چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
بهترین خبر خود زندگی ست
... اما اگر بهترین خبر خود زندگی باشد پس خبرنگار کسیست که کار دیگری جزء غوطهخوردن در زندگی ندارد یا فقط گزارشگر زندگیست؟ جوبرادلی (گریگوریپک)، قهرمان تعطیلی رمی (ویلیام وایلر، ۱۹۵۳)، که یک شبانهروز کامل غوطهخوردن شاهزاده خانم جوانی به نام پرنسس آن (آدری هپبرن) ـ دیگر قهرمان فیلم ـ را در زندگی رم نظاره میکند در نهایت حتی گزارشش را به خبرگزاری نمیدهد. و بدینسان، خبری داغ و استثنائی که جو واروینگ (ادی آلبرت)، قهرمان سوم فیلم (دوست عکاسجو)، به شکارش میروند در پایان خبر زیستن، خبر شادخواری کردن، خبر دوستی کردن و عشق ورزیدن، از آب درمیآید. و آنگاه که در پایان فیلم جو برادلی در پی کنفرانس مطبوعاتی و رسمی شاهزاده خانم تالارهای باشکوه پرزینت و جلال را با نگهبانهای خاموش و منجمدش پشت سر میگذارد وایلر باپر پژواک گرفتن آوای گامهای جوانگار آوای دم غنیمتشمار را در سکوت گورستانی تاریخ طنینانداز میسازد.
تاریخ عملاً در تعطیلی رمی با تمام جلال و جبروت سرگذشت شاهان و شاهزادگان بهحال تعلیق درمیآید تا فیلم حکایت شیرین لحظههای روزمرگی را بازگو کند. تا ارزش لحظهها و ثانیهها را یادآور شود. از این لحاظ شهر باستانی رم مناسبترین مکان برای داستان این فیلم بهنظر میرسد. در همان عنوانهای نخستین فیلم آمده ـ و گوئی با غرور و افتخار ـ که فیلم بهطور کامل در شهر ابدی رم فیلمبرداری شده است. از سوئی، مصداق این اعلان را میشود جاهائی گرفت که پرنسس آن و و جو در مکانهای تاریخی رم پرسه میزنند ـ و شوخی جو که دستش را توی دهان تندیس سنگی میبرد و وانمود میکند که گیر افتاده و بدینسان به تندیس (تاریخ) زندگی میبخشد یکی از آنهاست، و از سوی دیگر، مثلاً در شوخی هندوانه که جو با تمام حواسش به شاهزاده خانم، غافل تسلیم یک هندوانهفروش میشود، و در ادامه با هندوانه به زیر بغل زندانیهای وزنه به پا را تداعی میکند (رمزی از عاشق شدنش به آن؟) ـ بهنظر میرسد که صحنههای روزمرهٔ زندگی در رم نیز در کنار آثار تاریخی از مصداقهای مورد توجه در اعلان اولیهٔ فیلم بوده است. بهعبارتی، گوئی سازندگان فیلم ـ هنوز در دوران فیلمهای استودیوئی ـ همانقدر به فیلمبرداری در مکانهای تاریخی خود رم بالیدهاند که مفتخر به نمایش آدمهای کوچه و بازار رم بیدفاع نئورتالیستها هم شدهاند (این دوگانگی مسالمتآمیز به شکل یک اصل ساختاری در همنشینی نماهای پانورامیک و حتی کارتپستالی و توریستی از رم با نماهای نزدیکتر از زندگی روزمره در فیلم جلوهگر شده است).
تعطیلی رمی، که از لحاظ زمان ساختش فاصلهای از نئورئالیسم ایتالیا ندارد، یک کمدی رمانتیک با نوع واقعگرائی ظریف و خاص سینمای کلاسیک آمریکاست.
اصلاً تعطیلی رمی نوعی افسانهٔ دختر شاهپریان است که خوب با زندگی واقعی و شهری امروزی انطباق داده شده است. عنصرها یا لحن یک افسانه تأثیر خود را بهنحوی پنهانی و زیرکانه در فیلم بر جای گذاشته است. مثل قضیهٔ لنگه کفش شاهزاده خانم ـ که در پی به تنگ آمدنش از تشریفات در صحنهٔ معارفه با سفیران کشورهای گوناگون از پایش در میآید ـ و بدون دلالتهای افسانهٔ اصلی آدم را به یاد سیندرلا میاندازد. یا آنجا که وقتی جو برادلی تلفنی از پیرمرد صاحبخانهاش میخواهد تا برود جلو در اتاق او ـ و با هر نوع سلاح دمدستش ـ کشیک بدهد، بلافاصله پیرمرد را میبینیم که با تفنگی عتیقه بر دوش و با اطواری که به طرزی کمیک یادآور سربازان افسانهای گاریبالدیست تا پارتیزانهای نهضت مقاومت ایتالیا (که به زمان ساخت فیلم نزدیکی تاریخی دارند) سفارش برادلی را عملی میکند (شاهزاده خانم توی اتاق در خواب است). اما این افسانهٔ شاه پریان با یک گزارش خبری آغاز میشود که شرح سفرهای دورهای پرنسس آن به کشورهای اروپائی و رسیدنش به ایتالیاست. این گزارش خبری پرطمطراق به سبک دوران خودش ساخته شده که مخصوص نمایش در سینماها در روزگار پیش از تلویزیون بود.
و یکباره از دل همین گزاش خبریست که دختر شاهپریان وارد فیلم میشود. تدوین بهگونهایست که در ابتدا بهنظر میرسد سکانس معارفه با سفیرها ادامهٔ همان رپرتاژ است؛ اما سکانس ـ بهویژه با قضیهٔ کفش شاهزاده خانم ـ به درازا میکشد و تماشاگر کمکم درمییابد که فیلم اصلی شروع شده و به محض اینکه این را درمییابیم سکانس معارفه پایانیافته و به اتاق خواب آن کات میشود که با لباس خواب روی تختخواب ایستاده است. او خسته یا فرسوده نیست. بلکه در نتیجهٔ تحمل تشریفات رسمی ـ که آنقدر جلوهٔ پرشور در گزارش خبری را دارد ـ بیتاب و بیقرار، مشتاق لمس زندگیست و زندگی، دور از سرگذشت باشکوه شاهان، در کوچه و بازار جریان دارد. چند تندیس فرشتهای که از چشم او، دراز کشیده برتخت، و در مقدمهٔ گریز شبانهاش، در چارکنج سقف میبینیم، از یکسو فرشتههای نگهبان او ـ در تاریخ ـ جلوه میکنند و از سوی دیگر انگار از دست همینهاست که میگریزد. گریز از تاریخ به روزمرگی.
گریز از پیوستار سدههائی که سرگذشت شاهان را رقم میزند و به تاریخ ـ دست کم به معنای کلاسیک و باستانیاش ـ شکل میداده، به پروازی همچون کبوتر، از لحظهای به لحظهٔ دیگر، و حتی اینهم بامعناست که شاهزاده خانم پس از تزریق آمپول خواب پا به فرار گذاشته. یعنی تاریخ، تاریخ باستان، تاریخ شاهان و شاهزادگان، حالا، در دوران نوین، در عصر مدرنیسم، همچون رویائی است که بقا و دوام آنرا باید با تزریق آمپول خواب، در جان شاهزاده خانمی که وارث تاج و تخت کشورش خواهد بود، تضمین کنند؟ و او بهجای دیدن این رویا، تماس با چیز دیگری را، ترجیح میدهد: واقعیت روزمرگی بهجای رؤیای یک تاریخ سپری شده. بیرونزدن شبانهٔ پرنسس از کاخ هم البته چیزی از یک عنصر افسانهای مشهور را تداعی میکند؛ یکی از مصداقهای آشنا و سرشناس این افسانه برای ما ایرانیان افسانهٔ پرسههای شبانهٔ شاهعباس صفوی با لباس مدل برای رسیدگی به وضع بینوایان است. اما پرنسس آن میخواهد در تجربهٔ این تنگدستان از لحظهها و روزمرگی شریک باشد و حاضر است ـ دستکم برای یک شبانهروز ـ تاریخ را با تمام شکوهش بهازاء آن وابنهد.
اما، و تنها، برای یکروز. شاهزاده خانم در پایان، که به خواستهٔ خودش و توسط جو برادلی به اقامتگاهش بازگشته، وقتی وظیفهاش را به او گوشزد میکنند بیدرنگ خودش را پذیرای آن نشان میدهد.
تعطیلی رمی یک فیلم عشقی هم هست. نوعی عاشقانه. که مثلاً ضد قرارداد بودن رابطهٔ جو و آن ـ خبرنگاری با زندگی ساده و تنگدست، و یک شاهزاده خانم ـ نوعاً یکی از ویژگیهای رابطهٔ عشقی در عاشقانههاست. همچنین تضادی که میان عشق و وظیفه سر راه شاهزاده خانم قرار میگیرد باز از ویژگیهای تراژیک عشق است. و آنچه از طعم این فیلم شیرین در کام تماشاگر باز میماند ـ و به او لذت میبخشد ـ همین حزنِ زادهٔ عشق بیسرانجام آن است. گونهای عشق ناممکن، یا عشق نافرجامیکه بهنحو چارهناپذیری حزین است.
و همین جنبههاست که فیلم را باورکردنی و واقعنما ساخته است. و مضمون مهم فیلم، دستکم در رابطهٔ سینما و ژورنالیسم، همانچند و چون مضمون خبر و خبرسازی در آن است. و این مضمون را آنجا که جو برادلی به دوست عکاسش (اروینگ) تلفن میزند همچون آینهای در میزانسن خانه / آتلیهٔ اروینگ میتوان تمییز داد. اروینگ به پشت روی کف آتلیه دراز کشیده و دوربین عکاسیاش بر چشم به بالا مینگرد، در حالیکه مدلش از بالا قاب ماهیگیری را به پای او انداخته و پا را بالا و پائین میکشد. جو به اروینگ زنگ زده تا برای شکار عکسهای خبری از شاهزاده خانم به نزد او بشتابد، اما شکار کیست؟ مرد پشت چشمی دوربین ـ خبرنگار ـ یا موضوع خبر؟ میزانسن کمیک یاد شده، متناسب با منطق یک کمدی رمانتیک، نوعی استقبال پیشگویانه از سرنوشت خبرنگار تنگدستیست که به پاس یک روز عشق و زندگی از گزارش پولساز همراهیاش با یک شاهزاده خانم درمیگذرد. و مابهازاء آن؟! یکروز را جور دیگری زندگی کرده، دوستیاش را اروینگ ـ با آن سکانس شیرین کافهٔ خیابانی ـ حتماً قوام بیشتری پیدا کرده، و... اصلاً بهترین خبر، خود زندگیست.
تعطیلی رمی در ایران با عنوان شبی در رم به نمایش درآمد و در نوشتهها به تعطیلات رمی مشهور است. اما اسم جمع در این عنوان تصمیمناگزیری را بههمراه دارد که انگار هر گردشگری به رم برود یک شاهزاده خانم با همان ماجرا سر راهش سبز میشود. عنوان درست فیلم به فارسی ـ که دلایلش در همین نقد آمده و نیاز به تکرارش نیست ـ تعطیلی رمی است که بر خاص بودن این رویداد دلالت دارد و در شبانهروزی میگذرد و نه تعطیلی آخر هفته است و نه قهرمانانش در مرخصی بهسر میبرند.
ایرج کریمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست