یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

خواجه نظام الملک و ماکیاولی


خواجه نظام الملک و ماکیاولی

خواجه نظام الملک طوسی , نویسنده کتاب مشهور سیاست نامه, در اموری چون سیاست ورزی, پایه گذاری سامانه های نوین آموزشی و نگارش کتاب های علمی ـ ادبی ازجمله نامداران ایران در گستره ای زمانی به وسعت تمام تاریخ است

خواجه نظام‌الملک طوسی ، نویسنده کتاب مشهور سیاست‌نامه، در اموری چون سیاست‌ورزی، پایه‌گذاری سامانه‌های نوین آموزشی و نگارش کتاب‌های علمی ـ ادبی ازجمله نامداران ایران در گستره‌ای زمانی به وسعت تمام تاریخ است.

وی زمانی نزدیک به ۳ دهه با کیاست و درایت تمام عهده‌دار کار وزارت در بارگاه حکومت ۲ سلطان شهیر سلجوقی، آلب ارسلان و ملکشاه بود. آن اقتدار و هوشمندی که این سیاستمدار برجسته در ازنای صدارت طولانی خود بروز داد، سبب شد که شمار افزونی از مورخان نامی دیار فرنگ و همچنین بسیاری از تاریخ‌پژوهان نام‌آور میهن از عهد زمامداری ۲ سلطان یاد شده با عنوان عصر خواجه نظام‌الملک یاد کنند.

شماری از پژوهشگران حوزه اندیشه و برخی جستجوگران وادی تاریخ، به درستی، همسانی‌هایی چند میان آرا و باورهای نظام‌الملک و ماکیاولی، اندیشمند ایتالیایی و نویسنده کتاب‌های مشهور شهریار و گفتارها، یافته‌اند. راقم این سطور، در این جستار کوتاه در پی آن است تا ضمن بیان موارد تشابه آرای این دو اندیشمند، تفاوت‌ها و ناهمسانی‌های اندیشه آن دو را نیز هویدا سازد.

الف) همسانی‌های فکری

برابر با تاریخ، نظام‌الملک به عنوان وزیر دستگاه سلجوقی و ماکیاولی به عنوان یک دیپلمات، از نزدیک درگیر و گرفتار سیاست عملی بودند. آنچه روشن است، وجود حکومت‌های پراکنده و متقارن در ایران و رقابت منفی بین دولت ـ شهرهای ایتالیا به مثابه مانعی بر سرراه وحدت و انسجام سراسری در این دو سرزمین دیرینه سال جلوه می‌کرد. بنابراین، هر دوی این اندیشه‌‌ورزان، برقراری حکومتی مقتدر و توانمند را تنها راه حل ممکن برشمردند. به تعبیر دیگر، آنچه محور اصلی مباحث، سیاست‌نامه نظام‌الملک و شهریار ماکیاولی را تشکیل می‌دهد حکومت است. حفظ و نگهداری قدرت نیز در اولویت التفات آن دو قرار داشت. درحقیقت، هم به باور نظام‌الملک و هم به نظر ماکیاولی، مصلحت دولت بر هر چیز دیگری تقدم دارد. از این رهگذر هر دوی آنان راهکارهای گوناگونی را پیشنهاد داده‌اند که از آن جمله می‌توان به تمایز میان اخلاق سیاسی و اخلاق عمومی در کشورداری و سیاست، توجه به نیروهای نظامی به عنوان ابزار قدرت به هنگام جنگ و صلح، لزوم مشاوره فرمانروا با بزرگان به عنوان یکی از هنرهای اصلی حفظ و تحکیم قدرت در سیاست داخلی و خارجی و اهمیت نهاد وزارت و دستگاه دیوانی در سلسله مراتب قدرت، از جمله نظریاتی است که ۲ متفکر مربوطه درباره حفظ قدرت سیاسی ارائه می کنند.

این نکته را هم نباید از خاطر دور داشت که ریشه‌های اندیشه تبلیغی هر دوی اینان به روزگاران گذشته و سده‌های قدیم باز می‌گشت. باور و اندیشه خواجه ملهم از اندیشه سیاسی ایران شهری و نشات گرفته از آثاری چون خدای نامه‌ها که ریشه در دوران باستان، بویژه روزگار ساسانی داشتند، بود. اعتقاد و نظر ماکیاولی نیز با توجه به آثار به جا مانده از روم باستان و شکوه و عظمت آن شکل گرفت. در واقع هر دوی اینان از گذشته‌های افتخارآمیز سرزمین خود تفکری را عاریه گرفتند و آن را بسط دادند. با این وجود اندیشه آنان تحت تاثیر رخدادهای زمان نیز بوده است. به عنوان نمونه، فتور و سستی نهادهای مذهبی در روزگار زندگی هر دوی اینان، یعنی خلافت در مشرق زمین و کلیسا در غرب، وجه مشخصه دوران زندگی این دو متفکر محسوب می‌شود و به آسانی می‌توان از لابه‌لای گفتمان‌های آن دو، راه‌حل‌های پیشنهادی برای پر کردن خلأ ناشی از نبود قدرت مذهبی را جست.

واقع‌بینی سیاسی و پرهیز از آرمانگرایی‌های کورکورانه، نیز از جمله ویژگی‌های ساختاری در اندیشه هر یک از ۲ چهره مشهور یاد شده می‌باشد. ناگفته پیداست، آنچه زمینه را برای این امر تدارک دیده، حضور طولانی‌مدت هر دوی آنها در عرصه سیاست عملی بوده است. جانمایه کلام آن که، هم نظام‌الملک و هم ماکیاولی، گرایش بسیار به گسترش حیطه اقتدار حکومت دارند و شاید بتوان گفت بزرگ‌ترین تشابه آن دو همان است که هر دو به سوی متمرکزکردن قدرت حکومت حرکت می‌کنند.

ب) ناهمسانی‌های فکری

آنچه از خوانش دقیق و نقادانه سیاست‌نامه خواجه و شهریار ماکیاولی برمی‌آید آن است که وجوه افتراق به نسبت افزونی نیز در انگاره‌های فکری نظام‌الملک و ماکیاولی دیده می‌شود. به عنوان نمونه، تفاوت نگرش آن دو به مساله دین یکی از بارزترین وجوه واگرایی اندیشه آن دو است. اندیشه ایران شهری، که بنیاد باور خواجه بر پایه‌های آن استوار شده بود، مقوله‌ای سیاسی ـ عاطفی بود که در ماهیت خویش شکل دینی و مذهبی نیز یافته بود. در این اندیشه، پروردگار، جایگاهی بسیار والا داشته و فرمانروا، سایه او محسوب می‌شده و هرگونه تعرضی به موضع اقتدار حکومت، تعرض به حوزه قدرت الهی به شمار می‌آمد. به عبارت دیگر، تمام تلاش خواجه بر این اساس ماندگار بود تا با برقراری نوعی ارتباط میان عناصر سه‌گانه شریعت، خلافت و سلطنت، تمامی قدرت را در حوزه اقتدار یک فرمانروا تمرکز بخشد. این در حالی است که ماکیاولی دین و مذهب را دست‌کم در حوزه سیاست نادیده گرفت و کمترین نقش هم برای آن قائل نشد و البته نکاتی چون این سبب گشت او را برخی متدینان و الهیون مسیحی، معلم اهریمنی، آموزگار شرارت، فیلسوف شیطانی و واعظ‌مواعظ شیطانی بنامند.

افراط‌طلبی ماکیاولی در نقض اصول اخلاقی و اعتدال نظام‌الملک در این امر از دیگر تفاوت‌های مشخص باورهای آن دو است. خواجه نظام حتی بر آن باور بود که اخلاق بر سیاست مقدم است. سراسر سیاست‌نامه او که اعتقاد داشت «ملک با کفر بپاید و با ظلم و ستم نپاید» مشحون است به یادکرد آن محاسن اخلاقی که یک فرمانروا باید داشته باشد. در عوض، ماکیاولی سیاست را در تضاد با سنت اخلاقی بنا نهاد و امر تحقیق در سیاست را از حکمت اخلاقی کلا جدا ساخت. او بویژه در کتاب شهریار، استدلال‌هایش را بر پایه رابطه پیچیده‌ای بین اخلاق و سیاست استوار نمود و فضیلت شهریاری را با توان درک و عمل در جهان سیاست و توانایی‌های شهریار جهت اعمال خشونت، ریاورزی و فریبکاری درهم آمیخت.

ارائه تحلیل از انواع حکومت‌ها توسط ماکیاولی بر خلاف خواجه طوس که تنها یک نوع از حکومت، یعنی حکومت پادشاهی را منظور نظر داشته، دیگر وجه افتراق این دو اندیشمند نامدار است. علاوه بر این، علاقه افزون ماکیاولی به ملیت و سرزمین مادری خویش (هسته اولیه ناسیونالیسم امروزی) و عدم رخنمون ملی‌گرایی در ذهن و اندیشه خواجه، سیمای تفاوت اندیشه‌های این دو متفکر را عیان‌تر و آشکارتر می‌سازد.

امیر نعمتی لیمائی