سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

حافظ شیرازی


حافظ شیرازی

شهرت و رواجی كه شاعر شیراز از آن بهره مند است شاید در دنیا كم نظیر باشد در ایران كسی را نخواهید یافت كه نامش را نداند وتقریباً هر كسی لااقل چند بیتی از شعر او را از بردارد

این مقاله ترجمه خطابه‌ای است به زبان فرانسه كه درسال ۱۳۲۹ شمسی در تالار مدرسه عالی زبانهای شرقی در پاریس با حضوراستادان آن دانشكده و گروهی از ادیبان و اعضای آكادمی فرانسه ایراد شد و سپس در كتابی با عنوان «روح ایران» L’ame de l۰۳۹;Iran انتشار یافت.شهرت و رواجی كه شاعر شیراز از آن بهره‌مند است شاید در دنیا كم‌نظیر باشد. در ایران كسی را نخواهید یافت كه نامش را نداند وتقریباً هر كسی لااقل چند بیتی از شعر او را از بردارد. در خانه هر ایرانی باسوادی دست كم یك جلد از دیوان او هست. از چند قرن پیش ایرانیان بر حسب عادت در كام و ناكامی به دیوان او كه غالباً دیوان عزیز خوانده می‌شود روی می‌آورند كه مایه تسلی خاطر یا تأیید لذتهای آنی خود را در آن بیابند. شعر او در حكم هاتف غیب است. به آواز می‌خوانند یا در هر مناسبتی از آن شاهد می‌آورند.

همین نكته‌ها را درباره بیشتر ملّت‌های آسیائی می‌توان گفت. مسلمانان هند و پاكستان، افغانان، ساكنان آسیای میانه، تركان، مردم بین‌النهرین و كشورهای دیگر این منطقه نیز كم یا بیش شاعر شهیر ایرانی را عزیز می‌شمارند. از روزگار او تا زمان ما اوست كه معروفترین شاعر ایرانی است.دراروپا نیز نزدیك دو قرن است كه اهل شعر و ادب با او آشنائی دارند. نخست مردم آلمان بودند كه او را دریافتند. شاعر بزرگ گوته مسحور نغمه‌های خوش‌آهنگ او شد كه در عذوبت همتائی نداشت. بر اثر الهام حافظ بود كه گوته دیوان شرق و غرب را نگاشت و در این باب در سال ۱۸۱۰ در دفتر خاطراتش نوشت:

«من ناگزیر شدم كه بیافرینم زیرا كه بی‌آن نمی‌توانستم این تجلی نیرومند را تحمل كنم»

گوته در قطعات فصلی كه آن را با كلمه فارسی «حافظ نامه» عنوان داده است و در بسیاری از قطعات دیگر این دیوان حسن ستایش خود را نسبت به حافظ بیان می‌كند و می‌خواهد كه گم كرده‌های خود را در نغمه‌های آهنگین او بیابد و چنین می‌گوید:

آرزومندم كه در شیوه قافیه پردازی تو شریك باشم

تكرار صوتها هم دلگشای من است

نخست معنی را درمی‌یابم، آنگه الفاظ را

هیچ صوتی دو بار طنین نمی‌افكند

مگر به آن قصد كه معنی خاصّی به سخن ببخشد

چنانكه تو می‌كنی، ای شاعری كه

این موهبت را از میان جمع تو داری

شاعران رمانتیك فرانسه نیز بزودی مفتون سحر شاعری حافظ شدند. هوگو در دیوان شرقیات اسیر این جادو شد. همچنین تئوفیل گوتیه در مقدمه دیوان «میناكاری و حكاكی» قدرشناسی معاصرانش را نسبت به شاعر بزرگ ایران اظهار می‌كند.

از آنگاه نویسندگان بزرگ فرانسه از ستایش او فروگذار نكرده‌اند. برای آنكه شنوندگان را با نقل قول متعدد و فراوان تصدیع ندهم به ذكر نام آندره ژید اكتفا می‌كنم كه در نوشته‌های خود بارها به آثار او اشاره دارد و آرزو كرده است كه بتواند مانند حافظ ژرف‌بین باشد. چنانكه در یادداشت‌های روزانه خود می‌نویسد:

«همیشه كامیابی خود را در آن دانسته‌ام كه معنی را با شیوه تعمیم هر چیز هر چه بیشتر كنم، چندانكه آنچه گفتنی دارم مانند جامی كه حافظ از آن سرخوش گردید از حقیقت لبریز شود.»

كیست این مرد و چیست راز چنین شهرت و رواجی كه یافته است؟

می‌توانم به یقین بگویم كه هنوز چنانكه باید این مرد و آثارش شناخته نشده است و من ادعا ندارم كه در چند دقیقه بتوانم این روح بزرگ را كه از مرزهای كشور ما و زبان رایج ما تجاوز كرده است تا آشنایان وستایشگرانی چنین فراوان و چنین متفاوت و مختلف در جهان بیاید به شما معرفی كنم. گذشته از این شاید درخور چنین كاری نباشم.

بنابراین گفتار من جز به این منظور نیست كه از شاعری با شما سخن بگویم كه مانند همه هموطنانم دوستش دارم و می‌ستایم و امیدوارم كه بتوانم عذر قصور خود را در اغماض و عفو شما بیابم.

عصر حافظ

برای شناختن جنبه زندگانی این مرد، نخست وضع عصر او و جامعه‌ای را كه در آن می‌زیست باید شناخت. به این سبب است كه گمان می‌كنم بهتر باشد كه نخست طرحی اجمالی از چگونگی محیطی كه در آن می‌زیسته است در برابر دیدگان شما بگذارم.

شاعرما در نیمه قرن چهاردهم میلادی (قرن هشتم هجری) می‌زیست. تاریخ دقیق ولادت او را نمی‌دانیم. شاید هنگام مرگ بیش از شصت سالگی را گذرانده بود. مرگش در سال ۱۳۸۹ میلادی (۷۹۲ هجری) روی داد. اگر در آن روزگار روابط گسترده‌تری میان شرق و غرب وجود داشت ممكن بود كه با شاعر ایتالیائی، پترارك، آشنائی یافته باشد.زندگی او در یكی از پرآشوب‌ترین دوران‌های تاریخ ایران، میان دو هجوم عظیم مغول و تاتار سپری شد. امیرانی كه در آن زمان بر ایران حكومت می‌كردند غالباً از نژاد بیگانه بودند. فرمانروائی این حكام ثباتی نداشت. جنگهای خونین این مدعیان سلطنت میان اعضای یك سلسله، میان پدر و پسر، میان برادران، میان عمو و برادرزاده، هیچ امید قرار و دوامی در وضع سیاسی و اجتماعی كشور نمی‌گذاشت.

تأثیر فوری غلبه هر امیری كشتار و غارت اموال همكاران و طرفداران امیر مغلوب و نابودی كسان او بود. این بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی طبعاً همه ارزشهای اخلاقی و معنوی را زیر و رو كرده بود. زمانه روزگار «جان بدربردن» بود.امیران محلی كه نمی‌توانستند بر احترام و علاقه رعایای خود تكیه كنند ناچار از ایمان مذهبی آنان سوءاستفاده می‌كردند. سالوس و ریا رونق و رواجی داشت. آزادگی و تسامح اسیر تظاهر و تزویر بود. پیروان تعصب دینی از هر بهانه‌ای برای انتقام از حریفان آزاداندیش خود بهره‌ می‌گرفتند. شقاوت و قساوت، جای كرامت و لطف طبیعت ایرانی را گرفته بود.در این حال هنوز كسانی بودند كه با سرسختی در مقابل این فساد، حتی به بهای جان خود مقاومت می‌كردند.

زندگی حافظ

در چنین محیطی بود كه سراسر زندگی شاعر بزرگ ما سپری شد. نامی كه بدان معروف است، یعنی تخلص او، در حقیقت عنوان و لقبی است. نامش شمس‌الدین محمد بود. حافظ یعنی كسی كه قرآن را از بردارد. عنوان حافظ میان علمای دینی اسلام به كسانی اطلاق می‌شد كه در فنّ قرائت قرآن مجید سرآمد بودند. در تواریخ و اسناد مربوط به این زمان عده كثیری از اشخاص زمانه را می‌یابیم كه به این لقب شهرت داشته‌اند.در این كه حافظ ما یكی از علمای دین بوده است شكی نیست. او خود بارها به این معنی اشاره كرده است. شاید چندی نیز در مدارس دینی درس می‌داده یا درس می‌خوانده است و به این نكته نیز چندین بار اشاره دارد. از جمله در این شعر:

از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت

یك چند نیز صحبت معشوق و می كنیم

اما تنها آگاهی ما بر این نكته كافی نیست كه شخصیت این مرد بزرگ را از روی آن بشناسیم. مدتها تعمدی داشتند كه او را مانند زاهدی معرفی كنند و حال آنكه در شعرش همه جا از می و معشوق گفتگو می‌كند. همچنین ستایشگران ساده‌لوح او كه نمی‌توانستند باور كنند كه چنین ساحر لفظ ومعنی به لذات ساده زمینی پرداخته باشد برای تبرئه او افسانه‌ای جعل كردند.

در این افسانه چنین حكایت می‌كنند كه او در آغاز جوانی شاگرد دكان نانوائی بوده با ذهنی ساده و بر اثر درد عشق دلبری به نام شاخ نبات الطاف الهی شامل او شده و معجزه‌ای رخ داده كه جوان بی‌سواد را به مقام یكی از بزرگترین علمای دین رسانده كه قرآن را از برداشته و لسان غیب را كه در شعرش به كار رفته آموخته و سرانجام نیز به وصل دلدارش رسیده است.

این گونه افسانه‌ها در مشرق زمین غالباً در باره مردان بزرگی كه شهرت عام یافته‌اند جعل شده و نمی‌توان هیچ گونه اعتباری برای آنها قائل شد.گذشته ازاین، بنا به روایات تاریخ ‌نویسان قدیم می‌دانیم كه شاعر با بسیاری از امیرانی كه درشیراز، پایتخت فارس، حكومت می‌كردند رابطه داشته و این نكته را بارها از تصریح خود او در اشعارش می‌توان دریافت، زیرا كه از ایشان نام می‌برد، مدحشان می‌گوید و گاه نیز از ایشان گله می‌كند. حتی یك چند هم شغل دیوانی داشته و در دستگاه یكی از وزیران شاه شجاع مظفری خدمت می‌كرده است.

و از اینجاست كه عنوان «خواجه» به او داده‌اند و این خطاب به گمان من نشانه وابستگی به مقامات دیوانی و اداری است.

در مدت زندگانی خود همیشه، چه به سبب مقام علمی دینی و چه به اعتبار شاعری بزرگ مورد احترام فراوان بوده است. نسخه‌های خطی غزلیاتش دست به دست می‌گشته و ازولایتی به ولایت دیگر ایران كه درآن زمان هر یك حكومتی جداگانه داشته‌اند همراه با كاروان‌ها سفر می‌كرده است. حكام و امیران این ولایات به او نامه می‌نوشته، هدیه می‌فرستاده و خواهان دوستی و مودت او بوده‌اند. شاعر غزلهائی برای ایشان می‌فرستاده كه در آنها غالباً اشاره كوتاهی به نام یا عنوان ایشان درج می‌كرده است.شاعران معاصرش از او به احترام یاد كرده و گاهی نیز به شهرتش حسد می‌ورزیده‌اند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.