چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
هزار و یک حکایت از محمود حکیمی عاقبت حرص و آز
همسفر گشتند در راهی سه مرد سوی مقصد، همره هم رهنورد
ناگهان گنجی در آن ره یافتند چون نبد ظرف، از صفا سرتافتند
پس طعامی را همه طالب شدند متفق در ماندن وخوردن بدند
پس یکی را قرعه بر رفتن فتاد بهر مطلب، جانب ده رو نهاد
آن یکی چون شد به سوی ده روان این دو گفتند این سخن اندر نهان
گنج، تا ما را بماند بیشتر چون بیامد، باید او را دفع شر
هم از آنسو، آن یکی با خویشتن اینچنین اندیشه کرد از مکر و فن
زهر می باید کنم اندر طعام تا مرا آن گنج، خوش گردد به کام
چون طعام آورد، آن یک ناگهان بر سر او تاختند آن دو جوان
تیغ حرص این جهان را آختند بر سر آن یک، به تندی تاختند
خاطر از وی گشت چون آسوده شان پاک خوردند آن طعام آلوده شان
هر سه تن مردند از سودای آز ای خردور، تیز در عالم متاز
از قضا، عیسی از آنجا می گذشت گفت با یاران: هلا! این سرنوشت
اندر این حال ای عزیزان بنگرید در پی دنیا چرا زحمت برید؟!
طالب دنیا ز دنیا را بگوی گر خرد باشد ترا، دنیا مجوی
نویسنده : استاد خسرو شهابی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست