شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

تو را همیشه من از راه دور می بینم


تو را همیشه من از راه دور می بینم

آینه های روبه رو با مخاطبان صفحه شعر جوان

▪ اسماعیل صالحی نور : آقای صالحی از نور، شهرستان سر سبز و شمالی کشورمان آثارش را برای شعر جوان ارسال کرده است. اسماعیل صالحی برای سرودن، قالب سپید را انتخاب کرده است و به نظر می‌رسد تجربه سرودن در قالب‌های دیگر و بویژه شکل‌های سنتی شعر مانند غزل، رباعی، مثنوی و ... ندارد؛ چراکه اکثر شاعران جوانی که تجربه سرودن شعر کلاسیک را ندارند نسبت به بار موسیقایی کلام و کلمات چندان وسواس و دقت به خرج نمی‌دهند و براحتی می‌توان در شعرشان کلمات را جابه‌جا کرد، بی‌آن‌که آسیب جدی به شعر وارد شود.

یکی از شعرهای به نسبت موفق اسماعیل صالحی، شعری است با عنوان « پرانتز »‌ که این شعر جوهر شاعرانه خوبی دارد و به عبارتی اگرچه خوب پرداخت نشده اما روایت و یا تم کلی که در ذهن صالحی شکل گرفته، شاعرانه است.

صالحی از پرانتزی سخن می‌گوید که در میان آن پرانتز خودش یا به عبارتی خود واقعی‌اش قرار دارد. اگر به نشانه شناسی زبان فارسی رجوع کنیم در تعریف پرانتز با دو نکته روبه‌رو می‌شویم؛ نخست آن‌که پرانتز نشانه‌ای است برای آوردن توضیح در درون آن که این توضیح معادل و هم معنی آن چیزی است که قبل از پرانتز ذکر شده است و از سوی دیگر نشانی است که در متن به کار رفته و غالبا به صورت جفت استفاده می‌شود.

با این دو تعریف و این نوع نگاه به سراغ چند سطر ابتدایی شعر اسماعیل صالحی می‌رویم:

پرانتز که باز می‌شود

تازه می‌شوم شبیه خودم

شبیه خودم که تو بودی

در شعری که هنوز آغاز نشده است...

می‌بینید که چقدر خوب با کلمه پرانتز در این شعر بازی شده است، در درون پرانتز تعریف دیگری از خود شاعر قرار می‌گیرد، خود شاعر در زمانی که یک «تو» در زندگی‌اش حاضر بوده است و اگر به آن نشانه‌شناسی هم که گفته شد یعنی معمولا به صورت جفت استفاده می‌شود دقت کنیم، آن هنگام شاعر و آن تو مفهوم بهتری می‌یابند.

صالحی شعرهای دیگری هم برای ما ارسال کرده است شعرهای کوتاه‌تری که تا حدودی می‌توان آن را تحت جریان شعر فرانو دانست که در شمال کشور گسترش خوبی داشته است.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های شعرهای کوتاهی که معمولا با نشان فرانو از آنها یاد می‌شود، طنز است که در سطرهای صالحی هم تا حدودی دیده می‌شود. مانند این کار که تا حدودی هم متفاوت است و هم طنزی شیرین در آن وجود دارد:

دلم آب شده

از بس تو را ندیده

حالا بیا

لنگرت را بینداز

اگرچه در این کار زبان و موسیقی چندان مورد توجه صالحی قرار نگرفته است، اما کار برد خوب و بجا از بیان فولکلور که آمیخته با ضرب‌المثل هم شده است (آب شدن دل و لنگر انداختن در خانه یا دل کسی) ترکیب خوبی را ایجاد کرده است.

اکثر شاعران جوانی که تجربه سرودن شعر کلاسیک را ندارند نسبت به بار موسیقایی کلام و کلمات چندان وسواس و دقت به خرج نمی‌دهندکبری بهپور- شیراز: خانم کبری بهپور در نامه‌ای، ضمن اظهار لطف به صفحه شعر جوان از توجه این صفحه به شاعران شهرستانی و گمنام تشکر کرده‌اند و البته چند شعر در قالب سپید هم برای ما ارسال کرده‌اند؛ شعرهایی که در مقایسه با آثار اسماعیل صالحی نسبت به زبان حساس‌تر است و البته تا حدودی تخیل شاعرانه را کمتر دارد.شعر کبری بهپور سطرها و ترکیب‌های قشنگ و زیبایی دارد مانند:

کاش می‌شد

بهار را در گلدانی بکارم

یا:

دیشب درختی تا صبح گریه می‌کرد

تنش مجروح بود

از یادگاری‌های من و تو !

اما مشکل عمده شعرهای کبری بهپور نداشتن ایجاز است ؛ البته این موضوع به معنای بلند بودن شعرهای او نیست؛ چراکه شعرهای بهپور چندان طولانی نیست اما همان سطرهای کوتاه نیز به میزان زیادی نگاه توصیفی و توضیحی دارد و جدای از این که برخی سطرها حشو هستند؛ خانم بهپور باید بداند در شعر آزاد امروز، این حرف‌های نگفته یک شاعر است که مخاطب را به درون شعر دعوت می‌کند تا با بازسازی نشانه‌هایی که توسط شاعر ارائه شده است، تاویلی متناسب از احساس و تفکر خودش از شعر داشته باشد. به عنوان مثال در این سطرها:

دیروز دیدمش

پای چشمانش گود افتاده بود

و چند چین عمیق روی پیشانی‌اش

چقدر پیر شده بود

یادم باشد فردا آینه‌ام را عوض کنم!

پیشنهاد من به کبری بهپور نخست این است که در شعر به جای حرف زدن به دنبال اجرا کردن باشد یعنی به گونه‌ای باید شعر را پیش ببرد، فضاسازی و تصویر سازی کند که مخاطب خودش پیر شدن «او» را احساس کند و از لابه‌لای سطرها مفهوم و معنای پیری را بیرون بکشد نه از بیان رو و مستقیم او در شعر.

مثلا مفهوم پیری در تصویری که او از وجود چین و چروک در پیشانی ارائه می‌کند، مستتر است.

سعید حیدری - ساوه: آقای حیدری شاعری کلاسیک سراست که برای صفحه شعر جوان غزل‌های خوبی ارسال کرده‌اند که ابتدا و بی‌هیچ مقدمه ای یک غزل از او را می‌خوانیم:

تو را همیشه من از راه ‌دور می‌بینم

تو را چطور بگویم، ‌چه جور می‌بینم

به موج موج‌ تو دریا! اسیرم و خود را

همیشه ماهی‌‌تنگ‌ بلور می‌بینم

به آن پرنده ‌برج ‌بلند دل بستم

منی که دور و برم را به زور می‌بینم

قطار می‌رود و ریل‌ها زمینگیرند

و این منم، که تو را در عبور می‌بینم

کلاف‌ رابطه ما پر از گره شده است

در این کلاف، گره‌های‌کور می‌بینم

تمام هستی من را به ارث خواهی برد

و من نشسته‌‌ام و به مرور می‌بینم ...

پیش از ورود به نقد و بررسی این شعر باید بگوییم مصراع نخست آن دقیقا وصف صفحه شعر جوان در برابر مخاطبان عزیز و بی‌شمار آن است. به تعبیر سعید حیدری از همین راه دور و هنگامی‌ که نامه‌های شما به دست ما می‌رسد، انگار در لابه‌لای تمام سطرها و شاعرانه‌هایتان شما را حس می‌کنیم، می‌فهمیم و می‌بینیم و سپاسگزار لطف شما هستیم.

اما برویم سراغ غزل، غزلی که تا حدودی از منظر فرم و ویژگی‌های ذاتی تغزلی سرودن، اثری قابل تامل و تقریبا بدون نقص است حتی در بیت‌های متعدد، حیدری توانسته از ظرفیت‌های قافیه نیز بخوبی استفاده کند و بهره ببرد. مثلا در همان بیت نخست قافیه «جور» به اصطلاح خیلی خوش در شعر نشسته است یا تضادهایی که در بیت‌های مختلف ایجاد می‌کند به یکنواخت نشدن شعر بسیار کمک می‌کند.

ضمن این که حضور شاعر در کنار شعر به عنوان یک راوی بسیار نامحسوس و آرام بوده است و هرگز شاعر خودش را به مخاطب تحمیل نمی‌کند و تا پایان و رسیدن به بیت آخر که مخاطب متوجه می‌شود شاعر خودش آرام گوشه این روایت نشسته و همه رخدادها را مرور می‌کند و حتی با گذاشتن ۳ نقطه در پایان این بیت روایت خود را باز می‌گذارد و آن را تمام نمی‌کند:

تمام هستی من را به ارث خواهی برد

و من نشسته‌ام و به مرور می‌بینم...

اما نکته دیگری که در ارتباط با آثار سعید حیدری باید گفت به همان جمله اول یعنی شاعری کلاسیک سرا باز می‌گردد. او در ‌آثارش از همه تجربه‌های موفق تغزلی سرودن که امتحان خود را پس داده‌اند، استفاده می‌کند اما از خودش خلاقیت، آشنایی زدایی و برخوردی دیگرگون در این غزل نمی‌بینیم.

کلمات و ترکیب‌ها هریک خیلی خوب در شعر حیدری و در جایی که انتظار می‌رفت، قرار گرفته است. اما نکته دقیقا همینجاست شعر حیدری شعری نیست که تو را غافلگیر کند؛ شعری است که ابهام و تردید ایجاد نمی‌کند و تاویل پذیری متن تقریبا در حد صفر است اما همان طور که گفتم نباید از لحن تغزلی و عاشقانه سرایی او بسادگی گذشت، ضمن این که حیدری نشان می‌دهد عروض و قافیه را خوب می‌داند و این دو کاملا در خدمت زبان شسته رفته او هستند، نه این که زبان و شعر در خدمت آنها. این موضوع خود توفیق کمی‌برای یک شاعر جوان نیست.

▪ محمد لیلایی - تهران : آقای محمد لیلایی شاعر دیگری هستند که مدت‌های زیادی چاپ اثرشان به تاخیر افتاد.

محمد لیلایی شعر را به شیوه سعید حیدری سنتی و کلاسیک دنبال می‌کند، با این تفاوت که لیلایی هنوز آن تسلط لازم را بر وزن عروضی شعر ندارد. اگرچه غزل لیلایی شکست وزنی ندارد، اما نوع انتخاب و گزینش کلمات نشان می‌دهد که وزن، خودش را بر شاعر تحمیل کرده است. با هم چند بیتی از غزل محمد لیلایی را می‌خوانیم تا نکته دیگری را در ارتباط با شعر او بگویم:

وقتی که گیسوان دو تا شانه می‌کنی

مجنون خود دوباره تو دیوانه می‌کنی

در اوج دلربایی و دلدادگی عجب

هنگامه ای تو دلبر جانانه می‌کنی

دریای بیکرانه مهری چه با شکوه

در قلب کوچکم به وفا خانه می‌کنی

ای شمع پر فروغ تو سوزی و عاشقت

اندر مدار عشق چو پروانه می‌کنی...

مهم ترین ویژگی یک شاعر، هنرمند و نویسنده این است که فرزند زمان خودش باشد یعنی به قول سهراب زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است. این فرزند زمان بودن باید در تمام مولفه‌ها خودش را نشان دهد، از توجه به رویداهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی گرفته تا به‌کارگیری زبان و بیان همان زمان و روزگار اگر این بیت‌های لیلایی را در اختیار یک زبان‌شناس یا تاریخدان قرار دهیم و بگوییم شاعر آن در چه روزگاری می‌زیسته است در خوشبینانه‌ترین حالت او را متعلق به سبک بازگشت و دوره پیش از مشروطیت می‌داند.

محمد لیلایی باید سعی کند با مطالعه آثار شاعران و غزلسرایان مطرح و شناخته شده معاصر مانند محمدعلی بهمنی، حسین منزوی، قیصر امین‌پور و بزرگان دیگر آهسته آهسته از این زبان و بیان فاصله بگیرد و شعری متناسب با روزگار اکنون بسراید.

آثاری از محمد فرخ‌طلب، الهام رحیمی‌کازرانی، مهدی شعبان‌پور، معرفت‌الله حاتمی‌، پرنیاز اوحدی، ساناز سماواتی، رضا کاشیگر، منیژه رضایی، ناهید حسین‌آبادی، فتحعلی محمدعلی‌زاده، سید جمال صالحی و ... نیز به صفحه شعر جوان رسیده است که در نوبت‌های بعدی به آنها پرداخته خواهد شد.

سینا علی‌محمدی



همچنین مشاهده کنید