شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

سی سال از مرگ یاکوبسن گذشت


سی سال از مرگ یاکوبسن گذشت

نگاهی مختصر به شش سخنرانی رومن یاکوبسن در باب آوا و معنا

۱۹۶۴سمپوزیوم زبان اسلاو ایستاده از چپ به راست: دیمیتری ابلونسکی، الیور استرانک، آتونین دوستال، هوراس جی. لونت، کنت جی. لوی، ژرژیو سی. سوله نشسته از چپ به راست: رومن یاکوبسن، فرانسیس دورنیک

یکی‌ از درخشان‌ترین ایده‌های یاکوبسن در «شش خطابه در باب صدا و معنا» (۱۹۴۲) بازتاب داده شده است. یاکوبسن نخستین خطابه‌اش را با بررسی شعر «کلاغ» (۱۸۴۵) سروده ادگار آلن پو آغاز می‌کند. شعری روایی که مشتمل است بر هجده بند و به خاطر سبک خاص زبان، طنین موسیقایی و اتمسفر فوق‌العاده‌اش مورد توجه است.

شعر ملاقات کلاغی سخنگو را با عاشقی آشفته‌حال تصویر می‌کند و ترجیع ثابت آن عبارت «دیگر هرگز» است که در پایان یازده بند می‌آید. یاکوبسن می‌گوید تکرار واژه «دیگر هرگز» (Nevermore) با وجود برخورداری از صداهایی اندک، موجب غنای محتوایی و معنایی شعر می‌شود. این واژه قادر است برای ما آینده و حتی ابدیت را تصویر کند. در بافتار دیالوگ، این کلمه محمول سلسله‌یی از معناهاست: تو دیگر آن زن را هرگز فراموش نخواهی کرد، تو دیگر هرگز به آرامش روحی دست نخواهی‌یافت، من دیگر هرگز تو را ترک نخواهم کرد. گذشته از اینها، این واژه می‌تواند به مثابه نامی سمبولیک عمل کند که شاعر به این ملاقات‌کننده شبانه- یعنی کلاغ- بخشیده است.

ارزش کارکرد این واژه تنها به خاطر ارزش معنایی آن نیست، بلکه به خاطر معنایی عمومی که به معنای وابسته به قراینش می‌افزاید نیز هست. شاعر خودش می‌گوید که «کیفیت بالقوه تقلید صدا» در آواهای واژه Nevermore موجب گزینش آن شده است، چرا که در نظرش این کلمه همانند صدای قار‌قار کلاغ آمده و حتی الهام‌بخش او برای سرایش کل شعر بوده است. علاوه بر این، به طور قطع تغییر کیفیت‌های آوایی آن است که اجازه می‌دهد ارزش احساسی واژه به طور کمی به شکل‌هایی مختلف و متنوع عرضه شود. واژه‌ Nevermore سیلاب‌های گفتاری اندکی دارد اما در شعر «کلاغ» بیانگر غنای مفهومی، حسی و فحوای زیبایی شناسانه‌یی است. یاکوبسن اعتقاد دارد این رمز ایده‌ است که در کالبدی آوایی تجسم یافته. چنان که می‌دانیم، یک واژه، همانند هر نشانه زبانی دیگر، حاصل پیوستگی میان صدا و معناست (چیزی که سوسور دال و مدلول می‌نامد.) این پیوستگی کاملا واضح، اما ساختار آن همچنان نامعلوم است. رابطه میان صدا و معنا در یک واژه، یا به طور کلی در یک زبان چیست؟ چگونه صداها می‌توانند همچون ابزاری برای انتقال معنا عمل کنند؟ یاکوبسن به طور جدی در این باب بحث می‌کند که بررسی کارکرد صداها دارای ارزش پژوهشی بسیاری است. در حقیقت او به این مساله می‌پردازد که صداهایی که انسان با آنها درگیر است چگونه تولید می‌شوند. او می‌گوید مردم بیشتر به جنبه‌های محرک گفتار توجه می‌کنند تا جنبه‌های آکوستیک (صوتی) آن. یاکوبسن تاکید می‌کند که هدف بلا‌فصل کنش آواشناسی بررسی خود پدیده آکوستیک است. گوینده این جنبه آکوستیک را تولید می‌کند و شنونده هم پیام را به واسطه همین محصول آکوستیک می‌تواند دریافت کند. تا آن زمان آواشناسی در دوران گرامر نوین در درجه اول همراه با تمرکز بر نحوه‌ ادای صداها مورد توجه قرار می‌گرفت، نه با جنبه آکوستیک آن. این حقیقت که آواهای زبان‌شناسیک همان دال‌ها هستند بدون در نظر گرفتن نقشی که در زبان ایفا می‌کنند کنار گذاشته شده‌بود.

با پیشرفت تکنولوژی، از عکاسی به کمک اشعه ایکس برای فاش ساختن کارکرد دستگاه صوتی و تمام جزییات آن استفاده شد. بعدها رادیوگرافی نقش مهم بخش‌های مخفی دستگاه صوتی را آشکار ساخت، به گونه‌یی که اهمیت استخوان لامی بالای حنجره، نای‌بند، گلوگاه و سقف نرم دهان بهتر درک شد. با وجود این، همان طور که فردینان‌دو سوسور در «مباحث زبان‌‌شناسی عمومی» مدت‌ها پیش از اختراع این فناوری‌ها شرح می‌دهد، حتی اگر انسان‌ها بتوانند تمامی حرکات دهان و حنجره را هنگام تولید سلسله اصوات روی فیلمی ضبط کنند، باز هم کشف ‌بخش‌‌بندی‌ها در سکانس حرکات گفتاری دستگاه صوتی نا‌ممکن است. معلوم نیست که یک صدا از کجا آغاز می‌شود و کجا خاتمه می‌یابد. به علاوه، این زبان‌شناس بزرگ توضیح می‌دهد که این پدیده آکوستیک نیست که به خودی خود آدمیان را قادر می‌سازد که زنجیره گفتار را به عناصری مجزا تقسیم کنند؛ بلکه تنها ارزش زبان‌شناختی این پدیده قادر به چنین کاری است. صحت پیشگویی سوسور ۲۰ سال بعد توسط منزیرت و دوستش آرماندو لاکردا اثبات شد. یعنی زمانی که این دو نشان دادند عمل گفتار یک جریان بی‌وقفه و ممتد است. در حالی که دکترین سنتی تمایزی قایل بود میان صداهای مقامی (Positional) که ثابت نگه داشته شده‌اند و صداهای انتقالی Transitional که دارای چنین ثباتی نیستند و از یک موضع به موضعی دیگر منتقل می‌شوند، این دو آواشناس نشان دادند که تمامی اصوات در حقیقت انتقالی هستند. تمام آنچه در بالا ذکر شد نشان می‌دهد که هر‌چند پژوهش درباره آواشناسی محرک جالب و پیچیده است، برای زبان‌شناسی چیزی بیش از یک ابزار کمکی نیست که مشوق جست‌وجوی زبان‌شناسان باشد برای یافتن اصول ساز و کار موضوع آوا‌شناسی. هر چند با تمرکز روی جنبه محرک Motor زبان، آواشناسان نتوانستند این حقیقت را رد کنند که صدا نیز همانند یک پدیده آکوستیک است. هر‌چند، بر این باور بودند که ارتباطی یک‌به‌یک میان دو جنبه برقرار است و طبقه‌بندی پدیده محرک دقیقا همسان است با طبقه‌بندی پدیده آکوستیک. به همین دلیل، تنها با ساختن اولی، دومی به طور خودکار متعاقب آن خواهد آمد.

این بحث که مفاهیم بسیاری برای زبان‌شناسان در بر دارد، با حقایق در تناقض است. آواشناسی آکوستیک با توانایی فزاینده‌اش، در حال حاضر انسان را قادر ساخته تا بسیاری از رمز و رازهای صدا را کشف کنند؛ اسراری که آواشناسی محرک نمی‌تواند حتی اقدام به کشف آنها کند. هر‌چند که آواشناسی آکوستیک -با وجود قدرت سازمان‌دهی بیشترش- در فراهم آوردن یک مبنای مستقل برای سیستماتیک و طبقه‌بندی‌کردن پدیده‌ فونیک زبان ناکام می‌ماند. این شاخه می‌تواند تصویری میکروگرافیک از هر صدا ارائه دهد، اما نمی‌تواند این تصویر را تفسیر کند. وقتی دو صدا شباهت‌ها و تفاوت‌هایی را با هم نشان می‌دهند، علم آکوستیک هیچ گونه ضابطه ذاتی برای تمایز قایل شدن میان اینکه چه چیزی معنادار است و چه چیزی نه، ندارد و نمی‌داند که در هر مورد مشخص، کدام تصویر مهم‌تر است. حتی نمی‌تواند بگوید که دو واریانت ناشی از یک صدای واحد است یا دو صدای متفاوت. اما آواشناسی محرک در مواجهه با مساله‌یی مشابه، طرح این پرسش را ضروری می‌داند که قصد بلا‌فصل صداهایی که به عنوان پدیده آکوستیک مورد توجه قرار می‌گیرند، چیست؟ به این شکل از سطح دال فراتر می‌رود و وارد دامنه مدلول می‌شود که همان دامنه معناست. تنها سخن گفتن برای شنیده‌شدن کافی نیست، بلکه بیش از شنیده شدن، سخن‌گفتن برای درک‌شدن دارای اهمیت است. این سفر از صدا آغاز و به معنا ختم می‌شود. بنا‌ بر این، با وجود حضور در قلمرو آواشناسی-که منحصرا صداها را از جنبه‌های محرک و آکوستیک مورد بررسی قرار می‌دهد- وارد قلمرو «واج‌شناسی» (Phonology) می‌شود که کارش مطالعه صداهای زبان در وجه زبان‌شناختی‌شان است. واج‌شناسی که تا حد زیادی با تکیه بر نوعی تجربه‌گرایی ماشینی‌نگری (Mechanistic) و خزنده شکل گرفته، حالا بیشتر و بیشتر در جست‌‌و‌جوی رد‌پاهاست.

این علم اکنون رابطه‌ میان صدای گفتار و معناهایی که به آن منصوب است را بررسی می‌کند یعنی صداها به مثابه دال‌ها گرفته می‌شوند و مهم‌تر از هر چیز، ساختار ارتباط میان صداها و معنا تا حدی روشن می‌شود. برای تحلیل یک کلمه از منظر فونیک، واج‌شناسان آن را به پیرفتی با واحدهای متمایز تجزیه می‌کنند. واج، اگر چه عنصری در خدمت معناست، به خودی خود از هر معنایی تهی است. واج کوچک‌ترین نهاد زبان‌شناسیک است که از ترکیب یک دسته کیفیت متمایز حاصل می‌شود. این کیفیات متمایز خود به طبقه‌یی از کیفیات ذاتی و منسجم تقسیم می‌شوند که مقید هستند به محور همزمانی و طبقه‌یی از کیفیات عروضی ناشی از توالی نیز در محوری دیگر آنها را درگیر کرده است.

دو ویژگی اساسی توسط فردینان دو سوسور مطرح شدند که به اصول بنیادین نشانه‌های زبان‌شناختی بدل گشتند: ویژگی خطی دال و ویژگی قراردادی نشانه. او همچنین خاطر‌نشان ساخت که هیچ ‌گونه ارتباط درونی میان مدلول و دالش وجود ندارد. تفاوت ارزش را می‌توان در وضعیتی که میان واژه فرانسوی «mouton» و واژه انگلیسی «sheep» (هر دو واژه به معنای گوسفند) وجود دارد، مشاهده کرد. به عبارت دیگر، با توجه به نظریه سوسور، در زبان نه مدلولی بدون دال وجود دارد و نه دالی بدون مدلول. نظریه او با نظریه امیل بنونیست-زبان‌شناس فرانسوی- در تعارض است که در مقاله‌یی (Acta Linguistica) ۱۹۳۹ می‌گوید رابطه میان دال و مدلول قراردادی نیست؛ بلکه برعکس، لازم و ضروری است. در نزد او هر مدلول به ضرورت با دال خود و واج‌های تشکیل‌دهنده آن معادل است. دال و مدلول با هم در ذهن او حک شده‌‌اند و در هر شرایطی از هر دو سو احضار می‌شوند. بنونیست بر خلاف تئوری سوسور می‌گوید که رابطه میان دال و مدلول ناگزیر است و لازم؛ اما تنها در مشارکتی بر معنای همنشینی و بنا بر این با هم در یک رابطه بیرونی قرار می‌گیرند، چرا که رابطه درونی تنها به طور اتفاقی رخ می‌دهد. این اتفاق تنها در محیط معنای قاموسی و نام‌-آواهایی چون کوکو، زیگ‌راگ، خش‌خش و امثالهم رخ‌ می‌دهد. پرسش در باب رابطه درونی میان صداها و معنای واژه البته در اینجا پایان نمی‌یابد. نزدیکی ارتباط گویندگان را تشویق می‌کند تا رابطه‌یی درونی را به رابطه بیرونی بیفزایند، یعنی تشابه را به همنشینی اضافه کنند تا مدلول‌ها را به وسیله یک تصویر ابتدایی سامان دهند.

آنها از تضادهای آوایی برای فراخواندن روابط موسیقایی، کروماتیک، بویایی، بساوایی و سایر حواس استفاده می‌کنند. برای مثال، تضاد میان صداهای ساده واژه «تیز» با واژه «قبر» تصویری از روشنی و تاریکی، تیزی و گردی، نازکی و ضخیمی، سبکی و سنگینی و غیره را نمایش می‌دهد. سمبولیسم‌آوایی طبق تعریف ادوارد ساپیر- یا ارزش درونی کیفیت‌های متمایز، هرچند به شکلی پنهانی، اما به محض آنکه تناظر و تطابقی با معنای واژه‌یی معین یا حتی دو واژه با معانی متضاد پیدا کند، در ذهنیت زیبایی‌شناختی یا حسی ما حیات می‌یابد. در زبان شاعرانه، جایی که نشانه‌یی از این دست ارزشی مستقل می‌یابد، سمبولیسم صوت به یک فاکتور عملی تبدیل می‌شود و سلسله‌یی از ضمایم را برای مدلول می‌آفریند. سرمایه‌گذاری ارزش سمبولیک واج‌ها خطر افزایش تفسیرهای مبهم و بی‌اهمیت را افزایش می‌دهد، زیرا واج‌ها موجودات پیچیده‌یی هستند منتج از ترکیب کیفیت‌هایی متمایز. این امر می‌تواند شاخصه‌یی باشد برای حرکت به سمت سیناستزیا (اختلال زبان)، همان‌طور که در زبان یک کودک مشهود است.

● قوت‌ها و ضعف‌ها

هسته سخنرانی یاکوبسن در باب آوا و معنا بسیار قابل توجه است. او ما را آگاه می‌سازد که آواها نقش بسیار مهمی در آفرینش معنا ایفا می‌کنند؛ به ویژه برای شنوندگان. برای شنوندگان واقعا اهمیتی ندارد که گوینده چگونه صدا را تولید می‌کند. مهم آن است که پیش از هر چیز بتواند آن را بشنود و درکش کند. برای نمونه، وقتی من می‌شنوم کسی به من می‌گوید «سی کیلومتر»، برای من مهم نیست که او زبانش را در میان دو ردیف دندان پیشین قرار داده یا نه یا برای ادای حروف ارتعاش لازم در حنجره‌اش ایجاد شده یا خیر. برایم این مهم است که می‌توانم آن عبارت را بشنوم و به طور صحیح درکش کنم. من این را می‌فهمم که او گفته «سی کیلومتر» thirty kilometers و نگفته «بالش‌ کثیف‌ متر»Dirty pillow meters . نکته ارزشمند دیگر، این است که سمبولیسم صوتی، یا ارزش درونی کیفیات متمایز، ولو ترکیب‌هایی به ظاهر بی‌معنا هم بسازد، به محض اینکه تناظر و تطابقی با معنای واژه‌یی معین پیدا‌کند، در ذهنیت حسی یا زیبایی‌شناختی ما معنایی می‌یابد.

در ادبیات سنتی زبان جاوه‌یی، به ویژه در ترانه‌های مخصوص بازی کودکان، واژگان بی‌معنای بسیاری به عنوان ضمایم معنا همراه مدلول‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد. این واژه‌های بی‌معنا چه از حیث وزن و چه از حیث قافیه با سایر سطرهای ترانه بی‌ارتباط به نظر می‌رسند. با این وصف وحدتی را پدید می‌آورند که مانع جدا‌سازی آنها از باقی واژه‌ها می‌شود. در کنار نشان‌دادن قوت‌های برجسته، یاکوبسن خودش ضعف‌های آوا‌شناسی آکوستیک را نیز مشخص می‌کند. آو‌اشناسی آکوستیک از ایجاد مبنایی مستقل برای سیستماتیک و طبقه‌بندی کردن پدیده‌های آوایی زبان ناتوان است. می‌تواند تصویر میکروگرافیک جزیی‌نگارانه هر صدا را ارائه دهد، اما نمی‌تواند آن تصویر را تفسیر کند. وقتی دو صدا در عین حال شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با یکدیگر را نشان می‌دهند، علم آکوستیک توضیحی برایش ندارد.

رورو مینداری

ترجمه: علی مسعودی‌نیا



همچنین مشاهده کنید