دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

درباره نسبت الهیات و فیلم


درباره نسبت الهیات و فیلم

پرسش سینمای دینی امروز, دیری است از الگوی كلاسیك نسبت میان سینما و دین و مباحث كهنه شده گذشته پیروی نمی كند اما در میان ما هنوز سئوال هایی مانند فیلم دینی از نظر تئوریك چگونه فیلمی است آیا وجود مضمون, شخصیت و یا قهرمان دینی, فیلم دینی به وجود می آورد

پرسش سینمای دینی امروز، دیری است از الگوی كلاسیك نسبت میان سینما و دین و مباحث كهنه شده گذشته پیروی نمی‌كند.اما در میان ما هنوز سئوال‌هایی مانند: فیلم دینی از نظر تئوریك چگونه فیلمی است؟ آیا وجود مضمون، شخصیت و یا قهرمان دینی، فیلم دینی به وجود می‌آورد؟ و آیا این زبان و ساختار ویژه است كه فیلمی را شایسته عنوان «سینمای دینی» می‌كند؟ تر و تازه به نظر می‌رسد. این مقاله با ارجاع به تجربه‌ها ی ایرانی و جهانی در باب سینما به پرسش های فوق پاسخ می‌دهد.

پیش از پرداختن به پرسش‌های رایج در فضای مطبوعاتی ما، لازم است اندكی با منظر تازه‌تر در پرسش از سینمای دینی امروز آشنا شویم. این پرسش‌های نو محصول كاربرد الهیات جدید در سینماست. اما باید پرسید الهیات جدید و نیز كاربرد جدید آن در سینما به چه معناست.

باید دقت كنیم كه در این جا فاصله‌ای وجود دارد كه منبعث از تاثیر علوم مدرن بر مباحث بنیادین و الهیات سنتی است؛ مباحثی كه مستقیماً تحت تاثیر زبان‌شناسی نوین، نشانه‌شناسی و معناشناسی و نیز هرمنوتیك جدید شكل گرفته است و در عین حال با علوم مجرّدی نظیر منطق جدید ارتباط بسیار نزدیكی دارد.

این دیدگاه جدید، فهم دینی را به پیشگاه مدرنیته عرضه می‌دارد و قرآن را با عقل مدرن محك می‌زند. تحولات حاضر در حوزه تلقی مدرن از دین و در مسیر تغییر و تحول نگرش‌های نو و نگاه مدرن قابل فهم است.

احیای پرسش از مذهب در سینما در جهان مدرن، تنها به اعتبار واردشدن در این مباحث است؛ چیزی كه گاه از نظر كلیسای كاتولیك، قابل تحریم و نفی به نظر رسیده است؛ نظیر «آخرین وسوسه مسیح» اسكورسیزی كه می‌كوشد با تأویل اومانیستی و یا ساحت شكنی قداست، تصویر تازه‌ای از عیسی بن مریم(ع) ارائه دهد.

سینمای دینی در گفتمان‌های نو، نه لزوماً در زبان سنگین مواعظ برپرده و نه در سخن انتزاعی خاص بر منابر، بلكه در صورت‌های محسوس و رخدادهای زندگی قابل تعریف است. نیاز به الهیات تصویر، همان نكته‌ای است كه در رویكردهای نقد فیلم [دینی] بدان اشاره می‌شود.

نیاز به توسعه و ارتقای نظام‌مندتر فرهنگ تصویری در الهیات در اینجا به ویژگی‌های ساختاری و زیبایی شناختی مربوط می‌شود. دست یافتن به حس تعالی در سینما در این جا می‌تواند از طریق یك نور خاص در لحظه مناسبی از تجربه زندگی یا آوا و موسیقی و گفتگو و حركت به ما انتقال یابد.

نیز روایت‌گریِ هوشمندانه، استعاره‌ها و كنایه‌های فیلمیك و تصویری، و روایتی كه با دستگاه و زبان و نمادهای یك فرهنگ مذهبی خاص (مثلاً فرهنگ شیعی) ارتباط دارد، می‌تواند مایه مكاشفه مخاطب شود و در فضایی نو ما را با مفاهیم ماورایی مواجه كند. من به «تولد یك پروانه» راعی و «فرشتگان مریم» ویم وندرس اشاره می‌كنم.

نكته نوی مهم دیگر در ادراك فیلم دینی، همان نكته‌ای است كه در نگره مخاطب‌گرا شكل می‌گیرد. از این منظر ما نباید از «فهم فیلم دینی» حرف بزنیم. بهتر است از «فهم دینی فیلم» صحبت كنیم. «جان.ر. می» موكداً از تفسیر دینی فیلم به این اعتبار سخن می‌گوید كه دینی بودن فیلم‌ها را نه فیلمنامه‌نویس و كارگردان، بلكه مخاطب و منتقد فیلم تعیین می‌كند.

او می‌گوید: «عبارت «تفسیر دینی فیلم» دقیقاً به این دلیل موجه است كه هم بر عمل تفسیر تأكید می‌ورزد و هم به همان اندازه منشأ غیر مذهبی فیلم را به عنوان صورتی هنری در سده فناوری حفظ می‌كند.»

البته ما می‌توانیم درباره این كه منشأ فیلم مذهبی است یا غیرمذهبی بحث كنیم. اگر از منظر مدرنیت به پدیده فیلم بنگریم، آن را نقطه‌ای از تحول تكنولوژیك جامعه مدرن و محصول اختراعات و اكتشافات بسیار می‌یابیم و مشخص است كه این، فرآیندی غیرمذهبی بوده است.

اما اگر با دیدگاهی الهی نگاه كنیم، ظاهر شدن اسماء و صورت‌گری و سرریز تصویر از غیب‌الغیوب معمایی ذات و از كتم عدم پا به عرصه وجود نهادن اشیاء و جهان، خود نخستین فیلم است و تصاویر رویاها، تصاویر شهود، تصاویر ذهنی، تصاویر برزخی، تصاویر درون آب، تصاویر عالم مثال و تصاویر غار افلاطونی، تجربه‌هایی بشری از تصویر است كه سر چشمه‌های تصویر سینمایی است.

تصویر ساخته و پرداخته فیلمیك به دست انسان در ادامه این تجربه آفرینشی و الهی قرار دارد. بدین ترتیب نمی‌توان فیلم را ذاتاً غیرمذهبی دانست. از نظر وجودی، پیوستگی تصاویر آفریده شده در سینما با تصاویر هستی بخشی اسماء الهی بر پرده وجود، مسجّل خواهد بود.

□□□

اكنون كه شمایی از گفتمان‌های تازه درباره تفسیر دینی فیلم یا تفسیر فیلم دینی را در غرب مرور كردیم، به خود بازگردیم. باید بگویم وضعیت ما در ایران، حتی در قلمرو مباحث تئوریك، اندكی متفاوت است: زمانی كه ما از سینمای دینی سخن به میان می‌آوریم، فوراً اذهان ما متوجه سیاست‌هایی می‌شوند كه در دوران حاكمیت ربع قرنی آن، مدام گفتگوی سینمای دینی در كانون گفتگوهای سینمایی قرار داشته است. باید بگویم این امر از سویی خود به خود به ضرر پژوهش عمیق درباره این موضوع است.

چه حكومت‌ها حكومت‌های مطلوب و موافق مطالبات مردم خود باشند (بهترین حالت) و چه مخالف خواست مردم باشند (بدترین حالت)، در هر دو حالت، هنر دلخواه حكومت و دستوری، مطبوع طبع آفرینش‌گران اصیل همه رشته‌ها و از جمله سینما نیست.

زمانی كه نظامی رسمی، به مقتضای نیازهای ایدئولوژیك خود، به رشد گل خانه‌ای نوعی سینما به نام «سینمای دینی» می‌پردازد كه با تمایلات مدیران و مسئولان هم‌نواست بدیهی است كه در برداشتی روشنفكرانه در این نوع سینما تردید خواهد شد. دومین نكته منفی، متعلق به چالش ماهویِ مدرنیت و سنّت است.

سینما هنر مدرن و تكنولوژیك است. منتقدان سینما غالباً پرورش یافتگان نگاه مدرن به جهان هستند و به هیچ وجه با سنت تفسیر الهیاتی همدلی ندارند. از منظر لیبرالی و مدرن، تحمیل دین بر سینما گونه‌ای تحمیل ایدئولوژیك است كه سینما ذاتاً با آن هماوایی نمی‌كند. مهمتر از همه این كه تركیبی به نام «سینمای دینی»، تركیبی جعلی است.

دین متعلق به جهان ما قبل مدرن است كه پیشنهادهای اخلاقی و رفتار و معتقدات مبرهن و تخطی‌ناپذیری را عرضه می‌دارد، و سینما هنر- صنعت مدرنی است كه به عصر تكنولوژی و نگرش مدرن وابسته است و نمی‌تواند در خدمت دین قرار گیرد.

«سینمای دینی» دور از ذهن‌تر و مجعول‌تر از«فیزیك هسته‌ای دینی»، یا«سرمایه‌داری دینی » است. البته در مقابل مدرن‌ها، دسته‌ای از بنیادگرایان هم باور دارند كه سینما ذاتاً پیام‌آور مدرنیته و نه تنها یك ابزار، بلكه عصاره عصر جدید است. در نظر این گروه، تكنولوژی خنثی نیست و سایه خود را بر همه جا می‌گسترد و جمع دین و سینما ناممكن است و سینما دین را از معنایش تهی می‌كند.

این، فشرده نگرش‌هایی است كه معتقدند سینمای دینی مفهومی نادرست است و باید از آن چشم پوشید. اگر از كنش‌ها و واكنش‌های سیاسی بر حذر باشیم، و نیز اگر ارتباط ما با زبان از حوزه مباحث تجریدی و جدال‌های سفسطه‌آمیز فراتر رود، در آن صورت می‌توانیم توافق كنیم مجموعه اصطلاحاتی كه بر استعلا، تعالی، تجربه باطنی، امرقدسی، معنویت و دین در سینما اشاره می‌كنند، در پی آنند كه بپرسند آیا امر متعال، كه ما را از مناسبات دنیایی و مادی به تجربه روحی عالی تر متوجه می‌كند، در سینما ممكن است یا نه؟

درست در همین جا می‌توان از ماهیت فرمی/ محتوایی و چگونگی تحقق و امكان این تجربه متعال در جهان تصویر متحرك سخن گفت و سپس پرسید: آیا انواع فیلم‌هایی كه زندگی انبیا و اولیا و ماجراهای دینی را مستمسك قرارداده‌اند، فیلم‌هایی دینی به شمار می‌آیند، بدون آن كه در فضای سرگرم‌كننده‌شان اثری از تجربه معنوی و تقدس و متعال، امكان تولد یافته باشد؟ هریك از این محورها، یعنی ماهیت هنر مدرن و تكنولوژیك و نسبت آن با دین و مرزهایی كه فیلم اصیل دینی را از آثار سرگرم‌كننده و فاقد حس تعالی جدا می‌كند، می‌تواند موضوع یك مقاله جداگانه باشد.

اما همچنان به نظر من پرسش امكان حضور حقیقی دین در سینما، پرسشی مقدماتی است كه در گام نخست می‌توان به آن پرداخت.

من مایلم سؤالاتی را كه در زمینه مورد بحث سال‌هاست مطرح است، پیش بكشم:

۱) وجوه ارتباط دین با سینما چیست؟ سینمای دینی یعنی چه؟

۲) آیا سینما با ذات دین هم خوانی دارد و همنشینی این دو ممكن است؟

۳) آیا دین و هنر و سینما می‌توانند مكمل یكدیگر باشند یا مكمل بودن بی معنی است؟

۴) آیا ژانرهای سینمایی می‌توانند دینی شوند (مثل ژانر جنایی، وسترن، ملودرام عاشقانه)

۵) آیا می‌توان از كمك دین به سینما و كمك سینما به دین سخن راند؟

۶) آیا سینمای دینی، سینمای پیام است؟

۷) آیا سینمای دینی، ضدسینمای سرگرم كننده است؟

۸) آیا همگان می‌توانند مخاطب سینمای دینی باشند یا مخاطبان آن در جهان مدرن محدودند؟

۹) آیا جاذبه‌های موجود سینما می‌تواند در خدمت سینمای دینی قرار گیرد؟ جاذبه‌های ویژه سینمای دینی كدام‌اند؟

پرسش‌هایی كه بعد از این پرسش‌ها در ذهن نقش می‌بندد، آن است كه آیا بدون آنكه فیلمنامه نویس، كارگردان، بازیگر و... و خلاصه عوامل فیلم، خود، غرق تجربه دینی باشند، می‌توانند اثر دینی بیافرینند؟ آیا هنرمند بی‌اعتقاد به دین قادر است سینمایی بیافریند كه دینی لقب گیرد، اگرچه خود دین یا مظاهر دینی و یا حتی زندگی پیامبری موضوع اثر باشد؟

همچنین ما با برخی ممنوعیت‌های فقهی روبروییم. اگر سینما هنر مدرنی است كه اخلاق و روابط و ماجراهای خاص خود را دنبال می‌كند، در آن صورت تكلیف حلال و حرام دینی و فقهی در سینما چه می‌شود؟ تكلیف مرد و زنی كه همسر یكدیگر نیستند، اما نقش زن و شوهر را ایفا می‌كنند چیست؟ باورپذیری نقش، مستلزم رفتار، تصویر بازیگرانه و روابطی است كه فقه آن را نمی‌پذیرد. در این صورت آیا راه حلی وجود دارد؟

پاسخ منفی به این پرسش‌ها در اساس مبتنی است بر عدم پذیرش تفسیر دینی از سینما. از این منظر بر واقعیت نسبت میان سینما و مدرنیته تأكید می‌شود. واقعیت این است كه سینما جزئی از جهان مدرن است.

تاروپود وجود، ساختار و هستی معنوی و فكری و اخلاقی فیلم، روابط تولیدی و اقتصادی آن، همه و همه، با جهان نو درآمیخته است. چنین پدیده‌ای بر جامعه‌ای با علایق مادی و معنوی ماقبل مدرن فرود می‌آید. همین امر سبب می‌شود بدون درك ماهوی از این پدیده سعی كنیم با زبان و چشم و فرهنگِ شدیداً آغشته به سنت، آن را با جهان خود آشتی دهیم. چنین دوپارگیِ سینما و فرهنگ سنتی ما حقیقتی انكارناپذیر است. چنین تلاشی منجر به بحرانی شدت یابنده شده است.

ما تلاش می‌كنیم با زبان ماوراء‌الطبیعه، عرفان و زبان مطنطن حكمت كهن از سینما سخن بگوییم، بدون آن كه متوجه فاصله این دو باشیم. می‌كوشیم دین و اسطوره شناسی مدرن را، در پیوند با هم، شالوده بحث سینمای دینی قرار دهیم، بدون آنكه بدانیم اسطوره شناسی مدرن تنها به تفسیری عرفی از دین و بالاتر از آن، به تفسیری مدرن از دین می‌پردازد و عمیقاً با ژرف ساخت‌های الهیات سنتی در تعارض است؛ زیرا اساساً اسطوره شناسی جدید، به اسطوره‌های دینی همچون محصولات خیال، تجربه و نیازهای ذهن بشری می‌نگرد.

با همه اینها، مایلم علناً بگویم ناممكن دانستن نسبت سینما و دین و بازتاب تجربه دینی، معنوی، قدسی و ... در سینما، بیش از آنكه یك واقعیت تجربه شده باشد یك پیش داوری روشنفكرانه است؛ زیرا به نظر من، دین دیدگاه خاص برای دیدن جهان و هستی به انسان ارائه می‌دهد. انسانی كه دارای این دیدگاه است، وقتی فیلمی می‌سازد، اثر او سرشار از نگاهی دینی خواهد بود. واقعیت به همین اندازه عریان و زنده است.

حقیقت آن است كه ما می‌توانیم به یك درخت، به كودك و به رابطه‌ای ظالمانه، با دیدی اسلامی بنگریم. انسان دارای ایمان اسلامی وقتی فیلم می‌سازد، نمی‌تواند خود را از این نگاه منفك كند. پس سینما ضمن آن كه یك پیام است، در عین حال این پیام مدرنیته می‌تواند مورد بازاندیشی قرار گیرد و در متنی دیگر به آفرینش نو بدل شود كه ذاتاً مشحون از نگاه الوهی است.

بررسی فیلم هم، همان طور كه براساس پوزیتیویسم، فرمالیسم، اومانیسم و رویكردهای روانشناسانه و جامعه‌شناسانه می‌تواند صورت گیرد، می‌تواند با رویكرد دینی همراه باشد. با همه تمایز وضعیت ما و غرب، اولین برخورد دین با سینما در جهان مسیحی آمیخته با تصویر منفی دین از فیلم بود. سینمای غرب اما از آغاز تلاش كرد داستان‌های انجیلی را به موضوع‌های جذابی برای فیلم‌های سینمایی بدل سازد.

با رویكرد سینما به مضامین دینی، دو گروه اصلی فیلم‌های سینمایی شكل گرفت: دسته‌ای از آثار، مضمون‌های مربوط به قهرمانان كتاب مقدس (داوود و سلیمان، موسی و عیسی- ع-) را برای ساختن آثاری جذاب و پر از كشمكش و قواعد داستان پردازی‌هالیوودی به كار گرفتند.

پاره‌ای از این آثار از سوی كلیسا مورد انتقاد تند قرار گرفت و به‌رغم پرفروش بودن فیلم‌هایی چون «ده فرمان»، همواره عدم رعایت قواعد و اخلاق دینی در تصاویر آن مورد بحث باقی ماند. در هرحال نمی‌توان پنهان كرد كه تصویر زندگی مستقیم پیامبران در سینمای غرب هم بسیار با سابقه است و هم دارای تنوع.

سابقه از این جهت كه به دهه دوم قرن بیستم باز می‌گردد و هنوز آثاری همچون «ده فرمان» دیده می‌شود و طرفدارانی در جهان دارد. از نظر تنوع باید گفت كه در سینمای ناظر بر زندگی پیامبران، هم پازولینی ماركسیست فیلم ساخته (انجیل به روایت متی) و هم «گیبسون» كه تازه‌ترین اثر او در گونه سینمای مذهبی (مصائب مسیح) از منظر یك مسیحی ارتدوكس به پیامبر خدا می‌نگرد.

و هم« اسكور سیزی »كه از منظر اومانیسم، پرسش‌ها و تردیدهای یك«انسان- پیامبر» را تصویر كرده و هم یك اثر‌هالیوودی (شاه و شاهان) به زندگی پیامبر نگریسته و هم نوعی رمانتیسم پایبند به كتاب مقدس (زفیرلی) در این عرصه تجربه شده است.

در سینمای غرب، زندگی اولیاء‌الله و عارفان مسیحی (نظیر فرانچسكو آسیزی) بارها روایت سینمایی شده است. همچنین كشیشان كلیسا از سوژه‌های مورد علاقه سینماگران بوده‌اند.

آثاری چون فیلم صامت «سرخ» (سیدنی الكات ۱۹۱۷)، از آخور تا صلیب (الكات- گونتیر) گوژپشت نتردام، ابله، غزال‌های خیابانی، حرف سرخ (ویكتور مشریستروم)، پل سن لوئیس (چارلز برابین) صدف و كشیش (ژرمن پولاك)، مصائب ژاندارك (درایر)، كشیش در میان مردان (وان دایك)، در شهر پسرها (توردگ)، فرشتگان با صورت‌های كثیف (كورتیس)، كلام (درایر)، كشیش آوازخوان، راه خود را می‌روم (مك كاری)، رم شهر بی‌دفاع (روسلینی)، كلیدهای پادشاهی (استال)، سمفونی پاستورال (ژان دلانوا)، آقای ونسان (موریس كلوش) و مردی برای تمام فصول ..... و انبوهی از آثار دیگر سینمای اروپا و‌هالیوود را باید نام برد كه در آنها یك شخصیت روحانی مسیحی، یك كشیش یا اسقف، كانون ماجراهای فیلم است.

بسیاری از این آثار با دیدگاهی اومانیستی به مقام دینی نگریسته، آن را در كشاكش بحران‌های انسانی به نمایش نهاده‌اند. پاره‌ای از بهترین آثار نظیر آثار «برسون» و «درایر» سرشار از یك روح متعال و ماوراءالطبیعی و تجربه قدسی‌اند كه علیه نگره اومانیستی قد عَلَم كرده‌اند.

□□□

اكنون به جای هر جدل تئوریك بی‌حاصل، متوجه شده‌ایم كه در عمل هم بخش مهمی از سینمای سرگرم‌كننده و هم سینمای هنرورانه و خلاق و اندیشگون، درگیر پرسش مذهب بوده، از زندگی پیامبران و اولیاء‌الله و تا انسان‌های معمولی برای ساختن روایتی جذاب استفاده كرده‌ است.

همچنین با مرور این آثار می‌توان دانست كه مضامین مذهبی، خودبخود، آثاری با نیروی انتقال تجربه قدسی به وجود نمی‌آورند، و آثار اصیل دینی نیازمند حس و حال و تجربه‌اند. در آثاری نظیر «آینه»، «ایثار»، «سولاریس»، «استاكر» و «ده فرمان» ما از حسی ماوراءالطبیعی سرشار می‌شویم، درحالی كه از دیدن آثار مذهبی «سیسیل ب دو میل» جز نشاط و سرگرمی حاصل از اغوای تصویر چیزی نصیب ما نمی‌شود.

□□□

به نظرم این تجربه، پیشینه خوبی برای شناخت پرسش‌های سینمای دینی میان ماست. پیش از انقلاب آثاری در زمرهٔ فیلم فارسی به موضوعات دینی روی كردند؛ فیلم‌هایی نظیر «شب‌نشینی در جهنم». در آن دوران آثاری با پیام‌های اخلاقی كه برخاسته از جهان‌بینی دینی درباره درست و نادرست رفتار انسان و گناه و عقوبت و پاداش و خوش فرجامی بود ساخته می‌شدند كه، نظیر همان سینمای تجاری‌هالیوودی، مقصود فیلم نه به وجود آوردن تجربه‌ای متعال و لذت تجربه‌ای قدسی، بلكه تاثیر و سرگرمی بود. در آن سال‌ها بسیار نادر بودند آثاری چون «چشمه» یا «گاو» كه با نگرشی مذهبی یا عرفانی به موقعیت انسان براساس موازین زیبایی شناختی، بنگرند.

سینمای دینی بعد از انقلاب به مسئله مهم نظام اسلامی بدل شد و فراز و نشیب‌های بسیاری را پشت سر گذاشت. دیدگاه‌های ظاهرنگر، از سینماگران تقاضا داشت كه بدون توجه به واقعیت حس و نگاه و شعور و باور كارگردانان و نویسندگان، آثاری مبلّغ دین بسازند، و با صوری‌ترین نشانه‌ها چون نماز و تسبیح و ریش بر آثار مبتذل خود مهر دینی بزنند. چنین سیاستی به شدت به ضرر سینمای دینی تمام شد.

اما در این میان آفرینش گرانی كه دارای تجربه عینی و زیسته شده دینی بودند، آثاری به وجود آوردند كه سرشار از والایی و نگاه ماورایی بود: دیده‌بان، مهاجر، از كرخه تا راین، خاك سبز، عروسی خوبان، لیلی با من است، مارمولك، روز واقعه، مزرعه پدری، كیمیا، سرزمین خورشید، جزیره مینو و بوی پیراهن یوسف، از جمله این آثارند.

آثاری كه دارای روحی معنوی و موثرند (نظیر: خانه دوست كجاست، بادكنك سفید و زیر درختان زیتون) نیز در گروه سینمای رویكردگرای ایران، گونه‌ای نو از سینمای متعال را تصویر كرده‌اند.

با توجه به واقعیت‌های موجود می‌توان گفت كه سینمای معنوی، سینمایی است كه چالش‌های انسانی را در حوزه روحی، فردی، اجتماعی، با دیدگاهی استعلایی و به زبان زیبایی شناسانه و با ساختار مناسب، آن چنان بیان می‌كند كه در ما حسی از تعالی خواهی به وجود می‌آورد.

در اینجا چه روحیه ملایم سینماگری چون «اوزو»، چه روحیه سینماگری چون «برسون»، و چه روحیه پرسشگر و بحران‌زده سینمایی شبیه سینمای «برگمن» و چه روحیه تا حدی اكسپرسیونیستی سینمای «درایر»، هریك، به گونه‌ای ما را متوجه پرسش قدسی می‌نمایند؛ همان گونه كه در ایران سینمای آوانسیان، حاتمی، مهرجویی و حاتمی‌كیا ما را در معرض پرسش، تردید و یا اعتلای ژرف تجربه دینی قرار می‌دهند.

سیداحمدمیراحسان