یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شب نوشت های عروسکی


شب نوشت های عروسکی

نگاهی به چند نمایش اجراشده در دوازدهمین جشنواره بین المللی نمایش عروسکی تهران ـ مبارک

رسمی ا ست بین ما ـ خانواده تئاتر ـ که پس از هر اجرا به پشت صحنه می رویم و به گروه اجراکننده «خسته نباشید» می گوییم و احیاناً در جواب «چطور بود» گروه یا کارگردان، اگر نظری داشته باشیم و درگیر تعارفات معمول «عالی بود» و «درخشان» و «فوق العاده» و... نباشیم نظرمان را می گوییم. واقعاً در هیاهوی جشنواره و با یک بار دیدن آثار، نقد و اظهارنظر درباره آنها کمی غیرمنصفانه به نظر می رسد اما این خود امکانی ا ست که گاه ممکن است از کف برود و گروه دیگر هیچ گاه بازتاب زحماتش را ـ فارغ از موفق یا ناموفق بودن تلاش شان ـ از طرف مخاطب یا منتقد درنیابد، مخصوصاً که بسیاری از این آثار شاید امکان اجرای عمومی (یا دست کم اجرایی در تالارهایی با مخاطب بیشتر و بهتر) نیابند. پس این نوشته را چه در تایید و چه در نقد اثر، همان «خسته نباشید» بعد کار بدانید.

▪ حمل بر آسایش/ نویسنده و کارگردان؛ مهدی نعمتی مقدم (بر اساس داستان «بلوم فلد عزب میانسال» اثر «فرانتس کافکا»)/ خانه نمایش

گاهی در بعضی آثار اجرا شده ابزورد یا نمایش هایی برگرفته از ادبیات گروتسک (که آثار کافکا نمونه یی از این دست است) گروه اجرا مرتکب اشتباهی کوچک می شود و آن اجرای تحلیل متن است و نه خود متن. از خود بیگانگی، بی ارتباطی، جهان رعب آور، پوچی یا هر مفهوم دیگری که برای این آثار در نظر بگیریم باید در چالش مخاطب با اثر و پس از اجرا، در ذهن مخاطب شکل بگیرد نه این که این مفاهیم ـ که مربوط به حوزه نقد و تحلیل اثر در بخش های مختلف روانشناسی، جامعه شناسی و... است ـ در اثر خود را نمایان کند. این اشتباه کوچک باعث تبدیل اثر جذاب (گاهی با طنزی ویژه) به نمایشی غیرتماشایی ا ست که احتمالاً می خواسته تفسیرهایی عمیق به تماشاگر ارائه دهد.به نظرم بخش عمده یی از فریادهای بازیگران در این نمایش حاصل همین نگاه است.

▪ رامپل استیلت اسکین/ نویسنده؛مریم تیموری (بر اساس نمایشنامه یی از جین م.متسون)، کارگردانان؛حسین چراغی، مریم تیموری/ تالار قشقایی

در برابر اثری که یکی از نمایش های خوب جشنواره به لحاظ تکنیک (ساخت عروسک ، عروسک گردانی، بازی و صداپیشگی خوب بازیگران، انیمیشن ساخته شده ـ گرچه کاملاً با سلیقه کارگردانی من در تضاد است، ـ و...) است این سوال پیش می آید که چرا این ظرافت ها و توانایی ها در متن نادیده گرفته شده است. مخاطب کودک داشتن، دلیلی برای ساده انگاری در دلالت های موجود در متن نیست. انگیزه شخصیت ها برای انجام اعمال شان در هر اثری ـ چه کودک و چه بزرگسال با توجه به منطق موجود در اثر ـ باید مشخص و باورپذیر باشد. تماشاگر ـ یا دست کم من، به عنوان یکی از تماشاگران ـ علت بدی های رامپل یا تصمیمات پادشاه یا... را درنمی یابد هرچند در نگاه ساده انگارانه صرف بدبودن یا ابله بودن شخصیت و... می تواند دلیل انجام کارهایش باشد اما اجرای خوب اثر توقع بیشتری را در ما ایجاد می کند.در آخر نمی شود از صداپیشگی شیرین حسین دیواندری در نقش آسیابان یاد نکرد که لحظات مفرحی را در نمایش ایجاد می کرد.

▪ یوجین پشمالو/ نویسنده و کارگردان؛حسین زینالی (بر اساس نمایشنامه «گوریل پشمالو» نوشته «یوجین اونیل»)/ تالار سایه

اجرای «یوجین پشمالو» برای من یادآور یک مشکل بسیار اساسی در نمایش عروسکی مان شد. مشکلی که هم در این جشنواره و هم در جشنواره قبلی، به وفور شاهدش بودم و آن بی توجهی بسیار به مقوله بازیگری و فن بیان در بین نمایشگران عروسکی است. گرچه بخش های فنی نمایش عروسکی همچون عروسک گردانی، ساخت عروسک و... بسیار مهم است اما این هیچ دلیلی برای این همه ضعف در بخش بازیگری نیست چراکه بخش عمده یی از باورپذیری عروسک جدای از بازی دهندگی و شکل آن، بسته به جنس صدای انتخابی و چگونگی اجرای آن توسط بازیگر یا صداپیشه آن عروسک (در نمایش هایی که گفت وگو دارند) است. صداهای ناپخته و بی تمرین، بیان های لحن دار کلیشه یی که گاهی عیناً تقلید بدترین نوع بازی در تله تئاترهای ضعیف تلویزیونی است و کلام گویی های خالی از کمترین جذابیت، کاستی های بسیاری را در بخش آموزش این رشته در دانشگاه ها یادآور می شود، به خصوص که این ضعف نه تنها در آثار گروه های جوان که در کارهای بزرگان نمایش عروسکی هم دیده می شود.

این موضوع آن گاه خود را بیشتر می نمایاند که در نمایشی (همچون نمایش «یوجین پشمالو») علاوه بر عروسک ها، یک یا چند بازیگر هم در صحنه حضور دارند. وقتی عنصری در صحنه حضور پیدا می کند باید کارکرد درست خود را داشته باشد حتی اگر بازیگر باشد در نمایش عروسکی، گزندگی جمله پیشین به این دلیل است که به نظرم کارگردان کوچک ترین توجهی به بازی بازیگرانش نداشته و تمام توجه خود را صرف عروسک هایش کرده که متاسفانه در آن بخش هم صداهای بد و نابازیگرانه و شلختگی موجود در بازی دهندگی عروسک ها و اجرا، مانع توجه ما به بعضی ویژگی های مثبت اثر ـ مثلاً در طراحی ـ می شود.نکته دیگر، عدم توجه کارگردان به رفتار چشم و گوش تماشاگر در برابر پدیده های شنیداری و دیداری است. رفتار طبیعی بدن، چشم را به طرف صدایی که می شنویم برمی گرداند و این درحالی ا ست که (شاید) به دلیل نداشتن تعداد عروسک گردان های لازم، صدای بعضی عروسک ها (مثلاً در صحنه هایی که چند کارگر با هم صحبت می کنند) نه از طرف گرداننده عروسک، که از طرفی دیگر (توسط بازی دهنده یی دیگر احتمالاً برای ایجاد تنوع در صدا) شنیده می شود که حاصل این عمل از دست رفتن کلام و تصویر ـ هردو ـ است.

▪ اوسنه گمشده/ نویسنده؛طلا معتضدی، کارگردان؛مریم معینی/ چهارسو

مریم معینی ـ دوست قدیمی مان ـ در جشنواره پیشین نمایشی به صحنه برد با فضایی خاص، حرکت هایی ظریف و سïکونی خاص. او در نمایش امسالش می خواهد نمایشی کاملاً متفاوت از نمایش پیشین ارائه دهد.مشکل عمده این نمایش به نظرم تقسیم بندی صحنه به چند نقطه است که بازی ها عمدتاً در آنجا اتفاق می افتد. حدود پانزده دقیقه اول نمایش تماشاگر مجبور به دیدن نمایشی محصور در یک تور در گوشه راست صحنه است که به دلیل فضای محدود تور کمترین حرکات در آن اتفاق می افتد. حال اینکه هم قصه (که اشاراتی به بعضی قصه های قدیمی دارد) و هم رنگ آمیزی و طنز و فضای اثر تحرک و جابه جایی دیداری بیشتری را می طلبد که در اینجا ظاهراً کارگردان به همان شوخی های کلامی بسنده کرده و در تصویر محدود باقی مانده است.طلا معتضدی هم به عنوان نویسنده ـ که چندی است نوشته هایش توسط گروه های حرفه یی اجرا می شود ـ ظاهراً جدیت در نگارش دیگر آثارش را در نوشتن یک نمایشنامه عروسکی به خرج نداده است.

▪ ماهرخ/ نویسنده؛شادی پورمهدی،کارگردان؛مریم اقبالی/ تالار سایه

آنچه می نویسم تنها یک سوال است؛ سوالی کلی که به بهانه این نمایش مطرح می کنم. آیا اجرای عروسکی نمایشی که عیناً می تواند توسط بازیگران اجرا شود جذاب است یا به عبارت بهتر برای ایجاد جذابیت در اجرای عروسکی نمایشی اینچنین چه باید کرد؟ من هنوز تصور دقیقی از پاسخ این سوال ندارم.

▪ پولچینلا با چهار دست/ نویسنده و کارگردان؛گاسپار نازوتو (ایتالیا)/ تالار قشقایی

همواره در تئاتر، یک اجرای درخشان می تواند همه ذهنیات ما را به کنار گذارد و مجبورمان کند به نشستن و دیدن، حتی اگر به موضوع یا گونه اجرایی اش علاقه مند نباشیم یا برایمان تازه نباشد. اجرای بازی دهندگان و بازیگران این نمایش به ظاهر ساده قدیمی آنقدر زیبا و مسلط و شادی بخش بود که راهی جز دیدن شان برایمان باقی نمی گذاشت. اضافه کنید به ما، کودکانی را که با لذت بسیار نمایشی را می دیدند که از زبانش هیچ سر در نمی آوردند،

▪ کانتوس انیماتا/کارگردان؛شارلوت پویک ـ یولن (هلند)/ چهارسو

اگر اشتباه نکنم این همان گروهی ا ست که در جشنواره پیشین هم حضور داشت. نمایشی با ریتمی کند ویژه نمایش های فلسفی. (طبق گفته مترجم، نمایش به دنبال ارائه مفاهیمی فلسفی است) و البته تصاویری زیبا که در پی هم می آمد. من همیشه در برابر این گونه نمایش ها به شوخی می گویم؛ عکسش که خیلی قشنگه اما تئاترش کی شروع می شه؟،

▪ قلعه شنی/ نویسنده؛سرگئی کوالف،کارگردان؛آلکسی للیافسکی(بلاروس)/ تالار هنر

▪ آلیس در آینه/ نویسنده و کارگردان؛ پیترو فناتی(ایتالیا)/ تالار هنر

هر دو نمایش فاقد جذابیت و ایده یی تازه در اجرا هستند و نمونه بسیاری از هر دو اثر را در آثار متوسط اجرا شده در همین تالار هنر بسیار دیده ایم. تنها موضوع متفاوت، داشتن آن دستگاه مخصوص پروجکشن است که خب، مثل خیلی چیزهای دیگر نداریمش یا اگر داریم در انبارهای ارشاد است و نه در تالار، یا شاید هم داریم و من ندیده ام. اما به هرحال هرچه که باشد به نظر می رسد هردوی این نمایش ها تنها برای این در جشنواره حضور دارند که تعداد آثار خارجی شرکت کننده بیشتر به نظر برسد و نه چیزی دیگر.(گرچه نمایش قورباغه را ندیدم اما طبق شنیده ها و البته عکس های نمایش، آن نمایش هم ظاهراً همین وضعیت را دارد.)

▪ زمین و چرخ/ نویسنده و کارگردان؛زهرا صبری (بر اساس حکایاتی از مثنوی معنوی مولانا)/ تالار چهارسو

تصویرهای زیبا، اجرای تمیز و یکدست، عروسک گردانی های حرفه یی و حضور نادیدنی عروسک گردان ها در عین حضور و حرکات کاملاً هماهنگ شان در تمام لحظات ورود و خروج و بازی، حاصل کار گروهی ا ست که با تمرینات منسجم و حضور پیوسته خود در نمایش عروسکی، یکی از معدود نمایش های خوب جشنواره را به صحنه بردند.با وجود لذت و خوشحالی ام از دیدن این نمایش، نمی توانم از ذکر این نکته خودداری کنم که اگر من کارگردان بودم حتماً طول زمانی بعضی تصاویر را ـ در عین زیبایی شان ـ کوتاه تر می کردم.

▪ یوهان اشتراوس و دوشیزه دانوب/ کارگردان؛ ورنر هیرزر (اتریش)/ تالار اصلی

از خود می پرسم برای چه جشنواره یی را بین المللی می کنیم و برای چه در جشنواره هایمان تلاش می کنیم آثار خارجی را حتماً ببینیم؟ پاسخم این است که ما در آن آثار به دنبال دیدن آن چیزهایی هستیم که خود نداریم یا تجربه نکرده ایم، یا مثل هر تئاتر دیگر اینکه چگونه قصه اش را برایمان دیداری می کند، شکل اجرایی اش چگونه است یا می بینیم که از دیدن تئاتر خوب لذت برده باشیم و... در مورد تئاتر حاضر اما هیچ کدام از این خواسته ها به دست نمی آید.

شاید سال ها پیشتر دیدن چنین کاری جذاب بود اما اکنون واقعاً آن را بهتر از نمونه ایرانی اش ـ اïپراهای «رستم و سهراب» و «مکبث» به کارگردانی بهروز غریب پور ـ نیافتم؛ نه در تکنیک اجرا و نه در آنچه روایت می کردند. آشنایی با زندگی اشتراوس پسر و ساخته هایش البته برای کودکان ما هم می تواند مفید باشد اما آیا این آشنایی ساده به هزینه اش می ارزد؟ من ترجیح می دهم این هزینه به گروه های ایرانی آشنا با این تکنیک برای ساخت اثری دیگر پرداخته شود.

▪ پدر عزیزم/ نویسنده؛محمد چرم شیر،کارگردان؛حسن معجونی

گروه تئاتر لیو در مسیر تجربه های خود این بار به نمایش عروسکی روی آورده و با اجرایی منظم و یک طراحی ظریف، اثری را پیش چشم می گذارد که شاید با مخاطب عام هیچ رابطه یی برقرار نکند اما نمایشی است خوش تصویر که طنز ویژه چرم شیر را هم به همراه دارد.از جمله جذابیت های این اجرا تغییر صحنه های آن است که خود به عنوان جزیی از اجرا نمایش را پیش می برد؛ نکته یی که در بعضی از نمایش های حرفه یی هم فراموش می شود. اضافه کنید بر این، حضور عروسک گردان ها را به همین سیاق، که در دل اجرا جای گرفته است.

افشین هاشمی



همچنین مشاهده کنید