یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
جهان نسخه های بدلی
گرچه یورگن هابرماس، معتقد بود که در قرن بیستم میان سنتگرایی و محافظه کاری و پست مدرنیسم ائتلاف غریبی پدید آمده است. اما نمیتوان نادیده انگاشت که خود او نیز در زمره مهاجران پروتستان است که در دنیای جدید به تحصیل فلسفه اجتماعی پراگماتیسم امریکایی علاقهای جدی نشان داده است. وی محافظه کاران فلسفی را به سه دسته تقسیم میکند: نخست، نومحافظه کارانی چون لودویگ ویتگنشتاین، دوم محافظهکاران قدیمی چون لئواشتروس و محافظهکاران جوان همانند میشل فوکو و ژاک دریدا.از نظر وی وجه مشترک همه اینان در ضدیتشان با ایستارها و آرمانهای مدرنیته و روشنگری است.
هابرماس معتقد بود که در اندیشههای موسوم به پسامدرن، زبان جای تمامی مسائل شناخت شناسانه را میگیرد و بدل به مسئله فلسفی میشود. پسامدرنیسم به نوعی همه مسائل فلسفی را به زبان تقلیل میدهد، از اینرو تقلیلگراست. از این منظر، واژگان بر چیزها اولویت دارند و معنا اساساً نامتعین و بیثبات است.
دانش سراسر مایههای زبانی دارد از اینرو دانش معرف حقیقت نیست. پسامدرنیستها حتی خود زبان را هم رسانایی شفاف نمیدانند، بلکه آن را سراسر آغشته به پیش فرضها و پیش برداشتهایی میدانند که در فرهنگ، سنت و نگاه ارزشی مردمان ساکن در یک فرهنگ جریان دارد.
زبان در این تفکر برسازنده عقل، سوژه و جهان اطراف اوست. سوژه خود برساختهای گفتمانی و بشدت در قید و بند روابط زبانی است و جهان پیرامون خود را تنها به مدد زبان خویش میتواند مورد شناسایی قرار دهد. در واقع، زبان بدل به مهبطی برای هستی میشود.پسا مدرنیستها به اشکال گوناگون تفاوت بنیادین میان وجه زبانآورانه و وجه دانشی و عقلانی زبان را زیر پرسش بردهاند و وجه عقلانی زبان را یکی از تجلیات وجه بلاغی و زبانآورانه تلقی میکنند. به بیان اینان عقلانیت و دانش صرفاً با چارچوبهای مفهومی کار میکند، از اینرو تماماً زبانی است.در تفکر پسامدرن سوژه از خلع خارج میشود، یعنی از آن گونه دکارتی که در آن سوژه بدل به هستی ناب و یکتا میشد، جدا میافتد و در دل سنت، فرهنگ، جامعه و زبان و تاریخ فهمیده میشود. در واقع تأکید پسامدرنیسم بر این است که همه زمینههای اجتماعی و فرهنگی بر موقعیت وجودی فرد تأثیر گذارند.
مشکل موجود در تفکر پسامدرن این است که، فرایند دکارتزدایی از سوژه را تا بهجایی پیش میبرد که کلاً منش فاعلیت، انعکاسگری، پویایی و آفرینندگی سوژه از بین میرود و بدل به سوژهای افلیج میشود که در زندان زبان اسیر است.
حد و اندازه فاعلیت سوژه پسامدرن تا به جایی است که موقعیت تعریف شدهای را در دل گفتمانی خاص اشغال کند، چون اساساً به زعم پسامدرنیستها سوژه برساختهای گفتمانی است.
گفتمان همچون شبکهای به هم بافته از معانی پنداشته میشود که سوژه یارای رهایی از آن را ندارد و تنها توانایی حرکت در مسیر گفتمان را دارا است؛ همه چیز گفتمان است و خارج از گفتمان هیچ نیست. فوکو در کتابش «واژگان و چیزها» میگوید: انسان یک اختراع است و دیرینه شناسی دانش نشان میدهد که اختراعی تازه است که بزودی هم محو خواهد شد.
پسامدرنیسم مخالف دانش عینی است چون واقعیت بیرونی را در بهترین حالت چیزی تولید شده میپندارد و این بینش را تا به غایت ادامه میدهد و به این نکته میرسد که، واقعیت در خود فروپاشیده و بخارشده است.
در جهان پسامدرن چیزی به جز وانموده (simulacrum) وجود ندارد. وانموده نمودی از دنیای واقعی بیرونی نیست بلکه واقعیتی ساختگی است. همه چیز رخدادی است که در درون رسانهها اتفاق میافتد و این رخدادها به هیچ چیز در دنیایی بیرونی دلالت نمییابند.
جهان پسامدرن جهانی است که در آن واقعیت تبخیر شده است. این جهان مملو از وانمودههاست؛ جهان نسخههای بدلی بدون ارجاع به هیچ نسخه اصلی. وانموده در این طرز تفکر چیزی همپایه واقعیت عینی نیست.
در جهانبینی پسامدرن وانموده برساخته رسانههاست، رسانههایی که هر یک دستور کارهای خود را دارند. در یک چنین وضعی «امر اجتماعی» و «امر سیاسی» از بین رفته است و جامعه دیگر وجود خارجی ندارد.
منتقدین پسامدرنیسم مثل گیدنز و اولریچ بک، معتقدند که، پسامدرنیستها با نفی و طرد سوژه از سطح تحلیل، در واقع زیر پای خود را خالی میکنند، چون دیگر کارگزاری برای اصلاح امور باقی نمیماند و همچنین بهواسطه نسبیگرایی رادیکال، پستمدرنیستها هیچ مبنا و معیاری جهت قضاوت میان چیزهایی که از آنها بهعنوان بازیهای زبانی یاد میکنند، در دست ندارد.
از اینرو همه بازیهای زبانی برابر پنداشته میشوند. پسامدرنیسم داعیه نقادی دارد اما مفهوم نقد بدون فرقگذاری میان درست و غلط، عادلانه و نا عادلانه، قدرت و حقیقت ناممکن است.
بیشک نسبی باوری پسامدرن جایی برای مفاهیم عام و جهانگستر باقی نمیگذارد ولی مسئله این است که بدون اینگونه مفاهیم، نقادی میسر نیست. در این صورت پسامدرنیسم در راه نقادی از خشونت نهفته در دیالکتیک مدرنیته، باز خود به آن منطق باز میگردد و کمک چندانی به ولع انسان غربی در جهت رهایی از آن چیزی که هوسرل از آن بهعنوان «سوزانندهترین سؤالات» انسانی یاد میکرد، ارائه نمیکند.این تفکر پیش از آنکه به پاسخ سؤالات فلسفی بپردازند، خود صورت مسئله را حذف میکند و با خیالی آسوده از پشت عینک نسبی باورانهاش به توصیف جهان مینشیند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست