شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

در جست وجوی نصر


در جست وجوی نصر

مروری بر زندگی سیدحسین نصر

چندی پیش در جشنواره حکمت سینوی که در همدان برگزار شد، از فعالیت های فکری دکتر سیدحسین نصر تجلیل به عمل آمد. این جشنواره بار دیگر نام نصر را مطرح کرد و اعطای جایزه به او در کنار شخصیت های دیگری همچون آیت الله جوادی آملی، دکتر علی اکبر ولایتی، حجت الاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی و... واکنش های موافقان و مخالفان را برانگیخت. ابتدا روزنامه های کیهان و جمهوری اسلامی به این موضوع انتقاد کردند و به برگزارکنندگان این همایش خرده گرفتند. اما روز بعد روزنامه اطلاعات در گزارشی مفصل درباره زندگینامه برگزیدگان، سیدحسین نصر را یکی از اندیشمندان نامدار ایران و جهان اسلام خواند. به بهانه این واکنش ها در این مطلب نگاهی به زندگی او خواهیم داشت.

ما متولدین بعد از انقلاب تا قبل از چاپ کتاب در جست وجوی امر قدسی (گفت وگوی رامین جهانبگلو با سیدحسین نصر در مورد زندگی و آرایش) سیدحسین نصر را تنها از طریق آثار مکتوب او و اقوال دیگران از زندگی اش می شناختیم و جنبه های مختلف زندگی و شخصیت نصر برایمان در هاله یی از ابهام و رازآلودگی قرار داشت. در جست وجوی امر قدسی، نصر اصلی را با فراز و فرودهای روان خودش (و نه فراز و فرود فکرش) به ما می نمایاند. از سویی، این برای شناخت شاید چندان هم لازم نباشد، چرا که جوهر وجود نویسنده، روح متفکر است که در قالب کلمات آمده و با شناختن فکری، متفکرش را هم می شناسی. از سوی دیگر، اما شناختن یک خط سیر فکری و تاملات آدم متفکر با شناخت شخصیت و محیط رشدش بهتر حاصل می شود. نصر در جست وجوی امر قدسی، از جهاتی همان نصری است که می شناختیم و از جهاتی دیگر با آدمی تازه مواجه می شویم.سیدحسین نصر، متفکری سنت گرا به معنای خاص است.

سنت برای او مجموعه یی از عادت ها و رسوم گذشتگان و پیشینیان نیست بلکه «به معنای حقایق یا اصولی است دارای منشایی الهی که از طریق شخصیت های مختلفی معروف به رسولان، پیامبران، اوتاره ها، لوگوس یا دیگر عوامل انتقال، برای ابنای بشر غ...ف آشکار شده و با به کارگیری این اصول در حوزه های مختلف، اعم از ساختار اجتماعی و حقوقی، هنر، رمزگرایی و علوم همراه است و البته معرفت متعالی، همراه با وسایطی برای تحصیل آن معرفت را نیز شامل می شود.» (معرفت و معنویت، ص۱۳۵) اما به راستی او چه از جان دنیای ما می خواهد و چه در چنته دارد که زمانی به عنوان اولین سخنران مشرق زمینی، برای ایراد سخن در رشته سمینارهای کیفورد در دانشگاه ادینبورو برگزیده شده است؟ چرا در میان این همه اندیشمند و عالم و دانش پژوه، او باید به عنوان نخستین استاد تتبعات اسلامی آقاخان در دانشگاه بیروت انتخاب شود؟ چرا هنوز هم پس از گذشت ۳۰ سال از هجرت ناخواسته نصر به امریکا، بسیاری از متفکران ایرانی، حضور دوباره او در سرزمین مادری را آرزو می کنند؟

● عصر تلاطم

سیدحسین نصر در نوزدهم فروردین سال ۱۳۱۲ هجری شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش دکتر سیدولی الله نصر، پزشکی مشهور و عضو خاندان سلطنتی بود و بعدها هم نماینده پارلمان، وزیر فرهنگ و رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد.

پدربزرگ نصر هم شخصیت برجسته یی بود که از سوی شاه ایران ملقب به لقب «نصر» شده بود. مادر نصر از نوادگان شیخ فضل الله نوری بود و ملا سیدمحمدتقی پشت مشهد، یکی از اقطاب صوفیه در کاشان هم از نیاکان نصر بود. حضور و ظهور علم تجربی، فقه و عرفان به صورتی همزمان در زندگی این اشراف زاده نوجوان، مهم ترین علت رو کردن او به دریای معارف بشری و دینی از همان زمان کودکی بود. نصر روایت جالبی از خاطرات دوران کودکی اش را عنوان کرده است؛ «من از این دوران خاطرات زنده یی درباره بسیاری چیزها دارم. نخست آنکه از زمانی که به یاد دارم- سه یا چهارسالگی- شب هایم به خواندن متون کلاسیک به ویژه اشعار سعدی، حافظ، مولوی و فردوسی سپری می شد... زمانی که تنها چند سال- شاید هشت یا ۹ سال- بیشتر نداشتم، روزی محمدعلی فروغی به منزل ما آمد و پدرم به او گفت؛ آقای فروغی چرا با حسین مشاعره نمی کنید. و فروغی هم مرا روی زانویش نشاند و من که اشعار بسیاری از بر داشتم او را در مشاعره شکست دادم.» (در جست وجوی امر قدسی، ص۱۲)

نصر تحصیلاتش را در تهران آغاز کرد.

گرچه آنچه او در حیاط خانه و حین مصاحبت با پدرش می آموخت، بسیار گرانقدرتر از درس های مدرسه بود. با وجود اینکه نصر پدرش را در جوانی از دست داد، اما از نظر فکری بسیار بیشتر تحت تاثیر او قرار داشت تا مادرش، که تا چند سال پیش زنده بود. نصر در مورد رابطه با پدرش و تاثیراتی که از او گرفته می گوید؛ «پدرم چندان عمرش به درازا نینجامید که من به سنی برسم تا بتواند ترکیبی را که در خود پدید آورده بود به من انتقال دهد... آنچه که او در من به ارث نهاده سه چیز بود؛ نخست عشق به معارف نهفته در فرهنگ ایرانی و سنت دینی، ادبی و فلسفی خودمان؛ دوم علاقه به آنچه در غرب در قلمرو علم و فلسفه در جریان بود؛ سومین چیزی که ایشان برای من به جای گذاشت احساس آرامشی است که در خود داشت و من همواره آن را با خود داشته ام.» (همان، ص ۱۸)

همچنین در مورد مادرش و نحوه رابطه اش با او می گوید؛ «او به لحاظی محافظه کار و به لحاظی دیگر با توجه به موقعیت زنان در آن دوره بسیار سرکش بود؛ او نخستین زنی بود که در خانواده خویش موهایش را کوتاه کرد و به همین دلیل عمه هایش که دختران شیخ فضل الله نوری بودند تا مدت ها با او حرف نمی زدند... به لحاظ اخلاقی در عشقش به فرهنگ ایرانی هیچ کوتاه نمی آمد. او در تربیت اولیه من نقش برجسته یی داشت، اما برخی عقاید نوگرایانه داشت که من نمی پسندیدم و بیشتر وقت ها در حوزه فرهنگی و عقلی هم رای نبودیم.» (همان، ص ۲۰)

نصر تا پایان نیمه اول دوره متوسط در ایران ماند و زبان فرانسه و عربی را هم فراگرفت و در همین اثنا برخی مباحث فلسفی و کلامی را نیز نزد پدر آموخت. حضور نصر در امریکا، دریچه آشنایی اش با غرب را گشود. او در سال ۱۹۵۰ از مدرسه پدی در ایالت نیوجرسی با عنوان شاگرد ممتاز فارغ التحصیل شد و جایزه وای کلیفت را که به دانش آموزان برجسته اعطا می شد هم برد. در مدرسه پدی زبان انگلیسی را تکمیل کرد و با علوم تجربی، تاریخ امریکا، مسیحیت و فرهنگ غرب هم آشنا شد. نصر در سال ۱۹۵۶ به موسسه تکنولوژی ماساچوست (MIT) رفت و اولین ایرانی بود که از این موسسه فارغ التحصیل شد.

او در ام آی تی فیزیک می خواند چرا که هنوز، در پرتو آنچه در کودکی آموخته بود، در پی کشف ماهیت اشیا بود. اگرچه به عنوان دانشجوی ممتاز فیزیک در موسسه ماساچوست شناخته شد، اما غور و تاملش در مباحث فیزیکی به او نشان داد پرسش های بنیادین مابعدالطبیعی، نه تنها در علم فیزیک پاسخی نمی یابند، بلکه اساساً فیزیک، جایی برای طرح سوالاتی از این دست نیست. دو حادثه سرنوشت ساز در سال های نخست دانشجویی برای نصر اتفاق افتاد که برایش بسیار تعیین کننده و سرنوشت ساز بود؛ اولی ملاقات با جرجیو دی سانتیلانا (فیلسوف علم ایتالیایی) بود که شیفته تفکر سنتی و منتقد فلسفه جدید به شمار می رفت. ملاقات با او چشمان نصر را به مابعدالطبیعه غرب گشود. حادثه دوم ملاقات با برتراند راسل بود؛ «شش نفر از دانشجویان در اتاقی سرگرم بحث با راسل بودیم که او آشکارا و قاطعانه اظهار داشت فیزیک جدید هیچ سروکاری با کشف سرشت چیزها ندارد، بلکه سروکارش با ساختارهای ریاضی است.» (همان، صص۶۱ تا ۶۳)

پس از آن نصر با تلاطمات روحی و فکری شدیدی مواجه شد تا جایی که نزدیک بود تحصیل در ام آی تی را رها کند؛ «در آن زمان بر آن شدم که غرب را ترک بگویم، تحصیلات رسمی را رها کنم و بقیه عمرم را در جزیره یی در اقیانوس آرام یا جایی مانند آن بگذرانم و در اندیشیدن به این احتمال بسیار جدی بودم. آنچه از این کار بازم داشت، نظم و انضباطی بود که پدرم در نوجوانی مرا با آن بار آورده بود؛ گواه بر اینکه باید آنچه را که شروع می کنیم به سرانجام برسانیم و بسیار شادمانم از آنکه چنان کاری نکردم.» (همان، ص ۶۷)

نصر که تکلیفش را با فیزیک یکسره کرده بود تصمیم گرفت آموزش های منسجم و فشرده یی را در حوزه علوم انسانی برای خود تدارک ببیند. تحت نظر سانتیلانا بود که نصر با فلسفه یونانی، فلسفه قرون وسطی، تفکر عرفانی دانته و هندوئیسم آشنا شد و مطالعات گسترده یی را در حوزه نقد تفکر و عمل غربی در دوران مدرن آغاز کرد. اما اصلی ترین ثمره ارتباط نصر با سانتیلانا، آشنایی با آرا و افکار برجسته ترین متفکر سنت گرا در قرن بیستم، یعنی رنه گنون بود. رشته مودت میان نصر و گنون هیچ گاه گسسته نشد و همین ارتباط بود که شالوده فکری نصر در سال های بعد را بنیان ریخت. نصر البته بخت دیگری هم داشت. او در همان سال های تحصیل این اقبال را یافت که به کتابخانه آناندا کی. کوماراسوامی متافیزیسین و مورخ هنر سیلانی الاصل هم راه پیدا کند؛ کتابخانه یی که نصر هیچ گاه از آن خارج نشد. او در این کتابخانه گنجینه یی از آثار متفکران سنت گرا را یافته بود که همگی در پی پاسخ به همان پرسش بنیادینی بودند که در جان و جهان نصر رخنه کرده بود؛ متفکرانی چون فریتهوف شوان، تیتوس بورکهارت، مارکوپلیس و مارتین لینگز. نصر گمشده دوران کودکی اش را باز یافته بود. علم و دین و فلسفه در تفکر سنت گرایان به هم می رسیدند و سه ضلع مثلث کمال را تشکیل می دادند.

او پس از فارغ التحصیلی از ام آی تی، به هاروارد رفت. وقتی در سال ۱۹۵۶ مدرکش در رشته زمین شناسی و ژئوفیزیک را از هاروارد اخذ کرد، تصمیم گرفت رساله دکترایش را در رشته تاریخ علم بنویسد. استاد راهنمای نصر در آغاز کار، جرج سارتون بود که جایگاه برجسته یی در مطالعات مربوط به علوم اسلامی داشت. اما سارتون هاروارد را ترک کرد و نصر رساله اش را تحت نظر سه تن از بزرگ ترین متفکران آن زمان در حوزه تاریخ و فلسفه علم یعنی برنارد کوهن، ویلیام گیب و هری ولفسون به انجام رساند.

● عصر بازگشت

کوشش های نصر برای تدوین رساله، اعتماد به نفس شرقی را در او دمیده بود. «آشنایی با هند و تا اندازه کمتری با خاور دور، همراه با انتقاد نویسندگان سنت گرای غرب از جهان مدرن، بیش از هر چیز دیگر، به زدودن غبار الگوهای اندیشه مدرن غربی از ذهن و روح من کمک کرد.» به همین خاطر بود که جذابیت های پنهان و آشکار زندگی امریکایی را رها کرد و به سرزمینی بازگشت که برای او یکی از خاستگاه های عظیم حکمت خالده یا جاویدان خرد بود.

نصر پس از بازگشت به ایران استاد فلسفه و تاریخ علم دانشگاه تهران شد. پنج سال بعد، نصر در ۳۰ سالگی به رتبه «استاد»ی دست یافت و جوان ترین استاد دانشگاه های ایران شد. دانشگاه تهران در آن زمان، تا حد بسیار زیادی متاثر از تفکر فرانسوی بود، چرا که بسیاری از استادان این دانشگاه فارغ التحصیلان دانشگاه های پاریس بودند. نصر تلاش بی وقفه یی را برای تغییر فضا و برنامه آموزشی در دانشگاه آغاز کرد. تلاش نصر باعث شد بخش عظیمی از دانشجویان دانشگاه تهران متمایل به تحصیل در حوزه فلسفه مشرق زمین شوند و از سوی دیگر هم موفق شد دانشگاه تهران را به اولین دانشگاه ایرانی تبدیل کند که بتواند در رشته فلسفه به دانشجویانش مدرک دکترا بدهد. کوشش های نصر محدود به حوزه فلسفه نبود. او برنامه یی را تدارک دید تا بتواند دانشجویان غیرفارسی زبان، ادبیات و زبان فارسی را آموزش بدهد و در این کار هم موفق شد. بسیاری از شاگردان آن روز نصر، هر کدام به یکی از محققان بزرگ امروز در حوزه تفکر شرق تبدیل شده اند. متفکران و محققانی چون ویلیام چیتیک و ساچیکو موراتا که البته جامعه آکادمیک امروز، باید رویای حضور چند ماهه آنان در دانشگاه های ایران را به خواب ببیند.

نصر در خلال سال های ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱ به سمت معاونت و ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزیده شد و از همان زمان بود که کوشید در کسوت یک مقام اجرایی، مقدمات انجام پروژه درازمدتی را که در سر داشت، فراهم آورد. در سال ۱۳۵۱ نصر رئیس دانشگاه صنعتی شریف شد. از دکتر نصر خواسته بودند بر مبنای الگوی حاکم بر موسسه تکنولوژی ماساچوست، دانشگاهی صنعتی مبتنی بر فرهنگ ایرانی بسازد. دانشگاه شریف بی هیچ قید و شرطی، پیشرفته ترین دانشگاه آن روز و امروز ایران، نه تنها در مقایسه با سایر دانشگاه های فنی و صنعتی، که در مقایسه با تمام دانشگاه ها بوده و هست و انضباط فکر و دانش گسترده سیدحسین نصر، نه علت تامه، که لااقل علت عمده این اتفاق فرخنده بوده است. در همان دانشگاه شریف هم، نصر دست اندرکار تدوین برنامه یی برای تحقیق و آموزش در حوزه تفکر و فرهنگ اسلامی شد و کوشید جایگاه فلسفه علم اسلامی را در آن دانشگاه تثبیت کند. (بیهوده نبود که دانشگاه شریف در سال های پس از انقلاب، اولین دانشگاهی بود که در رشته فلسفه علم دانشجو پذیرفت.)

دکتر نصر در بهار سال ۱۳۵۳ «انجمن شاهنشاهی، فلسفه ایران» را بنیاد نهاد. کتابخانه بسیار غنی و ارزشمندی برای انجمن تدارک دیده شد و از استادانی چون هانری کربن و توشی هیکو ایزوتسو برای تدریس و تحقیق در آن دعوت شد. یکی دیگر از برنامه های انجمن برگزاری منظم و هفتگی سخنرانی ها و سمینارهایی در حوزه فلسفه اسلامی و فلسفه تطبیقی بود. نشریه «جاویدان خرد» که از سال ۱۳۵۴ و زیر نظر دکتر نصر منتشر می شد، تنها نشریه تخصصی فلسفه در آن زمان بود که مقالاتش را برجسته ترین استادان فلسفه اسلامی و تطبیقی به زبان های فارسی، عربی، انگلیسی و فرانسوی می نوشتند. تا سال ۱۳۵۷، هفت شماره از جاویدان خرد منتشر شد و در سال های پس از انقلاب هم تنها یک بار در سال ۱۳۶۰، یک شماره از این نشریه به علاقه مندان عرضه شد. مجتبی مینوی، رضا داوری اردکانی، مدرس رضوی، احمد آرام، مهدی حائری یزدی، جلال آشتیانی، نصرالله پورجوادی، جلال الدین همایی، هانری کربن، فیلیپ شرارد، المیره زولا و ویلیام چیتیک نام های آشنای نشریه جاویدان خرد بودند.

متولی این نشریه هم انجمن فلسفه ایران بود که بعد از انقلاب، انجمن حکمت و فلسفه ایران نام گرفت و امسال هم که موجودیتش را از حوزه دارایی های پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی مستقل کرد، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران را به عنوان نام برگزید.

اما پروژه اصلی نصر در خلال سال های حضورش در ایران چیز دیگری بود. او تصمیم گرفته بود به سراغ آخرین حکیمان بازمانده از سنت صدرایی برود و مطالعاتش را در حوزه عرفان اسلامی تکمیل کند. سیدمحمدکاظم عصار، سیدمحمدحسین طباطبایی و سیدابوالحسن قزوینی استادانی بودند که نصر در تمام دوران حضورش از محضرشان کسب فیض کرد. نصر بانی سلسله جلسات گفت وگویی بود که میان علامه طباطبایی و هانری کربن برقرار می شد. این جلسات از سال ۱۳۳۷ آغاز شد و تا سال ۱۳۵۶ هم ادامه داشت. سیدجلال آشتیانی، مرتضی مطهری، بدیع الزمان فروزانفر، داریوش شایگان و عیسی سپهبدی در این جلسات شرکت می کردند و محور بحث ها هم معمولاً فلسفه اسلامی، رابطه علم و دین، برخورد شرق و غرب، اساطیر هندو و اسلامی و عرفان تطبیقی بود. در خلال همین سال ها بود که نصر تالیف کتاب هایش را به زبان های فارسی، انگلیسی و بعضاً فرانسوی و عربی آغاز کرد.

رساله دکترایش را دوباره به فارسی تالیف کرد و جایزه سلطنتی کتاب به خاطر این تالیف به او اعطا شد. نصر در همین سال ها آثار فارسی سهروردی و ملاصدرا و همچنین آثار عربی ابن سینا و ابوریحان بیرونی را جمع آوری و تدوین کرد. در سال ۱۹۶۲ نصر به عنوان اولین استاد مدعو مرکز مطالعات ادیان جهان در دانشگاه هاروارد سخنرانی کرد که حاصل آن سخنرانی ها در قالب کتاب سه حکیم مسلمان منتشر شد. نصر در سال ۱۹۶۴ به دانشگاه امریکایی بیروت رفت تا به عنوان اولین استاد مطالعات اسلامی در موسسه آقاخان، فرصت مطالعاتی یک ساله یی را در آنجا بگذراند. او در همان فرصت مطالعاتی اش با متفکران و مدرسان مشهور کاتولیک و شیعی دیدار کرد. سال های حضور نصر در ایران به هیچ وجه فارغ از توجه به جهان غرب نبود. او در همان دوران در هاروارد تدریس می کرد و سخنرانی هایی هم در دانشگاه پرینستون و یوتا ایراد کرد. همکاری مستمرش با هیوستون اسمیت و یاکوب نیدلمن، استادان برجسته ادیان و فلسفه تطبیقی، او را از آخرین تحولات صورت پذیرفته در این حوزه ها آگاه می کرد.

● عصر هجرت

پیش از آنکه نصر ایران را در سال ۱۳۵۷ ترک کند دعوتنامه یی از سوی دانشگاه ادینبورو به دستش رسید. داستان از این قرار بود که نصر برای سخنرانی در مجموعه سمینارهای گیفورد این دانشگاه در سال ۱۹۸۱ دعوت شده بود. این سخنرانی ها برای اولین بار در سال ۱۸۸۹ آغاز شده بود و در نوع خود بی نظیر بود. نصر اولین متفکر شرقی بود که به این سخنرانی ها دعوت شده بود. او در جایی می نویسد؛ «وقتی اولین بار دعوتنامه ایراد سخنرانی های گیفورد به دستم رسید، در سایه سار دامنه های جنوبی رشته کوه های شکوهمند البرز اقامت داشتم. در آن موقع، کمتر به ذهنم خطور می کرد که متن خود سخنرانی ها نه در نزدیکی آن قلل رفیع، که در چشم انداز جنگل های سرسبز و آب های نیلگون ساحل شرقی ایالات متحده نگاشته شود.» نصر مجموعه این سخنرانی ها را جمع آوری و در قالب کتاب معرفت و امر قدسی منتشر کرد.

نصر دیگر به سرزمین اش بازنگشت. او سال هاست که استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جرج واشنگتن است. او با همکاری اولیور لمان تاریخ فلسفه اسلامی را تدوین کرده است و با کمک اورت کوزنیز دانشنامه معنویت جهانی را بنیاد نهاده است. او در امریکا «مرکز مطالعات سنت گرایی» را برای همفکری و گردهمایی سنت گرایان جهان بنیاد نهاده است و جمع کثیری از استادان و اندیشمندان علاقه مند به این حوزه فکری را دور هم گرد آورده است. از چند سال پیش هم به کمک یکی از شاگردان سابقش مهدی امین رضوی دست اندرکار انتشار گزیده متون فلسفی ایرانی شده است. بیش از ۷۰ سال از عمر این سنت گرای غیربنیادگرا می گذرد و او در سرزمین آرمانی مدرن ها، خانه یی سنتی برای خودش دست و پا کرده و آن را با نمادهای جهان آیینی دلخواهش زینت داده است.

کتاب های او در سال های اخیر به زبان فارسی ترجمه می شوند و یک ناشر پرکار هم ترجمه مجموعه آثار او را در دستور کار خود قرار داده است. برخی از طرفداران سیاسی نصر معتقدند حضور او در ایران می تواند جبهه مستحکمی در برابر موج اندیشه های نوگرایی دینی و تهاجم اندیشه های لائیک و سکولار ایجاد کند. وجهه جهانی نصر می تواند اتحادی دوباره میان او و تفکر دینی سنتی برقرار کند. تحلیل نصر به عنوان یک متفکر سنت گرا در مورد «وحدت متعالی ادیان» نزد طرفداران دکتر نصر، شق بدیلی برای تز مشهور به «پلورالیسم دینی» است. اتفاقاً اقبال این افراد از مناظره یی که میان دکتر نصر و جان هیک در این باب برگزار شد، نشان از امیدواری طرفداران نصر جهت ارائه راهبردی جدید برای حل یکی از مشکلات بنیادین هزاره سوم دارد.

به هر حال در سال های اخیر وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران راه به سویی نهاده که بارها سخن از امکان حضور نصر در ایران به میان آمده است و خبرگزاری ها و روزنامه های مختلف هر هفته مصاحبه، مقاله یا خبری درباره نصر را منتشر می کنند. حتی اگر انتقادهای اقامه شده علیه نصر را بپذیریم و حکم به صحت استدلال منتقدان دهیم، با هیچ معیار و ملاکی نمی توانیم منکر نقش و اهمیت او شویم. پرونده آثار فکری و مدیریتی او سرشار از موفقیت هایی است که هر کدام شان می توانند شأن و جلال یک ایرانی برجسته را به او ببخشند. شاید حضور دکتر نصر در ایران، برای ما که از سر ناچاری، فرهنگ و تمدن مان را با ستون های نصفه و نیمه تخت جمشید به رخ جهانیان می کشیم، نعمتی گرانقدر باشد.

دانش گسترده نصر، آرامش ذاتی او و تلاشش برای در نماندن در علم محض یا معنویت خالص، از اندیشه اش مجموعه یی رنگارنگ به دست می دهد که برخلاف آنچه خود می خواهد و می خواند، از او فیلسوف نمی سازد. فیلسوف دستگاه منسجم فکری خود را درمی اندازد و سپس ابزارهای آن را در اختیار خواننده خود قرار می دهد؛ ابزارهایی از جنس فکر که با آنها بتوان با کشف و شهود های او همراه شد چون دیالکتیک نزد مارکس و هرمنوتیک نزد «گادامر» و دیگران. اما نزد نصر از دستگاه منسجم فکری خبری نیست و هر آنچه او دریافته چه بسا زیبا و شکوهمند، ما را بی ابزار گذاشته و کمابیش حالاتش دیگر، حداقل برای شهرنشینان شرقی، دست نیافتنی باقی مانده است. به هر حال باید دانست و پذیرفت که «سیدحسین نصر» شخصیتی دانشگاهی محسوب می شود و چنین فکری طبقه بندی های خاص خود را هم داراست.



همچنین مشاهده کنید