چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

من خیلی بیکارم!


من خیلی بیکارم!

من با این که نه دزدم و نه قاتل! نه معتادم و نه سیگاری! رفتارهای پر خطر و رفیق ناباب هم ندارم! مثبت مثبت که نه ولی منفی مطلق هم نیستم! یک چیزی توی مایه های قابل اصلاح و تربیت!
از تموم …

من با این که نه دزدم و نه قاتل! نه معتادم و نه سیگاری! رفتارهای پر خطر و رفیق ناباب هم ندارم! مثبت مثبت که نه ولی منفی مطلق هم نیستم! یک چیزی توی مایه های قابل اصلاح و تربیت!

از تموم بدی های دنیا همین زبون تند و تیز فلفلی رو دارم که دیگه یاد گرفته ام چه جوری خفه اش کنم.

خوش تیپ که چه عرض کنم تبلیغ نشه ولی انصافا هر کی دیده گفته: ایول بدنساز!

دیگه براتون بگم اهل نزاع انفرادی و دسته جمعی نیستم که هول برتون داره ولی اگه توفیق اجباری نصیبتون شد مطمئن باشین که کم نمیارم لااقل در حد سیاهی لشکر هم که شده گرد و خاک به پا می کنم.

این ها را خودم درباره خودم می دانم اما از بیرون که نگاه کنید یعنی از نظر دیگران من خیلی خوش خط هستم خیلی هم خوش زبان!

خیلی هم لایق برای مدیریت های کلان در حد وزیر! البته این ها تعریف و تمجید به حساب نیاید فقط دارم نقل قول می کنم و نقل قول هم مثل آرزو بر جوانان عیب نیست!

به هر حال با وجود همه این ها » من خیلی بیکار هستم«.

این قدر بیکارم که بعضی وقت ها فکر می کنم دارم در یکی از این کشورهای اروپایی-آمریکایی که شدیدا دچار بحران اقتصادی شده اند زندگی می کنم! همان جا که نرخ بیکاری حسابی زده بالا و تا یکی پیدا نشه پارتی و مسئول مستقیم سر کار رفتن آدم نشه ممکنه که ارزش های والای انسانی، خلاقیت در کار یا نمی دانم حرفه ای بودن و مفید بودن به درد بخورد و مفید بودن بتونه کاری بکنه!

باور کنید از این که این قدر بیکارم و الکی دارم به این و اون گیر می دم خودم هم خسته شده ام و به قول شاعر انسانم آرزوست!

همون انسان کوری که توی روز روشن چراغ به دست گرفت تا شاید اگه خودش به علت نابینایی نمی تونه پیداش کنه اون آدمه مراقب باشه و با کوره تصادف انسانی نکنه!

خودم از این کلمه اختراعی خودم خیلی خوشم آمده و تازگی ها توی ذهنم خیلی باهاش بازی می کنم! منظورم (تصادف انسانیه)

یعنی تصادفا دو نفر انسان آدم نما یا بر عکس آدم انسان نما به پست همدیگر برمی خورن و حکما کلی ماجرا براشون پیشامد می کند.

مثلا ممکنه همین طوری بر اثر تصادف انسانی سال های سال رفیق گرمابه و گلستان هم بشن! یا این که بر اثر همین تصادف انسانی توی یک کلاس یک دانشگاه یا حتی یک رشته قبول بشن یا در یک اداره و کارخانه و شرکت مشغول به کار بشن!

یا این که خدا را چه دیدی بلکه همین تصادف انسانی باعث بشه با همدیگه ازدواج کنن یا برعکس بعد از سال ها که از ازدواجشون گذشت همین تصادف انسانی باعث جدایی و متارکه آن ها بشه!

به هر حال من هنوز خیلی بیکار هستم و از قدیم هم گفتن که آدم از بیکاری جادوگر می شه یا شاید هم جاروگر! که از بد روزگار من هیچ کدومشون نشدم! من اون قدر بیکارم که می شینم و الکی به این و اون گیر می دم یا این که سری به عالم هپروت می زنم با خودم منچ بازی می کنم و خلاصه دست به هر کاری می زنم تا از بیکاری دربیام و شایستگی های خودمو بروز بدم! می دونم برای مشهور شدن دیگه دیر شده اما دلم نمیاد همین جوری عاطل و باطل بگردم و مثل یک موجود پاکتی و کم عیار منتظر تمام شدن زمان تاریخ مصرفم باشم!

گفتم که به تصادفات انسانی خیلی اعتقاد دارم و می دونم که بالاخره این اتفاق بزرگ برای من هم خواهد افتاد حالا دیر یا زود ولی مهم اینه من الان و در حال حاضر با وجود این که »خیلی بیکارم« ولی هنوز سرد و خاموش نشده ام.

مثلا تصور کنید اگر قرار بود به جای این که خیلی بیار باشم می رفتم و رمال یا دستمال فروش یا خاله شادونه می شدم چی می شد؟

مطمئنا وقت برای این همه فکر کردن نداشتم و آن وقت همه اش آرزو می کردم که ای کاش بیکار می بودم به هر حال باوجود این که »من خیلی بیکار هستم« و دارد سال ها و لحظه های مفید بودنم ثانیه ثانیه می گذرد و داغش بر روی دلم یادگاری می ماند ولی من هیچ کاری از دستم برنمی آید لا اقل شما که دستتون می رسه یک فکری بکنید، دستی بجنبانید، آستینی بالا بزنید حتما به وقتش جبران می کنم! چی؟! .... شما هم بیکارید؟ البته قابل پیش بینی بود چون آدم باید خیلی بیکار باشد که بشیند این جور چیزها را بخواند!!