دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

خواب امین


خواب امین

میز که خیلی بدنش زخمی و خط خطی شده بود ناراحت و گریه کنون گفت: ای بابا از دست این بچه های مدرسه، انگار نه انگار این همه سال دفتر و کتاباشو نو روی من گذاشتن و نوشتن، ببین چی به سرم …

میز که خیلی بدنش زخمی و خط خطی شده بود ناراحت و گریه کنون گفت: ای بابا از دست این بچه های مدرسه، انگار نه انگار این همه سال دفتر و کتاباشو نو روی من گذاشتن و نوشتن، ببین چی به سرم اومده.

صندلی که یه پایه اش شکسته بود خندید و گفت: فکر کردی فقط خودت خراب شدی؟ به من نگاه کن ببین چطوری یه پایه مو شکستن؟

تخته سیاه که حالا گوشه کلاس نشسته بود و به جاش یه تخته سفید جا خوش کرده بود سرفه ای زد و با اهن و اهون و صدای کلفتش گفت: چقدر غر می زنین! من گرد گچ خوردم و اون ابر زبر رو تنم راه رفته، شماها ناراحتین؟ ببینین خط خطی شدم.

یه دفعه تخته سیاه، سیاه تر شد امین که حسابی ترسیده بود و می خواست از کلاس فرار کنه از خواب پرید و دور و برشو نگاه کرد نه از میز و نیمکت خبری بود نه تخته سیاه و صندلی.

واسه همین نفس راحتی کشید و به خودش گفت: قول می دم دیگه روی میز خط نکشم و پایه صندلی رو هم نشکنم.

رنجبر