شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
آینده انتخاب عمومی
سادهترین راه برای پیشبینی آینده، تعمیم گذشته است. اگر انتخاب عمومی حوزهای دیگر از علم اقتصاد نظیر سازماندهی صنعتی (IO) بود، آنگاه این روش احتمالا پیشبینی خوبی از آینده به دست میداد.
به طور مشخص، انتظار من این است که سازماندهی صنعتی (IO) در بیست و پنج سال آینده در مسیری پیش رود که طی بیست و پنج سال گذشته رفته است. این حوزه خاص علمی تا آنجا که ممکن باشد به طور روزافزونی ریاضیتر خواهد شد. اگر در برخی مقاطع کارهای تئوریک غلبه داشته باشد، به دنبال آن مقاطعی از راه میرسد که گفته میشود در آن کارهای تجربی تشکیل دهنده مرز دانش باشند. هر از چندگاهی تئوریپردازان پیش رو به سازماندهی صنعتی علاقهمند خواهند شد و یک سازماندهی صنعتی جدید متولد میگردد و اندکی بعد آنها کنار رفته و هوش و استعداد خود را در عرصهای دیگر به کار میگیرند و این عرصه به جایی برمیگردد که صرفا یک سازماندهی صنعتی ساده بود.
به دو دلیل انجام چنین تعمیم (برونیابی)های سادهای در انتخاب عمومی دشوار است. نخست آنکه، این حوزه علمی جوانتر از حوزه سازماندهی صنعتی، تجارت بینالملل، مالیه عمومی و دیگر گرایشهای اصلی اقتصاد است و به همین دلیل گذشته آن کمتر میتواند راهنمایی برای پیشبینی آینده باشد. ثانیا، انتخاب عمومی حوزهای است که فینفسه میان رشتهای است و این فرض که همانند دیگر حوزههای علم اقتصاد توسعه یابد، فرض قابل مناقشهای است. بنابراین، اگرچه من سناریوهایی شبیه سناریویی که برای سازماندهی صنعتی برشمردم را به کلی نفی نمیکنم، اما بعید میدانم که چنین سناریویی در انتخاب عمومی تحقق یابد. لذا من ریسک شرط بندی خود در این عرصه را این گونه پوشش میدهم که سه سناریوی محتمل برای انتخاب عمومی طی بیست و پنج سال آینده توصیف خواهم کرد. با انجام اینکار، تلاش خواهم کرد تا در سال ۲۰۱۸ که این پیشبینیها به دقت مورد بازبینی قرار خواهد گرفت از شهرت خود به عنوان یک پیشگو صیانت کنم. در خلال این توصیفات، خواهم گفت که من به کدام یک از این سه سناریو متمایل هستم و چرا گمان میکنم که احتمال این سناریو کمتر از دیگران است.
۱) انتخاب عمومی به عنوان علوم سیاسی
در خلال این مقاله، من همه کارهایی که بر اساس فرض رفتار عقلایی فعالان عرصه سیاست صورت گرفته را فارغ از اینکه تحلیلهای آن چقدر بر اساس مدلهای ریاضی باشد یا نباشد و فارغ از اینکه آیا این تحقیقات در درون رشته اقتصاد انجام شده یا در علوم سیاسی یا جامعه شناسی و یا دیگر رشتهها، همه آنها را در قلمرو انتخاب عمومی میدانم. من در این تحقیقات بر حسب اینکه نگارنده آن تحقیق در کدام رشته آموزش دیده فرقی قائل نمیشوم. با توجه به این مفروضات، میتوان روند توسعه انتخاب عمومی طی ۲۵ سال گذشته را چنین تصویر کرد. پس از گسترش سریع این حوزه پس از تولد آن در اواخر دهه ۴۰ تا اوایل دهه ۷۰، علاقه به انتخاب عمومی در میان اقتصاددانان نضج گرفت. من تعداد صفحات مقالاتی که در زمینه انتخاب عمومی در مجلات مربوطه منتشر شده را نشمردهام اما میتوانم چنین قضاوت کنم که تعداد صفحاتی که از مجلات علمی مورد توجه به انتخاب عمومی اختصاص یافته به یک سطح ثابت و مشخص رسیده است.
(به تدریج) انتخاب عمومی همانند دیگر دیسیپلینهای علمی اقتصاد جا افتاد و همانند دیگر دیسیپلینهای علمی اقتصاد، پیشبینی میکنم که در آینده گاه دچار قبض و بسط گردد، اما به طور کلی سهم کوچکی از اقتصاد را به خود اختصاص خواهد داد. رابطه نزدیک آن با مالیه عمومی ادامه خواهد داشت.
اگرچه کارهای کلاسیک ارو، داون، بوکانان، تولوک و اولسون توجه بسیاری از اندیشمندان حوزه علوم سیاسی را به خود جلب کرد، اما تا دهه ۷۰ میلادی، تعداد مقالات دانش آموختگان عرصه علوم سیاسی که بر اساس مفروضات رفتاری و تکنیکهای مدلسازی انتخاب عمومی نوشته شده و در مجلات علوم سیاسی مطرح منتشر شده باشد، چندان قابل توجه نبود. از آن زمان به این سو، تعداد آنها رشد فراوانی کرد. اگر این رشد ادامه یابد (شواهد نیز دال بر تداوم همین وضع است)، ظرف یک نسل یا کمتر، شیوه مدلسازی رفتارهای سیاسی فعالان عقلایی در کل عرصه علوم سیاسی حاکم خواهد شد.
وقتی کسی از چشمانداز بیرونی به این امر نگاه میکند که چه تحولی در علوم سیاسی رخ داده، باید به او تحولات کلان روش شناسانهای که در عرصه علم اقتصاد در خلال قرن گذشته صورت گرفته را یادآوری کرد. شبیهترین تحول علمی به تحولات علم سیاست در دهههای اخیر، تحول اقتصاد نئوکلاسیک در اواخر دهه نوزده است. در آن ایام مهمترین اختلاف نظر روش شناسانه میان هواداران رویکرد استقرایی و تحلیلی که توسط والراس، اجورث، جوون و دیگر پیشکسوتان علم نئوکلاسیک عرضه شده بود با کسانی که در اروپای قارهای که به رویکردهای القایی و تاریخی متمایل بودند، به وجود آمد. اگر چه کورنو نیم قرن زودتر از ریاضیات برای مطالعه رفتارهای انحصاری استفاده کرد، این به کارگیری ریاضیات توسط نئوکلاسیکها بود که موجب شد کل عرصه اقتصاد به مدلسازی اقتصادی متمایل گردد. این تغییر در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم با هدایت ساموئلسون، ارو، کوپمن و دیگران شدت گرفت. در حالی که چنین تحولی در حال وقوع بود، صدای اعتراضات و شکایتهایی مبنی بر اینکه این تکنیکهای جدید، اقتصاد نیستند و این تکنیکها میخواهند چرخ را دوباره اختراع کنند یا اینکه از واقعیت دور شده اند و حرفهایی از این دست نیز به گوش میرسید. اما کسانی که با مدلسازی نئوکلاسیکی مخالفت میکردند، دائما در حال عقبنشینی و دفاع از خود بودند. حتی یک نگاه گذرا به مجلات مطرح نیز نشان میدهد که جنگ مغلوبه شده است. امروزه علم اقتصاد، علم اقتصاد نئوکلاسیکی است که بر اساس مدلهای ریاضی و انتزاعی بنا میشود.
امروزه میتوان مشابه همین اعتراضات را از زبان دانشمندان علوم سیاسی در مورد رشد مدلهای عقلایی سیاست یا انتخاب عمومی شنید. اما به دشواری میتوان باور کرد که علوم سیاسی آنگونه که اقتصاد به تسخیر مدلسازی رفتار عقلایی درآمده درنیاید. بیتردید، تئوری پردازی القایی امروزه جای خود را به استدلالهای استقرایی داده و مدلسازیهای غیراستاندارد میدان را به مدلسازیهای متعارف و استاندارد واگذار کرده است. پیشبینی شماره ۱ این است که ظرف یک نسل انتخاب عمومی به عنوان نوعی مدلسازی از رفتارهای خودمحورانه انسانهای عقلایی در عرصه سیاست غیرقابل تفکیک از علوم سیاسی خواهد بود. انتخاب عمومی حوزهای در درون اقتصاد خواهد بود که همه علوم سیاسی را در بر خواهد گرفت.
۲) انتخاب عمومی به عنوان یک تئوری سیاسی
تا چند سال گذشته، پیشبینی شماره ۱ تنها پیشبینیای بود که من (در ذهن) داشتم. اما در خلال نشستی که در انجمن انتخاب عمومی درسال ۱۹۹۰ در توکسان شرکت کردم، مایکل مونگر پیمایشی را گزارش کرد که او و جی داو از دانشکدههای علوم سیاسی ممتاز آمریکا صورت داده بودند. تغییر محتوای مجلات مطرح علوم سیاسی به سمت مدلسازیهای استاندارد از رفتارهای عقلایی در برنامههای درسی دانشکدههای علوم سیاسی انعکاسی نیافته بود. کتابهایی نظیر کتابهای انلو و هینیچ (۱۹۸۴) و اوردشوک (۱۹۸۶) که انتظار میرود همانند کتاب واریان به عنوان متن درسی در سال اول دورههای تحصیلات تکمیلی علوم سیاسی رواج داشته باشد، تقریبا در هیچ کدام از درسهای سال اول دیده نمیشود. همچنین چنین مدلسازیهای استانداردی نیز جزو درسهای ارائه شده توسط دانشکدههای علوم سیاسی نیز قرار ندارد.
باید اذعان کنم که من نیز همانند خود آنها از مشاهده نتایج این پیمایش شوکه شدم. این مساله که تحقیقات علمی یک حوزه مسیر رشد و تکامل خود را دنبال کند، ولی برنامه درسی دانشکدههای علوم سیاسی به راه خود روند و از تحقیقات علمی تبعیت نکنند (آنگونه که در عرصه اقتصاد دنبال میشود)، برای من غیرقابل فهم بود. اما این امکان وجود دارد که تحقیقات علمی دو شاخه گردد و دانشکدههای علوم سیاسی به موازات آن عمل کنند به این نحو که یکی روی مدلسازی رفتار عقلایی متمرکز شود و دیگری رویکرد سنتی تر را حفظ کند. اگرچه این وضع از دید من یک تعادل
بی ثبات است، اما ساختار نهادی دانشگاهها آنها را شدیدا محافظهکار کرده است. اگر تعداد نسبتا زیادی از دانشکدههای علوم انسانی در مقابل مدلسازیهای استاندارد مقاومت کنند و کماکان کنترل تعدادی از مجلات را حفظ کنند، این احتمال وجود خواهد داشت که علوم سیاسی نهایتا به دو دیسیپلین جدا از حیث روش تقسیم گردد. این وضعیت پیشبینی شماره ۲ است.
۳) انتخاب عمومی به عنوان بخشی از علوم اجتماعی
سناریوی سومی که تشریح خواهم کرد، پیشبینی از اینکه در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد نیست، بلکه توصیهای است مبنی بر اینکه چه چیزی باید به وقوع پیوندد.
اقتصاددانان، محققین عرصه تئوری بازیها و دیگر کسانی که با مدلهای استاندارد رفتارعقلایی سروکار دارند، سهم بسزایی در شکل گیری علوم اجتماعی دارند. این مدلها آنگونه که در علم اقتصاد و علوم سیاسی به کار گرفته میشوند، به ما این امکان را میدهند تا بر اساس تعداد محدودی قضیه اساسی در مورد انگیزههای انسانها، پیشبینیهای دقیقی در مورد رفتار افراد داشته باشیم. این مدلها در بهترین حالت، بسیار ساده بوده و اغلب بسیار زیبا هستند و میتوانند چشمانداز قدرتمندی از تعاملات انسانها در اختیار گذارند. البته گاه این مدلها به پیشبینیهایی منجر میشوند که نادرست هستند. واضحترین مثال از ادبیات انتخاب عمومی این پیشبینی است که انسانهای عقلایی حاضر به رای دادن نخواهند بود یا این پیشبینی که در شرایطی که وضعیت همانند وضعیت معمای زندانی است، انسانها به طور افراطی رفتار سواری مجانی گرفتن را از خود بروز میدهند. من سابقا این وضعیت را در اقتصاد و انتخاب عمومی شرح دادهام (۱۹۸۶ و ۱۹۹۲) و قصد ندارم تا آن را دوباره تکرار کنم. لذا به این ادعا اکتفا خواهم کرد که مدلسازان رفتار عقلایی نه تنها دستاوردهایی برای دیگر بخشهای علوم اجتماعی دارند، بلکه گاه از آنها نیز چیزهایی میآموزند، چیزهایی که به آنها کمک میکند تا دقت پیشبینیهای مدل خود را افزایش دهند. خطر اینکه پیشبینی شماره ۱ یا شماره ۲ محقق شود این است که امکان چنین بهرهبرداریهایی از دست خواهد رفت. اگر پیشبینی شماره ۱ محقق شود، علوم سیاسی در آینده کاملا شبیه اقتصاد خواهد شد. مدلسازی رفتار عقلایی نهایتا بر علوم سیاسی فائق خواهد شد، اما آنچه که مایه ارتقای آن خواهد بود را از درون علوم سیاسی به دست نخواهد آورد. در پیشبینی شماره ۲ همین امر در مورد بخش اعظمی از علوم اجتماعی نیز صدق خواهد کرد و انتخاب عمومی و علوم سیاسی سنتی به همزیستی با هم ادامه خواهند داد با این تفاوت که بعید است این دو دیسیپلین چیز زیادی از هم بیاموزند.
مدلسازهای رفتار عقلایی زیادی هستند که میتوانند از دیگر حوزههای علوم اجتماعی در مورد انگیزههای انسانها و محدودیتهای نهادی که بر این انگیزهها حاکمند، چیز بیاموزند. غالبا رفتارهای عقلایی خودمحورانه به شکل حداکثرسازی یک هدف خاص نظیر سود یک بنگاه و ثروت شخصی مدل میگردد. اگرچه این سادهسازیهای فراوان غالبا مشکلی ایجاد نمیکند، اما در خیلی از مواقع منجر به پیشبینیهای کاملا غلط میشوند. قدرت یک تئوری رابطه معکوسی با تعداد و پیچیدگی مفروضاتی که مدل بر اساس آنها بنا شده و رابطه مستقیمی با دقت پیشبینیهایش دارد. غالبا اقتصاددانان و محققان انتخاب عمومی از تلاش برای گستردهتر کردن بنیانهای رفتاری و نهادی مدلهایشان سرباز میزنند؛ با این استدلال که این وسعت بخشیدن موجب میگردد تا تئوری آنها بیمعنی گردد و سپس باز هم تئوریهایی را قبول میکنند که به لحاظ نسبت آنچه واقعا در عمل دیده میشود با آنچه پیشبینی شده بسیار ضعیف باشد.
چنانچه ما مدلهایمان را بر بنیانهای رفتاری غنیتری بنا کنیم، پیشبینیهای دقیقتر ممکن خواهند شد. یک قرن پیش در میان توسعهدهندگان اقتصاد نئوکلاسیک نگرانیهایی در رابطه با روانشناسی انسانها و واقعنما بودن فرضیات آنها درباره رفتار انسانها و انگیزههایشان دیده میشد. در قرن جدید، اقتصاددانان دیگر نگرانی خاصی در مورد واقعنما بودن مفروضات رفتاریشان ندارند و غالبا از لحاظ حرفهای به این امر مباهات میکنند که در مفروضات رفتاری مدلهایشان واقعنمایی وجود ندارد. این فخرفروشی روششناسانه که با این تمایل که یک تئوری را بدون داشتن پشتوانه تجربی بپذیریم همراه شده، به یک تنش غیرضروری میان اقتصاددانان و دیگر اعضای علوم اجتماعی منجر گردیده که خود توسعه آنها را متوقف ساخته است.
سناریویی که تمایل دارم محقق شود این است که اقتصاد و انتخاب عمومی بیشتر از یافتههای علوم اجتماعی در مدلهایشان استفاده کنند. از روانشناسان چیزهای فراوانی در مورد اینکه ترجیحات چگونه شکل میگیرند، اهداف انسانها چیست و روالهایی که انسانها برای رسیدن به اهدافشان میپیمایند، آموختهایم. از جامعهشناسان هنجارها، رسوم و دیگر محدودیتهای اجتماعی را که بر هدفجویی انسانها حاکم است را آموختهایم. با استفاده بیشتر از دانش دیگر حوزههای علمی، میتوانیم بر دقت و غنای پیشبینیهایی که از مدلهایمان به دست میآوریم، بیافزاییم.
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد عرصه انتخاب عمومی در جهت سناریوی سوم پیش رود. روان شناسان مجلات معتبر اقتصادی را پر کردهاند و شواهد تجربیای عرضه میکنند که با مفروضات رفتاریای که مدلها را بر اساس آنها بنا میکنیم، در تعارض است. در نتیجه مدلهایی که بر بنیانهای روانشناسانه واقعبینانهتری مبتنی شدهاند به وجود آمدند. برخی جامعه شناسان نظیر جیمز کلمن (۱۹۹۰) تلاش کردهاند تا مدلسازی رفتار عقلایی را در جامعهشناسی ترکیب کنند. رشد ادبیات مربوط به کارهای تجربی و آزمایشگاهی رابطه نزدیکی با روانشناسی دارد و محققان را واداشته تا مستمرا در پرتو آنچه که مستقیما در آزمایشگاه مشاهده میکنند، در مفروضات خود در مورد رفتار انسانها تجدیدنظر نمایند.
به رغم این شواهد امیدبخش، گمان نمیکنم که سناریوی سوم بتواند در آینده به جریان غالب در تحقیقات اقتصادی و سیاسی تبدیل شود. پیشنهادی که من مطرح کردم، در اساس همانی است که هربرت سایمون یک نسل قبل در مورد تئوری بنگاه مطرح نمود. اگرچه چشمانداز سایمون موجب شد تا جایزه نوبل را از آن خود کند، اما این چشمانداز نتوانست تحقیقات اقتصادی در مورد بنگاه را دستخوش تغییر کند (برای بحث بیشتر به مولر۱۹۹۲ مراجعه کنید). حدس من این است که همین وضع در مورد تلاشهایی که اخیرا در جهت به چالش کشیدن نسخههای رایج اقتصاد نئوکلاسیک و علوم سیاسی مبتنی بر رفتار عقلایی صورت گرفته، رخ خواهد داد. قابلیت انتزاع از واقعیت این خطر را با خود به همراه دارد که واقعیت را نادیده میگیرد یا اینکه افراد مدل را با واقعیت اشتباه میگیرند. اگرچه منافع عمده کسانی که روانشناسی یا جامعه شناسی را در مدلهای استاندارد اقتصاد و سیاست وارد کردهاند، بسیار زیاد است. هربرت سایمون را بیاد آورید، اما ریسک عدم اقناع صاحب نظران این حوزهها بسیار بزرگتر است. معمولا افراد آکادمیک آدمهای ریسکگریزی هستند. لذا میتوان پیشبینی کرد که اکثر افراد ترجیح خواهند داد تا مدلسازیهای خود را بر اساس مفروضات رفتاری محدودی که در یک حوزه خاص وجود دارد، ادامه دهند؛ به جای اینکه به عرصه وسیعتری که در آن اقتصاد، علوم سیاسی، جامعهشناسی و روانشناسی به هم میرسند وارد شوند. امیدوارم که تصور من نادرست باشد.
دنیس مولر
مترجم: علی سرزعیم
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
گشت ارشاد حماس رئیس جمهور ایران حجاب پاکستان رئیسی دولت سیزدهم امام خمینی کارگران رهبر انقلاب سریلانکا
سلامت کنکور عربستان تهران سیل هواشناسی سازمان سنجش اصفهان آتش سوزی شهرداری تهران پلیس زنان
خودرو دلار تورم قیمت خودرو آفریقا قیمت دلار قیمت طلا بازار خودرو سایپا ارز بانک مرکزی ایران خودرو
پایتخت خانواده تلویزیون سریال ترانه علیدوستی فیلم سینمای ایران موسیقی مهران مدیری کتاب
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس دانش بنیان
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه روسیه چین طالبان ایالات متحده آمریکا اوکراین ترکیه طوفان الاقصی
پرسپولیس فوتبال جام حذفی آلومینیوم اراک استقلال فوتسال بازی بارسلونا تیم ملی فوتسال ایران باشگاه پرسپولیس تراکتور باشگاه استقلال
هوش مصنوعی سامسونگ گوگل همراه اول ناسا الماس تسلا فیلترینگ ماه
مالاریا کاهش وزن استرس سلامت روان آلزایمر زوال عقل