دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

تكرار یك خاطره


وقتی یك نظام سیاسی در مباحث مربوط به سیاست خارجی و نیز در تئوری پردازی های خود پیرامون نظام بین الملل قائل به وجود یك دشمن یا رقیب قدرتمند باشد ناگزیر از اتخاذ سیاستی دوقطبی است كه بر آن اساس خود و متحدان را در دو سوی یك خط فرضی یا حتی عینی می چیند

قضاوت چنین سازمان فكری ای پیرامون معضلات و بحران ها مبتنی بر یك چیدمان سیاه و سفید و معادله ای دومجهولی است كه معمولاً ورود عوامل سوم یا چهارم در معادله امری نادر است. چنین بازیگری در صحنه بین الملل همواره تعریف ثابتی از همكاری، رقابت و تخاصم دارد. تعریفی كه تاثیر عوامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بر آن قابل اغماض است. نظام سیاسی مبتنی بر چیدمان دشمنان ذهنی و فرضی همواره خود را درگیر قضاوت های ارزشی و بعضاً ایدئولوژیك می كند كه براساس آن و بدون ملاحظه هزینه و فایده در نظام بین الملل دچار بحران های ادواری سیاسی و اقتصادی می شود و به زیست در بحران و انزوا نیز خو می گیرد و معتقد است یك تنه می تواند به همه جهان نه بگوید. همین نظام سیاسی معتقد است كه در صدر اخبار جهان قرار دارد، همه مسائل مهم جهانی را رقم می زند، با هر تحول داخلی خود موجی بین المللی راه می اندازد و به گروهی از كشورها نفع و به دیگران ضرر و خسران می رساند. برعكس، نظام های سیاسی كه تحلیل و دیدگاه آنان از نظام جهانی و روابط بین الملل مبتنی بر یك چیدمان بدیهی اندیش مبتنی بر تفكیك همه بازیگران به دوست و دشمن نیست و در روابط خود حضور هر دو عامل همكاری و رقابت را به طور همزمان مورد ملاحظه قرار می دهد و در برخورد با معادلات و بحران های بین المللی به گونه ای رفتار می كند كه گویی با معادله ای چندین مجهولی مواجه است و مجموعه عوامل پیوسته در حال تغییر هستند.

نظام سیاسی غیرمبتنی بر دیدگاه دوقطبی دوست و دشمن، همه بازیگران نظام بین الملل را همزمان شركا و رقبای بالفعل و بالقوه می بیند كه با تعامل با آنان می توان منافع را تامین كرد. چنین نظامی بدون پرداخت هزینه ای سنگین روابط همكاری را به رقابت خشك و خشن مبدل می سازد و بالعكس، اما به لحاظ انعطافی كه در تعریف و نیز در تعامل با دیگر بازیگران قائل است معمولاً از ورود به معادلاتی كه منجر به بروز قطع و شكست در روابط می شود اجتناب می كند. تقسیم بندی بازیگران نظام بین الملل به دو دسته فوق مقدمه ای بود برای ورود به این مبحث كه اگر تئوری پردازی های مرتبط با تحلیل نظام بین الملل در كشور ما مبتنی بر پذیرش یا حتی خلق یك دشمن فرضی باشد به استقبال انزوای سیاسی رفته ایم. انزوایی كه هزینه های كلانی را بر منافع ملی تحمیل می كند و بهره مندی از همكاری های بین المللی و ثمرات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن را محال می نماید. هر چند در این راستا ممكن است ذهن بدیهی اندیشان دشمن پندار را تا حدودی آسوده خیال كند.

حتی اگر اینگونه بیندیشیم به لحاظ پیچیدگی و درهم تنیدگی روابط سیاسی و اقتصادی و نیز فراز و فرود پارامتر های جدید و جدیدتر، ما نه تنها در صدر اخبار بین الملل قرار نداریم بلكه تحولات داخلی یا حتی یك انتخابات با هر نتیجه ای امری عظیم و تحولی بین المللی و منطقه ای محسوب نمی شود. برای مثال، برخلاف آنچه می پنداریم یا دوست داریم بپنداریم حداقل از دیدگاه آمریكایی ها كه همواره مبدع یك دیپلماسی منعطف، پیگیر و توانمند بوده اند انتخاب یك رئیس جمهور جدید در ایران به مفهوم پایان یك دوران یا كلید خوردن دوران جدیدی مورد ارزیابی قرار نمی گیرد. اندكی پس از اعلام نتایج انتخابات ایران برخی از نشریات آمریكایی، رئیس جمهور منتخب ایران را شریك گروگان گیری سفارت آمریكا در سال ۱۹۸۰ نامیدند. جدا از اینكه چه كسی در دایره دانشجویان اشغالگر سفارت آمریكا حضور داشته است نگاهی به حافظه تاریخی آمریكایی ها پیرامون حوادث در آستانه انقلاب ایران حاكی از آن است كه اشغال سفارت آمریكا در تهران برای آمریكایی ها نماد آغاز نوعی از بنیان گرایی اسلامی است كه با قبض و بسطی بیست و چند ساله به ۱۱ سپتامبر منجر شد. از سال ۱۹۸۰ به بعد آمریكایی ها چنان با بحران های بین المللی مواجه شدند یا بحران ایجاد كردند كه موضوعی همچون قضیه اشغال سفارت آمریكا از اولویت های ذهنی آنان خارج شد اما این بحران در پس ذهن آنان به عنوان نماد ۲۵ سال بحران های سریالی همچنان باقی ماند.

اما چرا واكنش به بحران گروگانگیری پس از ۲۶ سال دوباره بروز یافت؟

مدیران سیاست خارجی آمریكا و اعضای شورای امنیت ملی طی نیم قرن گذشته با چالش های سیاسی و نظامی سنگینی مواجه بوده اند و هماوردی دشمنان قدری را آزموده اند. با این حال بازیگرانی كه خصمانه ترین چالش های سیاسی را به آمریكایی ها تحمیل كردند امروزه نزدیك ترین شركای سیاسی، اقتصادی و بعضاً استراتژیك آمریكایی ها هستند. آلمانی ها و ژاپنی ها مصادیق عینی این ادعا هستند. ژاپنی ها در سال های آخر جنگ دوم با حمله به پرل هاربر، مركز فرماندهی آمریكا در اقیانوس آرام را با به ویرانه ای تبدیل و ده ها سرباز آمریكایی را قتل عام كردند. بمباران اتمی دو شهر ژاپن درگیری دو كشور را پایان داد ولی پس از پایان جنگ دو كشور اندكی بعد به نزدیك ترین شركای استراتژیك در شرق آسیا و اقیانوس آرام تبدیل شدند.

ویتنامی ها سمبل مبارزات ضدامپریالیستی در نبرد با آمریكا هستند اما هانوی امروزه در تدارك جلب توجه بیشتر سرمایه گذاران آمریكایی و تحكیم روابط دوستانه با واشینگتن است. برخلاف حتی فرانسوی ها، افتتاح كارخانه كوكاكولا و گشایش شعبه های مك دونالد در ویتنام نه تنها دیگر نماد وابستگی به امپریالیسم محسوب نمی شود بلكه سرآغاز گشایش روابط اقتصادی برای دو طرف است. پذیرایی چندی پیش جورج بوش از رئیس جمهور ویتنام در كاخ سفید حاكی از تمایل دو طرف به گشودن باب روابط جدید و فراموش كردن سالیانی است كه كشتن و اسارت آمریكایی ها یك افتخار ملی و وظیفه ای ایدئولوژیك در ویتنام محسوب می شد. بدین مفهوم بحران های لاینحل را نیز باید به ترتیبی حل و فصل و دوران جدیدی را خلق كرد. در مورد بحران گروگانگیری، آمریكایی ها همواره هرگونه فعل و انفعال دانشجویانی را كه اشغال سفارت آن كشور را مدیریت كردند از نظر دور نداشتند. با این حال چون نقد و پیگیری معضل را در چارچوب معادلات غیردومجهولی مورد ارزیابی قرار می دادند همواره بر این نكته اساسی تاكید داشتند كه واقعیت های فضای سیاسی دو كشور از فضای سیاسی سال های ۱۹۸۰-۱۳۵۸ فاصله زیادی گرفته است. آنها می دانند كه اكثریت قریب به اتفاق دانشجویانی كه زمانی سفارت را اشغال كردند و اندكی بعد در مصدر پست های اجرایی و سیاسی نشستند چنان تجربه اندوخته اند كه همچون گذشته دیگر دوقطبی نمی اندیشند و از سال هایی كه آمریكا را شیطان بزرگ می نامیدند فاصله گرفته اند. آمریكایی ها امروزه هر مظنون مشاركت در حملات تروریستی به پایگاه های خود را در سراسر جهان در هر جا كه باشد مورد پیگرد قرار می دهند و حتی در مواردی اقدام به ربایش مظنونان كرده اند. با این حال چون ذهنیت ۲۶ سال پیش را به كناری نهاده اند سفرهای خارجی خانم معصومه ابتكار، عباس عبدی، محسن میردامادی و دیگر دانشجویان دیروز اشغالگر سفارت آمریكا را بدون حساسیت خاصی امری عادی تلقی می كنند. خانم ابتكار به لحاظ اینكه نقش مترجم و رابط گروگان گیران و گروگان ها را برعهده داشته یكی از مشهورترین دانشجویان فعال در سفارت آمریكا بود. وی هم اكنون به عنوان یك مقام رسمی همواره در اجلاس های جهانی شركت كرده است و هیچ گاه حساسیت امنیتی آمریكایی ها را برنینگیخته است.

اگر حساسیت آمریكایی ها پیرامون قضیه گروگان گیری و اشغال سفارت دوباره گل كرده و بردی رسانه ای یافته احتمالاًً به این علت است كه ظهور و بروز برخی از جریان های فكری و سیاسی ممكن است به نحوی غیردیپلماتیك دوباره در اندیشه احیا و عملیاتی كردن ارزش هایی باشد كه كمتر كسی دیگر در داخل و خارج ایران زحمت دفاع از آنها را به خود می دهد.

بی تردید، سازمان دیپلماسی آمریكایی ها به دلیل باز شدن فضاهای جدید تهدید و چالش هایی كه به نحوی مدرن آن كشور را تهدید می كند به این امر متمایل است كه پرونده اختلافات دیرینه مربوط به دهه های گذشته را دوباره نگشاید. یادآوری اوراقی از پرونده جنجالی اشغال سفارت آمریكا حاكی از این نگرانی است كه ذهنیتی سیاه و سفید، بازسازی تئوری دشمن فرضی را بار دیگر برای سرپوش گذاشتن بر بحران های داخلی در صدر اولویت ها ببیند. ظهور چنین نگرشی ممكن است به متحدانی عملیاتی در عراق ملحق شود و به معادلات چند مجهوله آمریكایی ها در عراق چندمجهول لاینحل دیگر نیز بیفزاید. در چنین شرایطی تمایل دیپلماسی آمریكایی ها نیز بدون تردید تسلیم فشارهایی خواهد شد كه بر محاسبه معادلات بین الملل و منطقه ای بر مبنای معادلات دو قطبی اصرار دارد. در آن صورت با توجه به مقایسه توان دو طرف و بحران هایی كه هریك از دو طرف با آن مواجه هستند رسیدن به این برآورد كه احتمالاً آمریكایی ها متضرر می شوند بسیار سخت و دشوار خواهد بود.

فرزانه روستایی