپا و بانک جهانی در دست آمریکا بوده است . این سنت ها همانند سنتهای تفکیککننده کلوپهای محلی قدیمی تنها میتوانند برای حلقه خودیها جذاب باشند اما برای اکثریتی که بیرون از غرب میزیند، واپسگرایانه به نظر میرسند . تفاوتی نمی کند که مسأله پیش روی ما دعوایی تجاری باشد یا تراژدی حقوق انسانی همانند دارفور یا تغییر وضع آب و هوا، تنها راهحلی که میتواند مؤثر واقع شود، راهی است که ملتهای زیادی را دربر گیرد . اما رسیدن به راهحلهایی که باعث تأمین منافع کشورهای زیاد و همچنین بازیگران غیردولتی زیادی شود، دشوارتر از هر زمانی شده است. این چالش اکنون پیش روی ماست .
۴) قرن بعدی آمریکایی
بسیاری از مردم به سرزندگی دنیای نوظهور نگاه میکنند و نتیجه میگیرند روزگار سروری آمریکا دیگر به سر آمده است. گیبر اشتاین گارت، سردبیر مجله مهم آلمانی در اشپیگل در کتاب پرفروش خود مینویسد: « جهانی شدن در حال عقبنشینی است. » او میگوید در حالی که دیگران رشد میکنند ، آمریکا در حال از دست دادن صنایع کلیدی است. مردمش دیگر پسانداز نمیکنند و دولت آمریکا به طور فزایندهای به بانکهای مرکزی آسیایی بدهکار است .ضمن اینکه بحرانهای مالی اخیر نیز به این ترسها بیشتر دامن میزنند. اما اگر کمی به عقب برگردیم ، خواهیم دید که در خلال ۲۰ سال گذشته ، جهانی شدن عمق و پهنای بیشتری یافته و آمریکا از این روند سود سرشاری برده است. آمریکا از رشد مناسب و غیرمعمول، بیکاری و تورم پایین برخوردار بوده و از محل سرمایهگذاری هایش، صدها میلیارد دلار به جیب زده است. اینها نمی توانند علایم سقوط اقتصادی باشند . شرکتهای آمریکایی به کشورهای جدید و صنایع جدید ، با موفقیت زیاد راه یافته و از زنجیره عرضه و تقاضای جهانی استفاده کرده تا از نظر کارآمدی هم پیشتاز باشند. صادرکنندگان و تولیدکنندگان آمریکایی در واقع زمینه را برای رونق و رشد خدماتشان فراهم کردهاند. بر اساس آمار گردهمایی جهانی اقتصاد (World Economic Forum)، آمریکا اکنون رقابتیترین اقتصاد دنیا را دارد و در بسیاری از صنایع آینده مانند نانوتکنولوژی، بیوتکنولوژی و بسیاری از فناوریهای کوچک و پیشرفته موقعیت برتر را داراست. دانشگاههایش جزء بهترین دانشگاههای جهان هستند، به طوری که بر اساس ردهبندی دانشگاه شانگهای جیائوتانگ، ۸ دانشگاه آمریکا در میان ۱۰ دانشگاه برتر جهان و ۳۷ تای آن در میان ۵۰ دانشگاه برتر جهان قرار دارند. چند سال پیش بنیاد ملی دانش، آمار بحثانگیز و نگران کننده ای را منتشر کرد که بنا به ادعای آن در سال ۲۰۰۴، از چین و هند ۹۵۰ هزار مهندس و از آمریکا تنها ۷۰ هزار مهندس فارغالتحصیل شدهاند. اما این ارقام کاملا نادرستند . اگر شما تعمیرکاران و مکانیکهای اتومبیل را که در آمارهای هند و چین مهندس به حساب آمدهاند ، جدا کنید آمار واقعی کاملا متفاوت خواهد شد . اگر بخواهیم سرانه را در نظر بگیریم، تربیت مهندس در آمریکا حتی از غولهای آسیایی نیز بیشتر میشود.
اما راز مخفی آمریکا این است که بیشتر مهندسان آن مهاجر هستند. دانشجویان و مهاجران خارجی بیش از ۵۰ درصد کل محققان علوم تجربی را در کشور شامل میشوند . در سال ۲۰۰۶ همین مهاجران ۴۰ درصد مدارک دکترا را دریافت کردند که تا سال ۲۰۱۰ این مقدار به ۷۵ درصد خواهد رسید. وقتی که این فارغالتحصیلان در آمریکا بمانند، فرصتهای اقتصادی تولید میکنند. به علاوه نیمی از شرکتهای موجود در دره سیلیس (Silicon Valley) دارای بنیانگذار مهاجر یا متعلق به نسل اول آمریکایی بوده اند . رونق دوباره تولیدات آمریکا، به نظام آموزشی یا بودجه تحقیق و پژوهش کشور بستگی ندارد، بلکه وابسته به سیاستهای مربوط به مهاجرت است. اگر این مهاجران اجازه یابند و تشویق شوند که بمانند، در آن صورت نوآوری و پیشرفت در این سرزمین رخ خواهد داد. اما اگر آنها بروند، این خلاقیتها را با خود خواهند برد. به دیگر سخن، قدرت بزرگ و بالقوه زایل نشدنی آمریکا در این مسأله نهفته است. آمریکا بازترین و انعطافپذیرترین جامعه دنیا را داراست و قادر است مردمان، فرهنگها، عقاید، کالاها و خدمات دیگر را نیز جذب کند. کشور از قبل گرسنگی و انرژی مهاجران فقیر رشد میکند و در برخورد با فناوریها ، بازارها و شرکتهای خارجی خود را با آن وفق داده و از آن اقتباس میکند . وقتی شما این مقدار تحرک و پویایی را با ملتهای بسته و سلسله مراتبی که زمانی ابرقدرت بودند مقایسه میکنید، احساس میکنید که ایالات متحده متفاوت است و هیچگاه به دام ثروتمند شدن و به دنبال آن چاق و تنبل شدن، گرفتار نمیشود. جامعه آمریکا میتواند خود را با دنیای جدید وفق دهد اما پرسش این است که آیا دولت آمریکا نیز قادر به این کار هست؟ واشنگتن به دنیایی عادت کرده که در آن تمام راهها به در خانه او ختم میشود. آمریکا به ندرت نگران ارزیابی سایرین نسبت به خودش بوده، چراکه همیشه به فاصله زیادی از دیگران پیش بوده است. اما در این فرصت ، دیگر کشورها به خوبی به جذب سرمایهها پرداختند و فاصلهها را کم کردند . به رشد لندن نگاه کنید که هماکنون مرکز مالی پیشرو در دنیاست. دلیل پیشرفت آن بیش از آن که وابسته به عملکرد بد آمریکا باشد، بسته به عملکرد خوب لندن در بهبود مقررات و رفتار مناسبتر با سرمایههای خارجی بوده است. و یا به نظام سلامت و بهداشت آمریکا توجه کنید که به دردسر بزرگی برای شرکتهای آمریکایی بدل شده است. هماکنون خودروسازان آمریکایی افراد بیشتری را در آنتاریوی کانادا استخدام میکنند تا میشیگان، زیرا هزینههای مربوط به سلامت این کارگران در کانادا پایینتر است. ۲۰ سال پیش آمریکا پایینترین میزان مالیات شرکتها در دنیا را داشت اما امروز این میزان دومین در دنیاست. البته دلیلش بالا رفتن مالیاتهای ما نیست بلکه میزان مالیات دیگران کمتر شده است.
امروزه تنگنظری و کوتهبینی آمریکا در سیاست خارجیاش کاملا هویداست. از نظر اقتصادی وقتی دیگران رشد میکنند، این کیک برای اغلب طرفها بزرگتر شده و همه از آن سود میبرند. اما جغرافیای سیاسی محل نزاع برای کسب نفوذ بیشتر است. ملتهای دیگر هر چه از نظر بینالمللی فعالتر میشوند، در نتیجه آزادی عمل بیشتری را طلب میکنند که این به معنای افول نفوذ بیچون و چرای آمریکاست. اگر دنیای در حال ظهور امروز ، مراکز قدرت بیشتری داشته باشد، تقریبا همه آنها بر روی نظم، ثبات و پیشرفت سرمایهگذاری خواهند کرد. ما به جای آن که ذهن خودمان را بیشتر درگیر منافع کوتاه مدت و گروههای فشار کنیم، بهتر است این نیروها را وارد نظام بینالمللی کرده و در آن ادغام کنیم به طوری که آنها نیز به سهم خود اقتصاد جهانی را بزرگتر کرده و پیوندهای سیاسی و فرهنگی بینالمللی را عمیقتر کنند. اگر کشورهای چین، روسیه، هند و برزیل احساس کنند که آنها نیز ستونی از ستونهای نظم بینالمللی موجود را تشکیل میدهند، خطرات ناشی از جنگ، رکود، وحشت و نابودی کمتر خواهد شد. البته در آینده ، مشکلات، بحرانها و تنشهای زیادی بروز خواهد کرد ، اما همه اینها در زمینهای از ثبات نظاممند رخ خواهد داد. این مسأله هم به نفع آنها و هم به نفع ما خواهد بود. این همان حد نهایی برد ـ برد است.
برای آن که کشورهای دیگر نیز به چنین جهانی بپیوندند، لازم است تا ایالات متحده تعهد روشنی به این نظام بسپارد. آمریکا تا به حال به این دو شیوه عمل کرده : اول این که خود برای جهان قانون وضع کرده اما همیشه از آن پیروی نکرده و دوم این که استانداردهای تولید شده توسط دیگران را نادیده میگیرد. تنها سه کشور لیبریا، میانمار و آمریکا از نظام متریک در دنیا پیروی نمیکنند. ایالات متحده برای این که بتواند به رهبری بر دنیا ادامه دهد، ابتدا باید به این نظام بپیوندد.
آمریکاییها و به خصوص دولت آمریکا، هنوز مسأله خیزش دیگران را به درستی درک نکردهاند. این مسأله، یکی از هیجانانگیزترین قصههای تاریخ است. میلیاردها نفر دارند از فقر نکبتبار نجات مییابند. دنیا همانطور که مصرف میکند، تولید میکند، اختراع میکند، فکر میکند، رویاپردازی میکند و عمل میکند، ثروتمندتر و با منزلتتر هم میشود. اینها همه به خاطر اعمال و افکار آمریکاییهاست. ایالات متحده به مدت ۶۰ سال بر کشورها فشار آورده تا بازارهایشان را باز کنند، به فضای باز سیاسی روی آورند و آغوششان را به روی تجارت و فناوری باز کنند. تجار، دیپلماتها و روشنفکران آمریکایی به مردمان سرزمینهای دور اصرار کردند که از تغییر نهراسند، به دنیای پیشرفته بپیوندند و رازهای موفقیت ما را فرا گیرند. اما حالا که آنها این کار را شروع کردهاند، ما داریم ایمانمان را به این افکار از دست میدهیم. ما نسبت به تجارت، آزادسازی، مهاجرت و سرمایهگذاری بدبین و مشکوک شدهایم زیرا اکنون این آمریکاییها نیستند که به خارج میروند، بلکه خارجیان هستند که به آمریکا میآیند. درست در زمانی که دنیا درهایش را میگشاید ما داریم درها را میبندیم. شاید نسلها و تاریخنگاران آینده در مورد زمانه فعلی ما بنویسند با شروع قرن ۲۱ ایالات متحده در مأموریت بزرگ و تاریخی خویش در جهانی کردن مردم دنیا به موفقیت رسید اما ما دلمان نمیخواهد که آنها بنویسند به موازات آن، ما آمریکاییها جهانی کردن خودمان را به فراموشی سپردیم.
فرید ذکریا
ترجمه : حسن توان
توضیح : این مقاله بخشی از کتاب « دنیای پسا آمریکایی » اثر فرید ذکریااست که مجله نیوزویک آن را در تاریخ ۱۲ می ۲۰۰۸ به چاپ رسانده است
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست