یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

بحران هویت بیماری انسان مدرن


بحران هویت بیماری انسان مدرن

واکاوی یک آسیب اجتماعی

یکی از مسایل بسیار مهم در عصر امروز و مفهومی که شاید بیش از هر چیز در ارتباط مستقیم با مقوله فرهنگ و اجتماع می باشد و اذهان بسیاری از اندیشمندان را در سراسر گیتی به تفکر و تأمل واداشته است، فرآیند «هویت» و مفاهیم مرتبط با آن، از جمله: ساختار هویت، شکل بندی هویت در لایه های زیرین جامعه پویا، ارتباط هویت با کنشها و واکنشهای جاری در مجرای جوامع و معضل بحران هویت؛ اعم از بی هویتی، چند هویتی و آلوده هویتی است. این نوشتار با اذعان به اینکه «هویت» و مباحث پیرامونی آن به مجالی وسیع برای بحث و فحص نیاز دارد به نحو اختصار در باب برخی گزاره های آن به ایراد سخن و تحقیق می پردازد.

با توجه به تغایر فرهنگها و به تبع آن هویت ملتها با یکدیگر شاید اگر در صدد تعریف هویت برآییم، تعاریف بسیاری به میزان تنوع فرهنگها و هویتها به دست آید؛ چرا که ساختار فرهنگی و هویتی هر جامعه و هر ملتی با در نظر گرفتن تمام متعلقات آن جامعه و ملت سنجیده می شود. با این حال شاید بتوان هویت را در چارچوب واژگان دایرَ المعارف فرهنگ به نوعی سرسپردگی وطنی و احترام به ارزشها و هنجارهای کارکرد گرایانه موجود در فضای فکری هر جامعه ای، با در نظر گرفتن گزاره های فوق دانست. البته ادعا نمی شود که تعریف مذکور، تعریفی جامع و مانع از مقوله هویت است، ولی شاید بتوان آنرا در کنار سایر تعاریف مربوط به هویت ملاحظه کرد چرا که به طور قطع هر اندیشه ای آبستن طرحی نوین و نگاهی متفاوت است.

● شکل گیری هویت

شاکله شکل گیری هویت در جوامع، واجد ساختارهای بنیادینی است که آن ساختارها بدون نفوذ در لایه های زیرین جامعه، کارآیی چندانی ندارد. اولاً جامعه باید قابلیت و ظرفیت هویت یابی و واکاوی زیربنای گزاره های شکل دهنده هویت را دارا باشد و ثانیاً باید فرآیند نوین هویت یابی را هم ادراک کند و هم بپذیرد.

در شکلی گیری هویت مقولاتی وجود دارد که نقشی محوری ایفا می کند. از جمله این مقولات می توان به خانواده اشاره کرد. اگر خانواده ها هویت خویش را فراموش نکنند، تک تک افرادی که شکل دهنده یک تمدن اجتماعی هستند نیز هویت خود را باز می یابند و در نتیجه جامعه دارای هویتی معقول می گردد. همه می دانیم که تربیت نسل بشر از خانواده آغاز می شود. بنابراین خانواده می تواند هویتی را که تا پیش از این در اختیار داشت به فرزندان خویش به عنوان موهبتی ارزشمند عطا کند. با نگاهی به آمار بزه در کودکان طلاق و نیز فرزندانی که در خانواده های آشفته نشو و نما یافته اند ما را بیشتر از پیش به این حقیقت رهنمون می سازد که فرآیند هویت یابی، نخستین بار باید در خانواده شکل گیرد. پس از این مرحله است که سطوح کلان اجتماع و خرده گروههایی که در واقع زیر مجموعه جامعه هستند وظیفه سنگین پرورش هویت نوظهور افراد را به عهده می گیرند.

در شکل گیری این فرآیند، گروه های دیگری از جامعه نیز وجود دارند که نقشی بنیادین ایفا می کنند. متولیان آموزش و پرورش در جامعه در زمره آموزگاران و پرورش دهندگان هویت افراد قرار می گیرند. اگر آموزش و تربیت جوانان به درستی و در راستای هویت جامعه صورت گیرد، بازیابی هویت فردی و اجتماعی واحدهای خرد و کلان جوامع به سهولت امکان پذیر می گردد. در فرآیند آموزش و پرورش، جوان پرسشگر با دنیای همگنان خویش به نحوی برخورد می کند که قهراً هم تأثیر می پذیرد و هم تأثیر می گذارد.

این تأثیر و تأثر به علاوه اثرپذیری از کاریزمای متولیان آموزش و پرورش، او را یاری می رساند تا هویت خود را بازیابد. بازپیدایی هویت جوانان در مسیر جوشان زندگی، او را سرانجام در فراخنای جریان فرآیند هویت یابی جامعه قرار می دهد. در این میان رسانه های جمعی نیز می توانند حرکت جوان را در جاده بازپیدایی هویت تسهیل بخشیده و وصول به منزل هویت اصیل را در فرآیند هویت یابی برای او تضمین نمایند.با این درجه از اهمیت، می توان این گونه نتیجه گرفت که اساساً در جهان امروز بدون در نظر گرفتن پدیده ارتباط، فرآیند واکاوی و بازپیدایی هویت امکان پذیر نیست.

هر جامعه ای که تمایل دارد نرد هویت خویش را در میدان بزرگ تبادل فرهنگها نبازد، باید برای تقویت زیرساختهای ارتباطی خود هزینه کند و تلاش نماید تا تار و پود دنیای مجازی ارتباطات و اطلاعات را به استواری در دست گیرد. در این عرصه جامعه ای که از ابزار نیرومند ارتباطی بی بهره است، به یقین چاره ای جز تسلیم در برابر فرهنگهای بیگانه برتر ندارد.

● کارکرد هویت

کارکرد هویت با عنایت به تعریف هویت، شاخصه های ویژه ای را در بر دارد که قابل تأمل و وارسی است. این شاخصه ها در دایره مدور هویت همواره در سیلان بوده و اجتماع را در مجرای کنشهای جمعی در ارتباط با جامعه درونی و جامعه بیرونی یاری می رساند. بدون شک هر جامعه ای نیازمند هویت است جامعه بی هویت در جزر و مد تبادل فرهنگها چاره ای جز تسلیم و در نهایت فانی شدن ندارد. چه بسا نخستین کارآیی هویت، تضمین بقای جامعه ای است که در فرآیند صدور و ورود گزاره های فرهنگی نه تنها منفعل نیست، بلکه در اندیشه کلان فرهنگی جامعه جهانی نیز بسیار تأثیرگذار است.

هر چند نباید تأثیرپذیری هایی را که ناخواسته بر آن تحمیل می شود، نادیده انگاشت؛ اساساً خاصیت تجارت فرهنگ در بازار عمده جهانی چنین است. در این سوداگری، فرهنگی زنده می ماند که هویت خویش را بازیابد و ضمن پذیرش اندیشه هایی متفاوت با آنچه پیش از آن داشت فعالانه به واکاوی انگاره های بیگانه بپردازد و آن را در مجرای فرهنگی عرفی خویش باز تعریف نماید.دیگر کارکردهای هویت را باید در انباشت سرمایه های درونی و بیرونی جوامع جستجو کرد.

جامعه ای که هویت دارد در سیر شاهراه دانش و نیل به استوانه های پیشرفت علمی گامهای بلند خواهد برداشت. هر فردی از جامعه با هویت جز به این نمی اندیشد که تمام توان خود را مصروف خدمت رسانی به جامعه، تاریخ و تمدن زیستگاه خویش سازد.البته این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که در جریان هویت یابی جوامع گاهی اوقات فرهنگهای میلیتاریستی نیز خواسته و ناخواسته مشکلاتی را بر سر راه فرآیند بازپیدایی هویت و دوری از آشفتگی هویت می نهند. در چنین شرایطی تنها جامعه ای می تواند حیات هویت خویش را بازیابد که از سبقه هویت استواری برخوردار بوده و هوشمندانه به رفع ناسازگاریها بپردازد. جامعه ای که در مسیر تکامل مدام حرکت نماید، هرگز به ورطه نابودی فرهنگی و بی هویتی گرفتار نگشته و زوال نمی پذیرد.

● بحران هویت

در ارتباط با مباحث پیشین، هر جامعه ای که هویت آن با تمام ممیزاتش به مخاطره بیفتد، گرفتار پدیده شوم «بحران هویت» می گردد. اساساً بحران هویت مفهومی است که در لایه های زیرین تمام جوامع قابل ملاحظه است، با این فرق که سهم هر یک از آنها متفاوت است.ایران اسلامی و سایر جوامعی که دغدغه بحران هویت را در سر می پرورانند و در تلاشند تا در عرصه هویت یابی، از آشفتگی و بحران هویت بگریزند، در وهله نخست باید سرسپردگی ناشی از نفوذ بین المللی جوامع سلطه گر را واپس نهند و به جای مصرف گرایی فرهنگی به تولید فکر و استوارسازی دانش نرم افزاری فرهنگی بپردازند. با چنین رویکردی به مقوله بحران هویت، می توان این گونه نتیجه گرفت که اولین شاخصه بحران هویت سرسپردگی فرهنگی است.

سایر شاخصه های بحران هویت را در درونگاه جوامع می توان ملاحظه کرد از جمله: دوری جستن از انسانیتی که در نهاد همه آدمیان است و نیز انزواطلبی جامعه و افراد آن از الوهیتی وجدانی که آفریدگار یکتا به انسان ارزانی داشته است. در پی فرافکندن دو تجربه درونگرای فوق، آدمی از اساس، انسانیت خویش را وا می نهد و از خود بیگانه می شود.بیگانگی از خود سرانجامی جز بیگانگی اجتماعی ندارد، زمانی که تک تک افراد جامعه از خویشتن خویش بیگانه شوند در نهایت جامعه به سراشیبی انحطاط گرفتار می شود؛ آمار جرم و جنایت رو به فزونی می نهد، اعتماد از نسل بشر سلب می شود و اخلاق در منجلاب فساد غوطه ور می گردد. شاید مهمترین ثمره بیگانگی اجتماعی آن باشد که پس از چندی دیگر نام و نشانی از جامعه بیگانه باقی نمی ماند و چنین جامعه ای به زوالی بی بازگشت محکوم می گردد.از دیگر شاخصه های بحران هویت می توان موارد ذیل را نام برد:

۱) بی اعتنایی و بی احترامی به قانون: در جامعه بی هویت قانون جایگاه خود را از دست می دهد و بی قانونی تقدیس می شود، جرائم به فزونی می گراید و حتی متولیان قانون نیز قانون را ملعبه دستان خویش می نمایند.

۲) سست شدن بنیاد مقدس خانواده: در چنین جامعه ای فلسفه تشکیل خانواده معنویت خود را از کف می نهد و شکل گیری زندگی مشترک تنها به امری برای ارضای اغراض نفسانی مبدل می شود، حقوق فراش در میان مردان به فراموشی سپرده می گردد و حرمت زناشوئی توسط زنان پاس داشته نمی شود. در نهایت آمار طلاق بالا می رود و این فرزندان طلاقند که هویت نداشته والدین خود را به میراث می برند.

۳) کاهش رویکردهای مذهبی: در یک جامعه بی هویت قواعد مذهبی اجرا نمی گردد، از فرامین الهی سرپیچی می شود و پیروان مذهب در اقلیت قرار می گیرند؛ در پی این فرآیند اقلیت دیندار توسط اکثرت بی دین آزار و اذیت می گردند. به طور خلاصه می توان گفت در جامعه بی هویت حضور خداوند در درون افراد و در بطن جامعه احساس نمی شود.

۴) انحطاط اخلاق و رواج فساد اخلاقی در جامعه: افراد در جامعه بی هویت حرمت ارزشهای اخلاقی را پاس نمی دارند و در برابر هیچ هنجاری کرنش نمی کنند؛ چرا که اساساً به آغاز و فرجام خود نمی اندیشند. در چنین جامعه ای فساد اخلاقی سرانجامی جز مرگ و زوال ندارد.

۵) رواج تفکرات نهیلیستی و پوچ گرایی در میان افراد جامعه: افراد جامعه بی هویت از هر انگیزه ای برای ادامه حیات بی بهره هستند؛ از این رو در این گونه جوامع آمار خودکشی بسیار بالاست.

۶) وادادگی در مقابل فرهنگهای بیگانه: جامعه ای که با بحران هویت رو به روست، در صدد بر می آید تا خلاء ناشی از بی هویتی خود را در فرهنگهایی بیابد که در واقع از درون تهی است، ولی زرق و برق آن چشم ظاهربینان جهان را کور کرده است. در چنین شرایطی است که جامعه بی هویت، هویت خویش را در فرهنگی جستجو می کند که آن فرهنگ خود از درد بحران هویت در رنج است، اما به واسطه دو شاخصه ثروت و قدرت تا حدودی توانسته است خود را در بالای فهرست فرهنگهای نیرومند نگه دارد. از جمله ثمرات وادادگی فرهنگی، مدگرایی و مدپذیری است.

● راههای پیشگیری از بحران هویت

نکته ای را که نباید از ذهن دور داشت، این است که در سیلان مستمر فرهنگها و تبادل اندیشه های فرهنگی جوامع مختلف، هیچ مجموعه فرهنگی یافت نمی شود که از تغییر و تبدل در امان بماند. بنابراین باید با این پیش فرض به بحث پرداخت که اساساً انفکاک شبکه های فرهنگی مختلف از یکدیگر و اینکه آنها را چونان جزایری جدا افتاده تصور کنیم، نه امکان پذیر است و نه معقول به نظر می رسد. پس باید برای گریز از بحران هویت در پی راههایی باشیم که هر چند می تواند جامعه را هم از درون کالبد شکافی کند و هم از بیرون، اما مجالی را برای ما فراهم می سازد تا واقع گرایانه تر و به دور از هر گونه فرافکنی و ترس از حقیقت و با ملاحظه واقعیات موجود در جهان امروز، به تفسیر هویت و راههای پیشگیری از بحران هویت بنشینیم.

راههای پیشگیری از بحران هویت را می توان در موارد ذیل خلاصه کرد:

۱) فربه سازی گزاره های دینی و مقولات مربوط به وجدان الوهیت در ضمیر جامعه: لازم به توضیح است که شاید در جریان فرآیند گذر از بحران هویت و نیل به دوران گذار هویت اصیل، آموزه های دینی اساسی ترین نقش را ایفا می نماید.دین به آدمی چنان آرامشی را عطا می کند که ذهن بشر می تواند به واسطه آن، واقعیات طبیعت را آن گونه که هست، ببیند. دین نمود یا جلوه ماوراء طبیعت در وجود یا اندیشه ای تنزل یافته است که عقیده، روح و جسم انسان را به تسخیر خود در می آورد. احساس حضور یک ذات برتر در تمام مراحل زندگی این روحیه را به انسان می دهد که همواره خویش را در مسیر تکامل مدام فرض کند و آینده ای جاودانه برای خود تصور نماید. آدمی به واسطه ارتباط با الوهیت فناناپذیر، هویت خود را می آفریند و برای آن غنایی بسیار و بقایی زوال ناپذیر تصویر می کند. بنابراین گزاره های دینی می تواند بشر غوطه ور در اقتضائات عصر مدرن را که او را هر لحظه به مرگ فرهنگی و دوری از گوهر هویت نزدیک می سازد، دوباره احیا کند و هویت حقیقی اش را به او ارزانی دارد.

۲) تحکیم بنیان خانواده: اشاره شد که خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی، نخستین بار فرد را با هویت خویش آشنا می کند و به او می آموزد که پاسدار هویت اصیل خود در بطن جامعه باشد.

۳) استفاده صحیح از تمام ابزار نوین در رابطه با به کارگیری تکنیکهای رسانه جمعی در جهت آشناسازی جامعه با هویت خویش: رسانه های جمعی می توانند جامعه را در شکل گیری هویت یاری رسانند و با پالوده سازی فضای حاکم بر جامعه، افراد را در هویت اصیلشان هضم نمایند؛ به نحوی که به هیچ روی حتی با سلطه رسانه های برتر بیگانه نیز که احیاناً در صدد بی هویت سازی جوامع ضعیف تر هستند، تفکیک نپذیرند. توضیح میزان اهمیت رسانه های جمعی در پروسه هویت یابی و فرآیند عبور از بحران هویت، پیش از این بیان شد.

۴) آموزش و پرورش صحیح افراد جامعه در دامان سطوح کلان جامعه: در این عرصه متولیان آموزش و تربیت را می توان بدین گونه احصا کرد: مدارس و آموزشگاههای عالی تحصیلی، اماکن فرهنگی و فرهنگسراها، مراکز انتشار، توزیع و تولید نهضت نرم افزاری و سخت افزاری علمی.

۵) تحکیم مبانی قانون: متولیان این امر باید بدانند که فراگیر نمودن قانون تنها از رهگذر احترام عمومی به قانون میسر است. کرنش در برابر قانون این حسن را دارد که همگان را از مبانی منافی با هنجارهای اجتماعی دور می سازد و آنها را وا می دارد تا ضمن رعایت حقوق خود و دیگران، به هویت جامعه نیز بذل عنایت نموده و در نتیجه از قبل آن، هویت خویش را بازیابند.

۶) استوارسازی زیر ساختهای مبانی اخلاقی و نمایش آن در سطح کلان جامعه: هر قدر بنیانهای اخلاقی در مواجهه افراد با یکدیگر محکم باشد، به همان اندازه استوانه های هویت فردی و جمعی نیز کمتر آسیب خواهد دید.

۷) ترویج و تقویت فرهنگ اصیل خودی: این اقدام بدان خاطر صورت می گیرد که افراد جامعه بخصوص جوانان پاک نهاد را از سقوط در ورطه فرهنگهای بیگانه باز دارد. استیلاء فرهنگ بیگانه که هیچ سنخیتی با شالوده فرهنگ وطنی و مقتضیات آن ندارد موجب می شود تا جوان هویت خود را در چارچوب فرهنگ بیگانه باز تعریف کند و این سرانجامی جز دوری او از هویت حقیقی اش ندارد.

حسین زحمتکش