چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

حجازی طرفداران من با طرفداران پروین فرق می کنند


حجازی طرفداران من با طرفداران پروین فرق می کنند

خیانتکاران را می بخشم

ناصر حجازی آدم صادقی است که هرگاه از او سؤال می کنی بدون تعارف حرفش را می زند. هر چند راست گفتاری او به ضررش تمام شده، اما او به اصولی که دارد کاملاً پایبند است. حجازی از جمله فوتبالیستهای تحصیلکرده است که حرفهای فنی او هم استدلال منطقی دارد و هیچ گاه بدون دلیل حرفی را نمی زند.

مرد محبوب استقلالی ها امروز خارج از گود فوتبال نشسته است. او در مورد فصل گذشته و اتفاقاتی که افتاد تا او زمین بخورد، حرفهای بسیار جالبی زد. حرفهایی که تلخ و گزنده بود تا متوجه بشویم خیلی ها در این فوتبال برای رسیدن به اهداف خود چه کارهایی را پشت پرده انجام نمی دهند، اما مردم از آن مسایل خبر ندارند.

▪ فوتبال دوران شما به لحاظ فنی و کیفی چه تفاوتهایی با فوتبال امروز دارد؟

ـ در فوتبال زمان ما آن چنان دوندگی وجود نداشت و بیشتر کارها تکنیکی بود و کارهای فیزیکی زیاد انجام نمی شد، اما الان بازیکنان بیشتر فیزیکی کار می کنند و اگر دقت کنید در فوتبال امروز دوندگی زیاد شده است و یک هافبک در هر بازی ۱۲ کیلومتر می دود. آن موقع هافبکها در یک بازی در نهایت ۶ کیلومتر می دویدند. البته همین الان هم در فوتبال ما اگر بازیکنان زیاد بدوند ۶ کیلومتر می شود! (خنده).

▪ آن زمان که شما بازی می کردید، ارزشها و رفاقتها چه جایگاهی در فوتبال داشت؟

ـ هر جا که پول به میدان می آید ارزشها کم رنگ تر می شود. در خانواده هم همین طور است و اگر برای بچه زیاد خرج کنی ارزشها کمتر می شود. در جامعه هم همین است و در فوتبال این مسأله بیشتر به چشم می آید. وقتی پول آمد ارزشهای اخلاقی و فرهنگی در فوتبال خیلی پایین آمد. دوستی ها و رفاقتها آن زمان بیشتر بود، ما بدون پول بازی می کردیم. ماهانه ۱۵۰ تا ۲۰۰ تومان (۲۰۰ تا تک تومنی) می گرفتیم و خرجمان هم می گذشت، اما به خاطر پیراهن و عرقی که به باشگاه داشتیم، بازی می کردیم. اما الان نمی توان این کار را کرد چون خرج زندگی خیلی زیاد است و اصلاً نمی شود امروز را با آن دوران مقایسه کرد، چون الان فوتبال شغل فوتبالیستهاست، چون فوتبال حرفه ای شده است. در آن زمان ما شغلمان چیز دیگری بود و برای تفریح بازی می کردیم. بچه ها یا کارمند تربیت بدنی بودند یا شغل دیگری داشتند و اکثر بچه ها هم در آن زمان راننده تاکسی بودند و خسته و کوفته سرتمرین می آمدند.

▪ در روزگاری که در فوتبال پول نبود صفا و صمیمیت چقدر وجود داشت؟

ـ اصلاً این مسایل با الان قابل قیاس نیست. در خانواده ها هم همین طور است. وضع اقتصادی طوری خراب شده است که پدر برای پسر و برادر برای برادر می زند. هر کسی که صبح بیدار می شود با خودش می گوید، چطوری پول در بیاورم و جیب چه کسی را خالی کنم. البته تعداد معدودی هم هستند که روی اصولشان پایبند هستند و خودشان را نمی فروشند.

▪ چه خاطره ای از رفاقتهای قدیم دارید؟

ـ در تیم ملی من با پورحیدری هم اتاق بودم که خیلی با هم رفیق بودیم. با عبداللهی، مودت و رشیدی هم، هم اتاق بودم که با یکدیگر رفیق بودیم. رشیدی ذخیره من بود که گاهی اوقات می گفتم من بازی نمی کنم تا دوستم بازی کند، اما الان طرف روی نیمکت که می نشیند، می گوید که هم تیمی اش پایش بشکند تا به او بازی برسد.

▪ به هر حال چه بخواهیم چه نخواهیم پول وارد فوتبال شده است. به نظر شما می شد بهره بهتری هم از پول برای پیشرفت فوتبال مان گرفت؟

ـ می توانیم از کشورهای صاحب فوتبال الگوبرداری کنیم که آنها چطور خرج می کنند و چطور به فوتبالیستها پول می دهند. از ایتالیا، اسپانیا و انگلیس می توانیم الگوبرداری کنیم. وقتی باشگاه به بازیکن پول می دهد بازیکن به باشگاه و تیمش متعهد است و چون قرارداد بسته باید طبق قرارداد رفتار کند. فصل قبل من یک بازیکن داشتم که به او زیدان آسیا می گویند. او تمرین نمی کرد، اما دوست داشت همیشه فیکس باشد. زیدان آسیا می گفت که خودم بدنساز دارم و خودم می دوم و من هم گفتم برو با او کار کن و خودش هم پولت را می دهد و بازی هم به تو می دهد. در صورتی که ایشان باید بداند که در اختیار باشگاه است. در باشگاه های دیگر هم این بازیکنان هستند، اما ما باید از کشورهای صاحب فوتبال الگوبرداری کنیم. من روی اصول کار می کنم و نمی گذارم این اتفاقات بیفتد.

تفکر ما و حرفه ای های دنیا خیلی تفاوت دارد. لیونل مسی وقتی از المپیک برگشت، قبل از یکی از بازیهای بارسلونا به گواردیولا در رختکن گفته بود که خسته ام و نمی خواهم این بازی را به زمین بروم. گواردیولا هم گفته بود، می توانی ساکت را برداری و بروی، اما برای همیشه، تفاوتها خیلی جالب است.

من هم با منصوریان همین کار را کردم. بعد از چند روز با ساک ورزشی سر تمرین حاضر شد. ما با پای اکریل بدون تماشاگر در ورزشگاه تختی بازی داشتیم. منصوریان آن روزها در اوج بود و ما هم وضعیت خوبی نداشتیم و به امتیاز آن بازی نیاز داشتیم. منصوریان جرأت نداشت به من چیزی بگوید، به همین دلیل به سرپرست تیم گفته بود که چه کار کنم؟ سرپرست تیم هم به من گفت که گفتم به منصوریان بگو برو همان جا که این مدت بوده ای و از تیم بیرونش کردم. متأسفانه در این موارد مطبوعات ما هم بد کار می کنند که از بازیکنان حمایت می کنند و بچه ها هم به همین دلیل خراب می شوند. مطبوعات در این موارد به مربی می توپند و از بازیکن ایراد نمی گیرند که باید سرموقع به تمرین بیاید و سرموقع هم در اردو حاضر شود. مربی که در اختیار بازیکن نیست، بازیکن در اختیار مربی است، اما اینجا برعکس است. مدیرعاملها هم بعضی اوقات پشت بازیکن در می آیند، در صورتی که باید از مربی حمایت کنند. وقتی مربی به یک بازیکن که سرپیچی کرده می گوید برو بیرون، مدیرعامل هم باید همان حرف را بزند. اصولش همین است، ما اینجا مدیرعامل به جای بازیکن از مربی توضیح می خواهد.

▪ شما در دوره بازیگری و مربیگری چقدر به اصولتان پایبند بوده اید؟

ـ زمان بازیگری نمی توانستیم به اصول پایبند باشیم، چون پولی نمی دادند. وقتی چیزی نمی دادند چیزی هم نمی توانستند بخواهند، اما الان فرق می کند، چون بازیکن سالی ۲۰۰،۳۰۰ میلیون پول می گیرد. آن زمان ما فقط با عشق بازی می کردیم و پولی نبود.

▪ پس چرا از تاج سابق (استقلال) به شهباز رفتید؟

ـ چرا نباید می رفتم؟ وقتی زن و بچه داشتم و اجاره خانه ام را نداشتم چرا نباید می رفتم. سال ۵۶ من برای یک سال و نیم ۳۲۰ هزار تومان از شهباز گرفتم و ۳۰ هزار تومان هم قرض کردم و یک آپارتمان ۱۰۲ متری خریدم. آن زمان هفت سال بود که در تاج بازی کرده بودم و خانه هم نداشتم. به مدیران باشگاه تاج گفتم با من قرارداد ببندید و یک آپارتمان ۱۰۰ متری به من بدهید و من هم تا آخر فوتبالم بازیکن شما خواهم بود. من اصول را رعایت کردم و در ازای یک آپارتمان ۱۰۰ متری حاضر بودم تا آخر عمر فوتبالم بازیکن آنها باشم. آن زمان من ۲۴-۲۵ ساله بودم، اما قبول نکردند و من هم به شهباز رفتم و ۳۲۰ هزار تومان گرفتم. ضرر اصلی را در آن زمان تاج کرد، اما سال بعد برگشتم.

▪ چطور شد که به شهباز رفتید؟

ـ پورحیدری هم این قضیه را می داند و شاهد ماجراست. وقتی من به شهباز رفتم جکیچ یوگسلاو سرمربی تاج شد که پورحیدری کمک او بود و برادرش هم مترجم جکیچ بود. این مربی بازیها را نگاه می کرد تا برای سال بعد بازیکن انتخاب کند و وقتی کار مرا دید، گفت که مرا می خواهد. تاجی ها به او گفتند که حجازی تازه امسال از تیم ما رفته است که جکیچ گفته بود چطور چنین بازیکنی را از دست داده اید، من همین دروازه بان را می خواهم. من و جکیچ و پورحیدری نشستیم و صحبت کردیم و من به جکیچ گفتم که شما هفته ای هفت روز تمرین می دهید و من نمی توانم اینقدر تمرین کنم که از من پرسید، چقدر می توانی تمرین کنی. من هم گفتم فقط هفته ای سه جلسه که گفت باشد اشکالی ندارد. جکیچ گفت چقدر پول می خواهی گفتم ۲۰۰ هزار تومان و او هم به پورحیدری گفت این پول را به حجازی بدهید و او را برگردانید. باشگاه هم قبول کرد و با من قرارداد بستند و یک چک به من دادند. من هم یک آپارتمان دیده بودم و می خواستم آن را بخرم که به باشگاه گفتم، چک مرا نقد کنید، چون می خواهم خانه بخرم، اما آنها قبول نکردند و گفتند که سر موقع چک تو پاس می شود. همان موقع شهباز پیشنهاد ۳۲۰ هزار تومانی به من داد که به باشگاه تاج گفتم، اما آنها گفتند که کسی تو را نمی خواهد. من هم چک تاج را پس دادم و به شهباز رفتم که ۱۰ تا بازی برای آنها بازی کرده بودم که انقلاب شد. شانس آوردم که پولم را گرفته بودم و خانه خریده بودم.

▪ در دوره مربیگری چقدر به اصول خودتان پایبند بودید؟

ـ آنقدر پایبند بودم که همه به من دیکتاتور می گویند. در صورتی که از بازیکنان استقلال بپرسید که به شما بگویند. به آنها می گفتم سرتمرین شوخی نداریم و کار کنید. بعد از تمرین هم با هم رفیق هستیم و برای شام به رستوران هم می رویم، اما هنگام تمرین شوخی نداریم.

▪ در دوره مربیگری به کدام بازیکن باج دادید؟

ـ تنها نفری هستم که به هیچ کسی باج ندادم.

▪ یعنی علی پروین هم به بازیکنی باج داده است؟

ـ نمی دانم، اما می توانید از کسانی که مرا می شناسند در مورد من و بقیه بپرسید. از بقیه بپرسید که با بازیکنان چطور رفتار می کردم. هیچ وقت به حرف کسی بازیکن را در زمین نگذاشتم و سفارش کسی را قبول نکردم. ممکن بود کسی بگوید این بازیکن خوب است و نگاهش کن و من هم بازیکن را در تمرین می دیدم و اگر خوب بود، انتخابش می کردم. همان طور که خودم رحمان رضایی را سفارش کردم و بلاژویچ او را انتخاب کرد و به تیم ملی برد.

▪ حکایت مربیگری شما در بنگلادش چیست؟

ـ انتخابی نبود، اجباری بود. آن زمان به راحتی قبول نمی کردند که یک ایرانی خارج از ایران مربیگری کند. الان هم همین طور است و سخت است. سال ۶۳ بچه های استقلال از من خواستند که مربی تیم هم بشوم، چون کاپیتان و دروازه بان تیم بودم. کار مربیگری ام را از آنجا شروع کردم که قهرمان لیگ و جام حذفی تهران هم شدیم تا سال ۶۵ که دیگر اجازه ندادند برای استقلال بازی کنم. از سال ۶۵ به بعد دیگر وضعیت مالی خوبی نداشتم. مدارکم را جمع کردم و ۵۰۰ دلار هم پول جمع کردم تا برای بازی به هندوستان بروم. یک بازیکن نیجریه ای آنجا بود که قرار بود بنگلادشی ها او را بخرند که او مرا هم پیشنهاد کرد که یک بازی فینال برایشان بازی کردم و تیم قهرمان شد و مربی تیم هم شدم.

▪ چطور شد که به این زودی مربی محمدان در بنگلادش شدید؟

ـ من سرتمرین به عنوان دروازه بان رفته بودم، روز اول بود. من کمتر در دوران بازیگری ام شیرجه می زدم، اما آنجا دیگر قضیه مرگ و زندگی بود. مربی آنقدر شوت زد و من گرفتم که مرا پسندید و گفت به دفتر باشگاه برویم. وقتی به باشگاه رفتیم هیأت مدیره هم آنجا بود که رئیس هیأت مدیره باشگاه گفت که مربی می گوید نمی تواند با تو کار کند. من گفتم، چرا نمی تواند من که کاری نکرده ام، اما رئیس توضیح داد که ناراحت نشو، مربی می گوید این بازیکن در جام جهانی بازی کرده بود و دو تا المپیک رفته و کاپیتان تیم ملی ایران بوده، اگر اجازه بدهید ایشان (من) سرمربی شود و من کمک ایشان شوم و به این صورت من سرمربی محمدان بنگلادش شدم، اما در اینجا کمک مربی زیرآب سرمربی را می زند تا جای او را بگیرد در صورتی که اصلاً در اندازه های سرمربیگری نیست و به جای این کارها باید اصولی خودش را بالا بکشد. آن زمان در بنگلادش ۱۵۰ هزار دلار در پنج سال گرفتم که ۱۵ میلیون تومان آن موقع می شد که پول خوبی بود تا زیر بار آدم نامرد نروم. خدا مرا محتاج آدم نامرد نکرد. بعد از اینکه برگشتم، کارم را با مربیگری در شهرستانها ادامه دادم.

▪ بزرگترین افتخار زندگی ناصر حجازی چیست؟

ـ خودم را نگه داشتم و به هیچ چیزی نفروختم. آدم صادق و راستگویی هستم و به این مسایل افتخار می کنم.

▪ چقدر تا به امروز چوب راستگویی و روراستی را خورده اید؟

ـ خیلی، خیلی، چون آدمی که درست باشد زیاد نمی تواند خودش را بالا بکشد، بخصوص در جامعه ای که همه نقاب روی صورتشان است و برای هم می زنند.

▪ از اینکه چوب صداقت تان را خورده اید، پشیمان نیستید؟

ـ نه، نه، اصلاً ناراحت نیستم. خدا وکیلی ناراحت نیستم. به خاطر صداقت و راستگویی ام به لحاظ مالی خیلی صدمه دیدم، اما مردم مرا شناختند و محبوبیت من چندین برابر شد، چون مردم ناصر حجازی صادق و راستگو را دوست دارند. وقتی به خیابان می روم تا چیزی بخرم مردم از من پول نمی گیرند. خیلی ها شاید از اسمشان استفاده کنند و پول ندهند، اما من هیچ وقت نشده که این کار را بکنم و پول چیزی را که می خرم، ندهم. شاید گاهی اوقات دو برابر هم پول بدهم. سعید رمضانی، دامادم، در این رابطه می گوید که مردم شما را اینطوری دوست دارند و اگر می خواستی شخصیتت را بفروشی الان این طوری نبودی. وقتی که صادق و راستگو هستی باید تاوانش را هم بدهی.

▪ سال قبل سال خیلی بدی برای شما بود. استقلال با تمام خاطرات خوبی که برای شما داشت، برایتان شد جهنم.

ـ روی نیمکت من مال خودم نبود و مال افراد دیگری بود. مسأله دیگر هم این بود که اولویتهای من را نتوانستند به عنوان بازیکن جذب کنند. در خط دفاع اولویت اول من محمد نصرتی بود، اولویت دوم سپهر حیدری و سوم پژمان منتظری که اولویت سوم یعنی منتظری را آوردند. در خط هافبک هم جا نواریو و مازیار زارع را می خواستم که نتوانستند جذب کنند، اما در کل خود من تقصیر داشتم، چون صداقت داشتم و فکر می کردم که درست می شود، اما اشتباه بزرگی کردم. و اما با این وجود از ۱۳ بازی ۲۰ امتیاز گرفتم. الان هم از ۱۲ بازی ۲۱ امتیاز دارند، با این همه بازیکنی که به تیم اضافه شده است پس هیچ فرقی نکرده است. با این تفاوت که دو میلیارد تومان بیشتر هم هزینه کرده اند. الان هیأت مدیره صدایش هم در نمی آید، نیمکت هم مال خودشان است. آن زمان از هفته دوم و سوم می گفتند که ۲ بازی دیگر فرصت می دهیم، اما الان با آرامش کار می کنند، اما آن زمان من آرامش نداشتم. فصل قبل دو تا بازیکن در تیم بودند که اصلاً در زمین کار نمی کردند. با آن مشکلات دو تا بازیکن اینطوری هم داشتم.

▪ شانس بد شما آرش برهانی هم امسال برخلاف فصل قبل خوب گل می زند.

ـ آقایان هم گفته اند که ما آرش را به آرش شناساندیم. یعنی من نمی توانستم این کار را بکنم؟ مگر آرش برهانی از لیگ سه آمده بود. الان مرفاوی آرش را ساخت که گل می زند؟ پس چرا فصل قبل این کارها را نمی کرد؟

▪ بزرگترین خیانت را چه کسی به شما در زندگی کرد؟

ـ نمی شود گفت. نمی خواهم بگویم، چون احتیاجی نیست که من بگویم. هر کسی در زندگی اش خیانت می بیند، اما کسی که از این مسایل تجربه بگیرد موفق می شود، اما من درس نگرفتم و باز هم خیانت می بینم. اگر کسی که به من خیانت کرده در خانه ام بیاید و بگوید که مرا ببخش، می بخشم. اگر جایی هم بروم، آنها را می برم. این کارها را کرده ام و بلای جانم شده اند.

▪ شما محبوب تر هستید یا علی پروین؟

ـ مردم باید بگویند، من نمی توانم بگویم. البته طرفداران من فرق دارند. او یک نوع طرفدار دارد و من هم یک نوع طرفدار دارم. البته خیلی از طرفداران پروین مرا هم دوست دارند، اما نمی دانم طرفداران من هم پروین را دوست دارند یا نه؟ به هر حال هر کسی یک تیپ آدم را دوست دارد.

▪ بزرگترین مربی که با او کار کرده اید؟

ـ من همه زندگی ام و فوتبالم را مدیون رایکوف هستم. اگر رایکوف به ایران نمی آمد، من اصلاً دروازه بان نمی شدم، اصلاً هیچی نبودم. خدا خواست که مرا انتخاب کرد و خیلی هم پای من ایستاد. آنقدر خبرنگارها او را کوبیدند که مرا بیرون بیندازد، اما او ایستاد و وقتی من خوب کار کردم به آنها گفت که دیدید حجازی چقدر خوب است. خبرنگارها می گفتند این بچه چیه که رایکوف به تیم ملی آورده است.

▪ بهترین شاگرد شما از نظر اخلاقی و فنی؟

ـ اخلاقی سعید رمضانی، البته سعید به لحاظ فنی هم خوب است، اما یک بازیکن در بنگلادش داشتم به اسم شبیرعلی که هافبک بود و در تیم ملی بنگلادش هم بازی می کرد. او یک استثنا بود. شبیرعلی را از توی کوچه پیدا کردم و به تیم خودم بردم.

▪ و بدترینها به لحاظ اخلاقی و فنی؟

ـ اخلاقی را که نمی شود گفت. فنی را هم نمی گویم.

▪ زشت ترین بازیکنی که داشتید؟

ـ رضا حسن زاده که زشت، اما بامزه بود. اما زشتی به صورت نیست به طینت آدمهاست.

▪ چه کسی بعد از شما می توانست جای شما را بگیرد؟

ـبهروز سلطانی، خیلی خوب بود، اما خیلی غد بود، دو سال با تیم ملی بازی کرد، اما دعوایش شد و دیگر نرفت.

▪ احمدرضا عابدزاده نمی توانست جای شما را بگیرد؟

ـ عابدزاده هم بعد از انقلاب بهترین بود. اگر رحمتی هم خوب کار کند می تواند جانشین ما دو نفر بشود.

نورا مهدوی